یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

«پروژه قرن» چگونه متوقف شد؟


«پروژه قرن» چگونه متوقف شد؟
توقف انقلاب های رنگی درسرزمین های شوروی سابق بخشی از یك حادثه عمیق است، عمق این رویداد را فقط كسانی دریافتند كه اوضاع این منطقه را تاكنون ردیابی كرده اند. شاید درنگاه ما، اتفاقاتی مانند؛ ناآرامی زنجیره ای اوكراین، نزاع های حكومتی بیشكك و تنش های روسیه با تفلیس و استونی، حوادثی تكراری و كم اهمیت باشند، آن قدر كم اهمیت كه حتی ارزش تیترشدن برای رسانه ها را ندارند اما همین وقایع به ظاهر كوچك در چشمان تیزبین جهان سیاست وسرمایه، سرنخ هایی از تحولات عصر امروز و آینده هستند.
در این سلسله حوادث، فقط دولت های پوتین و بوش نیستند كه به یك زورآزمایی جدید دست زده اند كه زیرپوستین نزاع خاندان قرقیز و گرجی و روسی، كشمكشی بزرگ جریان دارد. كشمكشی كه ردپای همه كمپانی ها و كانون های قدرت اقتصادی و سیاسی در لابه لای آن نمایان است.
همانان كه دربامداد فروپاشی شوروی و در صدای زنگ استقلال جمهوری های شوروی سابق خبر از «طلوع یك عصر طلایی» دادند و بر جریان نقل وانتقال انرژی از این منطقه نام «پروژه قرن ۲۱» نهادند.
اكنون همه آنها كه ۲ دهه پیش كاروان سرمایه وتكنولوژی خویش راروانه كرانه خزر و ماوراءالنهركردند اكنون در اغتشاش بیشكك، كی یف و تفلیس نشانه های یك بحران تاریخی را می بینند. بحرانی كه درظاهرامر، چالشی میان دواردوی راستگرایان وچپگرایان است اما گران قیمت ترین مناقصه های اقتصادی جهان صنعت و فناوری را معلق گذاشته است.
این گونه است كه مردان سیاست واقتصاد مغرب زمین با نگاهی فراتر از ما همسایگان آسیای مركزی وقفقاز و حوادث این خطه رازیرنظرگرفته اند. رسانه های آنان سهم عظیمی از خبرهای خود را به این حوادث اختصاص داده اند. در پژوهشگاه ها و مراكز تحقیقاتی آنان انواع میزگردها و همایش ها برای تحلیل سرنوشت جنبش ها وانقلاب های رنگی برپاست.
عمق نگرانی اروپا وآمریكا نسبت به آن چه اكنون در جمهوری های آشوب زده می گذرد را فقط با عیار علاقه تاریخی و امیدهایی كه به این كانون هیدروكربن جهان دوخته بودند، می توان سنجید.
بر همه آن پیامدهای اقتصادی بحران های جوامع مشترك المنافع باید پیامد روانی وحیثیتی این حوادث را نیز افزود، دیپلمات ها ومعماران سیاست خارجی غرب در این گیر و دار فقط نگران سوختن پول ها و هدر رفتن سرمایه های هنگفت خویش نیستند كه این جنبش ها و ناآرامی ها، قبل از منافع اقتصادی گریبان تفكرسیاسی غرب رادرچنگ گرفته است .
نزاع امروزكی یف وتالین وتفلیس آشكارا به تقابل دو قطب تفكر راست وچپ تبدیل شده است دربرابر نیروهای نارنجی پوش اماخسته لیبرال، نسل جدیدی از سوسیالیست های تازه نفس قد افراشته اند كه سوار بر موج نارضایتی مردم و متكی بر اهرم حمایت مسكو به سوی فتح قله های قدرت پیش می تازند.
بنابراین این تحلیل خطا خواهدبود اگررفتارسیاسی امروزدول غرب درحوادث این خطه فقط ازافق منافع اقتصادی دیده شود.راهبرد سران غرب این بود كه ازرهگذرایجاد نظام های سیاسی لیبرال به بازاربكرانرژی ونفت این منطقه دست یابد. این یك سیاست تدوین شده ورسمی بود كه بلوك غرب و در رأس آن آمریكا بیش وپیش از هر چیز در پی افكندن بنیان یك نظام سیاسی در اقلیم شوروی سابق بودند و در راستای این راهبرد، جمله دولت ها و حاكمان جدید این منطقه از ساكاشویلی در تفلیس تا یوشچنكو در كی یف زیر چتر حمایت جهان لیبرال قرار گرفتند. بنابراین ناكامی این نظام ها درواقع ناكامی تئوری هاوطرح هایی است كه قرار بود به نسخه ای جهانشمول برای ملت های تازه استقلال یافته وسرگردان درآید.
بنابراین اعتراض واحساس امروز غرب درحوادث اوكراین وماجرای فروافتادن حكومت یوشچنكو ودوستانش تداعی ازدست رفتن همكیشانی است كه ناب ترین دوستی سیاسی با اروپا وآمریكا را به هم زده بودندوافول اقبال كسانی است كه داوطلبانه پذیرفته بودند حلقه وصل جمهوری های تازه استقلال یافته به پیكره اتحادیه اروپا و پیمان های ناتو باشند.
به این ترتیب است كه حوادث این روزهای سرزمین های ناآرام شوروی سابق بازتابی فراتراز تصور ما درمحافل غرب دارد شاید اگرسایه جنگ عراق وافغانستان از فضای خبری جهان كنارمی رفت آنگاه می شد واقعیت نگرانی سیاستگذاران مغرب زمین به این وقایع رابه وضوح رویت كردوباورنمود كه ناكامی جنبش های لیبرالی درماوراءالنهر وبن بست انقلاب های رنگی اقمار شوروی سابق مسأله امروزوآینده غرب است ودرصدر وسرلوحه معضلات اروپا و آمریكا نشسته است.
اما از نكته های شنیدنی در واكنش غرب به این حوادث، محكمه ای است كه امروز در پایتخت های اروپایی و آمریكا برپا شده است. محكمه ای نمادین كه دستوركارآن، حساب كشی از گردانندگان ۲ دهه سیاست خارجی و دیپلماسی اروپا و آمریكا دراین خطه است.
هر روز كه تب بحران در پایتخت های آسیای میانه و اوراسیا بالا می گیرد رسانه های غرب، گروهی ازمدیران میز تصمیم گیری ومراكزسرمایه گذاری اروپا و آمریكا در آسیای میانه وقفقاز را پای مناظره وپرسشگری می كشانند و جالب این جاست كه دراین مؤاخذه ها ،گروه سیاستمداران، گناه شكست انقلاب های رنگی رابه گردن نظریه پردازان وسناریونویسان می اندازند و بر این ادعا پا می فشارند كه هسته های مطالعاتی و اتاق های فكر اروپایی و آمریكایی آن چنان كه انتظارمی رفت نقشه جنبش های لیبرال را منطبق برواقعیات این سرزمین ترسیم نكردندوبه طورمتقابل ،تیم طراحان نیز، دولتمردان را عامل این شكست وناكامی قلمداد می كنند ودائم این سرزنش را نثار حكومت ها می كنندكه این دولت های واشنگتن ولندن وپاریس بودند كه ارزش های جهان لیبرال واصول دموكراسی را درپای بی تدبیری و منافع روزمره اقتصادی ذبح كرده اند.
این گزارش دریچه ای به این بحث های پردامنه درمحافل غرب گشوده و ۲ نمونه گویا و روشن از ده ها رشته بازتاب ناكامی انقلاب های مخملی درمحافل سیاسی غرب را برگزیده است.
این ۲ مورد به چالش و رودررویی دو چهره سرشناس از تیم طراحان وگروه موسوم به «اسپانسرهای جنبش های لیبرال» تعلق دارد كه پس از بروز آشوب در بستر حكومت های لیبرال به مواخذه ای سخت از حكومت های غرب روی آورده اند. این ۲ تن نام وچهره شان برای سیاستمداران آسیای مركزی آشناتر از همه است وشاید به همین دلیل صدای اعتراض شان رساتراز هرسیاستمدارغربی به گوش می رسد.بروس جكسون و جورج سوروس ۲ مرد متنفذی كه همه سال های پس از فروپاشی شوروی را به طراحی وپیشبردالگوی حركت لیبرالی در اقلیم های شوروی سابق سپری كردند.
آنها در سخنان تازه خویش آشكارا یك كیفرخواست تاریخی برضد سیاستمدارانشان به جرم فرصت سوزی و تضییع اعتبارغرب دراین خطه اقامه كرده اند.سوروس وجكسون اگرتادیروزبه عنوان معماران پشت پرده حوادث آسیای مركزی و قفقاز مطرح بودند اكنون پس از توقف ماشین انقلاب های رنگی ترجیح داده اند كه با حضوری مستمر و آشكار در رسانه ها، دولت های غرب را به چالشی فراگیر در دنیای دیپلماسی بكشانند.
● بروس جكسون
نفر نخست بروس جكسون چهره نامدار نومحافظه كاران است كه همه تقصیر شكست درقلمروی شوروی سابق را متوجه دولت های آمریكایی واروپایی می كند.او عملكرد این دولت ها را شرم آور می خواند وازانحرافی بزرگ درانتخاب های دولت بوش وشركای اروپایی اش درتعامل با دولت های این منطقه سخن به میان می آورد.اعتراض این سیاستگذار سرشناس آمریكا به میراث دیپلماسی كشورش از حالت یك نقد وانتقاد معمولی فراتررفته است.او برای توصیف وضع سیاست خارجی دولت بوش ودیپلمات های اروپایی دراین عرصه از واژه سردرگمی وگام های نابجا وبلندپروازی استفاده می كند ودرنهایت می گوید: «همه غرب دراین سال ها شاهد سردرگمی دموكراسی در آسیای مركزی بوده اند چراكه ایالات متحده آمریكا قدم نابجا گذاشت و پایگاه های نظامی را بر پایه دموكراسی برتری داد».
امادراین مجادله بزرگ برسرشكست انقلاب های رنگی، بروس جكسون تنها نیست دست برقضا او در آغاز لیستی از چهره های آمریكایی نشسته است كه وظیفه تام وتمام طراحی اصول حركت آمریكا وحتی غرب درسرزمین های بكرشوروی سابق را برعهده داشتند.
مروركارنامه وسرگذشت این نظریه پرداز كاخ سفید، بسیاری از واقعیات شنیدنی درباره میزان وحجم سرمایه گذاری سیاسی واقتصادی غرب دراین منطقه را روشن می كند.
دانش آموختگان سیاست بروس جكسون را با عقاید وباورهای او درزمینه طراحی جهان تك قطبی برمحورنیروی نظامی - سیاسی آمریكا می شناسند.وهمین رشته عقاید بود كه جكسون را درجرگه یكی از چند نظریه پرداز تیم نومحافظه كاران قرارداد.برای جكسون وهمفكرانش كه درجست وجوی فرصتی برا ی پیاده كردن ایده وآرمان «قرن آمریكایی» بودند فروپاشی شوروی یك فرصت رؤیایی بود. فرصتی كه می توانست نخستین شاهراه قدرت جهانی غرب باشد.
برهمین اساس جكسون یكی ازتدوین كنندگان مانیفست تاریخی نومحافظه كاران بود، طرحی كه آشكارا به راهبردقرن جدید حوزه دیپلماسی وحتی امنیت ملی دولت آمریكا بدل شد. این طرح در سپتامبر سال۲۰۰۰ «طرح برای یك قرن جدید آمریكایی» Project for a New American Century) PNAC)
نتایج یك بررسی مطالعاتی خود را با عنوان «بازسازی دفاع آمریكا: استراتژی ها، نیروها و منابع برای یك قرن جدید» منتشر كرد.در سپتامبر ۲۰۰۲ رئوس اصلی گزارش PNAC شالوده گزارش انتخاباتی جورج بوش به عنوان «استراتژی امنیت ملی ایالات متحده آمریكا» را تشكیل داد.سخن جدی تدوین كنندگان آن طرح جنجالی این بود كه گفتند ارتش آمریكا برای مسئولیت هایی كه ما از آن انتظار داریم، بسیار كوچك است.
بنابراین كاخ سفیدمكلف بود كه به جای مهار اقتدار امنیتی آمریكا كه در دوره كلینتون بیان شد، به افزایش نیروی نظامی این كشور در سطح جهانی وكسب وگشودن حوزه های نفوذ تازه درنقاط مهم جهان مبادرت كند. در سال ۲۰۰۰ اعضای PNAC شامل افراد زیر بودند: «دیك چنی» و همسرش «لین چنی»، «لوئیس لیبی» مشاور نومحافظه كار چنی، «دونالد رامسفلد»، «پل ولفوویتس»، «الیوت آبرامز» سرپرست بخش خاورمیانه شورای امنیت ملی، «جان بولتون» و نومحافظه كاران معروفی مانند «ریچارد پرل» و «ویلیام كریستول»؛ «بروس جكسون» معاون سابق لاكهید - مارتین؛ «جیمز وولسی» رئیس سابق سیا و «نورمن پادهورتز».
هنوز این حركت گروه جكسون درخاطره ها مانده است كه چگونه دربرابر۲ سیاست فرانسوی ها كه بوی رقابت با آمریكا از آن برداشت می شد، مقاومت كردند. مورد نخست آن ماجرا پیشنهاد استراتژیست های فرانسوی برای ارتش اروپایی بود كه مردان نومحافظه كار آن را ازطریق ابزارناتو وتوسل به گروه پر شمار شاخه سازشكار این پیمان متوقف كردند.نمونه دوم درهنگام شروع جنگ عراق ومخالفت های شیراك نمایان شد كه دراین ماجرا جكسون درنقش یك كارگردان ظاهرشد وبرپایه اسناد خودمحافل آمریكایی او نقش اصلی را در همراه ساختن دولت های محافظه كارشرق اروپا با جنگ عراق داشت وتوانست با گرفتن امضای ۱۰ كشوراروپایی جنبش ضد جنگ شیراك وشرودر را متوقف سازد.
اما این گروه تئوریسین های نومحافظه كار ازهمان ابتدا نگاه ویژه به حوزه آسیای مركزی وقفقاز داشتند.درواقع اگرشاخه ای از طرح جهانی این گروه درخاورمیانه وجنگ عراق پیاده شد شاخه نیرومند دیگرش دراقلیم شوروی سابق دنبال شد. جكسون ودوستانش این بخش از مأموریت جهانی خود در كرانه خزر را باكمك چندین كمیته وبنیادی پیش بردند كه از قبل برای تحقیق وكاوش درامور اقتصادی وسیاسی این منطقه تدارك دیده بودند .
جكسون درصدر این بنیادها قرار داشت . هركدام ازاین مؤسسات حكم یكی از بازوهای سیاستگذاری وتصمیم سازی ایالات متحده را درجماهیرتازه استقلال یافته برعهده داشتند.دربرگیری وسطح پوشش این نهادها به گونه ای است كه هیچ موضوعی از موضوعات این سرزمین ازصلح وجنگ گرفته تا انرژی ونفت واز امورارتش گرفته تا زمامداری از نگاه آنان دورنمانده است.درشبكه سیاستگذاری جكسون ودوستانش نام انواع «كارگروه ها» وهسته های كاری دیده می شود.
این سازماندهی عجیب وبی سابقه مرهون تجربه حضور طولانی جكسون ونومحافظه كاران دركانون های رنگارنگ امنیتی وسیاسی است.جكسون از آغازدهه ۷۰ كه فعالیت جدی خود رابه عنوان افسر اطلاعات شروع می كند، درسال ۸۶ به كمیته خلع سلاح گام می نهد. ودرسال های دهه ۹۰ به جمع عناصر برنامه ریز درامورراهبردی وارد می شود.درپایان دهه۹۰ ردپای این عضو شبكه جمهوریخواهان را دركمیته امنیت ملی وسیاست خارجی می توان یافت. او درهمان حال تصدی چند پست حساس نمایندگی آمریكا درامورناتو را دركارنامه خودثبت می كند.
اما شهرت جكسون وقتی به اوج می رسد كه مدیریت پروژه های جنجالی مانند انتقال دموكراسی ،اشاعه لیبرالیسم وصلح را درمؤسساتی مانند «مركزمطالعات استراتژیك» یا «امریكن اینترپرایز» برعهده می گیرد.
این رشته آخرازفعالیت جكسون هست كه او رابه یك آمریكایی متنفذ نزد دولت های آسیای مركزی وقفقاز بدل می كند.ابتدا جكسون درنقش عضو یك گروه آمریكایی با نام «كمیته آمریكایی برای صلح درقفقاز» مجموعه ای از سیاست های كاخ سفید برای حمایت از جنبش های نوپای ضد روسی رادردست می گیرد.پاتوق اعضای این كمیته، مراكزمهم نفتی یا میادین عبورخطوط لوله های انرژی هستند، از باكو گرفته تا چچن وقزاقستان.آنها به چچن می روند چون خطوط لوله های انتقال نفت و گاز میادین نفتی روسیه و قزاقستان از آنجا می گذرند، وبه آبخازیا وگرجستان واوكراین می روند زیراسرمایه گذاری درجنبش های استقلال خواهی این مناطق تا سلطه تنها قدرت منطقه یعنی روسیه را به نحو چشمگیری كاهش یابد.
دربنیاد دیگر، آنها پروژه پیوستن وعضویت این جمهوری ها درنهادها وپیمان های اروپایی بویژه ناتو وسازمان امنیت وهمكاری اروپا رادنبال می كنند.آنها این ایده را اغلب ازطریق نشست های دوره ای وگردهمایی مشترك میان اروپایی ها واین جمهوریها پیش می برند.
جكسون درچندین سخنرانی خوددراین همایش هابه صراحت اعلام می كند كه پروسه انتگراسیون یا همگرایی این جمهوری ها با ساختارهای اروپایی و پیوستن این كشورها به گفت و گوهای ترانس آتلانتیك (ماورای اطلس ) برای آمریكا یك موفقیت تاریخی است.
بروس جكسون در نطق اصلی خود كه در نوامبر ۲۰۰۳ در همایشی با عنوان رسانه ها و جنگ در دانشگاه بونالو برگزار شد می گوید: «دولتها در تمامی جنگها از همه امكانات در دسترس استفاده كرده اند تا انگیزه هایشان، تصمیمات و اعمالشان و اعمال نیروهای نظامیان را تا حد ممكن شفاف بیان نمایند ...برای دولتهای درگیر در جنگ، رسانه ها یكی از ابزارهای جنگی محسوب می شوند.»
اما جكسون ودوستانش دراین مدت برای حضور ونفوذ درصحنه قفقاز وآسیای میانه فقط به نیروی اندیشه وذهن خود تكیه نكردند.او همانند جورج سوروس یكی ازسهامداران وصاحبان سرمایه درشبكه اقتصادی نومحافظه كاران است. موقعیت اقتصادی او موجب شد كه همه پروژه های سیاسی وامنیتی درسرزمین فقیر شوروی سابق را با اهرم مالی پشتیبانی كند.
براساس گزارش منابع آمریكایی، «بروس جكسون» (Bruce Jackson) معاون شركت «لاكهید مارتین» است. شركتی كه یكی از بزرگترین طرف قرارداد وزارت دفاع آمریكاست. این شركت، بزرگترین عرضه كننده خدمات مربوط به تكنولوژی اطلاعات، سیستم های خودكار و برنامه های آموزش نظامی به دولت آمریكاست.این كمپانی دركنارهالی برتون از جنگ در عراق سودی سرشاربرد.گفته می شود هشتاد درصد عملیات تجاری این شركت در حال حاضر با وزارت دفاع آمریكا و آژانس های وابسته به دولت فدرال است تنها در سال ۲۰۰۲ كمپانی «لاكهید مارتین» قراردادهایی به ارزش ۱۷ میلیارد دلار با وزارت دفاع آمریكا منعقد كرد.
به این ترتیب روشن می شود كه ناآرامی امروزاین منطقه چه بازتابی ازنگرانی نزد جكسون ودوستانش ایجاد می كند، وچندان جای شگفتی نیست كه شكست انقلاب های رنگی به عنوان مهم ترین پروژه موردعلاقه جكسون، گروهی از صاحبان سیاست وسرمایه را مقابل دولت قرار می دهد.نزد این گروه پروژه توسعه واصلاحات آسیای مركزی وقفقاز اهمیتی برابر پروژه آزادسازی عراق دارد.بااین نگاه باید نقدهای پرخاشگرانه جكسون بردولتمردان واشنگتن راروی آنتن صدای آمریكا ازنگاه گذراند:
▪ آیا به نظر شما چنین نمی رسد كه دولت های آسیای مركزی در همان مرحله اول دموكراسی درمانده اند و دموكراسی در اینجا چون كشتی در گرداب مانده است؟
متأسفانه ما شاهد سردرگمی دموكراسی در آسیای مركزی در سالهای اخیر بوده ایم. احتمال دارد كه علت آن این باشد كه ایالات متحده آمریكا قدم بی جا گذاشت و پایگاه های نظامی را بر پایه دموكراسی برتری داد.قدم بی جای دیگر این بود كه در تشكیلات وزارت امور خارجه آمریكا بخش آسیای مركزی از اروپا جدا شد، و به بخش آسیای جنوبی ملحق شد.
▪ آیا شكست دموكراسی در آسیای مركزی می تواند سبب آن شود كه در منطقه تندروهاقدرت بگیرند ؟
من فكر نمی كنم كه تندروهایگانه خطر در منطقه باشند.این یك تهدید است اما فشار به آسیای مركزی از هر چهار طرف وارد می شود.همچنان كه مراكز اقتصادی روسیه بازار را در دست می گیرند، و در عین حال مداخله چین عمیق تر می شود و البته بر اثر پاشیده شدن ها است كه تند روی افزایش می یابد و حكومت ها راهشان را گم می كنند و به آنها در نهاد های بین المللی جایگاه معینی داده نمی شود.
▪ آیا برای واشنگتن ضروری نیست كه رفتارخود راتغییردهدو یك سیاست فراگیر در برابر منطقه آسیای مركزی داشته باشد ؟
یكی از مشكلات دورنمای سیاست در برابر آسیای مركزی این است سیاست مربوط به روسیه تا انتخابات ریاست جمهوری روسیه در سال آینده در حال تعویق خواهد ماند و این دو چیز یعنی نبود دالان انرژی اوراسیا و نبود سیاست عملی غرب در برابر روسیه تشكیل یك برنامه همكاری با آسیای مركزی را با مشكل روبه رو می كند. باید همه غرب به این مسأله توجه كنند.متأسفانه از قدم اول دلسردی پیش آمد زیرا درخواست قزاقستان جمهوری های دیگردر سازمان امنیت و همكاری اروپا پشتیبانی نیافت و سركوب شد به عقیده من این سیاست باید بازنگری شود .
▪ هراس غرب ازاین است كه اتحاد اروپا به خاطر جلب دولت های آسیای مركزی از نقض حقوق انسانی در این منطقه چشم می پوشد ؟
من فكر نمی كنم این مشكلات تنها به اتحادیه اروپا ربط داشته باشد.از دید من بعضی از رفتار های آمریكا نیز بیانگر آن است كه ما گاهی به وضع حقوق بشر از منظر پنجه می نگریم .این به نظر من از همان آغاز كار به میراث مانده است.زیرا درسیاست آمریكا نیزحقوق انسان قربانی ارزش های سیاسی شده است.این امر نا معقول و باورشكن است.هم برای آمریكا و هم برای اتحادیه اروپا. این یك سیاست شرم آور است و باید از آن دست بكشند.ما نمی خواهیم در آسیای مركزی بی آبرو باشیم.
● سرمایه گذار انقلاب های رنگی
جورج سوروس نامی آشنا برای دو طایفه سیاستمداران و تجار است.اهالی اقتصاد او را به عنوان یك بازیگر حرفه ای بورس و بازار می شناسند، اما اصحاب سیاست سوروس را یك ماجراجو در دنیای دیپلماسی می بینند كه از ابزار سرمایه و ثروت برای انداختن طرح ها و نقشه های پنهان بهره می جوید.رسانه ها باردیگر به سراغ سوروس رفته اند فردی كه نقش انكارناپذیر درپشتیبانی از رویدادهای موسوم به انقلاب رنگی درسرزمین های شوروی سابق داشته است.
سوروس یكی از چند مرد جنجالی دنیای سیاست و سوژه ای جذاب برای رسانه ها است.تحلیل شخصیت رمزگونه او حتی برای رسانه های آمریكایی نیز موضوعی جالب بوده است تاجایی كه نشریه تایم در سپتامبر سال ۱۹۹۷ تصویر روی جلد خود را به كاریكاتوری از سوروس اختصاص دادودرمعرفی او، سوروس را شخصی بورس باز، و فعال سیاسی معرفی كرد.نشریه فوربس ثروت او را ۸۸۵ میلیارد دلاربرآورد كرد و هشتادمین فرد ثروتمند جهان وپولسازترین سیاست بازبه شمار آورد.
سوروس اگرچه شهرت ونفوذ خود را مدیون دنیای آزادتجارت است اماچهره ای غیر حكومتی نیست او افزون بر ریاست مؤسسه سیاسی«جامعه باز» عضو سابق شورای روابط خارجی آمریكا است. اندیشه های سوروس نیز آبشخورآمریكایی دارد، مانند بیشتر آمریكایی ها نقشی ویژه برای ایالات متحده در جهان قائل است و در جایی می نویسد: «ما باید درك كنیم كه به عنوان قدرتی دموكراتیك در جهان مسئولیتی ویژه داریم.ما باید به جز محافظت از منافع ملی، در حمایت از منافع مشترك بشریت نقشی رهبری كننده را بر عهده بگیریم».
سوروس درصف بندی سیاسی داخل آمریكا خود را فردی ضد بوش معرفی كرده است.سوروس در مصاحبه ای با روزنامه واشنگتن پست نوامبر ۲۰۰۳ - اعلام كرد كه بیرون راندن جورج بوش از كاخ سفید به «مسأله مرگ و زندگی» برایش تبدیل شده است.او برای شكست بوش در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۴ به مؤسسه های پشتیبان دموكرات ها میلیون ها دلار كمك كرد. در آگوست سال ۲۰۰۴ دنیس هسترد رئیس سابق مجلس نمایندگان آمریكا در گفت وگویی با شبكه نومحافظه كار فاكس نیوز انتقادات شدیدی را برضد سوروس مطرح كرد.او مدعی شد: «ما نمی دانیم پول سوروس از كجا می آید. همان طور كه می دانید بخشی از سرمایه او از آن سوی آب ها می رسد و ممكن است از قاچاق مواد مخدر باشد.» سوروس در پاسخ به او گفت: شما با تهمت زدن به من می خواهید كسانی را كه اعتقاد دارند بوش كشور را به سمت اشتباه می كشاند خاموش كنید.
اما تفكرات او به لحاظ بار تعصبات آمریكایی تفاوت چندانی با نومحافظه كاران ندارد چنانكه یك تحلیلگرسیاسی نوشته است: سوروس و بوش با یك عینك به دنیا نگاه می كنند، اگر چه یكی لیبرال باشد و دیگری نومحافظه كار.
نكته مهم درجهت گیری وانتخاب سیاسی سوروس، تمركزاو بر امور اقتصاد وسیاست دنیای شرق است ردپای سوروس را این سال ها درهمه رخدادهای توفنده دنیای شرق به عیان می بینیم ازماجرای فروپاشی شوروی تا بحران اقتصادی جنوب شرق آسیا، ازرقابت های شبه قاره تا انقلاب های رنگی ،براین اساس سوروس را باید یكی از قافله سالاران اندیشه هجوم به شرق به حساب آورد.برنامه های این پشتیبان جنبش های سیاسی دراصل با استراتژی آن گروه از صاحبنظران غرب پیوند می خورد كه پس از فروپاشی شوروی آسیای میانه واورآسیا را قلب سیاست جهان نشانه گذاری كردند.
البته رویكردسوروس به مناطق دست نخورده آسیای مركزی وخاوردوربه نوعی ریشه درتجربه زندگی فردی او دارد.حتی دوستی ها ودشمنی های او با حكومت های این منطقه با پیشینه پرماجرای خانواده او ربط دارد.این میلیاردر لیبرال كه خود تبار مجاری داردومتولد۱۹۳۰ بوداپست از خانواده ای یهودی است، زمانی از مخالفان سرسخت حضور شوروی در لهستان و چكسلواكی بود و درجبهه مقابل كمونیست ها در این دو كشور تلاش فراوانی كرد.او از ابتدا برای جذب كانون های لیبرال وضد چپ علاقه نشان داد تاحدی كه در آفریقای جنوبی عصر تبعیض نژادی هم سرمایه كلانی صرف جذب دانشجویان غیرچپ در دانشگاه كیپ تاون فراهم كرد.جورج سوروس،به عنوان یك فعال بین المللی دربازار های ارزبورس در سال ۹۷میلادی از سوی ماهاتیر محمد به ایجاد بحران مالی در مالزی متهم شد.
اما اوج فعالیت سیاسی سوروس در انقلاب های رنگی بود تاجایی كه روس ها درتعقیب او به غرب هشداردادندكه انقلاب رنگی گرجستان با كمك های مالی و فكری سوروس پیروز شده است.اكنون كه بحران، بنیاد هرسه انقلاب رنگی مورد علاقه سوروس را به خطر انداخته است تحلیلگران غرب، علامت سؤال جدی دربرابراندیشه ها وتجویزهای سوروس نهاده اند.سوروس درآخرین مصاحبه ای كه با رادیو آمریكا انجام داده است گناه شكست این انقلاب ها را به گردن مجریان این طرح می اندازد وبا این عبارت كه نسخه دموكراسی به دست افراد ناوارد دراین جنبش ها پیاده شده سعی داردبا ظرافت از پدیده انقلاب های مخملی فاصله گیرد.
تا حدی كه مدعی می شود دموكراسی را نمی توان با انقلاب ها بنیاد نهاد.پاسخ ها وتوجیهات سوروس به پرسش های صدای آمریكا درزمینه دلایل ناكامی طرح انقلاب های زیرچتر حمایت غرب نكته های قابل تأمل برای تعقیب كنندگان نقش های این بازیگردنیای تجارت وسیاست خواهد داشت.
شما را به ایجاد انقلاب های رنگین در قلمرو شوروی سابق متهم می كنند.« نقش من را بویژه رئیس جمهور روسیه پوتین و دیگران از جمله رئیس جمهور سابق گرجستان ادوارد شواردنادزه، نادرست و مبالغه آمیز ارزیابی می كنند. آنها مرا در تشكیل انقلاب های رنگین متهم می كنند و نمی خواهند اعتراف كنند كه رژیم را مردم گرجستان بر كنار نمود .
▪ ولی تا جایی كه معلوم است، بنیاد تحت رهبری شما در گرجستان چندین طرح را تأمین مالی كرده است .
دخالت شخصی من در گرجستان بیشتر بود، زیرا من همراه با رئیس جمهور شوارد نادزه، وزیر دادگستری ساآكاشویلی و رئیس پارلمان ژینیه، جریان مبارزه با فساد را تنظیم نمودیم ولی متأسفانه شواردنادزه وعده هایش و یا حتی وظایفش را اجرا نكرد.زیرا مانع اساسی فساد وزارت كشور، پلیس بود.زندگی شواردنادزه به معنی اصلی به پلیس وابستگی داشت و او نمی توانست كاری را انجام دهد.سپس ساآكاشویلی و ژینیه از حكومت خارج شدند و حزب خودشان را تشكیل دادند، من آنها را همچون یك حزب سیاسی حمایت نكردم، ولی برای مثال درقالب جایزه جامعه آزاد از آنها تقدیر كردم.خلاصه نقش من همین است.
▪ در حالی كه انقلاب گل رُز گرجستان تا حدی به قدرت رسیده است، اما انقلاب نارنجی اكراین درتغییراوضاع ناكام مانده است اكنون پس از شكست این حركت، شما در این باره چه پاسخی دارید؟
وضع اكراین، كمی زیر سؤال است، زیرا در این كشور مسأله بحران گاز طبیعی غالب آمد، یعنی در مقایسه با گرجستان نفوذ روسیه در اكراین بیشتر است.اما باز هم اكراین كشور با طراوت دموكراسی است و جامعه آن به حاكمان ثابت نمود كه برخی رفتار آنها را تحمل نخواهد كرد.حالا كسی كه بر سر قدرت نباشد مجبور می شود به این مسأله توجه كند .
▪ به هر حال در اكراین مردم زیادی از دستاوردهای انقلاب نارنجی رضایت ندارند.شما بازبه مردم توصیه می كنیدكه باز به كوچه ها بریزند ؟
«شمادراین جوامع به بنیادهاو نهاد های دموكراسی احتیاج دارید.دموكراسی را نمی توان به واسطه انقلاب های رنگی بنیاد نهاد.از این رو من می گویم كه هوادار هیچ انقلابی نیستم، همچنین از آن سبب ناراحت هستم كه رهبران انقلاب نارنجی در اجرای وعده هایشان ناكام شدند. بار وظیفه ها برایشان سنگینی كرد و مردم حالا از آنها دلگیر وآزرده هستند.البته دراین كشورها نوعی توازن قدرت و نیروهای برابر وجود داردكه به سازش با همدیگر حاضر هستند .هیچ كدام از گروه ها اكثریت كامل ندارد و از این رو ما حالا شاهد سازش ناهمگون نیروهای دموكرات وغیر دموكراسی هستیم.اما این حالت هنوز هم امكان بحث آزاد را می دهد.شما شاهد آزادی بیان و آزادی مطبوعات هستید.
محمد بخشنده
منبع : روزنامه ایران