چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

خداحافظ بودریار


خداحافظ بودریار
● درآمد:
آخرین فیلسوف بزرگ پست مدرن، از بزرگ‌ترین فلاسفه فرانسوی، بودریار، از بین ما رفت. اغلب، نظریات این فیلسوف مورد تمسخر واقع می‌شدند اما واقعیت این است كه اكثر آنها آن‌قدر كه به نظر می‌رسید خنده‌دار نبودند.
جیمز جویس شخصیت نمایشنامه «مضحكه‌ها» اثر تام شپارد در جایی می‌گوید: اگر جنگ تروژان به دست هنرمندان می‌افتاد از آن چه چیزی باقی می‌ماند؟ چیزی غیر از گرد و غبار و یا نمایشگاهی از كوزه شكسته‌ها؟»
دغدغه اصلی بودریار فعالیت و تاثیر هنرمندان نبود. نگاه او توجه خاصی به سمت رادیو، تلویزیون و سایر رسانه‌ها داشت. چیزی كه از جنگ ۱۹۹۰ خلیج فارس باقی ماند تصاویر و تفاسیری بود كه از تلویزیون‌ها به كرات پخش می‌شدند و همه گویای پیروزی طراحان جنگ بودند، در این جا این سوال به ذهن می‌آید كه آیا كشتار دسته جمعی مردم پیروزی محسوب می‌شود؟
آنچه كه بر صفحه‌های تلویزیون می‌دیدیم خلبانان فاتحی بودند كه از میدان نبرد، پیروزمندانه بیرون آمده و چهره بی‌گناهی از خود نشان می‌دادند. بینندگان و مخاطبان با شنیدن تفاسیر و دیدن این تصاویر بی‌شك نتیجه‌ای را می‌گرفتند كه طراحان جنگ در نظر داشتند و كمتر تلاشی برای بررسی صحت و سقم چیزی كه می‌دیدند نمی‌كردند.
این جاست كه می‌یابیم واقعه ۱۹۹۰ چیزی بیش از یك جنگ بوده است: یك اپیزود از خودپرستی فرهنگ آمریكایی، یك پروژه پر از توهم از ترس‌ها و سرگرمی‌های آنها، یك قرارداد فاوستی بین كاپیتالیسم توسعه‌یافته و واقعیت تصویری، یك ویدئوی تبلیغاتی و یا یك انیمیشن از سرزمین دیسنی. پس ادعای بودریار كه: «جنگ خلیج هرگز اتفاق نیفتاده» نه تنها صحبت گزافه‌ای نبوده بلكه او به نكته خیلی مهمی در این جمله خود اشاره كرده است.
عقاید بودریار در مورد واقعیت‌های ساختگی به نظر می‌رسد به یك ترس فلسفی قدیمی اشاره دارند. نمی‌توان گفت كه حواس ما الزاما دریافت‌هایی درست‌تر از آنچه تلویزیون در اختیار ما می‌گذارد، دریافت می‌كنند. چه بسا طبیعت، واقعیت را به شكل تصاویر دستكاری شده و خوش ظاهر به ما عرضه كرده باشد. آنها نیز همچون سایر اجناس برای تامین معاش تهیه می‌شوند. شاید ما در واقعیتی مجازی زندگی می‌كنیم و به ناچار امكان درك موقعیت واقعی خود را نداشته و محكوم به زندگی محنت‌بار در میدان رویاها، تخیلات و افسانه‌هایمان باشیم. بودریار، الهام بخش فیلم‌های ماتریكسی، تلاش كرده است تا خود را از موقعیت مبتذل نگاه مقطعی به واقعیت، گاهی از پشت صفحه‌ای تیره و نه به طور مستقیم، رها ساخته و در عوض عناصر تشكیل‌دهنده واقعیت را به بازی گیرد. من به خردمندانه بودن این موضوع اعتقادی ندارم. با توجه به آنچه كه از تردیدگرایی رایج نیز استنباط می‌گردد، نكته مشخصا اشتباهی در مورد كاپیتالیسم متاخر یا جامعه مصرف‌گرا وجود ندارد. البته این نتیجه‌ای است كه هر منتقد شرافتمندی ممكن است بگیرد.
در هر واقعه‌ای نگاه تظاهر بازی داشتن درست نیست.
ما در یك جامعه زندگی می‌كنیم و نه در یك سینمای خصوصی و به دور از همه مردم به صورتی گوشه‌گیرانه. درمان كابوس‌های شك‌گرایانه، كنش است. هیچگاه انسان هنگام گذشتن از خیابان و یا انتخاب غذا دچار شك‌گرایی نمی‌شود و البته این مساله در مورد انداختن بمب و فرستادن هواپیما نیز صدق می‌كند. در معركه جنگ برای بقا، درك این كنش راحت‌تر است. در این جار و جنجال كسی به فعالیت‌های هنرمندان و مبلغان یك جبهه خاص توجه نمی‌كند، آنچه كه پررنگ‌تر است حاصل عمل می‌باشد.
شاید وارد اتفاقات شدن یك درمان خوب باشد اما دوام آن تضمین نشده است. كافی است یك نگاه اجمالی به واقعیت داشته باشیم در این صورت اگر به اندازه كافی، نسبت به آنچه كه تمایلی به دیدن آن نداریم، صادق باشیم در می‌یابیم كه این پنهان كاری‌ها چیزی جز تلاش برای موفقیت در یك قماربازی احمقانه نیست و ربط چندانی به زمان وقوع ندارد، خواه زمان زندگی لویی چهاردهم باشد و یا جنگ عراق، فرقی نمی‌كند. پست مدرنیسم فرانسوی، مانند همه جنبش‌های فكری دیگر، در حال گذر است اما نتیجه آن هیچگاه فراموش نخواهد شد.
* استاد فلسفه دانشگاه كمبریج
منبع: مجله پراسپكت (Prospect)، آوریل ۲۰۰۷
منبع : روزنامه تهران امروز