جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


سرزمین گنج‌های پنهان و آشکار


سرزمین گنج‌های پنهان و آشکار
ژان باردو باستان‌شناس و محقق اروپایی كه مدت‌ها در ایران اقامت داشته و با زبان و فرهنگ و ادبیات ایران آشنایی كامل دارد تحت تاثیر تحقیقات و كشفیات موریس پزارد كه در سال ۱۹۱۳ در راس یك هیأت فرانسوی در ریشهر و تپه سبزآباد و شاه‌نشین بوشهر به حفاری های باستان‌شناسی پرداخته، كشفیات و تحقیقات خود را منتشر ساخته و نیز نوشته‌های لسترنج و سرآرنولد ویلسون و دیگران به بوشهر سفر می‌كند و پس از بازدید از آثار و بقایای ابنیه چند هزار ساله این منطقه خاطرات این سفر را منتشر می‌سازد.
نگاه عمیق ژان باردو به تاریخ باستان و وقایعی كه در این خطه روی داده، فرهنگ و آداب و رسوم، نوع زندگی مردم و نیز بیان رویدادهای پیش آمده در این سفر و طرح اطلاعات مفید و اظهارنظرهای عالمانه او علاوه بر آن كه سفرنامه باردو را شیرین و خواندنی ساخته، خواننده را كم و بیش با قسمت‌هایی از تاریخ و وقایع منطقه وسیعی از ایران آشنا می‌سازد.
سفر باردو را به اهرم، تنگستان، و نیز شمه‌ای از مسایل و رویدادهای تاریخ معاصر این خطه، اشغال بوشهر و دفاع غرورآمیز مردم در برابر نیروهای مهاجم و چگونگی سفرش برای تحقیق و كسب آگاهی بیشتر از شرح حال و سرنوشت رئیس علی دلواری به دلوار و وقایع نگاری تحسین‌آمیز و صمیمانه‌اش درباره زندگی و سرانجام دردناك، ولی پر افتخار قهرمان قهرمانان بوشهر رئیس علی دلواری را در شماره‌های گذشته مطالعه كردید و اینك ادامه آن:
آن روز تا دمدمه‌های صبح روز بعد صحبت از دلاوریهای رییس علی دلواری و دیگر سرداران وطن‌خواه و میهن‌دوست بوشهر بود.
صحبت از رشادت‌ها، شهامت‌ها و شهادت‌ها، تهور و بی‌باكی و از جان گذشتگی عشایر و مردم شهرها و روستاهای بوشهر بود مردانی كه با سنگ و آجر و تفنگ‌های فتیله‌ای، شمشیر و قمه به مقابله با لشگریان جنگ آزموده و ناوها و كشتی‌های دشمن مهاجم پرداخته و بارها آنها را ناگریز به فرار یا تحمل شكست ساخته بودند.
میزبان ما آن چنان از صحنه‌های نبرد سخن می‌گفت كه لهیب آن را، با تمام وجودمان احساس می‌كردیم غرش توپ و صدای مسلسل و تیربار و گلوله تفنگ، فریاد و ناله رزم‌آوران و مجروحین و مصدومین را به گوش جان می‌شنیدیم.
گاه از شدت هیجان نیم‌خیز می‌شدیم و قلبمان آكنده از غرور و امید و شادی می‌گشت و لحظاتی هم غرق در تاثر و تاسفی شدید، اشك حسرت و اندوه از چشمانمان می‌جوشید و من با خود می‌اندیشیدم شكوه ایمان و حق‌طلبی و نوع دوستی، میهن‌پرستی و وطن‌خواهی حد و مرز نمی‌شناسد و چشمان خودی و بیگانه را خیره می‌سازد.
وقتی سحرگاهان به اتاق بزرگی كه برای خواب ما آماده شده بود راهنمایی می‌شدیم به میزبان گفتم:
من كتاب‌های زیادی از دانشمندان ایرانی سراغ دارم كه طی دوران تسلط اعراب به ایران و قرن‌ها پس از آن نوشته شده و هنوز تعداد زیادی لغات عربی یا لغاتی كه ریشه عربی دارد در ادبیات و زبان مردم باقی مانده كه حكایت از رسوخ عمیق زبان عربی در این سرزمین است، در طول صحبت‌های شما بارها این سوال در ذهن من مطرح شد كه در حالی كه زبان و لباس عربی در قسمت‌هایی از شهرها و بنادر حاشیه خلیج‌فارس رواج دارد و با تمام تلاشی كه از سوی بیگانگان، از دیرباز برای جلب و جذب نظر توده‌های مردم به كار رفته، چگونه است كه آنها كمتر تحت تاثیر قرار گرفته و پیوسته با نهایت از جان گذشتگی از ایران و ایرانی بودن خود دفاع كرده‌اند.
به نظر شما در این امر چه عاملی تاثیرگذار بوده است؟
شاید به دلیل آن كه ارزیابی كند چه شیطنت یا سیاست و نظری در پس این پرسش نهفته است دقایقی بر روی من خیره ماند و پس از لختی سكوت گفت:
در گوشه و كنار سرزمین وسیع ایران، اقوام مختلفی زندگی می‌كنند كه پوشش و زبان خاص خود دارند و این زبان و لباس، ممكن است شبیه یا نظیر اقوام دیگری در جای جای دنیا باشد اما همگی خود را ایرانی می‌دانند و به ایرانی بودن افتخار می‌كنند و برای آن كه همچنان ایرانی باشند با تمام گوشت و پوست و خون و زندگیشان از آن دفاع می‌كنند چرا؟ چون ریشه در این آب و خاك دارند و هزاران سال است كه اجداد و نیاكانشان در این سرزمین مفدس زیسته‌اند و با تمام وجود از آن نگهبانی و محافظت كرده‌اند پس دو زبانه بودن یا كاربرد زبان عربی در مناطقی مثل بوشهر یا خوزستان و جزایر بزرگ و كوچك ایرانی خلیج‌فارس نمی‌تواند حقی برای دیگران ایجاد كند اما، این كه چرا دانشمندان ایرانی در برهه‌ای از زمان به زبان دیگری سخن گفته یا كتاب نوشته و از كلمات و جملاتی كه ریشه سامی داشته استفاده كرده‌اند. نه به جهت از یاد بردن قومیت و ملیت خود و دل سپردن و تعلق خاطر به دیگران بوده بلكه شاید به خاطر شرایط خاص زمان و ماندگاری بیشتر آثارشان بوده است به علاوه:
استفاده از زبان‌های مختلف، در بین دانشمندان، در همه‌ی دنیا معمول بوده و هست همچنان كه می‌دانید در میان مردم فرانسه از نژاد «سلت» و «لیگور» نیز دانشمندانی وجود دارد كه طی صدها سال افكار و عقاید خود را به زبان دیگری غیر از زبان فرانسه بیان داشته و نوشته‌اند.
پس از این توضیحات، میزبان با مهربانی گفت كه محل خواب او در اتاق مجاور است اگر كاری داشتیم تنها كافی است او را صدا بزنیم فوراً خواهد آمد و افزود چون دیر وقت است تا هر وقت میل داشتید استراحت كنید و بعد شب به خیر گفت و اتاق را ترك كرد.
وقتی من برای خواب آماده می‌شدم پیرمرد رو به من كرد و به شوخی گفت مثل این كه ما می‌خواستیم سر شب به طرف طاهری حركت كنیم و بعد به صدای بلند خندید.
گفتم من به تجربه دریافته‌ام كه در كشور شما نمی‌توان برنامه داشت و بر اساس برنامه از پیش تعیین شده پیش رفت. باید دل به قضا و قدر و پیش آمدها سپرد و فكر می‌كنم قبلاً در این مورد بارها با هم صحبت كرده‌ایم.
او با خنده پرسید خوب تا حالا چقدر از برنامه‌ات عقب هستی و من زیر لب پاسخ دادم تا اینجا ۵ روز و چشم بر هم نهادم.
دوستان با هم صحبت می‌كردند و در واقع می‌خواستند به گونه‌ای وقت را بكشند تا زمان عبادت و نماز صبحگاهی فرا رسد، صدای آنها همچون لالایی به سرعت مرا به خواب برد.
نزدیك ظهر گرمای هوا و صدای صحبت و آمد و رفت مرا بیدار كرد. زیر چشم نگاهی به اطراف افكندم.
معاون و مدیر شركت فارغ از كار اداری خود، مشغول صحبت بودند پیرمرد چای می‌نوشید.
آنها رختخوابهای خود را جمع كرده و به كناری گذاشته بودند و تنها من و راننده جوان تا آن ساعت در خواب بودیم.
از جا برخاسته سلام كردم دوستان سلام مرا پاسخ دادند و به احترام از جا برخاستند.
پیرمرد با اشاره به پسرش گفت این را هم محض خاطر تو بیدار نكرده‌ایم و در همان آن او را به سختی تكان داد و گفت برخیز همه بیدار شده‌اند چقدر می‌خوابی…!
مدیر شركت گفت بگذار راحت باشد او باید رانندگی كند و بیشتر از همه احتیاج به استراحت دارد و به این ترتیب روز دیگری را آغاز كردم.
مستخدم كه چای آورده بود وقتی اطمینان یافت همه بیدار شده‌اند ما را به اتاق دیگری برای صرف صبحانه دعوت كرد.
صبحانه و ساعتی بعد نهار، بسیار مفصل و تنوع غذاها چشمگیر بود.
من اصرار داشتم همان روز غروب حركت كنیم ولی میزبان عقیده داشت با توجه به طول راه و این كه محلی را برای اتراق شب در نظر نگرفته‌اید برای استراحت و خواب با مشكل مواجه خواهید بود بهتر است حركت را به سحرگاهان روز بعد موكول سازید این پیشنهاد مورد تایید همه قرار گرفت و قرار شد فردا صبح پس از این كه دوستان عبادت صبحگاهی خود را به جای آوردند حركت كنیم.
میزبان هنگام خداحافظی محبت خود را به كمال رساند و علاوه بر بسته بزرگی كه شامل مواد غذایی، برای صبحانه و نهار و شام و تنقلات مختلف بود برای هر یك هدایایی در نظر گرفته بود كه سهم من یك لباس گرانقیمت و زیبای محلی بود.
او هنگام وداع با من، از ابراز علاقه‌ام به تاریخ فراموش شده این دیار تشكر كرد و گفت اگر خواستید درباره این سفر چیزی بنویسید به نظر من بهتر است با توجه به شرایط موجود از هیچ كس به اسم نامی نبرید.
توجه داشته باشید شما در نهایت آزادی در این منطقه مطالعه و سیاحت می‌كنید. هیچ كس هم متعرض و مزاحم شما نیست.
ولی اطمینان داشته باشید شما و تمام كسانی كه به هر عنوان با آن در ارتباط هستید دور از نظر نیستید و ذكر اسامی ممكن است ایجاد حساسیت كند و مسئله ساز شود و من قول دادم كه نصیحت او را حتماً به كار گیرم و هم چنان كه می‌بینید تاكنون به قول و قرار خود در این زمینه كاملاً پایدار بوده‌ام.
● سیراف
مدت توقف ما در دلوار بیشتر به تحقیق و استماع شرح وقایع تاریخی و چگونگی دفاع مردم بوشهر در مقابل سربازان انگلیسی و هندی و متجاوزین خارجی و ایادی آنها در منطقه گذشت.
لحن كلام گیرا و اطلاعات وسیع میزبان موجب گردید كه تمام توجه، به او و سخنانش معطوف شود و من از سوالات متنوع، به جا یا نابجای آنها مصون بمانم.
در طول سفر با مقایسه و یادآوری خاطرات گذشته و آنچه اینك می‌دیدم یقین حاصل كرده بودم كه ایرانی‌ها ذاتاً مردمانی هوشمند و علاقه‌مند به كسب دانش و بینش هستند و یكی از تمهیدات استعمارگران برای هرچه بیشتر تحت سلطه قرار دادن آنها، تلاش در ایجاد موانع فراوان مقابل توسعه فرهنگ و سواد و دانش عمومی بوده زیرا اگر شرایط تحصیل و مطالعه و تحقیق برای همه‌ی آحاد توده‌های مردم فراهم می‌بود قطعاً آنها نمی‌توانستند به راحتی منویات پنهان و آشكار استعماری خود را توسط ایادی و سرسپردگان یا نیروی مهاجم فراهم سازند.
پس از اینكه جیپ ما به طرف بندر طاهری یا به عبارت بهتر بندر سیراف به حركت درآمد مدت‌ها سخن درباره میهمان‌نوازی و اطلاعات و معلومات میزبان دور می‌زد و بالاخره پس از ساعتی مطابق معمول پیرمرد با سوالی بی‌مقدمه موضوع را تغییر داد و به من گفت:
تو همیشه می‌گفتی كه سراسر شهرها و روستاهای این منطقه پر از آثار تاریخی و باستانی و گنج‌های پنهان و آشكار است حال چگونه است كه بی‌توجه، از همه شهرها و بندرها و روستاهای سر راه می‌گذری و می‌خواهی به بندر طاهری برویم كه نه بندر مهمی است و نه مدت زمان زیادی از احداث و آبادانیش می‌گذرد؟
گفتم اگر خاطرت باشد من بارها گفته‌ام كه مدت زمان سفر من زیاد و طولانی نیست و با توجه به محدودیت زمانی، من فقط می‌توانم و فرصت دارم از تعداد معدودی آثار منطقه دیدن كنم.
با شرایطی كه روزهای اولیه ورودم به بوشهر پیش آمد خط سیر حركت من تغییر كرد و بعد اگرچه به بركت آشنایی و لطف شماها توانستم از سفر و وقت خود به بهترین وجهی استفاده كنم ولی خواه ناخواه چند روز از برنامه عقب افتادم كه برای جبران آن، راهی جز حذف قسمت‌هایی از برنامه‌ام ندارم.
من طی ماههای گذشته برای شناسایی و كسب اطلاعات بیشتر درباره آثار باستانی و تاریخی و موقعیت اجتماعی بوشهر كتاب‌های تاریخی و باستان‌شناسی و سیاحتی زیادی را خوانده‌ام و آثار و ابنیه شهرها و روستاها را كاملاً می‌شناسم.
فكر می‌كنم كه همه با من هم عقیده باشید كه وقتی فرصت محدود و دیدنی بسیار است باید به سراغ مهمترین‌ها رفت و این همان كاری است كه ما داریم انجام می‌دهیم.
وقتی صحبت به اینجا رسید مطابق معمول دوستان از من خواستند توضیح دهم چه چیزی موجب اهمیت سیراف شده و بدون هیچ پرده پوشی اعتراف كردند كه هیچ گونه اطلاعاتی درباره سیراف ندارند و حتی اسم آن را نیز نشنیده‌اند.
گفتم با این كه ایران از نظر فرهنگ و ادبیات و هنر بسیار غنی و دارای سابقه‌ای طولانی است و كتب و رساله‌های زیادی از قرن‌های پیش وجود دارد ولی تمام آنها درباره شعر و ادب، فلسفه و حكمت، طب و علوم اجتماعی و گیاه‌شناسی است و متاسفانه دانشمندان و صاحبان علم و اندیشه و تحقیق به تاریخ و شرح حال شهرها، ابنیه و آثار تاریخی و آنچه از نیاكانشان باقی مانده كمتر توجه داشته‌اند و آنچه وجود دارد اطلاعات ناقصی است كه سیاحتگران براساس دیده‌ها و شنیده‌های خود، در سیاحت‌نامه‌هایشان نوشته‌اند یا براساس كشفیات باستان‌شناسی و اظهار نظر باستان‌شناسان است كه هر دو مورد هم نمی‌تواند خالی از اشتباه یا خطا باشد زیرا، اكثر قریب به اتفاق جهانگردان خارجی بوده و اغلب آشنایی زیادی با زبان فارسی نداشته‌اند و طبعاً تحقیقات آنها هم نمی‌تواند كاملاً دقیق باشد. در مورد كشفیات باستان‌شناسی نیز این امكان وجود دارد كه اشیاء مكشوفه در گذشته‌های دور از منطقه‌ای به منطقه‌ای دیگر حمل شده باشد.
به علاوه از جمله مستندات امروز ما، در مورد منطقه‌ای مثل بوشهر نوشته‌های اروپایی‌هایی چون كاپیتان كمیتورن، جیمز موریه، سر آرنولد ویلسون، كی لسترنج است كه برای تحقیق یا جهانگردی یا مصالح و مطامع سیاسی و نظامی از منطقه دیدن كرده و بعد یافته‌های خود را با استفاده از نوشته‌های سیاحان و جغرافی‌نویسان اسلامی تكمیل كرده و به رشته تحریر درآورده‌اند.
براساس نوشته‌ها و تحقیقات موجود سیراف یكی از بنادر و شهرهای بزرگ و صاحب نام و معتبر زمان خود بوده و چه قبل و چه بعد از اسلام قرن‌ها هر روز ده‌ها كشتی بزرگ و كوچك برای تخلیه یا بارگیری مال‌التجاره در این بندر لنگر می‌انداخته‌اند.
درباره وسعت و عظمتش همین بس كه بندرهای طاهری، دبر و كنگان فعلی بر روی خرابه‌های سیراف بنا گردیده است.
براساس كشفیات باستان‌شناسی و نوشته‌های محققین و باستان‌شناسان این بندر در زمان ساسانیان احداث گردید و برای تامین آب آشامیدنی آن به فرمان اردشیر بابكان كانال و شبكه آبرسانی مجهزی ایجاد شد تا آب آشامیدنی آن را از محل دیگری انتقال دهند و همین امر نیز موجب گردید «اردشیر آب» نام گیرد كه این نام در طول قرن‌ها به سیراف تبدیل گشته است.بندر سیراف نه تنها یك بندر، بلكه یك مركز تجاری و بازرگانی بین‌المللی بود. تجار ایرانی، هندی، چینی، زنگبار و جزایر شرقی و خلیج‌فارس كالاهای خود را به این شهر حمل و كالاهای مورد نیازشان را تهیه و باز می‌گشتند به علاوه سیراف مركز مهم تجارت مروارید در جهان بود.
سیراف در قرن‌های سوم و چهارم هجری به منتهی ترقی و شكوفایی خود رسید.محققین و سیاحان اسلامی درباره سیراف مطالب زیادی نوشته‌اند از جمله مسعودی نوشته هنگامی كه در سال‌های ۹۱۶ و ۹۲۶ میلادی از ماداگاسكار بازدید می‌كرده كشتی‌های زیادی را دیده كه متعلق به بازرگانان سیراف بوده و از بندر اُبله و آبادان مال‌التجاره حمل می‌كرده‌اند و ۲۰ سال بعد یعنی حدود سال ۹۵۰ میلادی جغرافیدان دیگری به نام اصطخری درباره سیراف نوشته است كه در ناحیه اردشیر خوره دومین شهر بزرگ و آباد پارس و مركز بازرگانی و تجارت بوده است.
بازرگانان سیرافی كالاهایی همچون كاغذ، كفش‌های چوبی و صندل، عطر و ادویه و كافور را وارد و به نقاط دیگر می‌فرستادند. بازار چادر و دستمال كتانی و صدف و مروارید بوده است اصطخری درباره «زندگی» در شهر و بندر سیراف همچنین نوشته است:
مردم سیراف ثروتمند و دارای عمارت‌های مجلل دو سه طبقه هستند با وجود گرمای زیاد هوا، كمیابی آب آشامیدنی و میوه و سبزیجات را احساس نمی‌كنند زیرا این مواد را به قدر نیاز از منطقه «جم» وارد می‌سازند.
آنها برای ساختن خانه، چوب از آفریقای شمالی به سیراف می‌آوردند و ارزش هر خانه در سیراف ۳۰ هزار دینار است.
براساس تخمین ابن بلخی معاملات سالیانه بازرگانان تجار سیرافی در سال‌های ۹۰۸ تا ۹۳۲ سالیانه بیش از ۲۵۳۰ هزار دینار بوده كه حكایت از اهمیت اقتصادی و بازرگانی منطقه دارد.
«ابن حوقل» نویسنده دیگری كه در قرن دهم می‌زیسته علاوه بر تشریح شرایط ممتاز تجار سیرافی از ۳ عبادتگاه بزرگی كه در این شهر وجود داشته خبر می‌دهد و بالاخره «مقدسی» محقق اسلامی دیگری می‌نویسد سال ۹۷۷ میلادی زلزله مخربی كه مدت هفت شبانه‌روز به طول انجامید باعث ویرانی و نابودی سیراف گردید.
پس از ویرانی سیراف در نزدیكی‌اش بندر طاهری و كمی دورتر كنگان و دورتر از آن دبر احداث شد همان گونه كه گفتم بندر طاهری در قرن‌های چهارم و پنجم هجری مدتی تبادل كالا در آن تا حدودی رونق داشت ولی هرگز نتوانست اهمیت تجاری و بازرگانی سیراف را باز یابد.
مدت‌ها بود با بالا آمدن خورشید لطافت هوای صبحگاهی به گرمای شرجی آزار دهنده‌ای تبدیل شده بود.
پس از تبادل نظر كوتاهی رئیس شركت به راننده گفت هركجا مناسب بود نگهدار كمی استراحت كنیم و چای و صبحانه بخوریم.
راننده گفت می‌بینید در مسیر راه جای مناسبی پیدا نمی‌شود باید در اولین شهر و بندری كه رسیدیم آنجا سراغ چایخانه و كافه را بگیریم.
ساعتی بعد به بندر لاور رسیدیم روستایی بود با تعدادی خانه ساحلی و چند نخل پراكنده خرما … با چوب و آهن و سنگ و ساروج چند متری در دریا پیش رفته بودند تا قایق‌ها و كشتی‌های كوچك بتوانند پهلو بگیرند بار یا مسافر خود را تخلیه یا سوار كنند.
اتومبیل به زودی كنار یك چایخانه كه به كمك الوار و نی و حصیر و پارچه درست شده بود توقف كرد.
چند تخت چوبی در كنار هم زیر سایبان‌های حصیری چیده شده و چند نفری روی آنها نشسته یا لمیده بودند، چای می‌نوشیدند و قلیان می‌كشیدند.
متصدی چایخانه كه قهوه‌چی نامیده می‌شود تختی را برای ما آماده كرد روی آن نشستیم و گفت اگر دست و صورتتان را بخواهید بشویید آب سرد هم هست.
پیشنهاد خوبی بود مورد استقبال همگی قرار گرفت كوزه بزرگی را آورد و كمك كرد تا دست و صورتمان را بشوییم و بعد، چند چای داغ و پر رنگ و پی در پی، نشاط خاصی در همگی به وجود آورد.
راننده از بسته داخل ماشین، مقداری نان و پنیر و ماست آبگرفته و خرما آورد و پس از صرف صبحانه، پیرمرد گفت من هوس قلیان كرده‌ام و دستور قلیان داد.
قلیان در ایران و بعضی كشورهای همجوار یك وسیله تدخیر است وقتی دود می‌گیرند و می‌كشند علاوه بر اثر نكوتین تنباكو، صدای قل‌قل یا كل‌كل آب تنگ زیرین آن نیز، اثر آرامش دهندگی دارد. قلیان یكی از ابزار تشخص هم هست و پیوسته صاحبان قدرت و ثروت از قلیان‌های گران قیمتی استفاده می‌كنند.
قلیان به طور كلی از سه قسمت تشكیل می‌شود سر و تنه و تنگ یا ته قلیان و قسمت سر و تنه قلیان نیز هریك شامل دو سه قطعه است.
در حالی كه نوع كار و ابزار اصلی و اساسی قلیان در همه جا تقریباً یكی است ولی جنس و شكل ظاهری قسمت‌های مختلف آن در همه جا یكسان نیست و تقاوت‌هایی با هم دارد.
صاحبان قدرت و ثروت از قلیان‌های گران قیمتی استفاده می‌كنند كه سر آن از چینی است یا از سنگ‌های مخصوصی تراشیده‌اند جای تنباكوی آن از ورشو یا نقره قلمكار است بدنه‌اش را از چوب گردو تراشیده‌اند و نی آن نیز مزین به نقره و فیروزه و نگین‌های مختلف است، بالاخره تنگ زیرین آن از چینی یا بلور تراش می‌باشد. و گاه از این قلیان‌ها با همین مشخصات به عنوان یك وسیله زینتی استفاده می‌شود.
نمونه‌های این نوع قلیان‌های گران‌قیمت، در بعضی موزه‌ها یا عتیقه‌فروشی‌های بعضی كشورهای آسیایی و اروپایی دیده می‌شود اما:
وسایل به كار رفته در قلیان‌های معمولی شامل همان سر و تنه و تنگ آن است كه همگی از چوب و شیشه و سنگ و فلز كم بهاست.
قهوه‌چی قلیان را آورد و پیرمرد پس از تعارف به همگی شروع به كشیدن كرد و پس از چند پك طولانی قلیان را به معاون و او پس از چند پك به رئیس شركت تعارف كرد. آنها مرتب قلیان را در اختیار یكدیگر قرار می‌دادند و لب بر جای لب دیگری بر روی نی قلیان می‌گذاشتند بدون این كه هیچ گونه نگرانی داشته باشند.
معاون یك قلیان دیگر سفارش داد و وقتی حاضر شد آن را به من تعارف كرد و گفت مخصوص شماست!
من در حالی كه تشكر می‌كردم به نظرم رسید كه در مقایسه با قلیان‌های نقاط مختلف ایران و حتی پاره‌ای كشورهای همجوار وسیله عجیب و غریبی است زیرا این قلیان كه از جمله صنایع دستی اینجاست و چلیم خوانده می‌شود هیچ یك از اعضایش هیچ تناسبی با هم ندارند و بر خلاف قلیان‌های معمولی كه آن را روی میز یا زمین می‌گذارند و به راحتی به وسیله نی قلیان یا نی پیچ دود آن را به شش‌ها منتقل می‌سازند برای استفاده از چلیم باید آن را با دست نگهداشت كه البته كاری است كه نیاز به تجربه و تبحر دارد.
پس از ساعتی استراحت دوباره اتومبیل جیپ به طرف سیراف و بندر طاهری به حركت درآمد. چند ساعت بعد در نزدیكی بندر طاهری راننده جلوی یك چایخانه كه مغازه نسبتاً بزرگی بود توقف كرد و پرسید آیا نهار می‌خورید؟
هر كس نظری داشت و در نهایت گفتند هرچه من بگویم.
من گفتم چون هوا خیلی گرم است به نظر من همان چیزهایی كه به همراه داریم سالم‌تر از غذای كافه و رستوران است.
مدیر شركت گفت اگر با ماهی موافق باشید كاملاً سالم است منتهی باید جایی غذا بخوریم كه نزدیك دریا باشد و ماهی‌های صید شده را توی آب دریا نگاه داشته باشند.
همه حرف‌های او را تصدیق كردند ولی من از حرفهایش چیزی نفهمیدم و بدون این كه بروی خود بیاورم گفتم با هرچه صلاح بدانید موافقم و با خود اندیشیدم در صورتی كه غذا شرایط مناسبی نداشت من به راحتی قادر خواهم بود از غذاهای همراهمان استفاده كنم.
جیپ از مدتی پیش در مسیری قرار گرفته بود كه رشته كوه‌های نه چندان مرتفعی به موازی دریا امتداد می‌یافت و وقتی به بندر طاهری رسیدیم دریافتم كه بندر در مغرب آن قرار دارد و از وسعت و آبادانی زیادی برخوردار نیست و به همین جهت از توابع شهرستان كنگان است.
بقایای بندر سیراف در جوار بندر طاهری و در جنوب شرقی بندر بوشهر قرار دارد.
ژان باردو- باستان‌شناس و مورخ اروپایی
بازنویسی و تنظیم: مسعود رحمانپور
منبع : مسافران


همچنین مشاهده کنید