جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


۳۰۰ اسپارتی زیر پرچم پنتاگون


۳۰۰ اسپارتی زیر پرچم پنتاگون
می توانم به جرات بگویم كه فیلم جنجال برانگیز ۳۰۰ به سفارش مستقیم جناح حاكم دولت آمریكا ساخته شده است. داستان فیلم را حتما تا حالا همه شنیدهاند: نبرد تاریخی "ترموفیل" در سال ۴۸۰ قبل از میلاد مسیح. این نبرد بین قوای چند صد هزار نفری خشایار اول شاه هخامنشی و چند صد جنگجو به رهبری "لئونیداس" شاه اسپارت انجام گرفت. جلوتر به آن نبرد و واقعیات ثبت شده تاریخی درباره آن، باز خواهم گشت. ولی موضوع اصلی این نوشته چیز دیگری است. میخواهیم ببینیم چرا امروز كمپانی برادران وارنر، قصه آن نبرد را با الهام از كتاب مصور"فرانك میلر" به فیلم تبدیل كرده است. این فیلم در خدمت به سیاست روز آمریكا كه تحت عنوان "جنگ علیه تروریسم" جریان دارد ساخته شده است. ایدهای كه ساختار فیلم بر آن استوار شده نیز "جنگ تمدنها" است.
قصه ۳۰۰؛ حول برخورد دو نظام، دو طرز تفكر، دو فرهنگ و معیار و ارزش، بافته شده است. یك طرف غرب سفید متمدن با نظام دمكراسی یونانی و با فرهنگ سلحشوری و فداكاری است، و طرف دیگر شرق عقب مانده، ثروتمند و مستبد با فرهنگ وحشت آفرینی و خدایگانی و اطاعت كوركورانه. در جای جای فیلم صحبت از ارزش ها و ضرورت فدا كردن جان در راه حفظ آنهاست. و این كه نیروی مهاجمی به میدان آمده تا به زور ارزش های متعالی غرب را كنار زده، ارزش های خود را جایگزین كند.
اما اشتباه است اگر آماج فیلم ۳۰۰ را به خاطر "پارسی" بودن ضد قهرمانانش صرفا ایران یا حكومت اسلامی بدانیم. مساله گسترده تر از اینست. پارسیان این فیلم در واقع نماد و نماینده ای از یك دشمن بزرگترند كه در ایدئولوژی برتری طلبانه امپریالیستی به آن دنیای غیر متمدن و پست می گویند. هیولائی زنجیر گسیخته ای كه ارتش خشایار شاه در میدان رها می كند بدون شك نماد "تروریسم" است. البته در حال حاضر، قرعه به نام ایران خورده است تا نوك تیز تبلیغات آمریكایی ها بر آن متمركز باشد. اگر قرار بود هفت هشت سال پیش فیلمی نظیر ۳۰۰ ساخته شود شك نكنید كه ضد قهرمانانش بیشتر با عراقی ها تداعی می شدند تا ایرانی ها.
این فیلم از نظر كیفیت فنی و هنری در رده بالا قرار ندارد و شاید اگر جنجال سیاسی بر سرش بر پا نمی شد از نظر فروش هم در جایگاه متوسطی قرار می گرفت. با وجود این، فیلمی است كه بر طبق استاندارد تهیه شده و كاری كه باید بكند را خوب انجام می دهد. نمادها و دیالوگ ها حساب شده و البته خیلی رو و آشكار هستند و تماشاگر احساس می كند كه بعضی از حرفهای قهرمانان فیلم در ضرورت دفاع از آزادی و ارزش ها را قبلا از دهان جرج دبلیو بوش شنیده است! یا مثلا، در صحنه جلسه شورای حكومتی اسپارت كه بخش مهمی از نمایندگان با سیاست شاه لئونیداس برای اعزام جنگجو و سد كردن راه ارتش خشایار شاه مخالفت می كنند، ذهن تماشاگر عامدانه به سوی دعواهای اكثریت كنگره و كاخ سفید كشانده می شود. در صحنه ای دیگر می بینیم كه هم پیمانان "آركادیایی" اسپارت ها در میانه جنگ دچار تردید و ترس می شوند و تصمیم به ترك جبهه می گیرند. این بخش داستان نیز تماشاگر را به وضوح به یاد تزلزل و تردیدی كه امروز در صف متحدان آمریكا به وجود آمده می اندازد و این به هیچ وجه اتفاقی نیست. در صحنه پیش از اعزام جنگجویان اسپارتی به گذرگاه "ترموفیل" نیز، شاه لئونیداس را می بینیم كه بر مبنای سنت یونانیان برای "استخاره" به معبد "دلفی" می رود تا سرنوشت جنگ را از زبان پیشگو كه "اوراكل" نام دارد بشنود. كاهنان معبد كلام "اوراكل" را برای وی ترجمه می كنند و خبر از شكست و مرگ شاهی كه از اخلاف "هراكلس" است می دهند. اما شاه لئونیداس مصمم به جنگ باقی می ماند و این پیشگویی تاثیری در اراده اش نمی گذارد. بعد از خروج او از معبد، یكی از مقامات اسپارتی مخالف جنگ را می بینیم كه به كاهنان كیسه هایی پر از سكه طلا می دهد. در واقع این پیشگویی، نقشه ای طراحی شده از سوی مخالفان لئونیداس بوده تا او را از جنگ منصرف كنند. این پیشگویی نمادی از نظر سنجی ها یا تحلیل های مخالفان سیاست های جنگی دولت آمریكا است. سازندگان ۳۰۰ می خواهند نشان دهند كه این تحلیل ها و نظر سنجی ها بی پایه و اساس است و فقط برای مانع تراشی در راه سیاست های صحیح كاخ سفید انجام می شود.
مخاطبان اصلی فیلم ۳۰۰ همان مخاطبان كتابهای داستانی مصور در آمریكا هستند یعنی طیفی از نوجوانان و جوانان. به همین خاطر سعی كرده اند ۳۰۰ آمیزه ای از قهرمان بازی، خشونت، اكشن و سكس باشد تا این مخاطب خاص را به حد كافی ارضاء كند. به علاوه چهره ها و رنگهای فیلم، اغراق شده با كنتراست بالا و نزدیك به جنس طراحی كتابهای مصور است. اغلب این كتابها پیامهای سیاسی و ایدئولوژیك موثری دارند و به همین علت چندین دهه است كه دستگاه حاكمه از آنها به عنوان یك ابزار فكرسازی در بین نسل جوان آمریكا استفاده می كند. در دهه ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ از همین ابزار برای تبلیغات ضد كمونیستی میان دانش آموزان استفاده می شد. در زمان اوج گیری جنبش های رهاییبخش مردم ستمدیده در آمریكای لاتین و آفریقا و آسیا، شخصیت های منفی و پلید كتابها همگی چهره و لباس بومیان این مناطق را داشتند. در دوران طولانی جنگ سرد، یكی از دشمنان ثابت در داستان‌های مختلف روس ها بودند كه آن موقع با آمریكایی ها رقابت سخت بین المللی داشتند. و حالا كه امپریالیسم آمریكا برای تحكیم و بسط برتری جهانی اش نقشه های نظامی گسترده ای دارد، "دشمنان جدید" به صفحات كتابهای نوجوانان و فیلم های سینمایی راه می یابند. كاركرد فیلم هایی مثل ۳۰۰ اینست كه برای جنگ‌های این دوره آمریكا، نیروی جنگجو یا گوشت دم توپ در جبهه ها و نیروی پشتیبان و موافق در پشت جبهه یعنی در خود آمریكا فراهم كند.
این نیرویی است كه باید از میان نوجوانان و جوانان تامین شود. ولی اشتباه است اگر فكر كنیم دولت آمریكا در جامعه ای كه بخش قابل توجهی از جوانان اش ناراضی و عاصی و بی آینده هستند و نیروی انفجاری عظیمی به ویژه در میان جوانان سیاهپوست و اسپانیایی زبان و سایر مهاجران در حال شكل گیری است، بی حساب خود را به در و دیوار می زند و سراغ كسانی می رود كه از آنان چیزی حاصلش نمی شود. سیاست تبلیغاتی و بسیجی دولت آمریكا عمدتا به روی طیف نوجوانان و جوان سفید از خانواده های سنتی و عقب مانده با افكار شدیدا مردسالارانه و مذهبی متمركز است. فیلم ۳۰۰ برای تحریك این قشر موثر است و پیامش به دل آنان می نشیند. در این زمینه، یك نكته جالب توجه وجود دارد كه در صحنه اولین رویارویی و بحث و جدل لئونیداس و خشایار شاه رخ می دهد. ظاهر و رفتار و كلام خشایار شاه خبر از همجنس گرا بودن او می دهد. و در مقابل، لئونیداس همجنس خواه بودن خشایار شاه و پارسیان را به تمسخر می گیرد تا در عرصه مردانگی و ارزش های سنتی كم نیاورد! بدون شك این نكته برای تحریك همان قشر سفید پوستان سنتی و به شدت مذهبی در فیلم گنجانیده شده است. با باورها و خواسته ها و تمایلات آنان خوانایی دارد و روی همین باورها، فكر سازی می كند و سیاست جا می اندازد.
اما نمی شود در مورد فیلم ۳۰۰ نوشت و از جنجال سیاسی كه بر سرش بر پا شده هیچ نگفت. همانگونه كه می بینیم و می شنویم این فیلم از چند جانب با اعتراض و انتقاد روبرو شده است. منتقدان و معترضان انقلابی و ترقیخواه و ضد سیستم در سراسر دنیا از زاویه ای ضد امپریالیستی به افشای مضمون و اهداف این فیلم پرداخته اند. در عین حال، حكومت ایران نیز فرصت را مغتنم شمرده، می كوشد توده های مردم و روشنفكران دگراندیش و حتی بخش هایی از مخالفان طرفدار غرب و بورژوای خود در خارج از كشور را زیر پرچم "ایرانیت" و ناسیونالیسم عظمت طلبانه و ارتجاعی پارسی – ایرانی متحد كند. می خواهد پرچمدار "اتحاد ملی" شود و با استفاده از هر حربه ای، حتی موقتی، خود را از انزوا خارج كند. حكومت ایران در حالی حرف از تحریف تاریخ ۲۵۰۰ سال پیش در فیلم ۳۰۰ می زند كه خود در مورد وقایع تاریخی همین چند دهه اخیر در ایران و دنیا كاری جز سانسور و قلب واقعیت و وارونه نگاری انجام نمی دهد. نفی "هولوكاست" فقط یك نمونه آشكار از این تحریف هاست، وارونه نگاری تاریخ معاصر ایران كه جای خود دارد.
در این میان، جمعی از روشنفكران و عوام را می بینیم كه رگ غیرتشان بیرون زده و از اینكه فیلم ۳۰۰ ایرانیان را وحشی و بدقیافه و منفی نشان داده عصبانی هستند. خنده دارتر از همه شاید آن مستند ساز جوان ایرانی تبار در آمریكا باشد كه در برنامه گفت و گوی "صدای آمریكا" شركت كرد و با اصرار می خواست اثبات كند كه این فیلم تحریف تاریخ پرعظمت ایران باستان است و خشایار شاه و دیگر شاهان پارسی هرگز چنین رفتاری با سایر ملل نداشته اند.
به گفته او، سیاست خشایار شاه خیلی شبیه به سیاست "پرزیدنت بوش" بود! یعنی سعی می كرد اپوزیسیون آزادیخواه طرفدار خود را در یونان و سایر كشورها تقویت كند و آنها را به سر كار بیاورد! در مقابل، سیاست یونانی ها و دشمنان امپراتوری هخامنشی مثل سیاست تروریست های امروز بود و خرابكارانشان را به كشور ایران اعزام می كردند و فجایعی مثل یازدهم سپتامبر به وجود می آوردند!!
به كسانی كه زیر فشار هجوم امپریالیستی فیلم ۳۰۰ و تحت تاثیر تبلیغات ناسیونالیستی ارتجاعی حكومت و بورژواهای سلطنت طلب قرار گرفته اند و از تحریف تاریخ می نالند باید بگویم كه پیشداوری و تعصب بدترین كاری است كه در نگاه به تاریخ می توان انجام داد. اشكال دیگر اینست كه با باورها و ارزش ها و معیارهای امروز بشر به ارزیابی از گفتار و رفتار و كردار دوران باستان بپردازیم و تكامل نظام ها و طرز فكرها و رفتارها را در نظر نگیریم. این كه كشتار و قساوت هم در گذشته وجود داشته و هم امروز، به معنی این نیست كه در این زمینه هیچ چیز تغییر نكرده است. آیا فكر می كنید خشایار شاه و سایر شاهان آن دوران سیاست كشورگشایی، اسیر گرفتن، به غارت بردن و غنیمت گرفتن، و سركوب داخلی و خارجی نداشته اند؟ آیا سر دشمنانشان را قطع نمی كرده اند و پیكرشان را به در و دیوار آویزان نمی كرده‌اند؟ آیا به این فكر كرده اید كه چرا شاهان و امیرانی كه برای یك ملت به شكل یك قهرمان و یا یك دژخیم تصویر شده اند نزد ملتی دیگر وضعیتی كاملا بر عكس دارند؟
مثلا به جایگاه اسكندر مقدونی، چنگیز یا نادر شاه افشار در تاریخ ملل مختلف نگاه كنید. یا همین شاه لئونیداس فیلم ۳۰۰ كه نزد یونانیان یك قهرمان بزرگ ملی است و مجسمه های مختلفی از او در نقاط مختلف آن كشور بر پاست. مقبره این شاه جایگاهی نظیر مقبره كورش در ایران دارد و كتیبه روی گور او در طی قرون بارها نوسازی شده است. اتفاقا نبرد "ترموفیل" یكی از نبردهایی است به علت اهمیتش برای یونانیان باستان به شكل دقیق و در جزییات در تاریخ ثبت شده و هرودوت مورخ مشهور اطلاعات بسیاری در موردش جمع آوری كرده است. مسلما ایرانیان باستان نیز در مورد این نبرد تحلیل ها و اطلاعات مكتوب و مدونی داشته اند كه البته در جریان جنگ‌ها و اشغال های پیاپی منجمله بعد از هجوم ارتش اسلام و كتاب سوزان های گسترده، اثر چندانی از آن‌ها باقی نمانده است. در هر صورت، با نگاه به نوشته های هرودوت می توان دید كه بسیاری از صحنه ها و دیالوگ ها و شخصیت های فیلم ۳۰۰ عینا از آن‌جا استخراج شده است. صحنه هایی مانند كشتن فرستادگان خشایار شاه توسط لئونیداس كه درست برخلاف عرف امپراتوری های آن روز دنیا بوده و جمله هایی كه لئونیداس خطاب به آنان یا به سپاهیان خود می گوید، تماما از آثار هرودوت نقل شده است. بد نیست بدانید كه یكی از این جمله ها امروز جزء شعارهای ارتش یونان است و روی نشان های نظامی آن كشور نقش بسته است. شخصیت گوژپشت فیلم كه "اپیال تس" نام دارد و توسط خشایار شاه تطمیع می شود و به لئونیداس خیانت می كند نیز یك شخصیت واقعی تاریخی است كه نامش به صورت یك واژه عام وارد فرهنگ و قاموس یونانی شده و امروز این كلمه به معنای خائن و نیز پلید در زبان یونانی به كار می رود.
بنابراین باید بحث در مورد فیلم ۳۰۰ و مضمون و اهداف سازندگان و تاثیرات سیاسی و ایدئولوژیك آن را از بحث تاریخ و وقایع گذشته جدا كرد و اجازه نداد كه حاكمان و نیروهای اجتماعی مختلف با در آمیختن این دو، صحنه را مغشوش كنند و اهداف و منافع و ایدئولوژی خود را جا بیندازند. تعصب و پیشداوری در مورد مقولاتی مانند تاریخ، جامعه، ملت، دین و نژاد و امثالهم زمینه ساز ناآگاهی و جهل است. و ناآگاهی و جهل مردم فقط و فقط به سود سركوبگران و سلطه جویان بر مردم تمام می شود، خواه سازندگان و سفارش دهندگان امثال فیلم ۳۰۰ باشند خواه حاكمان مستبدی كه به تازگی "ملی گرا" شده اند.
باربد کیوان
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه


همچنین مشاهده کنید