جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


و آنگاه خورشید سرد شد...


و آنگاه خورشید سرد شد...
نفرینی ایتالیایی هست با این مضمون؛ «الهی به درد سگی دچار بشی که سوهان لیس می زنه،» به این دلیل که در چنین وضعیتی لذت سگ از لیسیدن سوهان بیشتر از دردی است که حس می کند.
به این ترتیب او آنقدر به خوردن خون خود مشغول می شود تا از بین برود. این مشغولیت با آزردگی خود، در مواردی از رفتار انسان نیز نمود می یابد و او را در وضعیت های خواسته یا ناخواسته لذت از آزار خود قرار می دهد. نشئگی از نمونه های بارز این بازی است. مساله درخور توجه، تمایل امروز بشر به سمت درک بیشتر این نوع خاص از لذت است.
خون بازی گزارش تصویری سیاه و سفید درباره این نسل به سیم آخر زده است. کاربرد فعل زدن در اثر به صورت بارزی به خودزنی نسلی از خود بریده و متلاشی اشاره دارد. مواجهه مخاطب با اجراهای متفاوت فعل زدن در اثر دقیقاً به همین نکته برمی گردد.
وقتی سارا را در حال زدن مواد می بینیم یا وقتی او را در حال زدن رگ. و حتی وقتی که با خطاب و هدف قرار دادن خود به عنوان تنها کسی که پیش رو دارد، می گوید؛ «دیگه هیچی ندارم، بزنم.» اگرچه هسته اصلی قصه حول مصائب اعتیاد سارا می گذرد اما در حواشی آن با طرح مساله بزرگی مواجهیم.
ما سارا را در وضعیت برزخی و آویزانی بین سیاه و سفید می بینیم. تقلای او به ترک مصرف و اشتیاقش به پوشیدن لباس عروسی و دل دادن به تماس های کسی که دارد به سمت او می آید در پس زمینه سیاهی ناشی از سفیدی که به شدت او را احاطه کرده و ناتوانی اش را به شکل تمایل ناخواسته برای مصرف هر بار آخرش تصویر می کند.
این وضعیت دوگانگی در شهر و جاده به یک اندازه قابل سرایت نشان داده می شود و در خلال روایت سردرگمی سارا با صحنه هایی از ازدحام هم نسلان او در پاساژ و خیابان و جاده مواجه می شویم. سارا به ما می گوید؛ «همه شون می زنن الان نه دو سال دیگه همه شون مثل منن.» این «زدگی» - به شیوه هایی که شرح آن رفت - به صورت آشکار و پنهان از حقیقت تلخی که همه چیز را به خود آغشته کرده می گوید. مسیر حرکت درد در «خون بازی» از سطح به عمق و حرکت نشانه های ناشی از آن از عمق به سطح نشان داده می شود و سارا به عنوان شاخص نسل خود با نشانه های دور چشم و روی دستانش، به شکل نمادینی از آینده مسری و مشترک دیگرانی که دورتر از او در حال رقص و شادی هستند، سخن می گوید.
روایت بین دو نقطه روشن در زمینه یی نیمه تاریک شکل می گیرد. سارا و مادرش در جاده یی سرسبز و گاه بارانی به سوی امیدی که در راه نیست و راه به سمت اوست در حرکتند. مشخصه اصلی خون بازی همین است. مقصدی به نام «لیلا» که قرار است سرنوشت محتوم سارا را به شکلی که برای مخاطب تعریف نمی شود، تغییر دهد. تمام اتفاقاتی که قرار است به دست «لیلا» بیفتد با دل سارا در ارتباط است. مادر می گوید؛ «این بار فرق می کنه، سارا «لیلا» رو دوست داره.» امیدی که مادر سیاهپوش را بغل گرفته است، منتظر ساراست و با تماس های مکرر از وضعیت و موقعیت او آگاهی می یابد. امیدی که رابطه یی دو سویه ایجاد کرده و از انفعال ناشی از انتظار کشیده شدن دور می شود. انتخاب نام لیلا برای مقصد نهایی، به دلیل پتانسیلی که این نام در خود دارد نمی توانسته بی دلیل باشد.
در سمت دیگر روایت «آرش» قرار دارد به عنوان نیروی محرکه اصلی برای سفر درونی و بیرونی سارا. تنها بارقه های خنده سارا را در گفت وگوی با او می بینیم و موسیقی متن اثر نیز به مدد زنگ موبایل سارا که به آرش اختصاص داده شده، شکل گرفته است. در طول مسیر صدای پیگیر زنگ های لیلا و آرش یک لحظه سارا و مخاطب را به خود وانمی گذارند.
بنی اعتماد در مصاحبه یی گفته است که پرداختن به اعتیاد یک زن، به این خاطر است که این مساله در زنان شکل پنهان تری و من می گویم ویرانگرانه تری دارد. اگرچه همه به یک اندازه آنچنان که «لیلا» می گوید در معرضند ولی باید پذیرفت که آسیب پذیری زنان در قبال مسائل مشخص و نامشخص فرهنگی و اجتماعی غیرقابل مقایسه با موارد مشابه در مردان است. زنان در چنین وضعیتی خود را به شکل ناخواسته یی به درون احتمالات دیگری پرتاب می کنند که چه بسا ویرانگرتر از خود اعتیاد است. اگرچه عنوان کردم که خون بازی تنها تلنگری به مساله اعتیاد می زند و محدوده بزرگتری از خودویرانی را شامل می شود.
از میان آثار ساخته شده با موضوع اعتیاد در جشنواره بیست و پنجم، سنتوری با پرداختی کلیشه یی به این قضیه درست در نقطه مقابل خون بازی قرار می گیرد. امروزه مساله اعتیاد ناشی از هیچ چیز نبوده و به شکل یک بازی به اجتماع آدم ها راه یافته است. این بازی در نام تکان دهنده اثر نمود پیدا کرده است و تشابه آن با جانبازی و خودبازی به تداعی خودزنی و خودویرانی و خودکشی منجر می شود. مساله یی که فراگیرتر از اعتیاد و پنهان تر از آن در این اجتماع رسوخ کرده و آن را با سرعت نامحسوسی به سمت نابودی پیش می برد.
در نهایت مخاطب سارا را پشت شیشه یی که نور وضوح دیدش را محدود کرده، در کنار لیلا ترک می کند و در حالی که روی سفیدی پایان فیلم متمرکز شده و نفس راحتی می کشد به جواب سوالی فکر می کند که چه چیزی می توانست سارا را نجات بدهد؟
مریم قهرمانی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید