سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


نگاهی به فیلم «التهاب» ساخته جاودانه رائول والش


نگاهی به فیلم «التهاب» ساخته جاودانه رائول والش
التهاب یا «التهاب سپید» یكی از شاهكارهای جاودان تاریخ سینما در ژانر گانگستری می باشد كه توسط «رائول والش» كارگردان بلند آوازه و كهنه كار سینمای هالیوود در سال ۱۹۴۹ با بازی «جیمز كاگنی»، «ویرجینا مایو» و «ادموند اوبراین» ساخته شده است. بسیاری از منتقدان، این فیلم را جزو فیلمهای نوآر هم دسته بندی كرده اند، اما درواقع فیلم، بیشتر در رده فیلمهای «گانگستری» می گنجد.
● ژانر نوآر و گانگستری
ژانر گانگستری همان طوری كه از عنوان آن بر می آید به طور عمده به زندگی تبهكاران بزرگی مربوط می شود كه اغلب سركرده و یا به یك گروه متشكل تبهكار وابسته بوده اند. این فیلمها به عنوان یك نوع (ژانر) خاص در سینمای آمریكا و هالیوود در دهه ۳۰ و ۴۰ به اوج اعتبار رسیدند.از اولین فیلمهای گانگستری تاریخ سینما می توان به فیلم «تبهكاران كوچه پیك» به سال ۱۹۱۲ و به كارگردانی «گریفیث» اشاره كرد كه شرح احوال خرده دزدها و اوباش محلی است.
در دهه ۲۰ فیلم شاخص در این ژانر، «دنیای تبهكاران» اثر «جوزف فن اشتربرگ» است. ولی به هر جهت معمولاً فیلم «سزار كوچك» ساخته «مروین لیروی» را سرآغاز فیلمهای گانگستری و پایه گذار سنتهای مرسوم در این گونه سینمایی می دانند.
اما اوج این ژانر در دهه ۱۹۳۰ تا ۱۹۴۰ است. دوره ای كه بحران اقتصادی و فقر و بیكاری در جامعه آمریكا، به نحوی تبهكاری و تبعات آن را توجیه می كند. فیلمهای «دشمن مردم» ساخته «ویلیام ولمن» و «صورت زخمی» به كارگردانی «هوارد هاوكز»، «فرشتگان آلوده صورت» اثر «مایكل كوریتز»، «سالهای خروشان دهه ۲۰» و «سیرایی مرتفع» اثر «رائول والش» از ساخته های برجسته این ژانر شمرده می شوند.
لوكیشن هایی مثل كوچه پس كوچه های واقعی، آسفالتهای باران خورده، اسكله های شبانه، آپارتمانهای شیك و تیپهای خشن، بی رحم، خونسرد و جذاب، صدای شلیك گلوله و ترمز خودروهای درحال تعقیب، از مشخصات این فیلمها در این دوره است. اما بعد از جنگ جهانی دوم این فیلمها بیشتر بر نمایش خشونت و ارایه شخصیتهای روان بیمار تكیه می كنند كه دو نمونه شاخص آن فیلمهای بوسه مرگ اثر «هنری هاتاوی» و «التهاب سپید» است.
اما ژانر نوآر یا سینمای سیاه تعریف دیگری دارد. اصطلاح سیاه (NOIR) را منتقدان سینمایی فرانسه برای توصیف نوعی فیلم جنایی با فضایی دلهره آمیز و تیره به كار برده اند. ریشه این تعبیر از اصطلاح «رمان سیاه» گرفته شده كه فرانسوی ها به نوعی از رمانهای خوفناك سبك رومانتیك انگلیس اطلاق می كردند.
بعدها، در دوران جنگ جهانی دوم، بخصوص با روی آوردن فیلمسازان آلمانی كه وابستگان جنبش «اكسپرسیونیستی» بودند به «هالیوود» ساختن فیلمهای جنایی با فضای گرفته و تیره، گاه پیرامون احوال تبهكاران حرفه ای و كارآگاههای خصوصی، باب شد كه اصطلاح «فیلم سیاه» در معرفی دنیای كابوس وار این فیلمها با برخی نشانه ها مثل خیابانهای خیس شبانه، سایه های بلند، زوایای تاریك، پس كوچه های متروك، قهرمانان تنهای تهدید شده تلخكام و بدبین به كار گرفته شد. سه فیلم «فقط یك بار زندگی می كنید»، «ضربه بزرگ» و «زنی پشت ویترین» هر سه ساخته «فریتس لانگ» را می توان از نمونه های شاخص فیلمهای سیاه نامید و چون مؤلفه های ساختاری سینمای سیاه با شخصیت پردازی قهرمانان گانگستر قرابت شدیدی داشت خواه ناخواه این دو ژانر سینمایی خیلی به هم نزدیك می شوند. اما «التهاب» را می توان در یك دسته بندی كاملتر جزو ژانر «گانگستری» به شمار آورد.
● التهاب سپید
«رائول والش» از برجسته ترین و پركارترین فیلمسازان آمریكایی در دهه ۴۰، ۵۰ و ۶۰ شمرده می شود كه طی سه دهه در ژانرهای سینمایی مختلفی مثل وسترن، گانگستری، موزیكال و ملودرام ذوق آزمایی كرد. اما شاید بهترین و شاخص ترین كارهایش را در سینمای گانگستری و نوآر ساخته است. وی از شاگردان ممتاز «دیوید وارك گریفیث» شمرده می شود. «گریفیث» خود از استادان برجسته كارگردانی در دوره سینمای صامت و خالق و پایه گذار بسیاری از سبكها و مكتبهای سینمایی بود.
اما سه شاهكار ممتاز والش در گونه گانگستری به ترتیب زمانی اینها هستند: سالهای خروشان دهه ۲۰ (۱۹۳۸)، سیرایی مرتفع (۱۹۴۰) و التهاب سپید (۱۹۴۹). التهاب سپید از دسته فیلمهای بازیگر محور شمرده می شود. شخصیت «كودی جارت» با بازی تحسین برانگیز «جیمز كاگنی» كه خود از هنرپیشه های شناخته شده ژانر گانگستری هم هست، از پیچیده ترین و عجیب ترین شخصیتهای تاریخ سینماست.
همان طور كه می دانیم این ژانر بر پایه ضد قهرمان استوار است و «كودی جارت» یك ضد قهرمان به تمام معنی است. وی یك آدمكش حرفه ای و دچار نقصانهای شدید عاطفی و نوعی جنون خود بزرگ بینی است، بیماری صرع دارد و نوعی روان پریشی خفیف هم در شخصیتش دیده می شود. او اما در نوع خود آدم صادق و روراستی است و به عقاید و قول خودش پایبند است. به رغم تمامی سبعیت های شخصیتی، معصومیتی كودكانه هم دارد كه این موضوع بخصوص در عشق و علاقه وافر به مادرش آشكار می گردد.
مجموعه این عوامل باعث می شود با وجود تمامی خصوصیات منفی اش برای تماشاگر دوست داشتنی و سمپاتیك شود به طوری كه تا پایان فیلم مخاطب به او احساس دلبستگی دارد و با او همذات پنداری می كند كه این دقیقاً مطابق با تعریف دقیق و كلاسیك شخصیت ضد قهرمان است. «رائول والش» در خلق چنین كاراكترهایی مهارتی در خور دارد.
این فیلم سومین همكاری والش بعد از فیلمهای «دهه خروشان ۲۰» و «بلوند گلگون» با جیمز كاگنی است كه شاید مهمترینش هم شمرده شود. «كاگنی» بازیگر شناخته شده ژانر گانگستری كه ستاره این نوع فیلمها در دهه ۳۰ بود، در دهه ۴۰ و با ظهور و درخشش «همفری بوگارت» به حاشیه رفته بود كه این فیلم یك فرصت برای بازگشت طلایی و بسیار موفق او به سینما بود. پیچیدگی شخصیت كودی، موقعیتی مناسب برای كاگن فراهم كرد تا به طرز مطلوبی از آنها استفاده كند.
او با اتكا به تجارب و توانمندی اش از این آزمون سخت موفق بیرون آمد به طوری كه بازی بسیار مؤثر و چشمگیر او بركل فیلم سایه افكند و فیلم را در حد یك تراژدی كامل بالا كشید تا حدی كه تمامی هنرپیشه های دیگر را تحت الشعاع حضور پررنگ خود قرار می دهد.
اما امتیازهای كارگردانی «والش» به این جاختم نمی شود. وی از لحاظ ساختاری در چندین سكانس، قدرت كارگردانی خود را به خوبی نشان می دهد. از جمله در تعقیب و گریزهای ابتدایی فیلم كه پلیس، مادر كودی و سپس او، همسرش را تعقیب می كند ضرباهنگ تصاویر بسیار مناسب است و تعلیق قابل قبولی در مخاطب ایجاد می كند كه البته قوت «والش» در این صحنه ها را در كار قبلی اش «سیرایی مرتفع» هم دیده بودیم.
همچنین در آن سكانس شاهكار كه زندانیان خبر مرگ مادر كودی را دهان به دهان نقل می كنند و به او می رسانند، استفاده عالی و مناسب وی از پن های سریع (حركات دوربین از چپ به راست) و كادرهای حساب شده دوربین، ستودنی است.
این سكانس در پایان به یك دورنمای كلی از زندان ختم می شود. در این سكانس بازی و فریادهای دلخراش كاگنی مكمل كار خوب «والش» با دوربین می شود به طوری كه كمتر تماشاگری را می توان یافت كه در این سكانس تحت تأثیر قرار نگیرد. فیلم روایت بسیار ساده ای دارد، اما همین سادگی باعث یكدستی و جذاب بودن آن شده است. كارگردان عمداً حادثه را در فیلم كمرنگ كرده و به شخصیت پردازی «كودی» توجه می كند. جریان گذر زمان و وقایع فیلم همانند جریان الكتریسیته ای است كه از میان میله برقگیری عبور می كند.
در سكانس پایانی، قهرمان دیوانه داستان، (كودی) با فریاد كشیدن عبارت «مادر، موفق شدم، بالای جهان» چهره فردی را به نمایش می گذارد كه به جنون بزرگ پنداری مبتلاست. آدمی كه به منظور تسلط كامل و جامع برهمه چیز و همه كس، جنگ جهانی دوم (هیتلر) را به چالش می طلبد. با مرگ نمادین وی در پایان فیلم كه با انفجار توأم می شود، او كه به دنبال افتخار جنون آمیز خود بوده خودش و آنچه در سر دارد منفجر می شوند و از بین می روند.
علی باقرلی
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید