جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


رهایی از بند


رهایی از بند
● درباره چنگیز آیتماتوف نویسنده روس
از یکی از نویسندگان معاصر روس «ویکتور ارانیف» در رمان اتوبیوگرافی اش به نام «استالین خوب» خواندم که «نویسنده نقطه مقابل دیپلمات است.» آیا اینچنین است؟
در خفقان ادبی دوران شوروی که نویسندگان مجاز با خلق آثار بی شمار و سطحی در چارچوب سیاست های تبیین شده توسط اتحادیه نویسندگان به توجیه نظام سیاسی موجود می پرداختند، چنگیز آیتماتوف پا به عرصه نویسندگی نهاد.
نویسندگان «سوسیال رئالیست» در ظاهر برای حل همه معضلات و تضادهای بشری و محو کامل استثمار و نابرابری و در واقع توجیه نظام جاری در سرزمین شوروی و اقمار آن دست به نوشتن اشعار و رمان های خوشبینانه و خام می زدند که به سرعت و در شمارگان بالا در تمام جمهوری ها پخش می شد.
در این آثار جامعه سعادتمند کمونیستی، زیبا و دلفریب و بی عیب، نمونه ایده آل برای تمامی جوامع بشری بود. عده یی که ساز دیگری می زدند یا بی رحمانه از دم تیغ گذشتند، یا قلم هاشان شکسته شد یا از کشور گریختند و ادبیات مهاجرت روس را بنیانگذاری کردند. تعداد انگشت شماری از نویسندگان این دوران توانستند با بهره بردن از قریحه نویسندگی و ذکاوت شخصی با استفاده از کنایات و حکایات چندپهلو، بی آنکه با نظام موجود رویارویی جدی پیدا کنند، مفاسد و معایب نظام اجتماعی - سیاسی کمونیستی را زیر سوال ببرند و بدین وسیله خود را در شمار نویسندگان مردمی «ماندگار» جا کنند.
یکی از این افراد چنگیز آیتماتوف است. نویسنده قرقیزی تباری که هم اکنون در کشورش و جمهوری های پیشین شوروی از شخصیت های سیاسی و ادبی محبوب و مشهور به شمار می رود. چنگیز آیتماتوف در سال ۱۹۲۸ در سواحل رود تالاس در روستای مهاجرنشین شکر (sheker) چشم به جهان گشود. پدرش از فعالان حزب کمونیست بود که بعدها در سال ۱۹۳۷ در تصفیه های استالینی به قتل رسید. در خانواده از کودکی با زبان و ادبیات روسی و جهان آشنا شد و خیلی زود پایش به فعالیت های اجتماعی کشیده شد.
جنگ جهانی دوم بود. چنگیز چهارده سال بیشتر نداشت. آن زمان که مردان بزرگ همه در جبهه مشغول جنگ بودند چنگیز در روستایش منشی کمیته اطلاعات حزب کمونیست شد؛ «هنوز خودم باور ندارم که از چهارده سالگی فعالیت های سیاسی ام را آغاز کردم و با آن سن کم باید تصمیمات بزرگی در حیطه های مختلف زندگی روستایمان، آن هم در شرایط جنگی، می گرفتم.» پس از اینکه پدرش را از دست داد تحت حمایت پدربزرگ قرار گرفت.
در دل طبیعت بکر کوه و جنگل بالید و با آن درهم آمیخت؛ آمیختگی یی که هنوز هم در آثار او به خوبی هویداست. در کشورش وارد انستیتوی جانورشناسی شد. در زمان دانشجویی او گاه به گاه داستان، گزارش یا مقاله یی کوتاه برای روزنامه ها می نوشت. از آنجا که خیلی زود استعداد نویسندگی خویش را نمایان ساخت توانست در سال ۱۹۵۶ برای تحصیلات عالی در رشته ادبیات وارد دانشکده ادبی گورکی مسکو شود.
پس از فارغ التحصیل شدن بلافاصله به کشورش بازگشت، به حزب کمونیست پیوست و سردبیری مجله «ادبیات قرقیزی» را به عهده گرفت و در همین حال به مدت پنج سال خبرنگار روزنامه معتبر «پراودا» در قرقیزستان هم بود. مدت های طولانی در زندگی اش، در طبیعت و اطرافیانش، در دل سنت ها و قوانین اجتماعی به دنبال قهرمانان و موضوعات داستان های خویش بود و توانست آنان را از دل وقایع و شرایط اجتماعی خویش بیرون و به تصویر بکشد. در آثار اولیه اش کارگران صادق، کوشا و ساده شوروی که با تمام وجود به پیشرفت کمونیسم می اندیشیدند و برای آن تلاش می کردند قهرمانان او را تشکیل می دادند.
کارگرانی که با باور و ایمان قوی به آینده یی روشن در پی آن در حرکت بودند. «زندگی مقدس است. زندگی معمولی مردمانی ساده.» شکلی از ایده آلیسم کمونیستی. این مردمان پاک هستند که درهای خیر را به روی دنیا می گشایند و با تلاش مداوم و خستگی ناپذیر خود در راه پویایی جامعه شان نقش آفرینی می کنند. ایشان کسانی هستند که در روابط با افراد دیگر صریح، شفاف و یکدست عمل می کنند.
خود او به عملی شدن سوسیالیسم باور داشت و در نوشته هایش به مشکلات و موانع بر سر احقاق آن می پردازد. در آثار اولیه اش با توجه به محیط سنتی یی که در آن رشد یافته است، بسیاری از آموزه های سنتی و گاه دینی را از موانع رشد اجتماعی می شمارد و می کوشد قهرمانانی بیافریند که خود را از این بندها رها می سازند و قهرمانانه به دنیای «روشن تری» می پیوندند. در ابتدا او داستان های کوتاهی به زبان قرقیزی در مجلات کشورش به چاپ می رساند ولی بعد از انتشار اولین داستانش «جمیله» که به زبان قرقیزی نوشته بود و با اقبال عمومی در کشورش مواجه شد، پس از ترجمه آن به زبان روسی و فرانسوی به تدریج وارد حیطه نویسندگان مطرح شوروی و سپس جهان شد.
«جمیله» (۱۹۵۸) اولین داستان بلند چنگیز نظر بسیاری از منتقدین را به خود جلب کرد. این اثر را شبیه به «پیرمرد و دریا»ی همینگوی به حساب می آورند. جمیله یا اون (نغمه نوا) داستانی عاشقانه است از زمان جنگ جهانی دوم. جمیله اثری است که در آن داستانی ساده به اثری شاعرانه و عاشقانه تبدیل می شود. تصاویر بی مانند زیبایی از طبیعت و آمیختگی اشکال زندگی و اندیشه های سنتی شرق و مدرن در کنار یکدیگر این اثر را مجذوب و خواندنی می کند. انسجام، صداقت و باور به زیبایی روان های کاراکترهای مورد علاقه اش در داستان، در قالب قوهای سپید رقصنده بر دریاچه ایسیکول شکل می گیرند؛ دریاچه یی که با ساحل زرد و سطح آبی و کوه های بلند و مغرور اطرافش به زیبایی مشهور است. زیبا و باوقار همچون ارواح بلند قهرمانانی که او می آفریند.
قهرمان اصلی داستان، جمیله، دختری است روستایی، خودآگاه و جسور و گستاخ که سعی دارد با سنت های جامعه اطرافش به مبارزه برخیزد. داستان از زبان برادرشوهر نوجوانش سعید بازگو می شود که جمیله را سخت می ستاید. جمیله روایت مبارزه با اخلاقیات و فرهنگ سنتی است که با آزادی های بشری در تضاد است. داستان به رهایی جمیله از بند همسر و جامعه اش می انجامد، کاری که از سوی اطرافیانش به جز سعید نکوهیده و ناپسند است.
صراحت و صداقتی که آیتماتوف در قهرمانانش می بیند شیوه ادبی او را دیکته می کند. سبکی متعالی که با وجود تنش ها و موانع بسیار خوش باورانه است و معمولاً از زبان راوی حکایت می شود. در موقعیت های دراماتیک و عجیبی که قهرمانانش در آن قرار می گیرند، مردمی صادق و توانا جلوه می کنند و با مشکلات و دشمنانی برخورد می کنند که به اندازه خود ایشان بزرگ و قوی هستند یا با باورها و سنت هایی درمی افتند که مانند جانوران درنده سرسخت اند. دشمنانی مثل بوروکرات های بانفوذی چون «سگیز بایف» در داستان «بدرود گل زری» یا افرادی خودخواه و کثیف مثل «آره اوکان» در «کشتی بخار سفید».
در «جمیله» و «اولین آ موزگار» نویسنده توانسته است تکه هایی از زندگی را شکار کند و از آن صحنه هایی تاثیرگذار و قوی بیافریند. این آثار به رغم محتوای دراماتیکی که دارند ظاهری دارند که از زیبایی و شادی می درخشند. تکه هایی که او شکار کرده دقیقاً همان هایی است که گرایش متعالی و آرمان گرایانه دارد. آثار اولیه اش در جهت بالا بردن روحیه همیاری، حس خوشبینی و نشاط در مردم است؛ ویژگی یی که پیش از این در «سرگذشت هایی از ایتالیا» اثر ماکسیم گورکی مورد توجه منتقدان قرار گرفته بود.
به همین دلیل، صرف نظر از ساختار واقع گرایانه یی که در آثارش دیده می شود، او را بیشتر از زمره نویسندگان رمانتیک به حساب می آورند. نوشته های او از عناصر رمانتیک به طرز ماهرانه یی اشباع شده اند. چنگیز در مصاحبه یی خود را نویسنده یی رئالیست معرفی می کند که از خیال کمک می گیرد. از میان نویسندگان پیش از خود او بیش از همه از داستایوفسکی، بولگاکف و همینگوی تاثیر گرفته است.
اگر نگاهی به روند نویسندگی او بیندازیم، هرچه می گذرد او بیش از پیش به ابعاد جدیدی از زندگی اجتماعی و لایه های درونی آن سرک می کشد و سعی می کند به رازهای پنهان در دل آن پی ببرد. از مطرح کردن پرسش ها و دغدغه های مهم انسان قرن بیستم ابایی ندارد و با شجاعت و مهارت آنها را دستمایه خلق آثار خویش قرار می دهد. او در اثر «دشت مادری» (۱۹۶۵) به رئالیسمی بی رحم و صریح روی می آورد و طی این روند در «بدرود گل زری» (۱۹۶۶) و کشتی بخار سفید (۱۹۷۰) و پرنده های زخمی آوازخوان (۱۹۷۵)، زبان چنگیز به اوج پختگی و روانی خود می رسد.
در «کشتی بخار سفید» تصاویر زندگی مدرن مانند تار و پود رنگارنگ فرش با عناصر افسانه های قدیمی آنچنان ماهرانه در می آمیزد که گاهی به سختی می توان میان اسکلت و بدنه متن با رنگ آمیزی های هنرمندانه چنگیز تمییز قائل شد. علاوه بر این، طبیعت آسیب دیده از جانب انسان، به واسطه همین آسیب ها، آنچنان با انسان درآمیخته که گویی طبیعت و انسان اجزای جدانشدنی یک پیکرند.
در رمان «روزی طولانی تر از یک قرن» (۱۹۸۰) چنگیز از دغدغه های کوچک قهرمانانش به دغدغه های فراگیر جهانشمول روی می آورد. از این پس در آثار او لایه یی کوچک و ویژه از زندگی نیست که به تصویر کشیده می شود، بلکه تمام جهان با زبان مخصوص نویسنده، با تمام گذشته، حال و آینده اش به هم پیوند می خورند و به خواننده عرضه می شوند؛ جهانی که حتی به این کره خاکی محدود نمی شود. شادی، غم و همه چیزهای خوشایند یا دردناک زمینی با یکپارچگی آن از یک طرف و مرزهای قراردادی از طرف دیگر در شکلی جدید در آثار او رنگ آمیزی می شود.
چنگیز بعد از این رمان تفکراتش استراتژیک می شود و به ایده های جهانی و فراملیتی علاقه مند. دغدغه یی که در «اولین آموزگار» محدود به زندگی و فرهنگ قرقیزی می شد، اکنون تبدیل به تفکری جهان وطنی شده است.او در این آثار خود را مانند شهروندی که سرزمینش تمام کره زمین است معرفی می کند. مشکلاتی مانند مواد مخدر «غده یی کشنده برای تمام بشر»، محیط زیست، شکار غیرقانونی و بقای موجودات زنده، دین و سنت و نوسانات میان افسانه و واقع گرایی و بسیاری دیگر در نوشته های او برجسته می شوند. مشکلات اجتماعی همچون «انحرافات جنسی» که نویسندگان هم عصر او طوری از کنار آن گذشته اند که گویا اصلاً وجود ندارد در آثار او با صراحت و پختگی پرداخته شده اند. این باور به جا مانده از دوران کهن که «درد و رنج سرچشمه حکمت فراوان است» در آثار آیتماتوف دیده می شود. در برخورد با شرایط سخت زندگی و سرنوشت غمبار کاراکترهای داستان هایش، حتی مرگ به خدمت بشر درمی آید. او در میان مشکلات و موانع و دردها در پی سرچشمه های خیر برای زندگی بهتر است.
همان طور که از نظر محتوایی آثار او به تدریج رو به پیچیدگی می گذارند، از لحاظ ساختار و سبک ادبی نیز پیچیده تر می شوند و از روایت به روش اول شخص به نقل داستان در قالب های دیگر تبدیل می شود و حتی در اغلب اوقات شکل گفت وگویی درونی به خود می گیرد. گفت وگوهای درونی قهرمانان با خود، با ظرافتی خاص و ناآشکار با دیدگاه و زبان خود نویسنده درمی آمیزد و تبدیل به گونه یی خاص از روایت می شود که مخصوص خود چنگیز است.
در این روش مرزهای زمانی شکسته می شود و در قالب داستان واقعیاتی مشترک و جهانشمول رخ می نماید که محدودیت زمانی ندارد و مرزهای جغرافیایی قراردادی را دربرنمی گیرد. نقش عناصر فولکلور نیز پررنگ تر می شود. عناصری که در همان آغاز نویسندگی نیز به شدت محبوب او بودند. در این سبک و گرایش جدید او در قالب ترانه های عاشقانه محلی دوباره سری به علایق قدیمی اش می زند، ولی این بار آزادانه تر و با مهارتی بیشتر به وجوه عمیق تر اسطوره ها و افسانه های مردمی می پردازد و با روش شایسته تری آنها را دستمایه آثارش قرار می دهد. همچون استفاده از افسانه های برگرفته از «مناس»۱ و دیگر داستان های محلی و حماسی.
چنگیز آیتماتوف زندگی بشر را در اعصار مختلف از هم جدا نمی بیند و تاریخ، افسانه ها و وقایع زندگی را به صورت یک اتفاق واحد می نگرد که در زمانی طولانی به وقوع می پیوندد. او واکاوی فرهنگ محلی و افسانه ها را تضمینی مطمئن و سرچشمه یی الهام بخش برای آینده روشن بشر می داند. عواملی چون جنگ، صلح، آزادی، انقلاب و... هر کدام پله هایی هستند که به یک پلکان مشترک تعلق دارند و در آنها صاحب واقعی سرنوشت انسان فقط و فقط خود اوست. او معتقد است که بشر در کل مسیر تعالی و رشد را می پیماید.
او در یکی از مصاحبه هایش می گوید؛ «جامعه ایده آل مانند آنچه در داستان ها می بینیم وجود ندارد. مهم جریان حرکت به آن سمت است. حرکت بدون جنگ و خشونت.» در رمان «میدان اعدام» (۱۹۸۰) قوانین زندگی بشری از قواعد نظم ریاضی تبعیت نمی کند و موضوع داستان بر این پایه پیش می رود؛ بر پایه تضادهای طبیعت بشری در درون خویش و پارادوکس های موجود میان انسان و طبیعت. نویسنده بر لزوم وجود رابطه یی نزدیک و صمیمی با طبیعت تاکید می کند. ناسازگاری میان این دو به یک تراژدی غم انگیز می انجامد و بشر را رو به زوال می برد. این رمان نیز ساختاری پیچیده دارد. در آن دو سوژه اصلی به طور موازی پیش می روند و در هم می آمیزند؛ زندگی درندگان (حیات وحش) و انسان.
یکی از آثار او که بسیار مورد توجه منتقدان و مترجمان قرار گرفت رمان «روزی طولانی تر از یک قرن» (۱۹۸۰) است؛ وقایع دهه هشتاد شوروی با نگاهی انتقادی به دوران استالینی و پیامدهای آن، همراه با ماجرایی علمی - تخیلی.
یک ایستگاه دورافتاده قطار نقطه تلاقی سرنوشت سه خانواده می شود. ابوطالب و ادیگی هر دو قربانی سیاست های جنگی هستند. در کنار زندگی این دو تن و خانواده شان، سرگذشت دو فضانورد روسی و امریکایی نیز جریان دارد که به فضا فرستاده شده اند. در ارتباطی که این دو تن با موجودات زنده فوق زمینی برقرار می کنند، در اقدامی خودسرانه و ابتکاری از طریق رادیو تمایل آنان را برای ارتباط با انسان اعلام می کنند.
مساله به بحرانی بین المللی میان دو ابرقدرت امریکا و شوروی می انجامد. به جز این سه لایه، دو لایه داستانی - افسانه یی دیگر شکل می گیرد. اینجا است که او از افسانه های مردمی در راستای تثبیت ایده اش بهره می گیرد. یکی سرگذشت عشق به دختر جوانی که دامنگیر شاعر و آوازه خوانی پیر می شود که با سرکوب و سرزنش اطرافیان روبه رو می شود. داستان به بند کردن او و آزادی روحش می انجامد.
حکایت دوم داستان طایفه «ژوان ژوانی ها»۲ است که با شکنجه اسرایشان آنان را تبدیل به «برده های بی حافظه» می کنند. برده های بی حافظه، بدون خاطره و گذشته، اراده یی از خود ندارند و در نتیجه مطیعانه به این طایفه خدمت می کنند. در میان این برده ها، جوانی که حافظه اش را از او گرفته اند و چون مادرش را که برای نجات او آمده، نمی شناسد به دستور رئیس قبیله او را می کشند.
آیتماتوف در قالب ذکر این حکایت تاراج حافظه انسان و جعل تاریخ در دستگاه شوروی را تقبیح می کند و می گوید که نتیجه آن تربیت انسان هایی بدبین، عیب جو و بی تاریخ است که می توانند بازیچه دست دیگران شوند. ذکر لایه های داستانی و ماجراهای موازی از ویژگی های قلم او است که تاکنون هم حفظ شده است که اگرچه مکمل و شاهدی بر یکدیگرند، ولی گاهی ارتباط منطقی میان آنها و لزوم روایت شان را به سختی می توان پذیرفت. او مانند کاراکترهایی که می آفریند نسبت به تمام مسائل اطرافش احساس مسوولیت می کند. او فردی عمل گرا با افکاری پیچیده و ذهنی پردغدغه است. عمل گرایی او به نوشته هایش بسنده نمی شود. او به فعالیت های غیرادبی گسترده یی دست زده و می زند.
آیتماتوف در سال های ۱۹۹۰-۱۹۷۶ منشی حزب کمونیست در قرقیزستان می شود. در سال ۱۹۸۳ همراه با جامعه شناس مشهور شوروی «رستم خایروف» پیشنهاد تشکیل کمیته یی را برای آمادگی رویارویی با هزاره جدید مطرح می سازد که با استقبال مواجه می شود. در تلاش هایش در راستای رشد مدنی جوامع بشری، سازمان ایسیکول را بنیاد می نهد که در آن هنرمندان و فرهیختگان اجتماعی و نمایندگان کشورهای دیگر از یونسکو گردهم جمع می شوند. هدف ایشان بحث و بررسی پیرامون مساله چگونگی مقابله با مشکلات زیست محیطی و پیشگیری از برخوردهای نظامی بود.
در اصلاحات گورباچف به عنوان مشاور در کنار او قرار داشت. در همین دوران از سال ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۴ به عنوان سفیر شوروی و سپس جمهوری قرقیزستان در لوکزامبورگ فعالیت داشت. در سال ۱۹۹۰ او از نامزدی ریاست جمهوری عسگر آقایف و موضع ناسیونالیست میانه رو او در مقابل تندروها حمایت کرد.
پس از وقفه ادبی چندساله یی در سال ۱۹۹۴ او رمان «داغ کاساندرا» را نوشت. پس از انتشار این رمان سال ها سکوت ادبی از جانب او این شبهه را ایجاد کرد که بالاخره او از حیطه نویسندگی خارج و کاملاً دیپلمات شده. در یکی از مصاحبه هایش در رابطه با این وقفه و سکوت ادبی می گوید؛ «به نظر من هر زمان و موقعیتی وظیفه یی را دیکته می کند.
در زمان شوروی من روی نوشتن متمرکز بودم، ولی الان معتقدم که نمی توان کنار نشست و باید در فعالیت های اجتماعی جدی تر شرکت کرد. با این حال، هیچ گاه قلم را زمین نمی گذارم.» او می گوید؛ «بله می توانید نام این وقفه را «بحران هنری» بگذارید که امری طبیعی است. موقعیت تاریخی جدید ایجاب می کرد که شرایط را از نو درک و لمس کنم.» آیتماتوف بالاخره پس از ده سال انتظار خوانندگانش را بی پاسخ نگذاشت و با انتشار رمان «وقتی که کوه ها فرومی ریزند» یا همان «عروس جاودان» بار دیگر اثبات کرد که او همچنان یک نویسنده باقی مانده است، در حالی که سفیر قرقیزستان در ناتو، اتحادیه اروپا و بلژیک است.
رمان عروس جاودان همزمان به زبان های ژاپنی، فرانسه و آلمانی و چینی ترجمه شد و در ایران نیز اکنون در دست ترجمه به زبان فارسی است. داستان حکایت دو دردمند در زمان حاضر است که هر دو بازیچه سرنوشتی مشترکند. انسان و ببرکوهی هر دو ایشان قربانی زمان خویش اند. در این اثر نویسنده این امکان را می دهد که گفت وگوی دو فرهنگ شرق و غرب را بشنویم. گفت وگویی که در روح یک تن جریان دارد؛ قصه فرآیند جهانی سازی و پیدایش تمدن های نوین. انسان رمان، ژورنالیست آزادی است که آن طور زندگی می کند که می خواهد.
انسان آزادفکر و مستقل در آخر در غاری تنها همراه با یک ببر تن به مرگ می دهد. جامعه موجود حق زندگی کردن را از خبرنگار و ببرکوهی هر دو گرفته است و آنها را به انزوا و مرگ کشانده است. چنگیز آیتماتوف جایزه های ادبی فراوانی دریافت کرده است. از جایزه قهرمان کار سوسیالیستی (۱۹۷۷) گرفته تا جایزه ویژه ادبی اتریش در سال ۱۹۹۴ و همچنان فعالیت های ادبی و سیاسی گسترده یی دارد و در کنفرانس های گفت وگوی فرهنگ ها و تمدن ها فعالانه شرکت می کند.
برخی از داستان های او در جمهوری قرقیزستان به صورت فیلم درآمده و از زمره آثار کلاسیک سینمای قرقیزستان محسوب می شوند. آثار او به ۱۳۰ زبان و در شمارگان حدود ۴۰ میلیون نسخه برگردانده شده اند.
پی نوشت ها:
۱- قهرمان ملی اسطوره یی قرقیزستان
۲ - فرهنگ جامع شاهنامه دکتر محمود زنجانی، ژوان ژوانی ها اقوامی ترک بودند که بعد از عبور از رود ولگا در قسمت علیای دریای سیاه امپراتوری «ترکان آوار» را تشکیل دادند.
ز. یونسی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید