سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


دلا خو کن به تنهایی


دلا خو کن به تنهایی
● نگاهی به مجموعه داستان «بیرون پشت در» نوشته ناصر زراعتی
مجموعه داستان «بیرون پشت در»، مجموعه چهارده داستان است با فضا و حال و هوایی مشابه. ناصر زراعتی نویسنده این اثر با نگاه به تنهایی و زندگی انسان هایی که در این طیف قرار می گیرند سعی در به تصویر کشیدن لحظه های تنهایی دارد آن هم نه در فضا و مکانی خاص، نویسنده مکان هایی را انتخاب می کند تا تنهایی و خلئی را که مد نظر دارد به تصویر بکشد. به نظر می رسد فضای غربت بر فضای این داستان ها هم سایه افکنده و نویسنده با بهره گیری از تجربیات کمیاب و خاطرات دور و نزدیک خود، حسرت ها، نگرانی های انسان معاصر را می کاود، انسانی تنها که مکان برای او نقشی ندارد؛ چه در وطن باشد و چه در غربت.تنهایی ویژگی تمام آدم های این مجموعه است.
آدم هایی که در جمع هم تنها هستند و دیده نمی شوند و کسی آنها را باور ندارد. آنها هم تنهایی را چون زندگی باور کرده و پذیرفته اند و به عنوان یک حقیقت به جزء لاینفک زندگی آنها بدل شده است. در این مجموعه بیشتر داستان ها در فضایی بیرون از ایران اتفاق می افتد. پشت دری که آدم های آن ناگزیر به پذیرش تنهایی هستند.
هرچند این داستان ها منتخبی از داستان های پراکنده نویسنده است اما با توجه به تاریخ نگارش آنها تجربیات گوناگون او در این داستان ها متبلور است.سه داستان اول مجموعه بیرون پشت در، ماجرای ساده، هرپیس و برادر در فضای زندان اتفاق می افتد؛ و آن طور که خود نویسنده گفته این داستان ها حاصل یادداشت های اوست در زندان که پس از سال ها آنها را یافته و با تغییراتی در جمله بندی به چاپ رسانده است.
به نظر می رسد نویسنده در داستان های این مجموعه قصد فرم گرایی نداشته و محتوا را فدای فرم نکرده است و همانطور که خود می گوید؛ اگر مخاطب داستانی را بخواند و این داستان کشش داشته باشد، آن را درک کند و بتواند حرف نویسنده را بفهمد و نویسنده هم البته توانسته باشد حرف خودش را در یک قالب درست با نثری پاکیزه و مناسب بیان کرده باشد داستان موفق است. زراعتی در این مجموعه به گونه ای عمل کرده که با نثر روان به مخاطب خود کمک کند تا به مفاهیم اصلی داستان دست یابد.
در داستان فرشته ها روی زمین پیرمردی که ادعا می کند فرشته ای در خانه دارد و با فرشته هایی که در همه جا و اطراف انسان ها هستند می تواند ارتباط برقرار کند برای دیگران باورپذیر نیست، هر چند که اشارات پیرمرد بر سادگی زندگی است و برقراری ارتباط به شکلی روان و ساده، ساده است، خیلی ساده... فقط باید با مهربانی دور و برت را نگاه کنی. باید ذهنتان را از فکرهای زیادی و مزاحم پاک کنی.
آن وقت می توانی ببینی شان.و این عدم باور افراد نسبت به یکدیگر همان است که در داستان دیگر این مجموعه با عنوان بیرون پشت در شخصیت اصلی داستان را به مرز جنون و توهم می کشاند. او کسی را می بیند که دیگران او را نمی بینند و همین باعث می شود از زندگی بدون ارتباط و تنهایی که به آن خو کرده بیرون بیاید و از پوسته اجباری که به آن خو کرده خارج شود. او اشاره ای دارد به تنهایی گریزناپذیر و اجباری اش، اما با خروج از این پوسته و عادت رشته زندگی از دستش در می رود. او هر شب مردی را بیرون، پشت در خانه می بیند و دیگر گریزی از این توهم نیست. به گونه ای که این مرد نمادی از تنهایی مرد می شود.
کنار خیابان افتاده و غیر قابل باور که نادیده گرفته می شود. که در نهمین نفر این تنهایی به اوج می رسد و به عشقی خرد کننده اشاره دارد، عشقی فراموش شده و آدم هایی تنها و درگیر مشکلات شخصی و گاه تحمیلی.
اشاره داستان به خودکشی هشت ایرانی دیگر و نام داستان با عنوان نهمین نفر و تنهایی کیارش این ذهنیت را ایجاد می کند که او نفر بعدی است که در دام این تنهایی گرفتار است و در مرز خودکشی قرار دارد.شخصیت های این مجموعه رانده شده در غربت و غرق در تنهایی، در دایره بسته ای گرفتار هستند که گاه آنها را تا مرز نیستی می کشاند.
نلی محجوب
شمارگان ؛۲۲۰۰ نسخه
چاپ اول؛ ۱۳۸۵
نشر افق
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید