شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


شاعران حقیقت در دنیایی خطرناک


شاعران حقیقت در دنیایی خطرناک
۷ سال پیش بود كه آلفونسو كوارون كارگردان مكزیكی به گی یرمو دل تورو دیگر فیلمساز كشورش زنگ زد و به او توصیه كرد فیلم ظاهراً كامل نشده ای را كه تازه دیده بود، وی نیز حتماً مشاهده كند. آن فیلم «Amores Perros» نام داشت و توسط یك مكزیكی دیگر به نام آله خاندرو گونزالز ایناریتو ساخته شده بود. همان طور كه كوارون تحت تأثیر آن فیلم قرار گرفته بود، دل تورو نیز از آن خوشش آمد و فقط به نظرش قدری طولانی آمد.
با این حال فیلم از ۳ قصه متفاوت و در موازات با یكدیگر شكل می گرفت و جملگی داستان هایی عاطفی و مبتنی بر تلاش برای رستگاری بودند. فیلم، تمامی خصوصیات مكزیكو سیتی، از آشوب و خشونت گرفته تا زیبایی را در برداشت، اما در مقام بیننده می شد تصور كرد كه اتفاقات مطروحه می تواند در هر مكان دیگری نیز روی بدهد. ایناریتو در بهار ۲۰۰۷ می گوید: «در آن زمان دل تورو را نمی شناختم. با این وجود او لطف كرد و به خانه ام آمد و گفت در یك هفته فیلمت را كوتاه و جمع و جور می كنم.»
آن كار انجام و «Amores Perros» اكران شد و به موفقیت هم رسید و بدل شدن ایناریتو به فیلمساز تحسین شده ای كه اینك می شناسیم، پایه گذاری شد، ضمن این كه مثلث فیلمسازی جدید و برجسته مكزیكی كامل گشت. اگر در نظر بگیریم كه چند سال زودتر از آنها رابرت رودریگوئز هم در سینمای مكزیك سر برآورده و جذب هالیوود شده و پس از توفیق «دسپرادو» در آنجا ماندنی شده بود، در می یابیم كه مثلث فوق می تواند مربع هم تلقی شود.
با این حال دوستی اصلی میان كوارون، دل تورو و ایناریتو دایر شد و رودریگوئز به دلیل مستقر شدن در هالیوود نمی توانست همان قدر به آنها نزدیك باشد. هر ۳ فیلمساز به آرامی در سال های اخیر در كار فیلمسازی به یك قطب بدل شده اند و با این كه دو تای آنها (دل تورو و ایناریتو) به شدت ضد كلیشه هالیوود هستند، اما مردم دنیا در جهانی كه به وضوح ایده آل هایش در امر فیلم و سینما تغییر یافته اند، كار آنها را پسندیده اند.
در سال گذشته نیز این سه كارگردان ۳ تا از بهترین فیلم های سال را ساختند.«بابل» كه باز یك تریلوژی و حاوی قصه های ۳ گانه موازی در دل یك فیلم است و تأثیر گذاری جهانی یك شلیك گلوله نابجا را توصیف می كند كار ایناریتو است و نامزد ۷ جایزه اسكار شد، «هزارتوی پن» كه یك داستان فانتزی اجتماعی در دل جنگ های داخلی اسپانیا و ساخت دل تورو بود، در چند جشنواره تحسین شد و «فرزندان بشر» هم كه به فرضیه شكل گیری یك دنیای بدون جوانان می پرداخت و توسط كوارون ساخته شده است، یكی از بهترین آثار ژانر علمی- تخیلی شناخته شد. این ۳ فیلم در نگاه نخست و حتی نگاه ثانوی بسیار متفاوت اند، اما یك تم مشترك دارند و آن تقابل انسان ها با عامل خشونت مفرط از طریق سوژ و احساس و محبت است.
فیلم های هر ۳ كارگردان موضوع های بزرگ دارند كه در قالب هایی كوچك جای گرفته اند و از روابطی می گویند كه انگار به یك نخ كوچك و لرزان بند هستند اما این نخ، به شعاع تمامی جهان كشیده شده است. ایناریتو در باره «بابل» كه جایزه گلدن گلاب (كره طلایی) بهترین فیلم دراماتیك سال را برد، می گوید: «این فیلم حكم و حالت كودكی را دارد كه ۴ سر داشته باشد و شاید هم هیولایی است كه فقط از یك قلب عجیب بهره می برد. با این حال من همیشه حس می كردم كه در ساخت این فیلم تنها نیستم زیرا كوارون و دل تورو برای راهنمایی و مشاوره دادن به من آماده بودند.»
شاید به همین خاطر باشد كه دل تورو توفیق های «بابل» را موفقیتی برای هر ۳ فیلمساز می داند. او می گوید: «وقتی بحث هر یك از فیلم های ما به میان می آید، بسیار موشكافانه و بیرحمانه در باره آنها نظر می دهیم ولی هرچه باشد، ما با یكدیگر دوست هستیم.» شاید دوستی آنها، مكزیكی و براساس فرهنگ خاص آنها باشد و با این كه دیگر هیچكدام در مكزیكو سیتی مستقر و مقیم نیستند اما ریشه های آنها در همان جا مانده است.
ایناریتو می گوید: «مكزیكو سیتی به گونه ای است كه همیشه تصور می كنید فضای جنگ داخلی در آنجا دایر است. زیبایی های مكزیك غیر قابل انكار است اما انگار یك حالت تقابل دائمی در شهرها و بویژه مكزیكو سیتی هست. به همین خاطر است كه اگر به فیلم های ما نگاه كنید، متوجه می شوید خوب و بد را با هم دارند و آنها با یكدیگر ادغام نیز می شوند اما همیشه خوبی است كه بر بدی فایق می آید.»
اگر در اكثر فیلم های هالیوودی مسائل فردی و مشكلات شخصی آدم ها حرف اول را می زند، در كارهای این هنرمندان مكزیكی موضوعات و دلمشغولی هایی وسیعتر هدف گرفته می شوند و نكاتی مثل گناه و بخشش و خشونت های اجتماعی دستمایه كار قرار می گیرند.
در «فرزندان بشر» كار كوارون چنین نگرشی محسوس است و ما دنیایی را می بینیم كه خبری از تولد و تولید مثل در آن نیست و در نتیجه وقتی نخستین نوزاد طی ۱۸ سال چشم به جهان می گشاید، امیدها به دنیا باز می گردد و این را نشانه ای از تجدید و استمرار حیات در جهان می دانند.
در «بابل»، ایناریتو این مسأله را از دیدگاهی دیگر بیان می دارد و از خشونتی می گوید كه مردمی ظاهراً متفاوت را در نقاط مختلف جهان به یكدیگر نزدیكتر می سازد. دل تورد هم در «هزار توی پن» قهرمان و شخصیت اول قصه اش را با این كه ۱۲ سال سن بیشتر ندارد، نمادی از «بی گناهی در معرض تهدید» در سطح جهان می داند، كیت بلنچت یكی از بازیگران معروف «بابل» درباره ایناریتو سازنده این فیلم و دو كارگردان دیگر مكزیكی می گوید: «از دیدگاه من آنها شاعران حقیقت در دنیای خطرناك كنونی هستند و با این كه قصه هایشان تلخ است اما حقیقی می نماید و لاجرم دلنشین است.»
ایناریتو می گوید: «بدون شك بابل نوعی واكنش از جانب من به وقایع عراق و جنگ در این كشور بوده است. اشغال نظامی این كشور توسط آمریكایی ها احساس تقابل و پاسخگویی را در شما به وجود می آورد و نمی توانید نسبت به دخالت گستاخانه دولت آمریكا در امور سایر كشورها بی تفاوت بمانید. ارتش جنایتكار آمریكا موجب مرگ و میر انسان های بیشمار در سطح جهان و حتی نیروهای خودی در عراق شده است و وقتی آنها صحنه ها را سانسور می كنند و مانع پخش آن در تلویزیون های جهان می شوند من هم مجبورم ماجرا را به شكلی دیگر در فیلم هایم توضیح بدهم و به آن اشاره كنم.
آمریكایی ها به قدری مغرور و زیاده خواه شده اند كه تصور می كنند كل كره زمین مال آنها است و حتی هوایی كه تنفس می كنند، باید با هوای ما فرق داشته باشد.
بنابراین بهتر است من و سایر هنرمندان حقایق را دائماً به مأموران آمریكایی گوشزد كنیم.»
وقتی «بابل» كامل شد، ایناریتو یك نسخه طولانی تر آن را به دل تورو نشان داد و وی نیز بخش پایانی فیلم و آن گونه كه باید تمام شود، را به ایناریتو پیشنهاد داد. همچنین وقتی دل تورو در تأمین هزینه هاس ساخت «هزار توی پن» به مشكل برخورد كرد، به كوارون روی آورد كه فیلم «هری پاتر۳» با كارگردانی او پول زیادی را به بار آورده بود. به واقع از اوایل دهه ۱۹۷۰ كه سینما گران مؤلفی مثل اسكورسیسی، دی پالما، اسپیلبرگ و كاپولا در عین رقابت با یكدیگر، كار سایر اعضای جمع را كامل و برجسته تر می ساختند و با هم بالنسبه دوست بودند، شاهد ظهور گروهی این چنین مستقل و قوی و موفق در كار فیلمسازی نبوده ایم و چنین نزدیكی و همكاری مؤثری مشاهده نشده است.
ایناریتو می گوید: «جالب است. اخیراً فیلمسازان غیر آمریكایی در ساخت و ارائه كارهایی پیرامون مردم و زندگی آمریكایی ها موفق تر از خودشان عمل كرده اند. جای تعجب هم ندارد، زیرا اگر از خودشان نباشید و از قدری دورتر آنها را بنگرید، بهتر می توانید مسائل و معایب آنان را ببینید و مكزیك بهترین جا برای این مهم است زیرا در عین این كه خیلی نزدیك نیست، دور هم نیست.»
با این حال این می تواند فقط اوایل دوران درخشش این فیلمسازان به حساب آید زیرا نه سن زیادی دارند و نه دیدگا ویژه و متفاوت شان زایل شده است.
ایناریتو در پایان می گوید: «فیلمساز خوب لزوماً كسی نیست كه در پایان هر قصه نتیجه گیری شخصی اش را حتی اگر درست باشد، به دیگران تحمیل كند، بلكه فقط باید موضوعات روز دنیا را شرح بدهد و كنجكاوی ناظران را برانگیزد و سرانجام از آنها بخواهد كه خودشان بررسی و تصمیم گیری كنند.»
وصال روحانی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید