جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


مروری بر دو رمان از توماس پینچون و دن دلیلو


مروری بر دو رمان از توماس پینچون و دن دلیلو
امروز وقتی پس از گذشت حدود چهل سال از اعلام حضور جدی جریان رمان نویسی پسامدرن به بررسی آن می پردازیم، متوجه می شویم که عملاً با دو دسته رمان روبه رو هستیم؛ یک دسته آثار جدی، تاثیرگذار و جریان ساز و دسته دیگر آثار سطحی، شتابزده و تقلیدی. حتی با بررسی های بیشتر به این نتیجه می رسیم که طیف آثار قابل تعمق در این حوزه، محدود و منحصر به تعداد کمی از نویسندگان می شود.
به زعم بسیاری از منتقدان، دو تن از مهم ترین و اصیل ترین چهره های رمان پسامدرن، توماس پینچون و دن دلیلو هستند که بسیاری از مشخصه های سبکی پسامدرنیسمی، رادیکال و انتقادی در آثار ایشان دیده می شود. عده ای هم این دو نویسنده را در کنار ویلیام گدیس و ویلیام گس مبدع ژانر پسامدرن مازاد قلمداد می کنند. ژانری که محصول جامعه ای است که در آن فرهنگ و نوشتن، زاییده زندگی و مصرف است.
در این میان اما شباهت ها و تقارن های معناداری به لحاظ مضمون، ساختار و شخصیت پردازی، بین دو رمان The crying of lot۴۹ و سوت ممتد (اولی اثر توماس پینچون و دومی نوشته دن دلیلو) دیده می شود که جدا از دریافت های مشترک این دو نویسنده از ادبیات، ریشه در منطق فرهنگی جهان برسازنده این دو رمان و نوع مواجهه نویسندگانشان با نظام های مستقر در جامعه دارد. مواجهه هایی که هر چه باشد، منفعلانه نیست و نشان از جست وجو، بیداری و اعتراض دارد.
هر دو قهرمان (اودیپا ماس در crying و جک گلدنی در سوت ممتد) در جهانی معناباخته، در محاصره توهم و اعتیاد و خشونت زندگی می کنند و با اضطرار تمام، به دنبال معنا بخشیدن به زندگی خود هستند اما از مواجهه با قاطع ترین حقیقت این زندگی، یعنی مرگ، وحشت دارند و به این ترتیب هراس از مرگ به مضمون اصلی هر دو رمان بدل می شود.
عواملی چون سفر و حادثه در هر دو کتاب، برسازنده موقعیت هایی هستند که هر کدام با تعلیق و شگفتی خاص خودش، بخشی از حقیقت را منکشف می کند و مسیر قهرمان داستان را روشن می کند.
سوت ممتد (۱۹۸۵) هشتمین رمان دن دلیلو است که در آن ماجرای یک سال از زندگی جک گلدنی دستمایه روایت قرار گرفته است. جک استاد رشته هیتلرپژوهی در دانشگاه است و با همسرش، بابت، و چهار فرزندشان زندگی می کند.
بخش اول رمان با عنوان «امواج و تشعشع» به زندگی آکادمیک جک با تمام تناقض ها و پوچی نهفته در آن اختصاص دارد و در واقع هجویه ای است بر فضای مرده و سرشار از دروغ دانشگاه ها. جک گلدنی با اینکه استاد رشته هیتلرپژوهی است اما آلمانی نمی داند و این مساله را همیشه پنهان کرده است. او می داند که شخصیتی که برای خودش ساخته، مصنوعی و میان تهی است و همین امر او را سرخورده و آسیب پذیر کرده است.
ما تجلی مضمون اصلی رمان - هراس از مرگ - را پیش از هر چیز در رشته دانشگاهی جک می بینیم؛ او بر این باور است که چون هیتلر پیام آور مرگ و ویرانی بوده، پس خود در جایگاهی بالاتر از مرگ قرار می گیرد. بدین ترتیب جک می خواهد با استفاده از پرسونای هیتلر، بر ترس از مرگ غلبه کند. در سطح خانواده اش نیز، هراس از مرگ، خود را در قالب وسواس بیش از حد نسبت به وضعیت فیزیکی بدن و چاقی و لاغری نشان می دهد.
جک گلدنی معتقد است که مردم با پرخوری و پروار کردن خود، می کوشند خود را گسترش دهند و بودن خود را در جهان استمرار بخشند. او همین امر را دلیل پرخوری خانواده خود، خصوصاً در مواقع اضطراب و نگرانی می داند.
در راستای چنین نگاهی است که سوپرمارکت تبدیل به مرکز زندگی می شود و به تبع آن، دنیای رمان سوت ممتد نیز پر از سوپرمارکت است و بسیاری از صحنه ها در سوپرمارکت اتفاق می افتد. اما روش بابت (babtte) برای تسکین وحشت مواجهه با مرگ فرق می کند؛ او به طور پنهانی با موادفروشی به نام ویلی مینک ارتباط دارد و از او قرص های روانگردان Dylar می گیرد. به موازات این قضایا، ماجرای انتشار مواد سمی از طریق حمل ونقل هوایی پیش می آید.
مسوولان شهر برای مواجهه با این حادثه، تصمیم به اجرای SIMUVAC (تخلیه شبیه سازی شده) می گیرند، بدین صورت که مردم باید شهر را تخلیه کنند تا آنها بتوانند با عبور دادن هواپیماهای حامل سموم، حادثه را شبیه سازی کنند. آنها فاجعه ای بزرگ را شبیه سازی می کنند تا به واقعیت دست یابند.
جالب اینکه هرچه واکنش به حادثه اصلی، نسنجیده، شتابزده و بی نظم است، اما شبیه سازی آن سازماندهی شده، دقیق و منظم انجام می شود، پس از این غائله، هنگامی که آنها به خانه شان برمی گردند، جک متوجه اعتیاد همسرش می شود، با عصبانیت تمام برای اولین بار در زندگی اش دست به کنش می زند و تصمیم می گیرد که فاسق را بکشد. پس شبانه به متلی که محل قرارهای ویلی و بابت بوده می رود، آنجا ویلی را پیدا کرده به او تیراندازی می کند. اما ناگهان حس نوعدوستی اش بیدار می شود و ویلی را به نزدیکترین بیمارستان - که توسط راهبه های آلمانی اداره می شود - می برد تا جانش را نجات دهد.
در این بخش از رمان، جک در اثر آشنایی با یکی از راهبه ها دچار تحول می شود و ایمانی در دلش جوانه می زند. او وارد دنیای جدیدی می شود که در آن، باید دوباره همه چیز را نامگذاری کند. این مساله را به صورت نمادین، در بازی کلامی او با راهبه می بینیم، یک بازی که اسم آن «نامگذاری مجدد» است.
راهبه می گوید؛ «چه چیز معصومانه ای در نامگذاری هست که حتی خداوند را هم سرگرم می کند؟» او در اینجا به بخشی از کتاب مقدس اشاره می کند که خداوند در باغ عدن، خود به حضرت آدم، نامگذاری گیاهان و جانوران را می آموزد.
بدین ترتیب، جک برای اولین بار تصویری آرامش بخش از زندگی پس از مرگ در ذهن می پروراند که تجسم بیرونی آن، یک تابلوی نقاشی است که روی دیوار اتاقش آویزان می کند؛ تابلو پاپ و رئیس جمهور کندی را نشان می دهد که در بهشت با یکدیگر دست می دهند و لبخند می زنند، و در اینجا دلیلو، پارودی و هزل را به اوج خود می رساند.
اما این آرامش دیری نمی پاید و جک به مرور اعتقاد خود را از دست می دهد و در عوض ایمانی متفاوت کسب می کند؛ ایمان به همه چیز و هیچ چیز و شک نسبت به این مساله که شاید تمام این ماجراها، ناشی از توهمات برخاسته از تاثیر شبانه روزی رسانه ها و هراس های دائمی او، بوده است. او متوجه می شود که منطق جهان دور و برش این است که همه چیزها باید به یک بازنمایی صرف تقلیل پیدا کنند تا توسط انسان قابل مصرف باشند.
اما او این منطق را نمی پذیرد و آن را دسیسه ای از سوی جامعه مصرفی تلقی می کند. دن دلیلو در این رمان نشان می دهد که چگونه جامعه مدرن سعی دارد ترس از مرگ را جایی خارج از دید پنهان کند، اما این ترس با هر حادثه ای دوباره برمی گردد و خود را نشان می دهد. مرگ همچون سوت ممتدی در پس زمینه این رمان شنیده می شود؛ در وزوز تلویزیون های همیشه روشن، در سرسام ترافیک ماشین ها، در همهمه سوپرمارکت ها و... به دلیل همین سر و صدای انباشته در رمان و نقش مرکزی آن در خط سیر روایت، دلیلو در ابتدا قصد داشته که نام این کتاب را پاناسونیک بگذارد (کلمه ای متشکل از دو بخش؛ pan یونانی به معنی همه جا و sonus لاتین به معنی صدا) اما به دلیل مخالفت شرکت Panasonic نام رمان را عوض می کند.
اما رمان crying، دومین رمان توماس پینچون، در دهه ۶۰، یکی از پرآشوب ترین دهه ها در تاریخ امریکا، نوشته شده است؛ دهه هایی که با جنگ ویتنام، جنبش راک، رشد امپراتوری های مواد مخدر و نیز ترور جان اف کندی و مارتین لوترکینگ تعریف می شود.
همه این عوامل تاثیری انکارناپذیر بر رمان crying گذاشته اند و داستان عملاً با بیگانگی و انزوا نسبت به چنان جامعه ای درآمیخته است. قهرمان رمان، زن جوانی است به نام اودیپا ماس که در جهانی مملو از جنون و توهم و دسیسه، به دنبال معنا بخشیدن به زندگی است. اما انگار همیشه برای این کار دیر شده است؛ در دنیای او دیگر هرگونه ارتباطی ناممکن شده است و هر برخوردی میان انسان ها ریشه در فریب و توطئه دارد. حتی نامه ها که قرار است ساده ترین فرم برقراری ارتباط باشند، بی معنا شده اند و تنها چیزی که برای نوشتن باقی مانده، جناس ها و بازی های زبانی است (درست مثل سبکی که خود پینچون برای نوشتن دارد).
اودیپا با همسرش موچو در کینرت کالیفرنیا زندگی می کند. در یک بعدازظهر تابستانی، او نامه ای دریافت می کند که به او اطلاع می دهد دوست قدیمی اش، پیرس، مرده و مسوولیت دارایی ها و املاک خود را به او سپرده است.
اودیپا به این نامه اعتماد می کند و برای سر درآوردن از ماجرا به ملک اربابی پیرس در سن نارسیسو می رود. او در آنجا با وکیلی به نام متزگر آشنا می شود. وکیل یادداشت های پیرس را به او نشان می دهد که در آنها به موارد مشکوکی از جمله معمای تریسترو اشاره شده است. از این پس، اودیپا مکرراً با علامت گروه تریسترو، که تصویر یک شیپور است، به شکلی غیرمنتظره مواجه می شود؛ روی دیوار دستشویی، روی میز کافه ها، روی شیشه های اتوبوس و....
یک روز، معتاد ولگردی که اودیپا را تعقیب می کند به او می گوید که ماجراهای اخیر، شبیه یک نمایش قرن هفدهمی به نام تراژدی جاکوبی است. اودیپا، کنجکاوانه به دیدن این نمایش می رود. در اینجا نیز، به مانند رمان سوت ممتد، قرار است شبیه سازی واقعیت، راهی برای دستیابی به واقعیت باشد. اما هنگامی که در طول اجرای نمایش، چندبار کلمه تریسترو به کار می رود، اودیپا به سرحد جنون می رسد و سالن را ترک می کند.
صحنه این نمایش در رمان crying ، تاثیری همچون نمایشی که هملت در مقابل عمویش ترتیب داد، دارد.شباهت دیگر crying با سوت ممتد، تاثیری است که اعتیاد موچو، بر زندگی و رفتارهای اودیپا می گذارد. در اینجا هم احساس تعهد نسبت به نجات همسر، عامل پیدا کردن خود و دست زدن به کنش می شود.
شباهت دیگر میان دو رمان، از میان رفتن تقابل امر طبیعی و امر ساختگی است. در crying آدم ها برای تفریح به جنگل ها، دریاچه ها و آبشارهای مصنوعی می روند، همان طور که در سوت ممتد، یک انبار متروکه، صرفاً به این دلیل که افراد زیادی به آنجا می روند و بیشترین عکسبرداری را از آنجا می کنند، تبدیل به دیدنی ترین جای شهر می شود، برخورد هر دو نویسنده با مواردی از این دست، پارودیک و هجوآمیز است.
حتی برخورد پینچون نیز با دانشگاه ها و شخصیت های به اصطلاح علمی، به مانند برخورد دلیلو، سرشار از هجو و تمسخر است و بی معنایی و پوکی چنین فضاهایی را نشان می دهد. از جمله در صحنه ای که اودیپا با دانشمندی منزوی به نام جان نفاستیس برخورد می کند که ماشینی به نام شیطان مکسول اختراع کرده است. این ماشین قادر است با تخطی از قانون دوم ترمودینامیک، حرکت های بی پایان انجام دهد، اما برای راه اندازی اش لازم است فردی پیدا شود که بتواند با آن ارتباط برقرار کند، چیزی که امکان ندارد هیچ گاه اتفاق بیفتد.
به عنوان آخرین نتیجه گیری، می توان گفت که دو رمان سوت ممتد و The crying of lot۴۹ در عین حال که هرکدام شاخصی برای رمان پسامدرن محسوب می شوند، خودشان هجویه ای بر رمان پسامدرن نیز هستند. وگرنه چطور می توان یک تفاوت هستی شناختی اساسی میان دو رمان را توضیح داد در حالی که این همه از شباهتشان گفته ایم؟ این تفاوت که تصویر مرکزی رمان crying شیپوری خاموش است اما در سوت ممتد، همه چیز حول محور سر و صدا و همهمه اتفاق می افتد.
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید