شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

تراژدی به مثابه سوژه فلسفی


تراژدی به مثابه سوژه فلسفی
● درآمد:
مارتا نوسبام (Martha Nussbaum) استاد فلسفه و حقوق دانشگاه شیكاگو است. از آثار او می‌توان به «كیفیت زندگی»، «نبرد درونی: دموكراسی، خشونت مذهبی و آینده هندوستان»‌اشاره كرد.
او در این متن، در پاسخ به پرسش پیرامون ارتباط «ادبیات و فلسفه» به تحلیل این مساله می‌پردازد و نتیجه می‌گیرد كه توجه این دو مبحث به یكدیگر موجب بالندگی و طراوت هر دو می‌شود.
كارهایی كه شما روی رمان و اساساً روی ادبیات انجام داده‌اید آثار شما را به ادبیات و فلسفه پیوند داده است. آیا تصور می‌كنید مسیر فكری شما برای نقد اخلاقی یا به خدمت گرفتن ادبیات برای فلسفه اخلاق در سوق دادن مردم به سمت اخلاق موفق بوده است؟ و آیا مدهایی مثل ساختارشكنی یا رویكردها و رهیافت‌های پست مدرن امروزه كم و بیش قدرت خود را از دست داده‌اند؟ آیا مساله را درست درك كرده‌ام یا اینكه زیادی خوشبینم؟
به‌نظرم درست می‌گویید. حق با شماست. من در آمریكا جزو گروه «مكتب نقد و نظریه» هستم كه كارش راهبری نهاد نظریه ادبی (literary Theory Organization) است. وقتی كه چند سال پیش در مدرسه تابستانی كورنل (Cornell) درس می‌دادم متوجه شدم كه دانشجویان به حقوق و اخلاق علاقه‌مندند. آنجا برخی از این افرادی كه جنبش‌های ساختارشكنی را پایه‌گذاری كرده‌اند حضور داشتند مثل جاناتان كالر. او سخنرانی‌ای ارائه كرد كه در آن چیزی جز «پست مدرنیسم» نشنیدم. در واقع بیشتر نوعی از «نقد نو» بود اما یك ویژگی اخلاقی هم داشت. فكر می‌كنم دپارتمان‌های انگلیسی در آمریكا همواره با مشكلاتی روبه‌رو هستند چون احساس می‌كنند كه همیشه باید یك ژست (gimmick) به خودشان بگیرند چرا كه زبان انگلیسی به عنوان یك سوژه آكادمیك مورد استفاده قرار نمی‌گیرد؛ در انگلستان از شما انتظار می‌رود كه حتماً زبان انگلیسی را بدانید برای اینكه انگلیسی زبان خودتان است و وقتی كه به دانشگاه رفتید آنجا كلاسیك‌ها را بیاموزید. دلیل این مساله اینجاست كه زبان انگلیسی مجبور است از خودش در برابر آنهایی كه می‌گویند این زبان یك سوژه آكادمیك درست نیست و مستعد مد روز شدن است، دفاع كند. من فكر نمی‌كنم كه ما در پایان مرحله مدها قرار گرفته باشیم، احتمالاً مد دیگری هم وجود دارد كه باید از افتادن به چنگ آن برحذر باشیم و در مقابل آن بایستیم و نبرد كنیم ولی دست‌كم الان این‌طور فكر می‌كنم كه مد پست مدرن از تك و تا افتاده و رو به زوال گذاشته است اما اینكه آیا «اخلاق» و گرایش به مباحث اخلاقی در دپارتمان‌‌های انگلیسی به بحث اصلی و محوری روز بدل شده است، چندان اطمینانی ندارم؛ چون فكر می‌كنم عده بسیار اندكی از ادیبان حوصله انجام كار فلسفی دشوار را كه در كارشان مورد نیاز است، دارند. وقتی كه این ادیبان یا متخصصان ادبیات درباره فلسفه حرف می‌زنند، طوری صحبت می‌كنند كه كاملا معلوم می‌شود در مورد آن مسائل آماتور و ناشی هستند.
به همین دلیل در مورد اینكه آیا در دپارتمان‌های انگلیسی اخلاق، طلایه‌دار بحث‌ها و گرایش‌هاست، چندان اطمینان ندارم اما مسلما این مساله از راه فلسفه می‌تواند محقق شود، اما از آن طرف همیشه در فلسفه یك مشكلی بوده و آن اینكه بسیاری از فیلسوفان پس‌زمینه ذهنی‌شان بیشتر علمی است؛ آنها خیلی رمان نخوانده‌اند. به همین علت شما دپارتمان‌هایی خواهید دید ـ كه اغلب جزو بهترین دپارتمان‌ها هستند ـ كه اعضای آن یا از یك تحقیق ادبی لذت می‌برند یا فكر می‌كنند كه این تحقیق یك كار فلسفی درست و حسابی نیست. خوشبختانه در دپارتمان خود من، اصلا چنین چیزی نیست. خیلی‌ها به آنجا می‌آیند تا برای مثال یك دوره مارسل پروست بگذرانند. یك موقعی بود كه من خودم یك دوره درسی پروست ارائه كرده‌ بودم و یك نفر دیگر هم داشت همین كار را می‌كرد. در یك چنین دپارتمان فسقلی و كوچكی كه اعضای آن ۱۵ نفر بیشتر نیستند دو دوره درسی پروست ارائه شده بود اما هیچ درسی درباره مباحث عمده‌ای چون فلسفه سیاسی یا فلسفه اخلاق ارائه نشده بود، به همین دلایل بود كه من درس پروست را رها كردم و به جای آن جان استوارت میل گذاشتم اما می‌دانید و اغلب با این حرف موافقند كه اگر كسی بخواهد پایان‌نامه‌اش را درباره مارسل پروست یا هنری جیمز بگذراند چقدر شاد می‌شویم. من پایان‌نامه‌های زیادی دیده‌ام كه یك بخش‌های ادبی داشته‌اند. اگر من راهنمای چنین رساله‌هایی باشم به دانشجوها نمی‌گویم كه همه چیز را درباره مساله ادبی موجود در رساله بیابند و بگویند. اگر رساله‌شان برای مثال درباره رمان‌های ایریش مردوخ (Iris Murdoch) باشد خوب است چند بخش آن به فضیلت و شرافت (virtue) اختصاص بیابد كه جوهره اصلی آثار مردوخ است. دوستان من در فنلاند دو سال پیش كنفرانسی ترتیب دادند درباره فلسفه و ادبیات چون در كشور فنلاند فلسفه بسیار ضعیف و محدود است و آن هم بیشتر به منطق و مباحث فنی فلسفه علم اختصاص دارد و در نتیجه جوانانی كه علاقه‌مند باشند در مورد فلسفه ادبیات و یا ادبیات و اخلاق كار بكنند، محدود می‌شوند، بنابراین ما فكر كردیم چه بهتر كه افراد علاقه‌مند به مباحث ادبی را بیابیم و نشان بدهیم كه علائق آنها در حوزه فلسفه هم خیلی می‌تواند جالب باشد، همچنین این مساله را به اساتید پایان‌نامه‌هایشان هم نشان می‌دهیم. این كار كاملا جواب داد و موضوع مورد استقبال قرار گرفت. البته منطقی‌ها (logicians) اصلا نیامدند. از قبل هم می‌شد پیش‌بینی كرد اما به هر جهت این كار موجب تشویق جوان‌ها شد. فكر می‌كنم الان زمینه‌ كاری بسیار بهتر از آن موقعی است كه ما دانشجو بودیم، آن موقع مثلا نمی‌شد رساله‌ات درباره دیدگاه‌های ارسطو در مورد «دوستی» باشد، اگر این كار را می‌كردی مورد تمسخر واقع می‌شد. می‌گفتند چنین موضوعاتی خیلی لوس و غیرجدی‌اند.
وقتی رساله‌ام را درباره «تراژدی» نوشتم، استاد راهنمایم گفت: «باید از گروه كلاسیك یك استاد راهنما پیدا بكنی.» من مخالف بودم چون فكر می‌كردم تراژدی می‌تواند یك سوژه فلسفی باشد.
مارتا نوسبام
منبع: ۵ ژانویه ۲۰۰۷
www.eurozine.com
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید