جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


بابا نان داد


بابا نان داد
▪ نام: کودک
▪ نام خانوادگی: خیابانی
▪ نام پدر: فقر-اعتیاد-طلاق ..
▪ ش.ش: صفر
▪ سرگرمی: کار
▪ اوقات فراغت: کار
▪ شغل: فال فروش،گل فروش، آدامس فروش،ریخته گر، مکانیک،معدن چی،زباله فروش،تکدی گری،...
▪ مقطع تحصیلی: بی سواد
▪ علاقه مندی ها: خیابان،بازی،پول،رئال مادرید،برزیل،دوست،فرار،سیگار.
هیچ فرقی نداره که کجای دنیا زندگی می کنیم، حتی اگر ساکن زیباترین شهر از ثروتمندترین سرزمین دنیا هم که باشیم یقینن در طول عمر خود کودکانی با این خصوصیات زندگی بر سر راه مان قرار گرفته اند.
گاهی داخل مترو با یک جعبه آدامس در دست، گاهی در امتداد نغمه ی موسیقی در شلوغی پیاده رو و زمانی هم پشت چراغ قرمز و ظاهر شدنشان با چند دسته گل در دست به صورت مستقیم و حتی در هنگامی که لابه لای زباله ها را به امید یافتن بیشتر زباله های تبدیلی جستجو می کنند و یا وقتی که در یک کارگاه ریخته گری کودکی را در حین انجام کاری مشقت بار می بینیم به صورت غیر مستقیم با آنها برخورد داشته ایم،در چنین شرایطی شاید ما با خرید اجباری یک بسته آدامس،پرداخت پول به کودکی که با صدای ساز خود خاطراتی را برایمان زنده می کند و یا خرید یک دسته گل فشرده و نایلون پیچ، البته از روی ترحم یا هر دلیل دیگری به زعم خود آنها را خوشحال کرده و کمی از وجدان درد خود کاسته باشیم،اما یقینن در بسیاری از اوقات هم بی اعتنا به آنها و شرایط شان با سرعت و قاطعیت درخواست های ممتد و مکرر هریک از آنها را با نادیده گرفتن شان بی پاسخ گذاشته ایم؛ تقصیری از این بابت بر گردن ما نیست، شاید همیشه در جیب مان آنقدر پول نباشد که بخواهیم در برخورد با هریک از این کودکان از آن خرج کنیم چرا که دلیل نوشته ای برای خرید یا پرداخت اجباری وجه وجود ندارد، بر گردن اوهم تقصیری نیست، به او هم ربطی ندارد همانگونه که به ما؛ تقصیر او نیست که دیده نمی شود شاید اصلن وجود ندارد، شاید که نه، او اصلن وجود ندارد.
یا او وجود دارد یا کودک هم سن او که به جای فال فروشی در خیابان، سر کلاس درس از روی کتاب می خواند "بابا نان داد".وقتی کسی وجود ندارد چطور می توان به او فکر کرد، وقتی چیزی نیست چگونه می توان درباره اش نوشت، او نیست، چرا که دیگر هم سن او که به جای آواره گی و بیگاری در آغوش خانواده نازدانه گی می کند هست.
کودک خیابانی هست و نیست؛ اسمی که هست و جسمی که نیست، نه تقصیر اوست نه تقصیر والدینش یعنی فقر-اعتیاد-طلاق و .. کابوس های تلخی که کودکان خیابانی یا کودکان کار تنها یکی از فرزندان پر تعدادی است که پس انداخته اند؛او هست، زنده است و وجود دارد، هست که مارا می بیند، ما نیستیم، نیستیم و تنها خود را به بودن می زنیم، نیستیم که اورا نادیده می گیریم و نمی بینیم، نیستیم که خود را به نشنیدن می زنیم و درخواست کودکانه اش را نشنیده می گیریم، چگونه می توان در لابه لای جملات تصویری واضح از کسی که در آن واحد هم هست و هم نیست نشان داد؟ چگونه می شود سیاهی حادثه ای تلخ که به نا حق پیش پا افتاده ترین معضل جوامع امروز به شمار می رود را فریاد زد؟
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست *
آمار و ارقام معضلات اجتماعی فقط کلاه دست سازی ست که دولت ها برای سرپوش و جوسازی بر سر مردم شان می گذارند، آمار طلاق،اعتیاد،ایدز،جنایت،کودکان کار و.. حقیقت تلخی دارد که حتی زجرآور تر از نفس وجود همان معضلات است؛عدم اطلاع رسانی دقیق و نا آگاهی مردم از وضعیت فرهنگی-اجتماعی جامعه، همگان را به خوابی عمیق فرو برده است، خوابی که مدت هاست با غلبه بر هوشیاری ما بر جان و تن مان چیره شده است.
فرهنگ دروغین و بخواب رفته گی تاریخی ما در راس تمامی دلایل این لجام گسیختگی جاری اجتماعی جاری در سرزمین مان قرار دارند، زمان بیش از حد خود از ما جلو افتاده است و ما بیش از پیش از قافله ی رشد فرهنگی جا مانده ایم، به حدی که دیگر حتی شعارهای فرهنگی-اجتماعی هم کارایی اثبات شده ی خود را از دست داده اند.
باید که باخود و از خود شروع کرد،کودکان خیابانی امروز جوانان و بزرگ سالان فردایند، این فرزندان ناگزیر معضلات اجتماعی والدین کودکان آینده ی این سرزمین هستند،شاید ما نتوانیم برای آن ها کاری بکنیم ولی برای خود چرا، می توانیم به جای فقر و طلاق و اعتیاد، خود والدین فرزندانمان باشیم تا که هرچند کاری از دستمان برای کودکان کار امروز بر نیامده است، فردای روز کودکی را به یادگاری تلخ از خود، آواره ی خیابان های شهر نسازیم.
حسین صادقی
منبع : سایر منابع


همچنین مشاهده کنید