پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

غول خوابیده است


غول خوابیده است
یلتسین هم مرد. احساس بعد از شنیدن چنین خبری، درست مثل احساس بعد از شنیدن خبر مرگ فهد یا ریگان است؛ كسانی كه ما دوستشان نداریم ولی خبر مرگشان خبری نوستالژیك است.
چرا كه مرگ این آدم ها، نشانه هایی از پایان یك دوران است؛ دورانی كه دست بر قضا با كودكی و نوجوانی ما همراه بود. در این میان، روس ها برای ما مهم تر هم هستند؛ هم به واسطه همسایه بودن و سابقه روابط تاریخی طولانی و هم به خاطر نوع حكومت این كشور در قرن پیش كه با تمام دنیا متفاوت بود و شاید به همین دلایل باشد كه نام های روسی همواره در ادبیات سیاسی ما حضور داشته.
همین چند سال پیش بود كه در تجمعات دانشجویی این شعار هم شنیده می شد: ایران كه یلتسین نمی خواد! . بوریس یلتسین، نمونه ای از یك روس واقعی بود؛ كسی كه انگار درست از دل رمان های تولستوی و داستایفسكی درآمده بود؛ با همان پیچیدگی های شخصیتی و البته زمختی. اولین رئیس جمهور روسیه در طول تاریخ؛ كسی كه مسلمان كشی را در روسیه راه انداخت؛ كسی كه جنگ سرد را تمام كرد؛ و اینها همه، خداحافظی با او را كمی پیچیده تر می كند.
بستگی دارد چه موقعی تلویزیون را روشن كرده باشید. تصاویری كه از یلتسین در اذهان مردم روسیه و بقیه جهان وجود دارد، ممكن است هیچ ارتباطی به هم نداشته باشند؛ ممكن است تصویر او را موقع بالارفتن از تانكی در مقابل كودتاچی ها ببینید كه از پارلمان دفاع می كند یا تانك هایی كه به دستور او پارلمان را گلوله باران می كنند؛ او را با اقتدار جلوی گورباچف ببینید یا مسخ شده جلوی پای پوتین! چهره ای كه از یلتسین در تاریخ ثبت شده، چهره متناقضی است. او همه این كارها را كرده است.
● یلتسین خوب
مهندس عمرانی از خانواده ای ضدكمونیست كه مجبور بود برای فعالیت سیاسی، عضو تنها حزب موجود یعنی حزب كمونیست شود. بوریس نیكولایویچ یلتسین در حزب به سرعت رشد كرد تا به شعبه مسكو راه پیدا كند و شهردار مسكو و معاون اول حزب كمونیست اتحاد جماهیر شوروی شود.
گورباچف كه فكر می كرد یلتسین طرف او خواهد بود، حسابی به او پر و بال داد و غیر از پر و بال، خانه ویلایی خودش را هم به او بخشید! اما یلتسین آدم خوبی بود. با اتوبوس شهری و مترو سر كار می رفت تا از نزدیك با مشكلات مردم در تماس باشد، با روند كند اصلاحات گورباچف و دخالت های همسر او در امور سیاسی مخالفت می كرد و آرمان های حزب كمونیست را برای اداره مملكت كافی نمی دانست.
یلتسین حاضر بود از حزب استعفا بدهد، معاون اولی را كنار بگذارد و حتی خودكشی بكند اما با سیاست های غلط گورباچف و دیكتاتوری دولت مركزی شوروی كنار نیاید، به همین دلیل بعد از آن كه دوباره به قدرت رسید و رئیس جمهور جمهوری روسیه (بخشی از شوروی) شد، با رهبران اوكراین و بلاروس جلسه مخفیانه ای برگزار كرد تا زمینه اعلام استقلال این ایالات و فروپاشی شوروی را فراهم كند.
اما حاضر نشد شاهد بركناری گورباچف به وسیله كودتا شود و جلوی تانك های ارتش كه درحال حمله به پارلمان بودند ایستاد، از یكی از آنها بالا رفت و سخنرانی معروفش را انجام داد تا مردم جهان او را رهبری دموكرات و آزادی خواه بدانند.
سال ۱۹۹۱ یلتسین با اكثریت آراء و محبوبیت تمام در رقابت با دولت گورباچف كه رهبر اتحاد جماهیر شوروی بود، رئیس جمهور روسیه شد و حزب كمونیست را در روسیه ممنوع اعلام كرد. ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱، گورباچف استعفا داد و اتحاد جماهیر شوروی منحل اعلام شد.
یلتسین پایان دهنده دوره ۷۰ ساله بزرگترین حكومت كمونیست دنیا لقب گرفت؛ اولین رئیس جمهور تاریخ روسیه كه وعده های اقتصادی اش و صحبت هایش از آزادی و اصلاحات خصوصی سازی به مذاق خیلی ها خوش آمده بود.
یلتسین در آن سال از حمایت صددرصد مردمی برخوردار بود. تلفن معروفش برای تبریك سال نو به جورج بوش پدر هم او را جزو قهرمانان پایان جنگ سرد قرار داد. یلتسین آدم خوبی بود.
● یلتسین بد
او كمونیسم را برچید تا یك حكومت دموكراتیك در روسیه به راه بیندازد اما خودش تبدیل به یك دیكتاتور شد. گذراندن قانون افزایش اختیارات ریاست جمهوری از مجلس دوما او را تبدیل به قدرت اول روسیه كرد تا در سال ۹۳ـ فقط ۲ سال بعد از وعده های دموكراسی و آزادی و مبارزه با دیكتاتوری ـ تانك های چیفتن روسی، پارلمان و نمایندگان مخالف را به توپ ببندند!
سیاست های اقتصادی یلتسین افتضاح بود؛ او كه برای این كار از چند مؤسسه آمریكایی كمك گرفته بود، بازار دولتی روسیه را تبدیل به بازار آزاد كرد. ظرف مدت كوتاهی فاجعه ای به بار آمد كه معاون اول یلتسین آن را نسل كشی اقتصادی نامید.
افزایش وحشتناك قیمت ها، افزایش بیكاری، كاهش شدید خدمات پزشكی، زیادشدن جنایات خیابانی و كاهش امید به زندگی در روسیه، ده ها هزار نفر را در اعتراض به یلتسین به خیابان ها كشاند.
یلتسین دیكتاتور شده بود. مدت زیادی خودش نخست وزیر خودش بود یا افراد موردنظرش را برای نخست وزیری به دوما تحمیل می كرد. قانونی هم تصویب كرده بود كه به او اختیار می داد حتی دوما را هم تعطیل كند!
ننگین ترین كار یلتسین، حمله به چچن بود؛ بمباران هوایی سنگین علیه چچن و هجوم تمام قوا در سال ۱۹۹۴ به ایالت مسلمان نشین چچن، ده ها هزارنفر را در این جمهوری خودمختار به قتل رساند. تمام جهان نسل كشی چچن را محكوم كرده بود.
اما یلتسین زیر بار نمی رفت. سال ۱۹۹۶ ، در شروع دومین دوره ریاست جمهوری یلتسین، محبوبیت او تقریبا نزدیك به صفر بود. اقدامات تیم تبلیغاتی هم هیچ نتیجه ای نداشت و به یلتسین توصیه شد انتخابات را باطل كند و خودش را رهبر اعلام كند. اما او روش دیگری برای چسبیدن به قدرت داشت.
تیم تبلیغاتی اش را عوض كرد و دخترش و یك اقتصاددان روس را كه درس خوانده آمریكا بود، مسئول گروه اش كرد تا بتواند با ترساندن مردم از بازگشت یك حكومت توتالیتر و بازگشت دورهٔ سیاه كمونیسم یا احتمال بروز جنگ داخلی، دوباره رئیس جمهور شود.
رهبر تیم تبلیغاتی اش به الیگارش ها (سرمایه داران و مافیاها) و صاحبان رسانه ها اجازه داد درعوض ساختن تصویر خوب از یلتسین و كمك های مالی، سهام های عمده بخرند.
سیاست خصوصی سازی یلتسین تبدیل به الیگارشی شده بود و مردم سهام های دولتی را كه در اختیارشان بود به قیمت ناچیزی به عده ای خاص فروختند. یلتسین وعده داده بود با وام هایی كه از بانك جهانی و مؤسسات خارجی می گیرد، وضع اقتصادی را بهتر كند اما تقریبا هیچ كدام از وعده های او عملی نشد.
بیشتر از ۴۰ میلیارد دلار وام هم از حساب های دولت دزدیده شد و به حساب شخصی عده ای از اعضای دولت منتقل شد. وضع یلتسین خراب بود؛ زیاده روی در مصرف الكل - علاوه بر تخریب وجهه اجتماعی او - كبد و قلبش را هم نابود كرده بود و سكته های متعدد و عمل جراحی قلب باعث شد او چندین ماه ابتدای ریاست جمهوری اش را در بیمارستان بستری باشد.
برنامه های تلویزیون پر بود از تصاویری كه یلتسین را مست لایعقل نشان می داد كه در یك دانشگاه آمریكایی سخنرانی می كند، در یك مهمانی رسمی در آلمان همراه اركستر آواز می خواند یا در جلسه رسمی هیات دولت با خانم ها شوخی های زننده می كند و به خاطر مستی زیاد نمی تواند به استقبال رهبر ایرلند برود!
دیگر شورش را درآورده بود؛ او ۴بار كابینه اش را اخراج كرد، چندین نخست وزیر عوض كرد و حتی سعی كرد دوما را هم منحل كند. او حتی جامعه جهانی را هم بر سر بحران یوگسلاوی تهدید به جنگ جهانی كرد تا اینكه نخست وزیر گمنام و مرموزی به نام پوتین پیدا شد و اوضاع را آرام كرد.
در ۳۱ دسامبر ۱۹۹۹ و چند ساعت قبل از ورود به هزاره جدید، یلتسین آخرین سورپریز خودش را رو كرد؛ او به جای خواندن پیام تبریك سال نو، متن استعفایش را خواند و از همه طلب بخشش كرد.
● قبل از یلتسین
درباره اوجمله معروفی هست كه اولین رهبری كه انقلاب روسیه را ندید، انقلاب را به باد داد. گورباچف از خشونت، سیاست و دیكتاتوری رهبران روسیه فقط سیاستش را داشت. به همین خاطر مخالفانی مثل یلتسین كه در دوره رهبران قبلی در اردوگاه های كار اجباری می مردند، توانستند دردامن او رئیس جمهور هم بشوند.
میخائیل گورباچف، آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی بود كه دوره دوم جنگ سرد را تجربه كرد و جنگ سرد با دوره او تمام شد. گلاسنوست یا اصلاحات سیاسی او باعث شد كه نفوذ شوروری در اروپای شرقی از بین برود. پروستوریكا یا برنامه اصلاحاتش هم عملا زیرآبش را زد تا یلتسین با استفاده از همان، او را از كار بركنار كند.
گورباچف درروسیه حكم چوب دوسر طلا را داشت؛ هم از طرف دموكرات ها به دیكتاتوری متهم می شد و هم كمونیست های تندرو او را خائن به آرمان های كمونیسم می دانستند و به همین خاطر با تانك هایشان او را در كاخ كریمه زندانی كردند تا یك دموكرات به نام یلتسین نجاتش دهد؛ اگرچه گورباچف یلتسین را قبلا به خاطر نابالغی سیاسی و بی مسئولیتی كامل از حزب كمونیست اخراج كرده بود!● بعد از یلتسین
یك جاسوس كاركشته كا.گ.ب روی كار می آید؛ یك جمع اضداد واقعی؛ كسی كه موافقانش در حد بت می پرستندش و مخالفانش او را یك دیكتاتور آدمكش تمام عیار می دانند!
زندگی فردی او هم حیرت آور است؛ قهرمان رزمی كار كشور، عاشق رباعیات خیام، سگ باز حرفه ای (سگ سیاه محبوبش بیشتر از تمام وزرای روسیه در جلسات دولت حضور داشته)! او تنها نخست وزیری بود كه یلتسین عوضش نكرده بود! آخرین روز قرن بیستم، پوتین چكمه های ریاست جمهوری را پا كرد. كسی نمی داند او چگونه توانسته یلتسین را آن طوری منزوی كند كه سال ها هیچ رسانه ای حتی یك مصاحبه هم با او نداشته باشد!
پوتین به دنبال غرور از دست رفته و اقتدار برباد رفته روسیه می گشت و همه چیز را با همان نگاه تحلیل می كرد. او دیگر حاضر نبود روسیه را آژان آمریكا در منطقه ببیند و سر مخالفت با آمریكا داشت؛ مخالفتی كه ریشه ناآرامی های اخیر روسیه است.
الان روس ها ۲دسته هستند؛ موافقانی كه خواستار تغییر قانون اساسی هستند تا پوتین بتواند برای سومین دوره پیاپی رئیس جمهور شود و مخالفانی كه متقاضی بركناری زودهنگام او هستند. ظاهرا پوتین در همان راهی دارد می رود كه یلتسین رفته بود!
● حرف های آقای غول
بیایید از كمونیسم حرف نزنیم، كمونیسم فقط یك ایده بود؛ یك خیال خام.
دیروز كلینتون به خودش اجازه داد روسیه را تهدید كند. به نظر می رسد برای یك دقیقه، نیم دقیقه یا یك ثانیه او فراموش كرد كه روسیه یك زرادخانه پر از سلاح های هسته ای دارد!
به خاطر اندوه مادران و پدران بی شمار چچنی من نمی توانم از خودم رفع تقصیر كنم. من آن تصمیم را گرفتم و به همین دلیل مسئولم.
چیزهای ناراحت كننده زیادی در زندگی یك سیاستمدار وجود دارد؛ اول همان ناراحتی های معمول زندگی، بعد وسوسه هایی كه برای ضایع كردن تو و اطرافیانت وجود دارد. اما من سومی را مهم تر می دانم؛ چیزی كه به ندرت راجع به آن صحبت می شود؛ اینكه آدم هایی كه در راس هستند معمولا هیچ دوستی ندارند.
تو می توانی با سرنیزه یك تخت شاهی بسازی، اما نمی توانی زیاد روی آن بنشینی.
اگر گورباچف یك یلتسین نداشت، مجبور می شد برای خودش یكی اختراع كند.
به خاطر تمام آن رؤیاهایتان كه تبدیل به واقعیت نشده اند طلب بخشش می كنم و به خاطر آرزوهایتان كه هیچ وقت محقق نشده اند، درخواست می كنم كه مرا ببخشید. (قسمتی از متن استعفای او در شب سال نوی ۲۰۰۰).
امروز آخرین روز یك دوره گذشته است (روز ۲۵ دسامبر؛ از فروپاشی شوروی كمونیست).
ما قدر چیزها را تا موقعی كه رفته اند نمی دانیم. آزادی مثل همان چیزهاست، مثل هوا. تا وقتی آن را داری متوجه وجودش نیستی.
● افت و خیز روابط آمریكا و روسیه از یلتسین تا حالا
▪ پرده اول: عاشقی گل می كند!
ژوئن سال ۱۹۹۱ است؛ معادلات سیاسی - امنیتی دنیا به هم می ریزد. ابرقدرت بلوك شرق سرش را پایین می اندازد و از گود خارج می شود؛ اتحاد جماهیر شوروی، پتكی خورده كه آن را ۱۵ قطعه كرده است؛ پرچم سفید بالا می رود؛ جنگ سرد تمام شد؛ دیگر مسكو وضع موجود نظام بین المللی را به چالش نمی كشد و واشنگتن از آن دفاع نمی كند.
یلتسین حافظ منافع آمریكا در روسیه می شود؛ آن هم با سمت رئیس جمهور!
این شروع داستان عاشقانه ای است كه تا پایان دوره اول ریاست جمهوری یلتسین (سال ۱۹۹۵) ادامه دارد.
▪ پرده دوم: وقت له شدن است!
ژانویه ۱۹۹۶ است. یلتسین دوباره آرنج هایش را روی میز ریاست جمهوری گذاشته و انگشت هایش را در هم حلقه كرده. زمانه تغییر كرده و اوضاع سخت تر شده است؛ محبوبیتش رو به كاهش می رود؛ اصلاحات او به هرج و مرج اجتماعی و فقر جامعه دامن زده؛ وعده های كمك آمریكا و اروپا هم هیچ تاثیری نكرده؛ آمریكا در كشورهای اقماری روسیه جای پای خودش را محكم كرده و كشورهایی مثل اوكراین، گرجستان، ارمنستان و... را از روسیه دور كرده است.
یلتسین تلوتلوخوران، دهان به دهان كلینتون می شود؛ كار به فحاشی سیاسی می كشد؛ همتای آمریكایی، رقیب را به بهانه نوشیدن دائم مشروبات الكلی به داشتن موضع گیری های احمقانه متهم می كند.
یلتسین بازنده هم حجم تسلیحات نظامی آمریكا و نگاه جنگ آفرین آن را زیرسؤال می برد. بوریس آخرین اشتباه تاریخی خودش را هم تكمیل می كند؛ او پیمان ۱۹۹۰ ناتو را با شرایط سال ۹۹ تطبیق می كند و بار دیگر پایش را امضا می زند؛ پیمانی كه بین ناتو و كشورهای قبلا كمونیست اروپای شرقی عضو پیمان ورشو بسته شده و به موجب آن ۶۰ هزار دستگاه تانك، خودروی نظامی، یگان های نظامی، توپخانه، هواپیما و بالگرد منهدم شده بود تا نشانه ای باشد بر پایان جنگ سرد.
▪ پرده سوم: آرامش پیش از طوفان!
آخرین روز قرن بیستم است. پوتین پا در كفش یلتسین كرده است! بوش لبخندزنان نفوذ روسیه را درخاورمیانه به رسمیت می شناسد. زندگی شیرین است.
۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ می شود. شعار تروریست ستیزی، چماق جدیدی است كه علم می شود! آمریكا خیال حمله نظامی به افغانستان را درسر دارد و این یعنی دیگر آسیای مركزی، قفقاز و خاورمیانه حیاط خلوت روسیه نیست!
سال ۲۰۰۳ هم نوبت حمله آمریكا به عراق است اما پوتین یلتسین نیست؛ او كار را دو قسمت می كند؛ در بحث هایی مثل مبارزه با تروریسم و گسترش تسلیحات هسته ای با آمریكا همراه است و در مواردی از نفوذ آمریكا و غرب در خاورمیانه احساس خطر می كند.
▪ پرده چهارم: گیس كشی مد می شود!
پوتین با اقدامات نظامی آمریكا در عراق مخالف است و هیچ نیرویی را به عراق اعزام نمی كند! بوش پسر هم دست بردار نیست؛ روسیه نقش و تاثیرش در منطقه را كم رنگ تر احساس می كند؛ دیگر چاره ای نیست، باید در مسائل خاورمیانه جدی و مستقیم مداخله كند كه نتیجه طبیعی آن شاخ به شاخ شدن با بوش است (ابن سینا تعبیر جالبی دارد: از هیچ چیز به اندازه گاو نمی ترسم؛ چون هم شاخ دارد و هم عقل ندارد!).
آمریكا، روسیه را به نبود دموكراسی و آزادی متهم می كند. روسیه هم كم نمی آورد و دروغ پردازی آمریكایی ها در زمینه دموكراسی و حقوق بشر را رسانه ای می كند.
▪ پرده پنجم: آغاز دوره جنگ سرد جدید!
دهم فوریه ۲۰۰۷ است. چهل و سومین كنفرانس مونیخ آغاز می شود. بعد از صدر اعظم آلمان، پوتین پای تریبون می رود: آمریكا پا را از مرزهای خود درازتر كرده و بدون توجه به قوانین بین المللی، هرجا كه خواسته متوسل به زور شده است... آمریكا حقوق بشر را نقض و جهان را به مكانی خطرناك تبدیل كرده است! .
همه انگشت به دهان می شوند. این سخنرانی شدیدترین انتقادی است كه پس از جنگ سرد علیه آمریكا مطرح شده.پوتین ول كن معامله نیست و در مصاحبه با الجزیره، اشغال عراق را یك حماقت تاریخی می خواند كه در آن قوانین بین المللی از اعتبار افتادند. او از حضور ۲۰۰ هزار نیروی آمریكایی در منطقه با عنوان فاجعه یاد می كند و خواستار خروج فوری شان می شود. اینها فقط یك معنا می دهند؛ احیای جنگ سرد!
جورج بوش ضمن اظهار نگرانی از وضع روسیه و تاكید بر ادامه فعالیت هایش می گوید: سیاست ما برای سال های ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲ در روسیه، تقویت ارزش های دموكراسی، رعایت حقوق بشر و آزادی است و بودجه یك میلیارد و ۲۰۰ میلیون دلاری به این امر اختصاص داده ایم. دوما و شورای فدراسیون (سنا) روسیه، به اتفاق آراء، بیانیه ای در اعتراض به اقدامات مداخله جویانه آمریكا در امور داخلی دیگر كشورها تصویب می كنند و هدف آمریكا را تاثیرگذاری بر انتخابات دوما ۲۰۰۷ و ریاست جمهوری ۲۰۰۸ روسیه اعلام می كنند.
آمریكا به ناآرامی های درونی روسیه دامن می زند. پوشش گسترده تصویری این حوادث خیابانی در رسانه های غرب چشمگیرتر می شود. آمریكا در تامین مالی سازمان های مخالف دولت روسیه سهیم می شود و از بوریس بریزفسكی (بازرگان روسی پناهنده به انگلیس) كه اعلام كرده طرح براندازی دولت روسیه را دارد، حمایت می كند؛ به این امید كه جامعه روسیه دچار شكاف شود و پوتین پیش از موعد مجبور به بركناری شود.
در روسیه دعواها دوباره بالا گرفته است. شعار طرفداران پوتین این است: ما دیگر یلتسین نمی خواهیم . تیتر یك یكی از مطبوعات مخالف پوتین هم این است: آیا بریزفسكی یلتسین می شود.
سید احسان بیكایی - سید بشیر حسینی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید