پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

سناریوی “نجات اسرائیل”


سناریوی “نجات اسرائیل”
مسئله دامن زدن به اختلاف و تضادهای عقیدتی شیعه و سنی مقوله تازه‌ای نیست که جهان اسلام نسبت به آن بیگانه باشد. در حقیقت ثمره مطالعات چندقرنی و مشاهدات مستقیم دهها اندیشمند و مبلغ جاسوس که در قالب شرق‌شناس یا میسیونر مذهبی به کشورهای اسلامی عزیمت می‌کردند عبارت از این بود که برای سیطره بر دنیای اسلام تنها دو مکانیسم جوابگوست: یکی ایجاد فتنه بین شیعه و سنی و دیگری که به نوعی تکمیل‌کننده اولی است طراحی و تقویت اندیشه‌های قومیت‌گرا.
استعمار اروپایی و به تعبیری “غرب” در خاورمیانه یعنی کانون جهان اسلام همواره شگردهای مختلفی را در دستور کار خود داشته تا به پیدایش گرایشات قومی و نژادی از یک‌سو و تعمیق فاصله‌های مذهبی از سوی دیگر بپردازد. فرقه‌سازی و بدعت در دین با خلق گروههای تندرو و حمایت از عناصر افراطی (وهابی‌گری، بابیت، بهائیت، طالبانیسم و...) دام‌های خطرناکی بوده‌اند که بعضا صفوف متحد مسلمین را دچار چالش و آشفتگی کرده‌اند. اگر دیروز خاورشناسان و مبلغان مسیحیت توطئه استعمار را در تضعیف جهان اسلام دنبال می‌کردند و یا لورنس عربستان، مخفیانه اعراب را علیه دولت عثمانی می‌شوراند تا از ورطه این اختلافات، منافع استعماری دولت بریتانیا برآورده شود، امروز خانم رایس از سرزمین‌های عربی یکی پس از دیگری دیدار می‌کند تا شاید تز دکترای خود را عملیاتی کند!
امروز، خیز واشنگتن برای القای تفرقه عمیق بین شیعیان و اهل سنت، تنها راه نجات اسرائیل و به تبع آن حفظ منافع استراتژیک سران کاخ سفید در منطقه است اگر رهبران کشورهای اسلامی و افکار عمومی جهان عرب غفلت کنند.
خانم رایس و اساسا تیم نومحافظه‌کار حاکم بر واشنگتن برای اجرای این سناریو، در تلاشند تا “ایران” را به عنوان رئیس هلال شیعی فرضی معرفی کنند که در پی فتح تمام جهان اسلام بوده و مسئول اصلی تمام بحران‌ها و مناقشات است.
بنابراین هشدار می‌دهند تبدیل این کشور به یک “قدرت اتمی” برای کلیت منطقه و جهان خطرناک است. سناریوی آمریکایی‌ها برای “دفع خطر ایران شیعی”، در پی ایجاد “اسرائیل بزرگ نظامی” بوده و مع‌الاسف هروله کشورهای عربی به سمت بازیگران فرامنطقه‌ای و تشکیل محوریتی مبتنی بر “اولمرت- بلر- بوش” گویای دیپلماسی آشفته کشورهای عربی است که با مواضع سیال و زودگذر خود، همواره منطقه خاورمیانه را به یک کانون حادثه‌خیز مبدل ساخته‌اند. همین مواضع ممکن است سال ۲۰۰۷ را به “سال بی‌ثباتی‌ها” در این منطقه تبدیل کند! البته بی‌ثباتی در عراق و لبنان و...
“دکترین امنیت ملی آمریکا” برای انزوا و تضعیف ایران و جلوگیری از تبدیل آن به یک قدرت هسته‌ای با دو سناریوی دنبال می‌شود:
۱) تحریک گرایشات قومیتی و مذهبی در کردستان، بلوچستان و آذربایجان ایران که البته تضعیف دیگر کشورهای درگیر در مسئله را هم به دنبال دارد.
۲) سردشدن روابط عاطفی ایران با جهان عرب از طریق برجسته‌سازی اختلافات و تضادهای دینی و اعتقادی.
همچنین به موازات این دو سناریو، حلقه‌های یک جنگ روانی پیچیده علیه ایران اسلامی به اجرا گذارده شده که اعمال فشارهای سیاسی و اقتصادی و تلاش برای صدور قطعنامه ۱۷۳۷ شورای امنیت و آنگاه اشاعه شایعات اغواگر در میان افکار عمومی، همه و همه در زمره آن هستند. با اینکه همه می‌دانند جریانات دنباله‌رو زرقاوی و تفکر طالبانی و یا طرفداران بعثی صدام که شیعه نیستند و عاملان اصلی ناامنی و تنش در عراق به شمار می‌آیند، رسانه‌های وابسته به صهیونیست‌ها، ایران و شیعیان را مسئول اصلی بحران امنیت در عراق معرفی می‌کنند. باید اذعان داشت هرچند فعال شدن موج جدید وهابی‌گری و پشتیبانی از عناصر افراطی در کشورهای عربی برگ‌های برنده آمریکا و اسرائیل به شمار می‌آیند اما این طبیعت و ماهیت مردم مسلمان خاورمیانه و علاقه آنها به آرمان‌های عدالت‌طلبانه و حق‌جویانه است که تمام نقشه‌ها و توطئه‌های شوم استعمار، امپریالیسم و بویژه صهیونیسم بین‌الملل را ناکام می‌گذارد.
از طرفی هرچند بیداری فراگیر مسلمانان به نحو کنونی در هیچ‌یک از مقاطع تاریخ نظیر نداشته اما باید دانست سران صهیونیسم بین‌الملل اهدافی خطرناک‌تر و شوم‌تر از آنچه شاید در وهله اول به ذهن‌ها متبادر شود در اندیشه خود می‌پرورانند. آنان به دنبال درگیر کردن جهان اسلام با جهان مسیحیت هستند همچنان که بوش در اولین واکنش‌های خود نسبت به واقعه یازده سپتامبر از آغاز جنگ‌های صلیبی سخن به میان آورد.
بنابراین انتظار می‌رود این بیداری و هوشیاری در میان عقلا و اندیشمندان جهان مسیحیت نیز اشاعه یابد و ماجراجویی ناشیانه سران کاخ سفید در منطقه خاورمیانه بیش از این دنبال نشود! نهایتا اینکه بزرگترین آروزی استراتژیست‌های نظامی پنتاگون این است که تا پایان ریاست جمهوری بوش به نحوی آبرومند از باتلاق عراق و افغانستان خارج شوند.
بنابراین هرگونه وقوع جنگ و درگیری نظامی مستقیم با ایران اسلامی در مقطع کنونی منتفی است و سایر تبلیغات و اقدامات در حد سناریویی بر روی کاغذ و در ذهن‌ها باقی می‌مانند ضمن اینکه حتی مشاوران جنگجوی کاخ سفید فارغ از تحریکات لابی‌های یهود خیلی عاقل‌تر از این حرف‌ها هستند که “ایران مقتدر” را با عراق و افغانستان مقایسه کنند و مثلا با اعزام بیست یا سی هزار سرباز، به جنگ یک کشور منسجم و مقتدر هفتاد میلیونی بروند که تجربه جنگ هشت‌ساله را با شرایط سخت‌تر و بحرانی‌تر با موفقیت و پیروزی پشت سر گذاشته‌اند!
باید تاکید داشت حتی انزوای سیاسی و اقتصادی ایران و تضعیف روابط آن با کشورهای مسلمان منطقه، پیروزی اندکی برای غرب و اسرائیل نیست چرا که همین تفرقه و تشتت، زمینه‌های تقویت هرچه بیشتر رژیم غاصب قدس را در سالهای آتی بیشتر و بیشتر خواهد کرد و همین مقدمه دسیسه‌های پرمخاطره‌تر و بی‌‌ثباتی‌های گسترده‌تر است.
‌محمدمهدی انصاری
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید