پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

طرح ملاصدرا در جمع عقل و شرع و شهود


طرح ملاصدرا در جمع عقل و شرع و شهود
ملاصدرا جایگاهی منحصر به فرد در فلسفه اسلامی دارد. او در جایی ایستاده كه انبوهی از معارف اسلامی فراروی او قرار دارند و وی بجد در صدد است میان این معارف به ظاهر متفاوت، جمع ایجاد نماید. به همین جهت است كه بسیاری بزرگترین خصیصه فكری وی را جمع ایجاد كردن میان عقل و دین و عرفان در نظر گرفته اند و او را با این طرح می شناسند.
در این مقاله، در مورد این طرح بیشتر خواهیم شنید.
"حكمت متعالیه" عنوانی است كه صدرالدین شیرازی برای فلسفه خود برگزیده است.
صدرالمتألهین تحقیقاتی وسیع در فلسفه اولی و حكمت الهی انجام داد. هرآنچه را از قدما در این رابطه به ارث رسیده بود، مورد مطالعه قرار داد و در حكمتی كه در عالم اسلام بنیان نهاد، آن مسائل فلسفی را با بیانی جدید و بدیع عرضه كرد. تا قبل از ملاصدرا، مكتبهای فكری زیادی در عرض هم وجود داشتند كه فلسفه اشراق، فلسفه مشاء عرفان و كلام از جمله آنها بودند و این مكاتب هر كدام روش و رویكرد خاص خود را داشت. به طور خاص، میان فلسفه مشاء و اشراق موضوعاتی وجود داشت كه مورد اختلاف بودند. همچنین، میان عرفان و فلسفه، پاره ای از مسائل، اختلاف ایجاد كرده بودند و دعوای میان كلام و فلسفه نیز برای اهل تحقیق روشن است. فلسفه مشاء مدعی بود كه از راه عقل مسائل قابل حل است و فلسفه اشراق در مقابل، عقل تنها را كافی نمی دانست و تمسك به شهود و مشاهده عرفانی را برای فهم مسائل لازم می شمرد. همین اختلاف روش در درك حقیقت، موجبات اختلاف در بین دو گروه فكری را به وجود آورده بود. متكلمان كه داعیه دفاع از اسلام و عقاید ایمانی را داشتند، بین آرای فیلسوفان و آنچه خود به عنوان دین می شناختند تعارضهایی را می دیدند و به خرده گیری از فیلسوفان می پرداختند و فیلسوفان نیز متقابلاً كلام را به دلیل مبتنی بودن براهین و استدلالهایش بر مقبولات و مسلمات و نیز حسن و قبح افعال، علمی جدلی می دانستند. اما آنچه نباید از خاطر دور ماند، این است كه كلام با خرده گیریهایش، مسائل و موضوعات قابل توجهی را برای فلسفه فراهم كرده است. دعوای بین عرفان و فلسفه نیز دعوایی بود كه از روشها و طرق معرفت در این دو علم بر می خاست. اگرچه قبل از ملاصدرا، شیخ اشراق هم بر جمع بین روش عقل و شهود تأكید كرده بود؛ مسائلی وجود داشتند كه در عرفان و فلسفه به دو گونه مختلف تبیین می شدند.
صدرالدین شیرازی، اساس فلسفه و حكمتی را پی ریخت كه بتواند در مقابل این گروههای فكری پاسخگو باشد و نیاز همه آنها را برآورده كند و عطش و تشنگی شان را فرو نشاند.
ملاصدرا برخی از مبادی فلسفی خود را از هر دو مكتب اشراق و مشاء گرفت؛ مثلاً نظریه ماده و صورت را از مكتب مشاء برگرفت و تشكیك انواع و اعیان ثابته را از مكتب اشراق . البته مسأله تشكیك در نظر شیخ اشراق در ماهیت جاری بود، لیكن صدرالدین شیرازی آن را در وجود ساری و جاری كرد. وی ادله ای بنا كرد كه تشكیك در ماهیت را ناممكن می كردند و در مقابل، تشكیك و ذومراتب بودن را به وجود نسبت داد. او همچنین از متصوفه بخصوص ابن عربی نظریه "خلق مداوم جوهر و وحدت وجود" را اخذ كرد و به صورت فلسفی درآورد و سعی نمود صورتی مقبول از مسأله وحدت وجود ارائه كند. وحدت وجود، تشكیك وجود، حركت جوهری و مسائلی از این دست اساس فلسفه ملاصدرا را تشكیل می دادند. به جرأت می توان گفت كه قبل از وی این مسائل هیچ گاه جزو مبادی فلسفی نبودند.
از آنچه گذشت، روشن می شود كه صدرالدین شیرازی تمامی علوم دوران خود ،اعم از حكمتهای مشاء و اشراق، عرفان و حكمت،را فرا گرفته بود و با قرآن و حدیث و سنت رسول گرامی اسلام(ص) و اهل بیت(ع) آشنایی كامل داشت. او تركیبی جدید از حكمت به وجود آورد و در این تركیب جدید سعی كرد مشكلات غیرقابل حل و جدل برانگیز را دوباره طرح و حل نماید.
شیوه صدرالدین شیرازی در بحثهای فلسفی اش این است كه در ابتدا نظریات مطرح شده از طرف قدما را ذكر می كند و سپس به نقد و بررسی آنها می پردازد و در خاتمه نظرات خود را بیان می دارد و از این نظر حكمت وی، به ویژه آنچه در "اسفار اربعه" متجلی است، دایرهٔ المعارفی است كه تمام نظرات مختلف درباره یك مسأله را یكجا گردهم آورده و در خاتمه نظری فوق همه آنها ارائه می كند. در نظام تألیفی جدیدی كه ملاصدرا اساس آن را پی ریخته است، می توان این عناصر را به وضوح بازشناخت:
▪ فلسفه ارسطو و پیروانش،
▪ تعالیم عرفانی ابن عربی،
▪ تعالیم حكمای نوافلاطونی به ویژه حكیم سهروردی و اصول وحیانی، بخصوص آن دسته از تعالیم پیامبر و ائمه شیعه كه بیشتر جنبه باطنی داشته اند.
البته، اینكه یكی از عناصر تحلیل رفته در حكمت متعالیه كلام باشد، از مسائلی است كه در آن اختلاف نظر وجود دارد. توضیح اینكه در حكمت متعالیه، پاره ای از مسائل حكمت مشاء و اشراق و نیز عرفان مورد قبول قرار گرفته اند و اگر چه خود این مسائل برای حكمای دیگر مطرح بوده اند، صدرالدین شیرازی ضمن پذیرش این موضوعات، دو عمل انجام داده است:یكی اینكه استدلال گذشتگان را درباره آن مسائل مورد نقادی قرار داده و با ارائه استدلالهایی جدید، رخنه های آنها را پوشش داده است و دیگر اینكه پاره ای از مسائل اقتباسی را مبدأ فلسفی برای فلسفه خود كرده است. مثل مسأله وحدت وجود یا حركت جوهری و تشكیك در وجود. در حالی كه این مسائل قبلاً مطرح بوده اند، نظام فلسفی گذشتگان بر اساس آنها استوار نبوده است. بنابراین، حكمت متعالیه نظراتی را از حكمت مشأیی و اشراقی و عرفان پذیرفته است، اما این پذیرش عقاید و نظرات، نسبت به علم كلام در حكمت متعالیه به چشم نمی خورد. هر چند موضوعاتی میان حكمت متعالیه و علم كلام مشتركند، اما ملاصدرا در آن مسائل نظرات خودش را دارد. بر این اساس، اگر عناصر تشكیل دهنده و یا به تعبیر دیگر عناصر تحلیل رفته در حكمت متعالیه را چهار عنصر بدانیم، سه عنصر از آن چهار عنصر حكمت مشاء، حكمت اشراق و عرفان هستند. لیكن، عنصر چهارم در فلسفه ملاصدرا، علم كلام نیست. شهید مطهری معتقد است كه تأثیر كلام در فلاسفه، صرفاً در ایرادهایی است كه آنها بر نظریات فلسفی وارد كرده اند . متكلمان با این انتقادها موجبات رشد فلسفه را فراهم كرده و باعث شده اند مسائلی كه در فلسفه یونانی و اسكندرانی مطرح نبوده اند، برای فلسفه طرح شوند و فیلسوفان به تفكر درباره آنها بپردازند و از این حیث به غنای فلسفه مدد رسانده اند. اما تأثیر كلام بر فلسفه به این صورت نبوده است كه متكلمان توانسته باشند مدعاهای خود را به فیلسوفان بقبولانند.
به عنوان نمونه، استاد شهید مطهری تأثیر متكلمان در بحث اصالت وجود در حكمت متعالیه را ذكر می كنند.
اینكه متكلمان درباره وحدت مفهومی وجود و وجود ذهنی ایرادها و تشكیكهایی كرده و از این نظر در ایجاد نظریه اصالت وجود تأثیری بسزا داشته اند و یا بحث مناط احتیاج به علت كه فیلسوفان آن را امكان می دانند (یعنی شیء به دلیل ممكن بودنش نیازمند علت است) از بحثهایی است كه در مناقشه با متكلمان در ذهن فیلسوفان جوشیده است، زیرا در حالی كه بنا به نظر متكلمان، شیء به دلیل حادث بودنش به علت نیازمند است و مناط احتیاج در نظر ایشان حدوث است، فیلسوفان بحث را با تكیه بر امكان پیش برده اند. طرح امكان به عنوان مناط احتیاج به علت، به واسطه این بحث در كلام، برای فیلسوفان امكان پذیر شده است. همان طور كه گذشت، در كنار عناصر سه گانه یاد شده، قرآن ومعارف عرفانی و باطنی اهل بیت(ع) عنصر چهارم است و نه كلام. در واقع، در حكمت متعالیه صدرالدین شیرازی، حكمت مشاء ، اشراق، عرفان و معارف اسلامی به هم پیوند می خورند و صورتی از یك حكمت جدید بر اساس این چهار عنصر شكل می گیرد كه جایی برای كلام در آن نیست. شیوه صدرالدین شیرازی این است كه مسائلی را كه پیش رو دارد، از راه استدلال تبیین كند و این منافاتی با آن نكته ندارد كه در مقام شكار، طرح مسأله را یا خود مسأله را از طریق شهود و یا قرآن و حدیث كشف كرده باشد؛ بلكه وی در ابتدا برهان مسأله را عرضه می كند و در خاتمه آن بحث، به آیه ای از قرآن و یا حدیثی از معصومین(ع) استشهاد می كند. اما آنچه برای وی ملاك متابعت است، برهان است. او اما در مقام شكار تئوری، از هر منبعی استفاده می نماید؛ خواه این منبع حكمت اشراق باشد یا حكمت مشاء و یا عرفان و قرآن و روایات.
نكته درخور توجه این است كه در تبیین و تشكیل یك نظام فلسفی لازم نیست همه مسائل و موضوعات به ذهن خود فیلسوف رسیده باشد، بلكه در مقام شكار، از منابع و مجاری مختلف تئوری اخذ می شود. ولی آنچه در برپایی یك نظام فلسفی ملاك و معیار است، برهان عقلی و تحلیل و تبیین عقلانی است. در اینجا، این پرسش مطرح می شود كه چه عاملی سبب می گردد در نظر صدرالدین شیرازی، شهود با عقل جمع شود. جواب این پرسش در واقع اصلی است كه ملاصدرا به آن معتقد است و آن مسأله عدم جدایی برهان و قرآن و عرفان است. به اعتقاد ملاصدرا، میان برهان حقیقی و شهود كه همان عرفان است، هیچ گونه جدایی ای نیست و اگر میان آنها جدایی افتد؛ چون اصالت با عرفان است در آن صورت برهان مذكور كه در تضاد با عرفان است، برهان حقیقی نیست. ملاصدرا گاهی مسائل فلسفی را علاوه بر استناد به دلایل عقلی، به دلایل سمعی و مأخوذ از كلمات ائمه(ع) مستند كرده است، زیرا در نظر وی بین آنچه از زبان ائمه(ع) نقل شده با برهان عقلی تضادی نیست. در این گونه موارد، در صورتی كه دلیل سمعی سندیت نداشته باشد، با برهان حقیقی در تضاد نیست و اگر با برهان موافق نیفتد، به دلیل اصالت قرآن و سنت مبتنی بر قرآن، آن برهان حقیقی نیست و فاسد است. پس در نظر وی، بین عقل و شرع مطابقت كامل وجود دارد و بعید است كه شرع مقدس، احكامی ناسازگار با معارف یقینی داشته باشد و هر فلسفه ای كه قوانین آن با كتاب و سنت مطابق نباشد، در نظر ملاصدرا منفور است و باید از آن دوری جست. اینكه بین شرع و عرفان مطابقت وجود دارد، حتی در كلمات عارف نامدار محی الدین عربی نیز ریشه هایی دارد، به گونه ای كه وی معتقد است آنچه قرآن مجید در باب تسبیح اشیا می گوید، وی با مكاشفه دریافته است.
همین مطلب به عینه از طرف ملاصدرا ادعا شده است، با این تفاوت كه وی به جهت تعلق خاطر به برهان، معتقد است كه آنچه را قرآن گفته ما با برهان یافته ایم. پس مسأله تسبیح موجودات و اشیا را محی الدین با كشف دریافته است و ملاصدرا با عقل و این نشان دهنده عدم جدایی برهان و قرآن و عرفان نزد صدرالدین شیرازی است.
به اعتقاد صدرالدین شیرازی، كلمات رمزی و اصطلاحات تمثیلی اهل عرفان، صرف تخیل شعری و اموری تخمینی نیستند و باید از چنین گمانی كه این مسائل تخیل و شعر و از جنس تخمین هستند، پرهیز كرد؛ زیرا مرتبه علم، كشفی فوق مرتبه برهان است . بنابراین، صدرالدین شیرازی عدم تطبیق كلام این بزرگان را با قوانین صحیح برهانی، ناشی از قصور ناظران و كمی شعورشان می داند. یعنی آنچه به اسم برهان در تكذیب اصل كشف بیان شده، برهان حقیقی نیست . زیرا كشف، مرتبه ای شناختی است كه به مراتب بالاتر و كاملتر از برهان است. بنابراین، بین آن دو نمی تواند تفاوتی باشد.
نكته ای كه ذكر آن حایز اهمیت است، این است كه قرآن با عرفان و با عقل هیچ تعارضی ندارد و آنچه را عقل در موقعیت اعتدال بدان دست می یابد، چیزی است كه مرتبه كامل آن را عرفان و قرآن تشكیل می دهند.
عقل به مثابه چشمی است كه از روزن آن به باطن و حقیقت امور می توان نگریست . از این رو باید همیشه این روزنه پاك و منزه باقی بماند و از هر چه موجب بر هم خوردن اعتدال آن می شود، پرهیز كرد. حاصل سخن اینكه، بین عقل و شهود و وحی و به تعبیری بین برهان و قرآن و عرفان، تعارضی موجود نیست و هرآنچه به شهود می توان دریافت، عقلانی هم هست و بر این اساس صدرالدین شیرازی فلسفه ای را بنا نهاده است كه زبان آن زبان عقل است و داور آن شهود.
حسین كاجی
منبع : سازمان آموزش و پرورش استان خراسان


همچنین مشاهده کنید