پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

رقیبان بوش با اوباما و هیلاری، کاخ سفید را فتح می کنند؟


رقیبان بوش با اوباما و هیلاری، کاخ سفید را فتح می کنند؟
دوره ریاست جمهوری جورج بوش در سال ۲۰۰۸ به پایان می رسد. تب و تاب آن از هم اكنون بالا گرفته است. جو سیاسی امروز آمریكا نشان می دهد این انتخابات با دوره های قبلی تفاوت دارد. از جمله تفاوت های این دوره رقابت ریاست جمهوری، غیبت دوچهره شاخص نومحافظه كاران یعنی بوش وچنی است.
تفاوت دیگری كه این انتخابات را به لحاظ تاریخی منحصر به فرد كرده است، احتمال رسیدن یك كاندیدای زن و یك كاندیدای سیاهپوست به مرحله نهایی رقابت ها و حتی احتمال پیروزی آنهاست.
سناتور هیلاری كلینتون، همسر رئیس جمهور سابق آمریكا و باراك اوباما نخستین كسانی هستند كه به طور جدی برای به دست گرفتن رهبری ایالات متحده تلاش می كنند. پیروزی یكی از آنان در انتخابات، درحكم واقعه شگفتی سازاست كه فرازی تازه در تاریخ آمریكابا عنوان نخستین زن یا نخستین سیاهپوست رئیس جمهوری شده اند، می گشاید. گزارش حاضر به این رشته از تكاپوی تاریخی حزب دموكرات به عنوان یكی از بزرگ ترین و ثروتمندترین احزاب آمریكا درمسیر جنجالی رقابت انتخاباتی می پردازد.
● سیاهی كیستی؟
سناتور باراك اوباما، كاندیدای سیاه پوست از ایالت ایلینوی یكی از رقبای سرسخت هیلاری كلینتون در كسب نامزدی حزب دموكرات است كه با وارد شدن به این میدان در میان رأی دهندگان شور و هیجان ایجاد كرده است.
اوباما تلاش دارد سیاه پوستان آمریكا و جوانان را بسیج كند. تاكنون گروه سنی ۱۸ تا ۲۴ سال آمریكا كمترین مشاركت را در انتخابات داشته اند. در انتخابات پیشین، آمارمشاركت این گروه سنی ۲۱ درصد بود. اوباما یكی از كاندیداهایی است كه میان جوانان شور و هیجان ایجاد كرده و اگر این شور و هیجان ادامه پیدا كند، می تواند به ضرر هیلاری وبه نفع او تمام شود. با این همه برخی معتقدند اوباما اعتبار وكاریزمای سیاسی قابل قبولی ندارد چون فاقد تجربه اداره كشور، ایالت یا حتی اداره محلی است.
او فقط دو سال است سناتور شده كه این سابقه به نوبه خود تجربه كمی است. عده ای برای این كه او سیاهپوست است از او حمایت می كنند ، صرفاً به خاطر این كه پیروزی او می تواند حاكی از یك تحول اجتماعی باشد، هرچند عطش آمریكا برای تغییر و تحول فقط شامل مسائل داخلی این كشور نمی شود. مردم این كشور پس از هشت سال رئیس جمهوری جورج بوش و درگیری آمریكا در دو جنگ فرسایشی (افغانستان و عراق) به دنبال ترمیم وجهه این كشور در اذهان عمومی جهان هستند.
باراك اوباما، دانش آموخته حقوق وعلوم سیاسی از دانشگاه كلمبیاست كه پس از فارغ التحصیلی در سال ۱۹۸۳ در مؤسسه ای غیرانتفاعی كه برای كمك به كلیساها، جوانان را به خدمت در مناطق فقیرنشین ترغیب می كرد، مشغول به كار شد. اوباما در سال ۱۹۹۱ موفق به اخذ درجه دكترا در رشته حقوق از «دانشگاه هاروارد» شد و پس از آن به استخدام دفتر وكالتی در شیكاگو درآمد، كمی بعد به تدریس حقوق در دانشگاه شیكاگو پرداخت تا این كه دو سال پیش موفق شد از ایالت الینویز به كنگره آمریكا راه یابد.
دلیل عمده موفقیت های پیاپی اوباما صرفاً تیزهوشی و بهره مندی از چهره ای كاریزماتیك نیست، بلكه نحوه تعامل اوباما با هویت نژادی اش را نیز باید در شمار دلایل مؤثر بر موفقیت وی دانست. حسین اوباما، پدر باراك دو سال پس از ازدواج با مادر سفیدپوست وی - از ایالت آركانزاس - از او جدا شد و با زنی اندونزیایی ازدواج كرد و ترجیح داد باقی عمر را در موطن اصلی خود - كنیا - سپری كند.
اوباما در كتاب «رؤیاهایی از پدرم» كه در سال ۱۹۹۵ نوشت، به این نكته اذعان می دارد كه در كودكی، اختلاف نژاد و رنگ چندان مورد توجه او نبوده است. او می نویسد: «پدر من به آنهایی كه روزانه در اطراف خود می بینم شبیه نبود، پدرم یك سیاهپوست بود، در حالی كه مادرم، سفیدپوست بود، با این وجود اختلاف رنگ و نژادشان توجه مرا برنمی انگیخت و اصلاً چیز عجیبی در این اختلاف نمی دیدم. »
بسیاری معتقدند عمده ترین دلیل محبوبیت اوباما آن است كه وی «تصویری غیرمعمول از یك سیاهپوست» را به نمایش گذاشته است؛ مردی موفق، باوقار، متنفذ، بااعتماد به نفس بالا و پرانرژی كه به هیچ وجه احساس نمی كند حقی از او پایمال یا به او ظلم شده است. اوباما چندان بر مسأله رنگ و نژاد خود پا فشاری نمی كند و این مسأله باعث شده است رأی دهندگان سفیدپوست آنگلوساكسون به او حساسیت چندانی نداشته باشند و این درست نقطه مقابل جسی جكسون و تأكید افراط گونه او بر رنگ سیاه و نژاد آفریقایی اش است.
یكی از نقاط ضعف اوباما البته كم تجربگی سیاسی اوست كه در مقام مقایسه او با دیگر سیاستمداران، پرسش هایی از این دست را به ذهن متبادر می سازد كه آیا صرف محبوبیت می توان سبب پیروزی شود، اگر در پاسخ به این پرسش نام افرادی چون «جان كندی» و «رونالد ریگان» به میان بیاید، باز هم این حقیقت تلخ مطرح می شود كه از نظر سابقه و تجربه سیاسی مقایسه میان اوباما با كندی و ریگان، قیاسی مع الفارق است.
برخی با توجه به جوانی، تیزهوشی و فرهیختگی اوباما، او را قابل مقایسه با بیل كلینتون می دانند، بویژه آن كه از نظر این عده، اوباما این قدرت را دارد كه نوید روزهای بهتری را به آمریكایی ها بدهد، اما برخی دیگر ترجیح می دهند او را یك «كارتر» جدید بدانند، زیرا از نظر این عده، اوبامای جوان، نگرشی امیدوارانه و آرمان گرایانه به آینده دارد و بیشتر مایل است مشكلات را از طریق گفت و گو حل و فصل كند.
وجه مشترك هر دو گروه آن است كه قبول دارند، برگ برنده اوباما، «مشت بسته» او و یا به عبارت بهتر ورود به صحنه انتخابات به عنوان یك «چهره جدید» است و این همان چیزی است كه دموكرات ها سخت بدان نیاز دارند، زیرا چهره هایی چون هیلاری كلینتون، جان كری، ژوزف بایدن، بِل و ال گور با وجود تجربه بالای سیاسی، تكراری به نظر می رسند.
صحنه ای كه به خوبی ادعای فوق را ثابت می كند مربوط به جشن رونمایی از آخرین كتاب اوباما در شهر «الینویز راكفورد» است. در این مراسم كه با حضور هزاران تن در یك استادیوم ورزشی برگزار شد، یكی از حضار میانسال پشت تریبون می رود و می گوید: «كنگره آمریكا در این دوره واقعاً كسل كننده است و دیدن سیاستمداران پلاسیده ای كه به سر و كله هم می زنند، حال آدم را به هم می زند، من فكر می كنم باید هر چه زودتر از دست این زهوار در رفته ها خلاص شد». اوباما بلافاصله گفت: «یكی از آنها، خود منم» و مرد پاسخ داد: «نه، تنها استثناء آن جمع، شمایید».
