سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


بازی نقش‌ها


بازی نقش‌ها
در زندگی ماشینی امروز، انسانها ناگزیر از پذیرفتن نقش‌های متفاوتی هستند و از طرفی همیشه خواهان موفقیت‌اند و در این مسیر همه توان خود را بسیج می‌كنند.
ساعت ۶ صبح. همه خوابیده‌اند. مجبورم برای رفتن از خواب برخیزم. كاش چند دقیقه بیشتر می‌خوابیدم. با خودم می‌گویم: اصلاً اگر نروم چه می‌شود؟ نه، این فكر خوبی نیست.
این همه تلاش كرده‌ام تا این شغل را به‌دست آورم. تازه، شانس آوردم كه امروز به‌موقع از خواب بیدار شدم وگرنه الآن داشتم می‌دویدم... آب سردی كه به صورتم می‌زنم امید را به من برمی‌گرداند كه: عجله كن، روز بهتری در انتظار توست، (اگرچه تكراری است).
به بالای سر پسرم می‌روم، آرام خوابیده. به یاد دیشب می‌افتم كه بی‌جهت عصبانی شدم و او را تنبیه كردم. حالا چه‌قدر چهره معصومی دارد. از خودم بدم آمد. یعنی من این‌قدر، بی‌رحمم؟ به هر حال، در را پشت سرم می‌بندم و قدم در امروز می‌گذارم.
۴۰ دقیقه در مسیرم تا به محل كارم برسم. فرصت خوبی است تا به موضوعات زیادی فكر كنم:
▪ به یاد همسرم می‌افتم. ماه گذشته چند بار با هم مشكل داشته‌ایم. بحثمان شده و حتی یك بار، چند روزی با هم حرف نزدیم. همیشه سعی كردم او مقصر جلوه كند اما می‌دانم كه گناه اصلی به گردن خودم است.
آن‌قدر مشغول به كارم كه دیگر رمقی برای خانه باقی نمی‌ماند. او از من توقع دارد همان‌طور كه در محیط كارم هستم، در خانه هم آدم بانشاط و سرگرم كننده‌تری باشم. اما این‌قدر خسته‌ام كه وقتی به خانه می‌رسم، حتی حوصله حرف زدن هم ندارم. چند ساعتی كه بیدارم، در عالمی شبیه به خواب به‌سر می‌برم و منتظرم تا هرچه زودتر به رختخواب بروم، چه كنم خیلی خسته‌ام.
▪ به یاد مادرم می‌افتم كه هنوز من را مثل یك بچه لوس می‌كند. اما، دیگران از من توقع بزرگ شدن دارند و او درك نمی‌كند. همیشه نگران است. نگرانی كه برای من آزار دهنده است. اما مجبورم در برابر او سكوت كنم.
▪ به یاد پدرم كه همیشه مراقب من است و از من می‌خواهد كه باز هم رشد كنم اما نمی‌داند كه توان من «فعلاً» همین‌قدر است.
▪ به یاد دوستم كه من را انسانی با معلومات و آگاه می‌داند. از من كمك خواسته است اما می‌دانم كه به اندازه یك مشاور خوب اطلاعاتی ندارم، از طرفی نمی‌خواهم به اصطلاح «كم بیاورم».
▪ به همكارم كه همیشه از او بهترم، اما نمی‌دانم كه این برتری را چه‌طور به اطلاع دیگران برسانم، چون او در برقراری ارتباط با دیگران از من موفق‌‌تر است.
▪ به شاگرد خصوصی فردا فكر كنم. چه‌قدر پرافاده است. حوصله رفتارش را ندارم اما به پولش احتیاج دارم پس باید خود را مقتدر نشان دهم.
و ... ۴۰ دقیقه تمام شد. به محل كارم رسیدم، آیا امروز حرفم را به رئیسم می‌گویم؟
لحظه‌ای چشمانتان را ببندید و خود را در موقعیت‌های مختلفی در یك روز یا یك هفته تصور كنید. از بازی خود لذت نمی‌برید؟ باید در یك روز چند نقش، نقش‌هایی كه هیچ سنخیتی با هم ندارند را ایفا كنیم و تمام انرژی خود را به‌كار می‌گیریم تا ایفای نقش عالی داشته باشیم. «باید جایزه اسكار را به هریك از ما می‌دادند.»
در زندگی ماشینی امروز، انسانها ناگزیر از پذیرفتن نقش‌های متفاوتی هستند و از طرفی همیشه خواهان موفقیت‌اند و در این مسیر برای اجرای بازی خود و كسب موفقیت بیشتر همه توان خود را بسیج می‌كنند. همواره سعی می‌كنند در محیط‌های گوناگون نقش‌هایی را بپذیرند و اجرا كنند كه شاید با شخصیت و روش زندگی مطلوبشان متفاوت باشد. به هر گونه، مجبورند؛ چرا كه برای پیمودن جاده ترقی، ناچار به بودن در جامعه‌ای پیچیده و متنوع هستند.
در روند گذر كشورها از مرحله بدویت به سمت صنعتی شدن و تمدن، شاهد رشد فزاینده مشاغل و محیط‌هایی بوده‌ایم كه هرچه بیشتر از انسان‌ها توجه و انرژی مطالبه می‌كنند. در این میان اگر فردی بخواهد خود را با آهنگ توسعه و ترقی جامعه هماهنگ‌تر سازد، ناچار است تخصص و آگاهی خود را بالا ببرد و جایگاه مستحكم‌تری در جامعه به‌دست آورد. بهای این استحكام، آرامش است.
انسان «آرامش» خود را برای رسیدن به آرزوها و رفاهیات كه در ظاهر جذابند، از دست می‌دهد و زمانی به این نتیجه می‌رسد كه برای نیل به آرامش از دست رفته، تمام دستاوردهایش را فدا كند اما عملاً باز هم در تاروپود این نبرد بیشتر فرو می‌رود، چرا كه «آب رفته ز جوی، هرگز برنمی‌گردد». ظاهراً جامعه صنعتی فرد را در فرآیندی قرار می‌دهد كه برون‌داد و درون‌داد مشخصی ندارد.
در این فرآیند فرد برای رسیدن به رفاه نسبی و آنچه خوب می‌انگارد، مهارت و تخصص بیشتری را به‌دست می‌آورد و در جامعه صنعتی نقشی را به عهده می‌گیرد؛ چراكه می‌داند سنتی بودن و ماندن در گذشته نسبت به تفكر صنعتی از مزایای كمتری برخوردار است.
در مسیر رسیدن به این هدف، فرد هزینه‌های معنوی و آرامش خود را به خطر انداخته و از لحاظ ذهنی آن‌قدر درگیر می‌شود كه گاهی از خدا خلوتی آرزو می‌كند و از خود می‌پرسد: این همه تلاش برای چه؟ با این وجود، ادامه می‌دهد تا جایی ‌كه به رفاهیات مدنظرش رسیده و خود را در شرایط ایده‌آل می‌‌یابد. حال به دنبال حلقه مفقوده یعنی آرامش از دست رفته خود می‌گردد و چون فكر صنعتی دارد و به‌اصطلاح جامعه‌شناسی «ماشینی» شده، تنها راه رسیدن به فكر آرام را در گرو پرداخت هزینه و تلاش بیشتر می‌یابد.
پس باز هم اهدافی را از نو طراحی كرده و برای رسیدن به آنها تلاش می‌كند. محیط خود را تغییر می‌دهد، با افراد جدید معاشرت می‌كند، چهره خود را تغییر می‌دهد و... اما در واقع باز وارد فرآیندی شده كه برون‌دادی جز دوری از آرامش ندارد.
در این مسیر فرد بارها و بارها، تغییر نقش می‌دهد و هم‌زمان به ایفای بازی‌های متفاوتی می‌پردازد. گاه پدر یا مادر و در عین حال فرزند. گاه معلم و در عین حال شاگرد. گاه رئیس و لحظه‌ای مرئوس. به هر حال در تاروپود نقش‌های اجتماعی گره خورده و زمانی به خود می‌آید كه اصلاً نمی‌داند برای چه و برای كه تا این حد خود را نادیده گرفته و گاهی فراموش كرده است.
پذیرفتن نقش‌های متفاوت اجتناب‌‌ناپذیر است. اما نحوه برخورد با آنها به‌گونه‌ای كه سلامت روان و آرامش فرد متعادل باقی بماند، نیازمند آگاهی ویژه و توانایی است كه برحسب شانس و تصادف به‌دست نمی‌آید.
● برای فرار از تله نقش‌ها سعی كنیم:
۱) خدا را بهتر بشناسیم.
از توانایی‌ها و استعدادهای واقعی خود آگاهی یابیم. مهارت و تخصص را برحسب هوش و توانایی خود برگزینیم تا این‌كه تصمیم‌‌گیری را بر اساس بازارگرمی صاحبان حرفه انجام دهیم. همه می‌دانیم كه هر شغل دارای شرایط كاری منحصر است و شخصیت و منش خاصی را از دارنده خود طلب می‌كند.
از خود بپرسیم: آیا من خصوصیات و شخصیت مطلوب و متناسب با آن رشته تخصصی را دارا هستم؟ هر چه‌قدر این تناسب بیشتر باشد، آرامش در انجام كار بیشتر حفظ خواهد شد در غیر این صورت همیشه مجبور به سازگاری و تحمل شرایطی هستیم كه این امر دستاوردی جز دلزدگی و افسردگی در پی نخواهد داشت.
۲) پیش از پذیرفتن نقش جدید آن را بررسی كنیم.
از تمامی زوایا و جوانب آگاهی یابیم. شاید نقش برای ما بزرگ بوده و اجرای خوبی نداشته باشیم و یا بازی جدید برای قالب ما كوچك بوده و توانایی فرد بیشتر است.در پذیرفتن نقش همسر، جست‌وجو كنید كه آیا قابلیت لازم را دارید و این قابلیت از دیدگاه طرف مقابل، شامل چه نكاتی است. آیا انتظار او را مرتفع می‌كنیم یا این‌كه در ذهنیت خود رؤیایی زیبا پرورش داده‌ایم كه از واقعیت جدا است.
۳) از تكنیك ایفای نقش بهره بگیریم.
در بسیاری از موارد، افراد در یك دوره كارآموزی دو هفته‌ای توانسته‌اند، استعداد و توان خود را به اجرا بگذارند و قدرت خود را محك بزنند. گاهی مسافرت والدین و قبول مسئولیت خانه برای چند روز، به ما این گوشزد را داشته كه هنوز برای پذیرفتن نقش مدیر خانه استقلال لازم را نداریم و یا مرخصی رئیس و قبول وظایف او در دوره‌ای كوتاه، روشن نموده كه من هم توانایی رشد شغلی را دارم.
روش ایفای نقش، به فرد كمك می‌كند تا در یك محیط نسبتاً واقعی، نقشی را كه در آینده قبول می‌كنیم ایفا نموده و به خود نمره دهیم.
۴) از دوستان و همكاران معتمد بخواهید به شما نمره دهند.
گاه تصور ذهنی فرد از رفتارش احساسی و دست‌خوش ناپختگی است. بهتر است از دیگران بخواهید تا شما را در نقشی تصور كرده و به شما امتیاز دهند. در صورت توان از افراد با سلیقه‌های متفاوت نظرسنجی كنید تا دیدگاه واقعی‌تری به‌دست آورید. رفتارهای اجتماعی افراد در ترازوی دیگران، گاهی بهتر سنجیده می‌شود.
۵) انعطاف‌پذیر باشید.
قطعیت همیشه مطلوب نیست. گاه با اندكی تأمل و تغییر می‌توان شرایط را مطابق با نقش تغییر داد. به عبارتی می‌توان با تغییر در سناریو و جایگزینی نقش‌ها، كار را زیباتر نمود.اگر شما مدیر خانه‌اید، اما خود می‌دانید كه همسرتان در مدیریت مالی یا به كلام ساده‌تر، دخل و خرج، از شما مسلط‌تر است، این تفویض اختیار را انجام دهید.
از او بخواهید از این پس تصمیم‌گیری‌های مالی را او انجام دهد. به این ترتیب توانسته‌اید ذهن خود را از بسیاری چه‌كنم‌ها نجات دهید و در نظر داشته باشید مدیر نمونه آن است كه همه كارها را درست تفویض و اداره نماید نه این‌كه همه وظایف را خود انجام دهد.پس انعطاف‌پذیر باشید.
نوشین محمدزاده
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید