پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


بازی رنگ و هنر در نقاشی جهان اسلام


بازی رنگ و هنر در نقاشی جهان اسلام
عرصه های گسترده و گاهاً متفاوت و شاید متناقض ساحت هنر در دنیای مدرن، پست مدرن و پسامدرن امروز چنان است که تقسیم بندی حد و حدود سبک ها و گرایش های هنری را به فضایی ناآشنا و مبهم رهنمون است.
هنر که قرن هاست می کوشد تا فضایی ملموس را برای برقراری دنیای درون و برون فراهم کند، و نقشی شفاف و صادقانه همچون زبان و کلام در ذهن مخاطب از خود برجای نهد، مدتهاست روسوی بیراهه ها کرده است و اگرچه به لحاظ سرچشمه و ذات ازلی خود در هر ساحتی که باشد، باری از معنا و معنویت را در لایه های سطحی و یا تار و پود اعماق خود دارد، که آن را برای عوام و این را برای خواص، باارزش و محترم می شمرد، اما به نظر می رسد، محتوا و مفهوم ازلی آن بسیار کمرنگ و نامحسوس گردیده است ( که البته این رهگذر در فرهنگ کشورهای درحال توسعه، ریشه در مفهوم سنکرتیسم توین بی؛ فیلسوف معاصر انگلیسی دارد).
هنری که بنا برنظر و اعتقاد بسیاری از فلاسفه و حکمای صاحب نام، نامحسوس را، محسوس می سازد و گاه در جستجوی بیان کاستی های واقعیت، تجلی گر مفهومی حتی نازیبا میگردد و یا با تکیه بر مفاهیم دینی و آئینی خود، جلوه گر حقیقت مطلق و اسماء و صفات الهی می شود، در پرده ای از ابهام مستور گردیده و بنا بر ادعای هیدگر؛ فیلسوف بزرگ آلمانی در عصر حاضر، که بسیار مأیوسانه از هنر مدرن، چون نحوی فعالیت فرهنگی یا نوعی لذت طلبی زیبایی شناسانه نام می برد و انتظار انکشاف حقیقت را از هنری دیگر دارد.و شاید بتوان گفت اعلامیه مرگ هنر هگل نیز، ناشی از همین بازی زبانی و هنری باشد.
امروزه اکثر هنرمندان و متفکران غربی برای رهایی از این بحران بار حکمت هنر دینی وعرفان را که دو هزار و پانصد سال پیش بسته بودند، می کوبند و برای دستیابی به ذات و حقیقت هنر رو سوی شرق دارند، چرا که گمشده خود را در آن سوی فعالیتهای صرفاً تجربی پزیتیویستی و صورتگرایانه فرمالیستی می بینند. آنها ارتباط صورت و معنا را گم کرده اند و آنقدر درگیر تنوع فرم و تکنیک های ساختاری صورت و ظاهر هنر شده اند که هویت و جوهره وجودی هنر را، فدای عناصر بصری آن نموده و بنا بر نظر تیتوس بورکهارت، هنگامی که رابطه رمزی و حقیقی صورت و معنا ازمیان می رود ، فرمالیسم بر هنر دینی سیطره پیدا می کند. آنها به دنبال رنسانسی دیگر، رو سوی هر ناکجا آبادی می کنند.
از تمدنهای بدوی و بومی قبایل آفریقایی، سرخپوستان آمریکایی، و یا استرالیایی ها تا آئین ها ، قواعد و فرهنگ های بودایی، تائویی، شینتو، ذن و حتی مذاهب الهی، همچون اسلام. فرهنگ هایی که در تمامی آنها صورت محسوس وظیفه ای جز تجلی معنای نامحسوس، ندارد. صورت، برای معنا عرصه حضور می سازد و معنا، به صورت اعتلا و اعتبار می بخشد. فرهنگ هایی که هنر و روح حاکم بر احساس را در خدمت عقل دیالکتیک، قرار نمی دهد و انسان ودامنه دید و تعقل او را مقیاس همه چیز قرار نداده و هنوز با اومانیسم فاصله دارند. فرهنگ هایی که هنر را، درد دل فراغ انسان از اصل خود می داند.
هنر را، مرکب معراجش می کند تا هبوطش را جبران کند. شاید به همین دلیل است که در اکثر فرهنگ های میتولوژیک شرق اساطیری ، سمبلیک و رمزگرا که مبتنی بر شهود و اشراق است، مفهومی متفاوت و گاه متضاد از هنر دینی، در مقابل هنر غیردینی نداریم. هر حرکتی ، هر نقشی، و هر نیتی در جهت بیان درد و رنج این فراغ و دوری از اصل است. کاسه یا کوزه ای که ابزار رفع عطش می شود، عطش عشق را می نشاند. رنگ و نقشی که بر تار و پود فرش ها می نشیند، نشانی باغ ملکوت را یادآور است.
شیشه های رنگین و انوار الوان گذرکرده از در و پنجره خانه مادربزرگ، نور ایمان و تکرار، گسترش، قرینه سازی، ظرافت و حتی سادگی و صمیمیت تمامی هنرهای برخاسته از سنت های گذشته، تذکری است برای انسانی که اصل خویش را به فراموشی سپرده واسیر زندگی بی سر و سامان مادی گردیده است. هنر در فرهنگ های شرقی و بویژه فرهنگ اسلامی یادآور دنیایی است که آدم به سبب گناهی که مرتکب گردیده از آن اخراج شده و برای بازگشت به آن تمام نشانه های بازمانده از گذشته را جست و جو کرده، آنها را باجان و چشم دل، بازبینی می کند و گهگاه در این مسیر، نشانه های آشنایی را نیز دیده و به یاد می آورد. همچون انسانی که در کویر و برهوتی ناآشنا و غریب، گم گشته و تنها امیدش ، بازگشت از راهی که آمده و جست وجوی رد پای به جای مانده از خودش در سطح زمین است.
اما انسان گم گشته غربی و غافل از حقیقت و ذات ازلی، در جست و جوی گمشده خود، روسوی افقی دارد که پیش روی اوست. او امیدهای خود را در آینده، و سراب های پیش رویش را مدینه فاضله می داند. با تمام قدرت و بسیار امیدوار، تمامی تلاش و سعی خود را برای دستیابی به آن صرف می کند ولی درست در آن لحظه ای که احساس می کند با قدمی دیگر، دروازه های حقیقت به سوی او آغوش باز می کند، سراب واهی او محو می گردد و اینچنین است که درد نیست انگاری و یأس از رسیدن به مقصود، او را ازپای درآورده، به پوچی می رساند. که این نهییلیسم خود حکایت از بحران حیات معنوی انسان مدرن و بی معنایی او دارد.
اما هنر اسلامی و بطور کلی تمامی هنرهای دینی و اساطیری، هنر را، ابزاری می دانند نه برای ارضاء حس زیبایی شناسی ویا حتی سودمندی و کارآیی، هنر اسلامی اگر چه در بطن جامعه، حضوری آشکار و در زندگی روزمره انسان، جریانی دائم دارد اما بنا بر گفته حکیم، عارف و هنرمند و شاعر بزرگ؛ مولانا، مصداق این بیت است که :
هر نقش و خیالی که مرا در نظر آید حسنی و جمالی و جلالی بنماید هنر در این وادی ابداع عالم اعلی است و اشاره به این شاه بیت غزل لسان الغیب حافظ شیرازی دارد که : هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال با که گویم که در این پرده چه ها می بینم بدون شک رسیدن به چنین مرتبه ای، بی تزکیه، صداقت، تقوا، و ذکر مدام، ممکن نیست.
با تمام این اوصاف چنین به نظر می رسد که نقاشی جهان اسلام علیرغم آن که از اسم آن برمی آید و انتظار می رود، بیش از آنکه مروج و احیاء کننده فرهنگ و هنر اسلامی در جهان باشد، همچون دیگر دوسالانه های هنری از جمله دوسالانه نقاشی تنها مبین مجموعه فعالیت های هنری در عرصه نقاشی، این بار در گستره ای کمی فراخ تر از مرزهای ملی ما است. اگرچه نگارنده این متن برای تمامی آثار به نمایش درآمده در این نمایشگاه احترام و برای تمامی نقاشان و هنرمندان فرهیخته آن آثار ارزش بی نظیری را قائل می باشد، اما انتظار او از همان ابتدا به دنبال جنبه های متمایز و ویژگی های متفاوت بین این نمایشگاه، با دوسالانه نقاشی گذشته است که هرچه بیشتر دید، کمتر یافت.
اگر قصد و نیت سردمداران و بزرگان عرصه فرهنگ وهنر ایران اسلامی، الگوسازی ، فرهنگ پروری، احیاء هویت دینی و اسلامی هنر ایران و ازجمله نقاشی، آن هم در عرصه بین المللی و جهانی می باشد، (که هست) مجموعه فعالیت های فرهنگی، نشست های علمی و همایش های هنری در عرصه های نظری، حکمی، زیبایی شناسی و هنر اسلامی، از سوی فرهنگستان هنر که چند سالی است روح تازه ای در کالبد پژوهش های فرهنگی دمیده است، می تواند در نیل به مقصود فوق راهگشای بوده و ماحصل آن نشست ها برگزاری نمایشگاههایی مشابه نمایشگاه جهان اسلام باشد.
اما اگر قصد و نیت ، چیز دیگریست، که ما از آن بی خبریم، دیگرهیچ. در انتها ضمن پرهیز از بردن نام هنرمند و عدم ارائه تصاویری از نقاشی های کم محتوا و صرفاً فرمالیستی، پزتیویستی، آبستره و ... در نمایشگاه موردنظر که هیچ ارتباطی با عنوان نمایشگاه نداشت، به ذکر این نکته انتقادی بسنده می کنم که تعداد قابل توجهی از آثار ارائه شده، هدفی جز حظ بصری و ارضاء حس زیبایی شناسی در عرصه فرم، رنگ و بافت نداشتند و معیار انتخاب آثار با اهداف از پیش اعلام شده از سوی دبیرخانه نمایشگاه (بررسی و تأکید در زمینه های هویت فرهنگی و معنوی هنر اسلامی در آثار نقاشان معاصر جهان اسلام) ، بسیار فاصله داشته ودور از انتظار بود. اگر چه جامعه متواضع، محجوب و فرهیخته هنرمندان بسیار پیش تر از اینها با این تناقضات و چندگانگی در معیارها، شرایط انتخاب و محتوای نمایشگاهها درسطوح مختلف آشنا بوده و به آن خو کرده اند.
در هر حال برگزاری چنین نمایشگاهی که عنوان ارزشمند و معنوی "جهان اسلام" را به همراه دارد، از سوی مرکزی به نام " فرهنگستان هنر"، که متولی حفظ و اعتلای هنر و مبانی نظری و دینی فرهنگ ایران اسلامی است، به نظر کم لطفی و برخوردی غیرحرفه ای می نماید. در نهایت به این جمله حکمای اُنسی و عارفان عرصه حقیقت و شهود اشاره می کنم که :
هنرمند دینی، متعهد است تا مردم را دعوت به حق و حقیقت کند. هنر دینی برای هنرمند، واسطه تقرب به حق است، هنری که مخاطب را نیز متذکر می شود و به نوعی پیام آور عالم غیب است.
مهران هوشیار
منبع : پایگاه خبری هنر ایران


همچنین مشاهده کنید