با وجود این ابراز احساسات گرم، باید پذیرفت در سیاست «چهره جدید» یعنی فقدان تجربه و پیشینه قوی سیاسی و این امر نیز از آن چنان اهمیتی برخوردار است كه در جهان سیاست نمی توان مدت زمان طولانی را بدون در نظر گرفتن آن سپری كرد، هر چند از هم اكنون نیز پاره ای موضع گیری و ابراز عقیده كردن های اوباما ناپختگی وی را آشكار و به یقین، آینده سیاسی وی را تحت الشعاع خود قرار خواهد داد.
برای مثال؛ چندی پیش كه اوباما برای سخنرانی در مورد «سیاست های انرژی و تأثیر آن بر محیط زیست» به دانشگاه «جورج تاون» دعوت شد، از گزینه های سنتی - از جمله ضرورت تلاش شركت های تولید انرژی در دیترویت برای افزایش تولید سوخت سازگار با محیط زیست - سخن به میان آورد، حال آن كه این پیشنهاد جدیدی تلقی نمی شد و پیشتر، ال گور چنین طرحی را با الحاقات رادیكال - از جمله افزایش مالیات بر تولید سوخت و استفاده از این مالیات به عنوان یارانه دولت در بیمه تأمین اجتماعی و درمان - ارائه داده بود و این كپی برداری برای شخصیتی چون اوباما آن هم در چنان كنفرانسی، شایسته نبود. از همه بدتر آن كه وقتی خبرنگار مجله معتبر «تایم» از او پرسید، چرا این طرح را در كتاب اخیرش با عنوان «اودیسه آرزوها» بیان نكرده است، اوباما پاسخ داد: «آن موقع به چنین چیزهایی فكر نكرده بودم. »
● برگ برنده در دست كیست؟
بسیاری از تحلیلگران معتقدند شانس هیلاری كلینتون بیشتر از اوباما است، زیرا تاریخ نشان می دهد كه آمریكایی ها در مقام انتخاب میان یك زن و یك سیاهپوست، اولی را ترجیح می دهند و بر همین اساس است كه تعداد زنان كنگره از مردان رنگین پوست بیشتر است، علاوه بر این، «اوباما» تنها سیاهپوست كنونی سنا و سومین سیاهپوستی است كه در صد سال گذشته به سنا راه یافته است.
برخلاف حزب دموكرات، از حزب جمهوری خواه تاكنون هیچ رنگین پوستی در مراحل مقدماتی (درون حزبی) انتخابات ریاست جمهوری كاندیدا نشده است، حال آن كه در حزب رقیب - دموكرات - دو تن به نام های «شرلی شیزهولم» و «جسی جكسون» در این مرحله كاندیدا شده اند كه اولی در برابر «جورج ماك گافرن» (۱۹۷۲) و دومی یك بار در برابر «والتر موندیال» (۱۹۸۴) و بار دیگر در برابر «مایكل دوكاكیس» (۱۹۸۸) تن به شكست داده اند. هر چند بیشتر آمریكایی ها زنان را بر مردان سیاهپوست ترجیح می دهند، اما هیلاری عملاً رقیب مرد سیاهپوستی از حزب خود شده است.
«تب اوباما» اكنون حتی تیم انتخاباتی هیلاری كلینتون را نیز به جنب وجوش انداخته و برای بسیاری این پرسش را مطرح ساخته است كه چگونه سناتوری كه دو سال پیش متصدی یك منصب سیاسی مهم نبوده است، در انتخابات مقدماتی ریاست جمهوری حزب دموكرات، رقیب «هیلاری كلینتون»، «ژوزف بایدن» و «جان كری» می شود كه هر كدام دست كم سه دهه فعالیت سیاسی داشته اند. هر چند عده ای از آگاهان امور سیاسی نیز وجود دارند كه معتقدند آمریكا بیش از آنكه منتظر یك رئیس جمهور زن باشد، برای تصدی ریاست جمهوری توسط یك سیاهپوست آمادگی بیشتری دارد.
این دسته معتقدند با توجه به محبوبیت كالین پاول - وزیر خارجه سیاهپوست دولت بوش - در سال های ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۰ - اگر وی از سوی جمهوری خواهان به عنوان نامزد انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۹۶ معرفی می شد، چه بسا مسیر تاریخ را عوض می كرد و ایالات متحده نخستین رئیس جمهور سیاهپوست خود را تجربه می كرد. از نظر این عده، هیلاری نیز به عنوان یك زن به سرنوشت ۲۳ زنی دچار می شود كه از سال ۱۸۷۲ تا ۲۰۰۰ كاندیدای دوره مقدماتی ریاست جمهوری شده اند، اما در همان مرحله متوقف شده اند و راه به گردونه اصلی رقابت ها نبرده اند تا چه رسد به مقام ریاست جمهوری.
در مقابل كسانی كه شانس هیلاری كلینتون را بالا می دانند، معتقدند هر چند زنان بی شماری كاندیدای دوره مقدماتی انتخابات ریاست جمهوری بوده اند، اما عنوان نخستین زن كاندیدای ریاست جمهوری به هیلاری كلینتون اختصاص دارد؛ زیرا زنان پیش از وی از سوی احزاب كوچك و كم نفوذی چون؛ «حزب سوسیالیست»، «حزب مردم» و «حزب سبز» معرفی شده بودند و تاكنون از سوی دو حزب قدرتمند دموكرات یا جمهوری خواه هیچ زنی در این سطح از رقابت های انتخاباتی معرفی نشده بود.
برای مثال «ویكتوریا ودهیل» نخستین زن آمریكایی بود كه در سال ۱۸۷۲ نامزد مقدماتی انتخابات ریاست جمهوری شد و همان زمان یكی از اعضای كنگره آمریكا خطاب به او گفت: «شما شانسی ندارید چون زن هستید و یك زن، شهروند آمریكایی محسوب نمی شود و وقتی هم شهروند آمریكا نباشد، حق رأی دادن و یا نامزد شدن هم ندارد. » با این حال نمی توان وضعیت هیلاری را با زنانی چون خانم «ودهیل» مقایسه كرد؛ زیرا «ودهیل» و زنانی چون او برای تأكید بر حق رأی و حق كاندیداتوری زنان وارد عرصه می شدند، حال آن كه شرایط كنونی متفاوت از آن زمان است و هیلاری در حالی نامزد شده است كه رأی بسیاری در داخل و خارج حزب دموكرات را داراست و شانس بالایی برای رهبری ایالات متحده دارد.
● هیلاری و میراث زنانه
در انتخابات ایالات متحده، رسم است كه هر حزب پس از انتخاب نامزد خود برای انتخابات ریاست جمهوری، معاون وی را نیز پیشاپیش معرفی كند. از سال ۱۸۸۴ تا ۲۰۰۴ ، ۶۶ زن كاندیدای معاونت ریاست جمهوری ایالات متحده شده اند كه به جز یك تن، مابقی مستقل و یا از احزاب كوچك و بی نام و نشانی چون؛ سبز، حزب صلح و حزب عدالت بوده اند، در این میان تنها بانویی كه از یك حزب بزرگ و قدرتمند كاندیدای معاونت رئیس جمهور شده بود، «جرالدین فرارو» نام داشت كه قرار بود در صورت پیروزی «والتر موندیال» در انتخابات ریاست جمهوری (۱۹۸۴) معاون وی شود، اما «موندیال» یك بار در رقابت با «رونالد ریگان» و بار دیگر در دوره ای كه به پیروزی دوباره جورج بوش پدر در انتخابات ریاست جمهوری منجر شد، رقابت را به رقیبان جمهوری خواه واگذار كرد و در نتیجه خانم فرارو نیز از تصدی مقام معاونت رئیس جمهور محروم شد، در آن هنگام گفته می شد آرای زنان آمریكایی علیه موندیال - و بالتبع علیه فرارو - بوده است و این مسأله اكنون نیز موجب بروز نگرانی هایی برای هیلاری كلینتون شده است، زیرا بنابر نظرسنجی ها، نظر زنان رأی دهنده آمریكایی در مورد او چندان مثبت نیست.
«جرالدین فرارو»، ایتالیایی تبار بود و همچون هیلاری و اوباما، حقوق خوانده و مانند آنان عضو كنگره بود. خانم فرارو، سیاستمداری بالفطره بود كه مثل هیلاری می توانست با وجود جنجال های خبری و رسوایی هایی كه دامن گیر اطرافیانش می شد، به راه خود ادامه دهد و خود را از آفات چنین اتفاق های نامباركی مصون دارد؛ زیرا همچنان كه هیلاری توانست از آفات مربوط به رسوایی همسرش «بیل كلینتون» بر سر رابطه نامشروع با «مونیكا لوینسكی» موسوم به «ماجرای وایت واتر» سر به سلامت برد، خانم جرالدین فرارو نیز توانسته بود خود را از رسوایی كه همسرش به خاطر تقلب در پرداخت مالیات به بار آورده بود، مصون بدارد. هرچند به گفته برخی كارشناسان انتخاباتی در آمریكا، یكی از حربه هایی كه جمهوریخواه هان می توانند از آن علیه هیلاری كلینتون استفاده كنند موضوع رسوایی مونیكا لوینسكی در دوره صدارت شوهرش بیل كلینتون است.برخورد به ظاهر خونسردانه خانم كلینتون با این موضوع نه تنها باعث شد برخی او را زنی «بی احساس» توصیف كنند، بلكه انتقاد برخی زنان را نیز به همراه داشت. آنها او را به خاطر ترك نكردن شوهرش، سرزنش كردند. هیلاری در سال ۲۰۰۳ گفت: «من باید موقعیت خودم را حفظ می كردم و به خاطر جنجال جا نمی زدم چون من عمیقاً به راهی كه حزب دموكرات می رود معتقدم و آماده هستم همه حملاتی را كه ناشی از فعالیت و حضورم در ملأ عام است، تحمل كنم». پارادوكس خانم كلینتون در این است كه اگر رسوایی شوهرش نبود وجهه و شناخت عام را در آمریكا پیدا نمی كرد.
احساس همدردی با هیلاری به نفع او در جلب آرا در سنا شد بخصوص كه او برخوردی خوب با این موضوع كرد، شخصیت خود را حفظ كرد و نابود نشد. آمریكایی ها از كسی كه مقاومت می كند خوششان می آید. بهره مند بودن از مشاوره رئیس جمهور سابق آمریكا، توانایی در جمع آوری پول برای تبلیغات انتخاباتی، تجربه در كاخ سفید و سنا، استقامت با وجود سوابق منفی، ارائه شخصیت سیاسی مستقل از جنسیت، همه و همه ممكن است متضمن پیروزی یك كاندیدا باشد، اما شماری می گویند از آنجایی كه چارچوب معیارهای انتخاباتی آمریكا همواره از منطق و استمرار پیروی نمی كند با قاطعیت نمی توان در مورد احتمال پیروزی خانم كلینتون پیش بینی كرد. با این وجود میان جرالدین و هیلاری تفاوت هایی نیز وجود دارد.
اساسی ترین این تفاوت ها آن است كه هیلاری از افراد برجسته و متنفذ حزب دموكرات است، هر چند با توجه به پاره ای افكار وی، برای بسیاری از تحلیلگران، عضویت هیلاری در حزب دموكرات تا حدودی تناقض آمیز است، زیرا وی بیشتر از سابقه دموكرات بودن، به عنوان یكی از هواداران جمهوری خواهان شناخته می شده و در خلال دوران دانشجویی نیز در ستاد انتخاباتی برخی از نامزدهای جمهوری خواه فعالیت می كرده است. هیلاری كه زمانی به خاطر تمایلات آزادی خواهانه اش به صف هواداران «مارتین لوتركینگ» - رهبر مساوات طلب سیاهپوستان - درآمده و حتی خطابه ای را نیز برای یكی از سخنرانی های وی تهیه كرده بود. پس از ترور وی در سال ۱۹۶۸ ناگهان تصمیم گرفت به عضویت حزب دموكرات درآید.
اما عضویت هیلاری در حزب دموكرات باعث نشده است كه برخی عقاید و فعالیت های وی كه بیشتر از جنس تمایلات جمهوری خواهانه است، از نظر ها دور بماند و همین مسأله حضور وی در حزب دموكرات را كمی تناقض آمیز نشان می دهد. برای مثال؛ او از كسانی است كه استفاده از زور در روابط بین الملل و جنگ عراق را تأیید كرده است.
هیلاری در مسائل اجتماعی و اخلاقی دیدگاهی لیبرال دارد و در زمینه اقتصادی، سوسیالیستی (به معنای عام آن) فكر می كند. او در استفاده از فناوری های جدید و حمایت از پژوهش هایی كه معمولاً با اعتراض اخلاق مداران روبه رو می شود، دیدگاهی كاملاً لیبرال دارد، از طرفداران گسترش دخالت دولت در حوزه اقتصاد است و مجموع این عقاید متناقض وی است كه همقطاران دموكراتش را به شدت دچار نگرانی كرده است، بنابراین، شاید ادعای گزافی نباشد اگر هیلاری كلینتون را معجونی از عقاید متفاوت و متناقض بدانیم كه محافظه كاران به سبب آرای اجتماعی وی و لیبرال ها و مخالفان جنگ به سبب مواضع جنگ سالارانه وی - بویژه در جریان اشغال عراق - چندان دل خوشی از او ندارند و شاید همین مسأله توجیه گر حمایت بسیاری از دموكرات های باسابقه از نامزدی اوباما - رقیب هم حزبی هیلاری - برای انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده باشد.
● گام معلق یك زن
اگرچه هیلاری كلینتون در ارتباط با مسائل نظامی از جنسیت خود فاصله گرفته اما بخش مهمی از مبارزات انتخاباتی وی بر روی مسائل و حقوق زنان استوار است. خانم كلینتون ضمن ایجاد گروه كمپین مبارزاتی انتخابات با عنوان «زنان برای هیلاری كلینتون»، (Women for Hillary)، سایتی با عنوان «من می توانم پرزیدنت باشم»، (www. icanbepresident. com)، را نیز راه اندازی كرده است.
زنان آمریكا در مورد مسأله بهداشت و درمان نگرشی مترقی تر از مردان دارند چون در طول سال ها زنانی كه به تنهایی فرزند خود را بزرگ كرده اند متوجه اهمیت این موضوع شده اند. حتی زنان جمهوریخواه كه عقاید راست گرا دارند وقتی به موضوع سقط جنین و برابری شغلی و حقوق زنان می رسند ممكن است به نامزد دموكرات رأی بدهند. كلینتون درست حساب كرده است كه به دنبال آرای گروه ویژه ای هم رفته است چون بالا بردن آرا به میزان دو سه درصد هم حیاتی است. در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۴ آمریكا تعداد رأی دهندگان زن ۹ میلیون بیشتر از رأی دهندگان مرد بوده است. اما آیا تعقیب رأی زنان - چه جمهوریخواه و چه دموكرات - برای یك كاندیدای زن مفید واقع خواهد شد؟
زنان دموكرات به احتمال زیاد به هیلاری كلینتون رأی می دهند. در مقابل زنان جمهوریخواه و یا پیروان كلیسای انجیلی آمریكا به او رأی نخواهند داد و این به زیان وی تمام خواهد شد. در عین حال این كه حزب جمهوریخواه كاندیدای زن ندارد نیز پیام خوبی به رأی دهندگان نمی دهد و تأثیرگذار خواهد بود.
● از الینور تا هیلاری
در تاریخ آمریكا، «الینور روزولت» را به عنوان قدرتمندترین و لیبرال ترین بانوی اول آمریكا می شناسند، اما باید اذعان داشت در این رابطه، هیلاری گوی سبقت را از وی ربوده است كه این مسأله می تواند تا حد زیادی برای زنان رأی دهنده آمریكایی جالب توجه باشد. اما این پرسش مطرح است كه آیا چهره ای كه هیلاری از خود ارائه داده است با تصویری كه آمریكایی ها از یك زن در ذهن دارند، همخوانی دارد، یا آن كه هیلاری پا را فراتر از چارچوب ذهنی آمریكایی درباره یك زن، نهاده است؟
واقعیت آن است كه بیشتر زنان آمریكایی - آن گونه كه نظرسنجی های مؤسسه های معتبری چون «گالوپ» نشان می دهند - مسأله كاندیداتوری هیلاری را از آن جهت كه او یك «زن» است دنبال نمی كنند و اگر زنانی در پی حمایت از وی باشند، بیشتر عضویت هیلاری در حزب دموكرات را مدنظر قرار داده اند، نه هویت جنسی او را به عنوان یك زن. مسأله مهم دیگر آن است كه هیلاری با اتخاذ مواضع سیاسی، اجتماعی و نیز به لحاظ شخصیت ویژه ای كه از خود ارائه داده، تصویر سنتی از یك «زن آمریكایی» را دگرگون كرده است، ضمن آن كه منطق حاكم بر انتخابات در آمریكا علیه اوست؛ زیرا عقاید، شخصیت و مواضع سیاسی او بیش از حد لازم برای مردم روشن است و این مسأله در مورد اوباما كاملاً برعكس است.
چهره و دیدگاه این مرد سیاهپوست در زمینه های سیاسی - اجتماعی به اندازه هیلاری آشنا و شفاف نیست و این مسأله برای وی در جامعه ای كه علاقه و هیجان خاصی نسبت به دیدگاه ها و چهره های جدید وجود دارد، یك امتیاز تلقی می شود. یكی از پرسش هایی كه به احتمال زیاد در تبلیغات انتخاباتی هیلاری به دفعات مطرح خواهد شد، این است كه او با همسرش چه خواهد كرد؟
زمانی كه بیل كلینتون بر مسند ریاست جمهوری تكیه زد، هیلاری را مدیر كمیته ای برای اصلاح سیاست های بهداشت و درمان كرد و در دوران ریاست جمهوری اش از وی به عنوان یك مشاور قوی استفاده كرد، در آن زمان حتی صحبت از آن بود كه با توجه به آشنایی هیلاری به مسائل خاورمیانه و نیز برای مطرح كردن نام وی در معادلات مربوط به این منطقه، وی به عنوان نماینده دائم كلینتون در مسائل مربوط به خاورمیانه فعالیت كند.
صرف نظر از این پیشینه قابل توجه، باید گفت مهم ترین مشكلات هیلاری در مرحله مقدماتی انتخابات ریاست جمهوری در داخل حزب دموكرات، آن است كه افكار خانم كلینتون در بسیاری موارد بیش از اندازه لازم لیبرال است و بسیاری معتقدند این تندروی های لیبرالیستی برای وی گران تمام می شود، برای نمونه و براساس نظرسنجی مؤسسه معتبر گالوپ در ماه مه ،۲۰۰۵ ۵۴ درصد از پرسش شوندگان هیلاری كلینتون را زنی لیبرال، ۳۰ درصد میانه رو و ۹ درصد محافظه كار دانسته اند.
در حالی كه هیلاری كلینتون با سیل انتقاد ها از رفتار خود روبه روست و افزایش این روند در ماه های آینده، چندان دور از انتظارش نیست، باراك اوباما از این نظر وضعیت بهتری دارد؛ زیرا با وجود برخی اعتراف ها - مثل این كه در جوانی و به خاطر اضطراب شدید، به مصرف كوكایین و ماری جوانا روی آورده بوده است - اما باز هم كمتر دیده یا شنیده می شود كه نقد تندی علیه وی نوشته شود، هر چند ممكن است اعتراف این چنینی وی در مقایسه با بیل كلینتون كه در ایام انتخابات منكر اعتیاد دوران جوانی خود شد و كمی بعد مجبور به اعتراف شد، اعترافی صادقانه باشد. به هر روی بسیاری از همقطاران سابق هیلاری كلینتون اكنون جزو هواداران اوباما شده اند كه «بیل دیلی» وزیر پیشین تجارت، از آن جمله است و حتی پیش بینی می شود كه در انتخابات مشاور اوباما در امور تبلیغاتی باشد.
● یك موضوع و دو رویكرد
موضوع عراق به عنوان نقطه كانونی و توجه افكار عمومی و سیاستمداران ایالات متحده نیز از جمله موضوع هایی است كه می تواند مبنای مقایسه تطبیقی میان اوباما و هیلاری باشد. هیلاری كلینتون از جمله كسانی است كه از همان ابتدا با جنگ علیه عراق و سرنگونی صدام حسین موافق بود و هر چند با تغییری تدریجی، پاره ای سیاست های نظامی - امنیتی بوش برای عراق پس از صدام حسین را به باد انتقاد می گیرد، اما هنوز روحیه جنگ طلبانه خود را حفظ كرده و حتی در مورد ایران معتقد است نباید گزینه نظامی را از فهرست راهبردهای ایالات متحده حذف كرد، آن دسته از افرادی كه معمولاً مهارتی خاص در رفتار شناسی سیاسی هیلاری دارند، معتقدند اگر امروز از هیلاری در این باره سؤال شود كه نظرش در مورد جنگ علیه عراق چیست نمی گوید رأی من اشتباه بود، بلكه می گوید؛ اگر اطلاعاتی كه امروز داریم در آن موقع داشتیم اصلاً قطعنامه ای صادر نمی شد كه كسی لازم باشد رأی بدهد. او می داند اگر به عنوان یك زن و یك سیاستمدار در سیستم آمریكا در مورد مسائل رزمی ضعف نشان بدهد حربه ای به دست رقبا داده كه فرار از آن بسیار دشوار خواهد بود.
بنابراین خانم كلینتون می خواهد كه در مورد مسائل دفاعی و خارجی از این كه زن است و تصوری كه معمولاً از زن به عنوان جنس ضعیف وجود دارد، فاصله بگیرد. اوباما اما از آغاز مخالف جنگ عراق بود و علیه آن نیز رأی داد هر چند او نیز ترجیح می دهد در این راه حد میانه را بگیرد تا جایی كه در مورد خروج نیروهای آمریكایی از عراق گفته است: «همچنان كه ورود ما به عراق با احتیاط و برنامه ریزی توأم بود، خروج از این كشور نیز نباید بدون برنامه ریزی باشد و بهتر است این كار با تأنی و صبر صورت گیرد، زیرا در غیر این صورت عراق را دودستی به گروه های تروریستی تقدیم كرده ایم. »
دیدگاه اوباما و هیلاری در خاورمیانه بر سر موضع گیری در قبال نزاع فلسطینی ها و اسرائیل به نقطه مشترك می رسد، زیرا هر دو بر ضرورت برقراری سازش میان فلسطینیان و اسرائیل تأكید دارند و تحقق این امر را برای «رشد دموكراسی در منطقه» مهم ارزیابی می كنند.
اوباما و هیلاری هرازچندگاهی به شكل محتاطانه بدون آن كه نامی از سوریه یا ایران ببرند، از ضرورت توجه جدی به دیپلماسی گفت و گو سخن به میان می آورند، اما در این میان هیلاری ابایی از آن ندارد كه در مواقع لزوم با لحنی شبیه به جمهوری خواهان موضع تندی علیه ایران و سوریه اتخاذ كند، هر چند به نظر می رسد این موضع گیری ها بیشتر برای جلب آرای یهودیان ایالات متحده باشد، زیرا برخلاف تصور رایج، اكثریت یهودیان ایالات متحده (بیش از ۸۰ درصد) از هواداران سنتی دموكرات ها محسوب می شوند. آیا آمریكایی ها برای اثبات این كه نژادپرست یا سنت گرا نیستند، به اوباما یا هیلاری رأی خواهند داد؟
آیا برای رهایی از یك عذاب وجدان تاریخی ناشی از اجحاف به سیاهپوستان و زنان بویژه در عرصه سیاست، شاهد رویدادی بی سابقه در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده خواهیم بود؟ در حال حاضر نیمی از بیست كاندیدای ریاست جمهوری آمریكا جمهوریخواه هستند. اگر جبهه دموكرات در این دوره از رقابت ها قادر بوده با ارائه هیلاری كلینتون و باراك اوباما جو انتخاباتی را مهیج كند، جبهه جمهوریخواه نیز تلاش داشته چهره های جذاب را معرفی كند. رودی جولیانی، شهردار نیویورك در زمان وقوع حملات یازده سپتامبر، نخستین آمریكایی ایتالیایی الاصلی است كه از طرف یكی از احزاب اصلی آمریكا كاندیدای ریاست جمهوری شده و سناتور جان مك كین، نیز پیرترین كاندیدا در تاریخ سیاسی این كشور تلقی می شود.
اما با وجود تلاش های اعضای این حزب، كاندولیزا رایس، وزیر خارجه آمریكا، هنوز حاضر نشده است در رقابت های انتخاباتی شركت كند - كاندیدایی كه می تواند تفاوت جنسیتی و نژادی را همزمان نشانه برود. كاندولیزا رایس می گوید: علاقه ای به مبارزات انتخاباتی ندارد چون برای شركت در این گونه رقابت، باید دو سال وقت بگذارد، دور كشور سفر و صد ها سخنرانی كند و هزاران انتقاد نیزبشنود. اما حزب جمهوریخواه هنوز امیدوار است. بسیاری معتقدند اگر او به رقابت ها بپیوندد، هیلاری را پشت سر خواهد گذاشت.
به هر حال وقت زیاد است. پیش از این چهار سیاستمدار زن تلاش كرده اند به كاخ سفید راه یابند كه هیچ یك از آنها در انتخابات مقدماتی احزاب خود موفق به كسب نامزدی نشدند. عدم موفقیت آنها به این گمان دامن می زند كه حتی زنان آمریكایی، تمایلی به انتخاب یك كاندیدای زن برای سمت رئیس جمهور ندارند.
سعید آقاعلیخانی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید