شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


نگاهی به فیلم «باغ فردوس پنج بعدازظهر» ساخته سیامک شایقی


نگاهی به فیلم «باغ فردوس پنج بعدازظهر» ساخته سیامک شایقی
بهتر است از روایت و داستان فیلم شروع کنیم. دریا (لادن مستوفی) دختری جوان و بیست و چند ساله در شب ازدواجش با کوبیدن سرش به آینه، سر و لباسش را خونین می کند و پیامد آن به هم خوردن مراسم ازدواج است.
شیرین مجد (آزیتا حاجیان) مادر او برای مداوای ناراحتی ها و آشفتگی روحی و روانی دختر جوانش به سراغ دکتر روان شناسی به نام بهروز عطار (رضا کیانیان) می رود. عطار برای معالجه دختر از روش های خودش استفاده می کند. از سویی دیگر آشنایی بهروز عطار و شیرین مجد ریشه در دوران جوانی آنها دارد. عطار دلباخته شیرین بوده، اما شیرین به واسطه وضع بد اقتصادی دکتر از ازدواج با او صرف نظر کرده و به ازدواج با دیگری روی آورده که نتیجه اش ناموفق بوده و به طلاق ختم شده است. دریا هم ثمره این ازدواج است.
حالا او بعد از سال ها در ازدواج مجددش با مرد ثروتمند و جوان تری از او یعنی شاه مرادی (جواد یحیوی) دوباره به بن بست برخورده. عطار طی معالجه دریا پی می برد که یکی از دلایل به هم ریختگی روانی دریا نظر نامساعد پدرخوانده اش شاه مرادی به اوست و مرد پنهانی از همسرش به دریا ابراز علاقه می کند، اما عطار معالجات خود را ادامه می دهد، درمان دریا و ایجاد اعتماد به نفس در او همزمان است با ایجاد عشق و علاقه دریا نسبت به دکتر معالجش. دکتر هم که زندگی تلخ، سرد و ناامیدکننده ای را سپری کرده پس از تردیدهایش به عشق دریا جواب می دهد.
از همین خلاصه داستان، اولین نتیجه ای که به دست می آید این است که فیلمساز درصدد ساخت اثری ملودرام، رمانتیک و جوان پسندانه بوده. در عین حال وقتی شایقی نابسامانی های روحی و روانی دختر جوان را نیز به این داستان می آمیزد و یکی از قهرمان های اصلی فیلم نیز دکتری روان شناس است، نشان می دهد که درصدد آن بوده که به فیلم خود وجهی روان کاوانه و روان شناسانه بدهد، اما نتیجه ای که حاصل می شود ناامیدکننده است. شاید به این خاطر که یک پای تاثیرگذاری فیلم ها و آثار ملودرام و رمانتیک به انتخاب و حضور بازیگران آن برمی گردد، اما کاراکتر بهروز عطار با بازی رضا کیانیان، اقلا به لحاظ سر و شکل و سکوت و درون گرایی و تامل هایش و خاطره عشق گذشته ای که نتیجه ناامیدکننده و ناکام داشته، یادآور کاراکتر «عزیز» در فیلم «ماهی ها عاشق می شوند» (علی رفیعی) است.
طبیعی هم هست که دیدن چهره و کاراکتری که قبلا هم دیده ایم، بدون هیچ اتفاق خاص و نوآوری که هیچ ربطی به توانایی های بازیگر خوبی چون رضا کیانیان ندارد، در دل مخاطب شور وحسی ایجاد نمی کند. از سوی دیگر دریاست با بازی لادن مستوفی که به نظر می آید برای ایفای نقش دختری بیست و چند ساله انتخاب نامناسبی است. خصوصا که مستوفی برای ایفای نقش دریا با آن حس آزردگی، نیاز عاطفی، رنج، شکنندگی و آسیب دیدگی و نهایتا با احساس عشق به شور و تحول می رسد و تولدی دوباره را تجربه می کند، گزینه مناسبی نیست.همچنان که گزینه رضا کیانیان و آزیتا حاجیان به عنوان زوجی که گذشته ای مشترک و خاطره یک عشق را داشته اند با هم چندان همخوانی ندارد. حضور نامتناسب جواد یحیوی هم که بازیگر نیست و از طریق مجری گری وارد این عرصه شده، با آن خنده و اداها، تماشاگر را پس می زند.
از منظری دیگر هم اگر قرار است به نوعی فیلم به نقد روابط در یک جمع و خانواده بپردازد، این جمع ناهماهنگ، انتخاب خوبی نیستند. همچنان که باید فیلمنامه را هم مورد توجه قرار داد که بسیار خسته کننده و فاقد خلاقیت و نوآوری است. گیریم که از ابتدای فیلم هم بر جزئیات دقت شده و به پرداخت آنها توجه شده باشد، اما وقتی که فیلمنامه فاقد جذابیت است تبدیل به متنی کشدار و کسل کننده می شود که بیشتر مناسب مجموعه های تلویزیونی است. حال اگر از منظری دیگر و از دیدگاه علایق شایقی به فیلم نگاه کنیم، یعنی علاقه او به سینمای اجتماعی، باز هم «باغ فردوس...» کاری قابل توجه و نوآورانه نشده است. خصوصا که این بار شایقی خواسته حتی بر علایقش تاکید کند؛ وقتی که نام فیلم را «باغ فردوس پنج بعدازظهر» انتخاب می کند، یعنی اینکه قصد داشته تهران معاصر را به تصویر بکشد.
شایقی برای رسیدن به مقصودی از چند ایده محوری استفاده کرده؛ اول اینکه مکان زندگی این چند نفر آدم در تهران است و بعد دلیل ناامنی روانی دریا که به مسائل جنسی برمی گردد. او از اینگونه آزارها حتی در حد حرف و متلک، متشنج می شود. دکتر می خواهد به او روش برخورد با این ناملایمات و زندگی در جامعه را بیاموزاند. به همین دلیل وقتی که او در سطح شهر به این سو و آن سو می رود، به دنبالش راه می افتد.
حتما هم، چنین ترفندی بهانه ای می شود که فیلمساز بگوید چقدر فیلمش به روز است و درباره مسائل اجتماعی و اصلا شهر تهران، ابتدای این تلاش او هم به دیواری سخت و بلند برخورد می کند، تماشاگر به خوبی می داند تهرانی که در فیلم تصویر شده را نباید چندان جدی گرفت. در یکی از صحنه های پایانی فیلم برای اینکه دکتر نتیجه نهایی معالجاتش را روی بیمارش ببیند، او را به بهانه قرار ملاقات، به باغ فردوس می کشاند، اما در لحظه موعود، خود را از چشم دریا پنهان می کند. دریا در انتظار است و بی قرار، عقربه ها که به ساعت پنج نزدیک می شوند او کلافه می شود، چون خبری از دکتر نیست.
بعد هم روح و روانش به هم می ریزد، اما به ناگاه تعالیم دکتر را به خاطر می آورد و در شلوغ ترین لحظه هایی که در شهر می توان سراغ گرفت، دریا میان آن همه آدم شروع به انجام نرمش هایی می کند که باید به او آرامش روحی بدهند!به هر حال فیلمی که نه به لحاظ یک کار ملودرام و رمانتیک فاقد تاثیرگذاری است و نه به لحاظ یک کار اجتماعی، نمی تواند کار قابل استنادی درباره تهران معاصر به شمار برود.
«باغ فردوس پنج بعدازظهر» کاری عامه پسند هم نشده است تا لااقل بتواند مخاطبان مادی سینما را راضی کند. چون عشقی که در این فیلم تصویر می شود، بسیار ملال آور است. صحنه پایانی فیلم را به خاطر بیاورید که دکتر به عشق اش، به دریا و به یقین می رسد؛ دوربین با گذر از سر دکتر و دریا روی در بازی زوم می کند که از پشت آن آواز و صدای پرنده ها می آید... بعد از تحریر؛ در زمان برگزاری جلسه مطبوعاتی «باغ فردوس» در همان لحظات ابتدایی، علی شیرفر مجری آرام و صبور جلسه، با آرامش سوالی انتقادی از فیلم را مطرح کرد، مثلا چرا ریتم فیلم تا این اندازه کند است؟ اما کارگردان فیلم، بعد از جروبحث و با این برداشت که قرار نیست اینجا نقد و بررسی صورت گیرد، جلسه را آزرده خاطر ترک کرد.
حالا احتمالا شایقی با خواندن این یادداشت آن حس آزردگی اش تشدید شود، اما به هر حال نباید فراموش کرد که به قول خودش هر فیلمسازی با مدنظر قراردادن مخاطب، فیلمش را جلو دوربین می برد. مخاطب حالا یا تماشاگر عادی یا منتقد یا خبرنگار وقتی که پول پرداخت می کند و بلیت می خرد و دو ساعت از وقتش را صرف دیدن یک فیلم می کند، یعنی برای کار و ادراک فیلمساز احترام قائل است و برای آن وقت می گذارد. به همین دلیل، این اظهارنظرها نباید دل آزردگی به وجود بیاورد.
آناهید موسسیان
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید