سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


درباره آنتونی هاپکینز و جهان بازیگری او


درباره آنتونی هاپکینز و جهان بازیگری او
«بازی در فیلم هنوز هم برای من لذت بخش است اما دیگر در این كار چالش جدیدی را پیش روی خود نمی بینم.» آنتونی هاپكینز با لبخندی رضایت آمیز به این حقیقت اعتراف می كند و ادامه می دهد: «نه، واقعاً نیست.
این روزها بیشتر به نقاشی و آهنگسازی علاقه مندم و همانی شده ام كه همیشه می خواستم. یك بازیگر پاره وقت كه برای دل خودش كار می كند. دیگر تعصبی روی بازیگری ندارم. كار خودم را می كنم. البته هنوز هم وقتی در فیلمی بازی می كنم واقعاً نهایت تلاشم را می كنم، اما دیگر زندگیم را پای آن نمی گذارم. تا وقتی به موقع دستمزدم را پرداخت كنند و یك فیلمنامه و یك كارگردان خوب نصیبم شوداز كارم لذت می برم. همین و بس!»
قرار من و هاپكینز در یكی از تفریحگاه های ساحلی مورد علاقه او به نام هتل فرمونت میرامار در سانتامونیكا است. اومی گوید: «قبل از این كه به آمریكا مهاجرت كنم اینجا پاتوق من بود.»
هاپكینز با همسر خود كه یك كارشناس عتیقه كلمبیایی به نام «استلا آرویاوه» است چند مایل دورتر از شمال ساحل مالیبور در لس آنجلس زندگی می كند اما هنوز هم گاهی در سفرهای خود به این هتل می آیند و از غذاهای خوشمزه آن لذت می برند.
هاپكینز مرا به سمت یكی از میزهای كافه هتل می برد و از پنجره ای مشرف به اقیانوس، به اقیانوس واقعاً «آرام» خیره می شود.
- «می دانی، سی سال پیش از اینجا دل كندم و به آمریكا رفتم (او در سال۲۰۰۰ یك شهروند آمریكایی شد). بعضی ها در بریتانیا فكر می كنند چه حماقت بزرگی كردم، اما اهمیتی نمی دهم. من عاشق دریا هستم. از زندگی لذت می برم.» و سپس با لبخند ادامه می دهد: «راه رفتن در ساحل، نقاشی كردن، كتاب خواندن.» آسمان صاف و آفتابی است و این ستاره- كه زمانی برای اخلاق و رفتار تندش و البته تحمل نكردن خبرنگاران كنجكاو معروف بود- امروز سركیف است و حوصله دارد درباره هر چیزی- باز هم ترجیحاً چیزی به جز حرفه موفق اش- حرف بزند. او كه در سال۱۹۹۳ به دریافت لقب «سر» مفتخر شد به هیچ وجه اهل تشریفات و تعارف نیست. او با خنده می گوید: «خیلی ها پیشم می آیند و مرا سر هاپكینز صدا می زنند اما همیشه به همه گفتم: مرا «تونی» صدا كنید.»
- احتیاجی ندارم خودم را به كسی ثابت كنم. برایم اهمیتی ندارد دیگران درباره من چه فكری می كنند. واقعاً این حرف را می زنم. حالا همه چیز خیلی فرق كرده. در مورد كارم همان احساس تعهد و وجدان حرفه ای را دارم. دیالوگ ها را كاملاً حفظ می كنم و به موقع سر صحنه فیلمبرداری حاضر می شوم، اما یك چیزی فرق كرده، خیلی چیزها برایم جذابیت خودشان را از دست داده اند وفكر نمی كنم انجام دادن آنها بهترین شكل برای سپری كردن عمر باشند. در نتیجه این روزها با وسواس بیشتری كار می كنم.
سؤال اینجاست كه چرا آنتونی هاپكینز این روزها در فیلم های زیادی بازی می كند؟ او در چندسال گذشته در فیلم «نشانه» با كوینیت پالترو بازی كرده و در دیگر فیلم های پرفروش نظیر «تندپاترین سرخ پوست دنیا»، «همه مردان پادشاه» و «بابی» نیز نقش داشته است، پروژه های بعدی او هم تریلر جدید «Fracture»، «Beowulf» (با اقتباس از یك شعر حماسی به زبان آنگلو- ساكسون) به كارگردانی رابرت زمكیس و با بازی مشترك آنجلینا جولی و جان مالكوویچ و فیلم جدیدی از جیمز آیووری به نام «شهر مقصد نهایی» دركنار لاورا لینی هستند. او در حالی كه جرعه ای از چای اش را زیر زبان مزه مزه می كند با حالتی متفكر می گوید: «واقعاً نمی دانم. هر چقدر علاقه كمتری نشان می دهم، آنها نقش های بیشتری به من پیشنهاد می كنند و این نقش ها اگر جالب باشند می پذیرم. زندگی چیز خوبی است.»
با این حال با وجود همه این بی تفاوتی ها در این مكالمه صمیمانه هنوز هم اشارات پراكنده ای به قراردادهای كاری، فیلم هایی كه برای بازی در آنها وارد مذاكره شده و نام های معروف در هالیوود می شود و این نشان می دهد كه هنوز هم رگه ای از هیجان و شوق بازی در وجود این بازیگر قدیمی دیده می شود.
- «روز قبل مورگان فریمن به من زنگ زد و از من پرسید آیا تمایل دارم در فیلم جدید دیگری باز هم با او و بیل میسی بازی كنم یا نه و من گفتم: باشه. اشكالی نداره. فیلم خیلی مهمی نیست. درباره دو مردی است كه موزه ای را می گردانند و بعد به ناگهان یك سرقت بزرگ هنری روی می دهد.» هاپكینز در ادامه به مسیر زندگی حرفه ای اش اشاره می كند و می گوید:
- «در مقطعی از زندگیم به سر می برم كه ثبات بیشتری دارد، چون بیش از هر زمان دیگری از زندگیم لذت می برم و قدر آن را می دانم. وقتی جوان تر و در اوج شر و شور جوانی ام بودم مقطعی را پشت سر گذاشتم كه واقعاً به خودم وحرفه ام لطمه فراوانی زدم. امروزه بچه های موفق و جوانی را می بینم كه واقعاً كارهای عجیب و غریب می كنند و یاد خودم در آن موقع می افتم. زندگی من با آمدن به كالیفرنیا متحول شد.
یك روز به خودم آمدم و گفتم: نمی خواهم تا آخر عمرم این آدم افسرده و دلمرده باقی بمانم. همین شد كه دست از آن شرارت بازی ها كشیدم و زندگیم عوض شد. حالا كه به گذشته نگاه می كنم می بینم آن بدبینی ها را دیگر درخودم ندارم.»
این ذن گرایی او را گاه می توان با از خودشیفتگی اشتباه گرفت اما به هیچ وجه این گونه نیست و جالب آن كه این «گذشته شخصی» بر فعالیت حرفه ای اش تأثیر منفی نگذاشته است. او در طول همه این سال ها نقش های بسیار متفاوتی را بازی كرده است: فیلم هایی همچون كمدی «رفاقت ناباب» با كریس راك، «اسكندر» از اولیور استون و بازسازی «همه مردان پادشاه» در كنار شان پن و جودلاو. اما بهترین بازی خود را در میان فیلم های جدیدش در تریلر خوش ساخت «Fracture» ارائه داده كه داستان آن در لس آنجلس به وقوع می پیوندد. او در این فیلم نقش محقق نابغه ای را بازی می كند كه پی به خیانت همسرش می برد و تصمیم می گیرد از او انتقام بگیرد.
میان شخصیت او در این فیلم یعنی «تدكرافورد» با قاتل زنجیره ای معروف فیلم های «هانیبال لكتر» شباهت های غیرقابل انكاری وجود دارد و بازی در فیلم «سكوت بره ها» بود كه نخستین و تنها اسكارش را به ارمغان آورد. هر دو این شخصیت ها رذل وحیله گرند و تماشای جنایت هایشان برای مردم سرگرم كننده. هاپكینز می گوید: «Fracture» واقعاً فیلم خوبی است. شاید یكی از بهترین فیلم هایی كه داشته ام.
در این فیلم نقش مردی را بازی می كنم كه همسر خودش را می كشد اما هانیبال لكتر نیست، اگرچه شباهت هایی وجود دارد. همه چیز در این فیلم بر محور انتقام می چرخد. «Fracture» قطعاً یكی از لذت بخش ترین تجربیات سینمایی ام بود كه در این چندسال داشتم.» او سپس می افزاید: نقش من را خیلی خوب نوشته بودند. كرافورد یك مار هفت خط است. فیلمنامه با ظرافت و زیبایی خاصی نوشته شده بود، چیزی كه امروز كمتر می بینیم. خوش شانس بودم كه این نقش به من پیشنهاد شد.»
البته اگر قرار است این حرف آخر هاپكینز را باور كنیم باید نتیجه گیری كنیم كه كل حرفه او و حضور او در عرصه سینما مبتنی بر شانس خوب بوده است تا استعداد واقعی و این چیزی است كه هاپكینز از اعتراف به آن ابایی ندارد.
- «بیشتر شانس بوده است من واقعاً هیچ وقت خودم را یك بازیگر درجه یك ندانسته ام. وقتی به هم دوره های خودم كه درتئاتر لندن بازی می كنند نگاه می كنم می بینم آنها حرفه ای تر از من هستند. منظورم آدم هایی مثل جودی دنچ است. همیشه یك جور شانس خوب با من بوده است.» هاپكینز بازیگری را با تئاتر شروع كرد، یك بازیگر ذخیره به جای لاورنس اولیویر در نمایش «رقص مرگ» از استریندبرگ بوده است، به خاطر بازی خوب و قوی اش بعدها با خود اولیور در نمایش های مختلفی در تئاتر ملی بریتانیا ظاهر شد وحالا اعتراف می كند كه هیچ گاه از بازی درتئاتر به اندازه سینما لذت نبرده است؛ چیزی كه خلاف آن درمورد خیلی از بازیگران صدق می كند.
- «هیچ مشكلی با تئاتر نداشتم. بازی لاورنس اولیویر همه را مبهوت می كرد. من خودم جان گیل گاد، لن ریچاردسون و پل اسكافیلد را تحسین می كردم اما هیچ وقت پایمردی آنها را نداشتم. من خیلی سریع حوصله ام سر می رفت.»
هاپكینز چهل سال پیش با نمایش «شیردر زمستان» در كنار كاترین هپبورن و پیتر اوتول وارد عرصه تئاتر شد و در اواخر دهه۸۰ برای همیشه به آن پشت كرد.
- «خیلی به گذشته نگاه نمی كنم. حتی دیگر خیلی هم به سینما نمی روم. از حوصله من خارج است اگرچه از دیدن فیلم «ملكه» لذت بردم. راستش به هلن میرن یك نامه تحسین آمیز نوشتم و بازی او را ستودم.»
او چندان تمایلی به صحبت كردن درباره نقش آفرینی های خودش ندارد، اما درنهایت تسلیم می شود و آنچه را كه دوست دارم بشنوم از زبان او می شنوم. وقتی از او درباره بازی در نقش یك سرخدمتكار انگلیسی سرخورده در فیلم «بازمانده روز» می پرسم او در كمال فروتنی می گوید: «بله واقعاً از بازی در این نقش لذت بردم. كار با اماتامپسون خیلی خوب بود اما خیلی در این فیلم بازی نكردم.» او با اشاره به یكی از فیلم های برجسته ریچارد آتنبورو كه در آن نقش سی، اس لویس را بازی كرده بود می گوید: «از بازی در فیلم «Shadowlonds» هم لذت بردم. كار دراین فیلم جالب بود.»
برای او تعریف می كنم كه چطور این فیلمساز كه همچنین هاپكینز را در فیلم «جادو» كارگردانی كرده بود- به او ارادت خاصی دارد و استعداد بازیگری اش را تحسین كرده است. او درباره هاپكینز گفته بود «این بازیگر آنچنان توانایی بالایی دارد كه وقتی دیالوگی را بر زبان می راند فكر می كنید نخستین باری است كه آن را گفته.» «هاپكینز باز با فروتنی می گوید: او به من لطف دارد.»
با وجود غیبت طولانی اش از بریتانیا، هاپكینز یكی از بهترین بازیگران انگلیسی تلقی می شود. او با خنده می گوید: «واقعاً؟ خبر نداشتم!» و بعد با یك قیافه جدی اضافه می كند. «كار شاقی نمی كنم.
به نظرم بازیگری كاری است كه خیلی راحت از عهده آن برمی آیم. به تدریس هم علاقه دارم. بعضی مواقع، اینجا در سانتا مونیكا كلاس های فیلمسازی برگزار می كنم اما در كل چیز مهمی نیست. اسپنسر تریسی زمانی به لاورنس اولیویر گفته بود: «فكر می كنی آنها (مردم) فكر می كنند چه كسی هستی؟» و حرف او درست بود. اگر همین فردا دست از بازیگری بكشم قحطی بازیگر نخواهد شد.»
كافی است از هاپكینز درباره «فن» یا «كارش» بپرسید تا متوجه تلاش او برای طفره رفتن از این گونه سؤال ها شوید. او چندان با این دو كلمه نزد خبرنگاران كنجكاو میانه خوبی ندارد، دوست ندارد وارد بحث تحلیل فن یا همان تكنیك بازیگری اش نزد این و آن شود.
- «برای من این جور قید و بندها كارم را كند می كند، من خیلی تنبلم و یك آدم آكادمیك هم نیستم. دنیرو واقعاً یك راننده تاكسی شد. این طور نبود؟ حالا آن شخصیت واقعی راننده تاكسی كی آنقدر راننده تاكسی بود؟ به فرض كه این خوب است اما من اهل این جور بازی ها نیستم. فكر می كنم یك جور غلو است. می فهمید منظورم چیست؟ اسپنسر تریسی برای من بازیگر واقعی تری بود و من بیشتر او را می پسندم. من دوست ندارم با لهجه های مختلف حرف بزنم.»
از او درباره بازی اش در نقش نیكسون در فیلم اولیور استون می پرسم و او می گوید:«یك جورهایی تخیلم را بیشتر كار گرفتم. واقعاً نمی خواستم این نقش را بازی كنم اما خب الیور استون كارگردان بزرگی است ومرا وادار كرد.»البته فیلمی هست كه این بازیگر مشتاق است تا درباره آن حرف بزند. «Slipstream» كه اواخر امسال به بازار می آید و فیلمی است كه خودش فیلمنامه اش رانوشته، كارگردانی كرده و موسیقی آن را نیز ساخته است. وقتی این فیلم در ژانویه در جشنواره فیلم ساندنس به نمایش گذاشته شد واكنش های متفاوتی در پی داشت. هالیوود ریپورتر آن را یك «لودگی جذاب سینمایی» خواند اما هاپكینز ظاهراً در برابر این گونه انتقادها ایمنی دارد.
- «این فیلم را تفریحی و برای دل خودم نوشتم .ایده همسرم بود. او به من گفت: چرا سعی نمی كنی یك فیلمنامه بنویسی و من همین كار را كردم. نوشتن این فیلمنامه برای من یك جور سرگرمی فانتزی بود و من واقعاً نمی دانستم پایان كار چه خواهد شد.
هنوز هم نمی دانم اما به هر حال فیلمنامه را نوشتم و به خودم گفتم: «واقعاً خوب شده.» در هر حال یك كار غیرشراكتی بود وهمین حسن بزرگ آن بود. فیلمنامه را برای اسپیلبرگ فرستادم و او آن را خواند و تأیید كرد، اما گفت كه به احتمال زیاد در فروختنش دچار مشكل خواهد شد. این فیلم در حقیقت فیلمی در دل یك فیلم دیگر است. مرزهای زمان را می شكند و به گذشته برمی گردد و كل حرفه بازیگری و حتی خود زندگی را یك جورهایی بدون غرض دست می اندازد. پیام این فیلم ساده است: « آنقدر همه چیز را سخت وجدی نگیرید.»
هاپكینز در این فیلم با كریستیان سلاتر و فیونولا فلاناگان همبازی شده است. او همچنین از همسر ۴۹ ساله اش در یكی از نقش های اصلی فیلم استفاده می كند و بازی خوبی از او گرفته است. اومی گوید: «در این فیلم نقش نویسنده ای را بازی می كنم كه فیلمنامه را نوشته است. همسرم در ابتدا نمی خواست خودش را درگیر بازی در این فیلم كند. او سال ها پیش یك بازیگر بود اما دیگر از آن فضا فاصله گرفته بود. به شوخی به او گفتم هر وقت بازی اش را بد تشخیص دادم اخراجش می كنم. اما این اتفاق نیفتاد.»
هاپكینز در گفت وگو از همسرش «آرویاوه» به وجد می آید اما به هیچ وجه تمایلی ندارد از ازدواج سابقش با جنی لنیتون كه در سال۲۰۰۲ به طلاق انجامید یا نخستین ازدواجش با پیترونیا باركر كه مدت كوتاهی دوام داشت ویا رابطه اش با تنها فرزندش، آبی گیل هاپكینز، كه یك بازیگر و موزیسین ۳۸ ساله و مقیم لندن است چیزی بگوید.
او از سؤال های خصوصی و شخصی استقبال نمی كند اما هرازگاهی در لابه لای صحبت های خود به همسر فعلی اش اشاره می كند ومی گوید: این ازدواج ثبات و حسی از آرامش را برای او به ارمغان آورده است كه پیش تر تجربه نكرده بود. «رابطه خوبی با هم داریم، زندگی خوبی داریم و جفت خوبی برای هم هستیم.» او كه در حال حاضر علاقه بیشتری به نقاشی و كشیدن تابلو دارد تا بازیگری اضافه می كند: «روی آوردن به هنر نقاشی پیشنهاد همسرم بود. او مرا تشویق كرد. ما تجارت كوچكی راه انداخته ایم و عواید حاصل از فروش تابلوها به یك مؤسسه خیریه می رسد. تی شرت هم طراحی می كنیم. نمایشگاهی از كارهایم را در تگزاس داشتم و این ماه نمایشگاه دیگری در وگاس دارم.
اعتراف می كنم كه مهارت چندانی در نقاشی ندارم اما دوست دارم نقاشی بكشم: آبستره، منظره وهمه چیزهای دیگر. مردم پول زیادی برای تابلوهایم می پردازند و من نمی دانم علتش چیست؟» او سپس با حدس و گمان جواب خود را می دهد.
«فكر می كنم عاشق رنگ اند. من در تابلوهایم از رنگ های خیلی روشن استفاده می كنم. من باید برای این نمایشگاه ده تابلو عرضه كنم پس بهتر است همین حالا این مصاحبه دوستانه را تمام كنم و به خانه ام برگردم تا كار تابلوها را تمام كنم.» او ادامه می دهد: «وقتی نقاشی نمی كشم آهنگسازی سرگرم ام می كند. (هاپكینز در سال۱۹۵۵ به كالج تئاتر و موسیقی در كاردیف رفت و در ابتدا تصمیم داشت وارد حرفه موسیقی شود.) همیشه پشت پیانو نشسته ام و دوست داشتم آهنگساز شوم. حالا كه این فرصت پیش آمده به استقبال از آن رفته ام. از آهنگسازی فیلم ام لذت بردم و در ده روز موسیقی متن آن را ساختم.
هاپكینز نگاهی به ساعتش می اندازد و از من اجازه رفتن می خواهد چون ظاهراً ماشین اش را مقابل یك پاركومتر پارك كرده است و زمان پارك آن به سر رسیده است. او به من پیشنهاد می كند تا ماشین همراه او بروم و ما در همین فاصله كوتاه تا بلوار ویلشایر به گپ دوستانه خودمان ادامه می دهیم.
- «می دانی، مهم ترین چیز این است كه همه قواعد را بشكنی و آزادی، مقید نبودن به این قواعد است. من در حال حاضر آهنگسازی می كنم و هیچ تعلیمات آكادمیكی هم در این زمینه ندیده ام، اما از كارم لذت می برم. همین امر در مورد نقاشی صدق می كند. به كارگاه هم می روم و یك پالت رنگ برمی دارم و تخیلاتم را روی بوم به تصویر می كشم. این ذات هنر است.»
او با رسیدن به ماشینش رو به من می كند و می گوید: «تو می خواهی چه كار كنی؟ رمان بنویسی؟ تردید نكن. قلمت را بردار و دست به كار شو. به پروسه كار فكر نكن و آن را راحت بگیر. اهمیتی نده مردم درباره تو و كارت چه فكرمی كنند.» او سپس با لبخندی بر لب نصیحت می كند: «ببین. من همه این سال ها عمر كرده ام و به ۶۹ سالگی رسیده ام و حرفی كه به تو زدم نتیجه ای بود كه از این زندگی پرفراز و نشیب گرفته ام. از كاری كه می كنی لذت ببر چون نمی دانی چقدر تا پایان راه فرصت داری.»
و با گفتن این جمله پایش را روی گازمی گذارد تا به دیدار دنیای رنگارنگ نقاشی در خانه اش بشتابد.
منبع: ایندیپندنت
مترجم: شیلا ساسانی نیا
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید