جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

زبان قرآن


زبان قرآن
ارتباط میان خدا و انسان در اشكال و قالب های چندی تصویر و ترسیم شده است. قرآن به عنوان كتابی وحیانی بر چندگانگی این ارتباط صحه گذاشته است و در گزاره ای خبری بیان می دارد كه اشكال وحی می تواند به صورت الهام در بیداری و یا القای در خواب و یا ارسال نماینده و فرستاده و نیزبه صورت مستقیم بدون هیچ واسطه ای باشد. قرآن از همه این اشكال مختلف و متعدد را كه به صورت های ارتباط كلامی و یا غیر كلامی انجام می گیرد به وحی تعبیر می كند .(سوره شورا ، آیه ۵۱ ) از این رو، وحی در تعبیر و اصطلاح قرآنی آن ، هر نوع ارتباط میان خدا و خلق است، بی آن كه تفاوتی میان انسان و یا آفریده دیگری چون زنبور عسل در این اصطلاح گذاشته شده باشد.(سوره نحل ، آیه ۶۸) بنابراین، وحی تنها ارتباط كلامی میان خدا و بشر به عنوان پیامبر نیست ، چنان كه تنها به اشارات رمزی اختصاص ندارد آن گونه كه از معنای تازی آن در محاورات مردم فهمیده می شود. (المنجد و مفردات راغب )
به سخنی دیگر اگر خدا بخواهد با بشری ارتباط برقرار كند و به یك معنای وحی تحقق یابد، این وحی هم در حوزه روشی می تواند متعدد و گوناگون باشد و هم در حوزه هدف و غایت. به این معنا كه خداوند می تواند از روش های مختلف و متعددی كه پیش از این بیان شده، برای ارتباط با انسان و بشر بهره برد ، هم چنان كه می تواند برای اهداف و غایات متعدد و گوناگونی این ارتباط را تحقق بخشد. از اهدافی كه برای وحی می توان تصور كرد، راهنمای تكوینی و شخصی فردی خاص از بشر، هدایت و راهنمایی جمع و یا گروهی از آنان برای رسیدن به اهداف خاص است كه در این صورت می توان هر دو را از جهتی، امر شخصی دانست؛ هرچند كه از نظرو جنبه دیگری، جمعیت و یا گروهی را دربر می گیرد. در این گونه از موارد وحی و ارتباط میان خدا و انسان، هدایت برای تعالی شخص و یا جمع كوچك هدف و غایت وحی است تا شخص و یا اشخاصی بتوانند با هدایت و راهنمایی خدا از تمام منابع و ظرفیت خویش و منابع پیرامونی بهره بردارند. راهنمایی كه خداوند در پرورش شخص موسی (ع) انجام می دهد و در نهایت از عبارت : واصطنعت لنفسی (تورا برای خود ساختم) استفاده می كند و یا پرورش خصوصی حضرت خاتم پیامبران(ص) در كودكی كه در سوره انشراح از آن گزارش می كند در این دسته از ارتباط و وحی قرار می گیرد . این گونه از مصادیق وحی از جهات چندی شباهت و همانندی شگفتی با وحی خدا به زنبور عسل دارد. خداوند با این ارتباط به فرد امكانات ویژه ای می بخشد تا به رشد و تعالی دست یابد. از این دسته می توان به وحی به یوسف(ع) در چاه و در هنگامه بلوغ (یوسف آیه ۱۵ و ۲۲) و وحی به مادر موسی (ع) و یا خود آن حضرت پیش از پیامبری و یا موارد دیگری از این دست اشاره كرد.(طه آیه ۳۸ ) گونهِ ی دیگر از اهدافی كه می توان برای وحی تصویر كرد وحی تشریعی است كه یكی از مهم ترین اهداف و مقاصد وحی نیز به شمار می آید. خداوند در پس هبوط آدم از بهشت برزخی به زمین و استقرار موقت او و نسلش در آن تا زمان مشخص و معین می فرماید: (در این زمین مستقر شوید) پس اگر از جانب من راهنمایی برایتان آمد بر آنان كه از راهنمایی من پیروی كنند بیم و ترسی نخواهد بود و اندوهناك نمی شوند و كسانی كه كافر شوند و آیات خدا را تكذیب كنند خود اهل دوزخند و جاودانه در آن جا خواهند بود.( بقره آیه ۳۸)
وحی تشریعی در حقیقت همان راهنمایی و هدایتی است كه از سوی خداوند به سوی آدم و فرزندان وی و ابلیس و جنیان آمده است. ابلیس نیز بر پایه این آیه می بایست از وحی اطاعت كند و مكلف به انجام گزاره های دستوری آن است. جنیان و فرزندان ابلیس جنی (كان من الجن سوره كهف آیه ۵۰) نیز می بایست از این دستور تشریعی و راهنمایی الهی اطاعت كنند و در غیر این صورت می بایست خود را آماده عذاب دردناك جاودانه كنند. مراد از هدایت در این آیه، هدایت تشریعی است؛ زیرا آن چه موجب می شود تا فرد از پاداش تشویقی و یا تنبیهی برخوردار شود، پذیرش و یا وازنش گزاره هایی دستوری و آموزه های تشریعی دین است كه به صورت وحی از جانب خداوند به بشر ارسال می شود. بنابراین خداوند به انسان( آدم و حوا به عنوان نمونه ) و جن ( ابلیس به عنوان نمونه) این امكان را از طریق وحی داده است تا با بهره گیری و ایمان و نیزعمل به راهنمایی و هدایت های وی بتوانند به مقام واقعی خود دست یابند و از سعادت دنیوی و اخروی بهره برند. ابلیس و جنیان به عنوان آفریدگان خداوندی، چه بخواهند و چه نخواهند از نظر تكوینی مسخر انسان هستند و به نظر می ر سد كه از نظر تشریعی نیز باید تابع و مطیع آدم و فرزندان وی باشند. در آیه گزارش آفرینش آدم به این مساله از هردو جهت تكوین و تشریع اشاره شده است. اگر از بعد تشریعی نتوان این مساله به صورت تصریح اثبات كرد ولی از نظر تكوینی اقتدار بشر نسبت به فرشتگان و جنیان اثبات شده است وبر سجده به عنوان نماد این اقتدار تكوینی تاكید شده است . البته بر این باورم كه این اقتدار در بخش اطاعت تشریعی نیز گسترش می یابد . به این معنا كه ابلیس به عنوان نماینده جنیان هر چند كه از سجده و پذیرش برتری انسان و آدم سر بازد زد و مدعی برتری شد( انا خیر منه سوره ص آیه ۷۶) و به دعوی برتری آتش بر خاك خود را مقدم بر آدم دانست با این همه آن چه به صورت تكوینی و در آفرینش تحقق یافته است برتری خاك بر آتش و آدم بر ابلیس نه به خاطر خاك و آتش بودن بلكه به جهت برتری علمی انسان است ( و علم آدم الاسماء كلها سوره بقرهٔ آیه ۳۱) .از این رو ابلیس و جنیان از نظر تشریعی باید تابع وحی ای باشند كه به انسان می شود و باید از پیامبری اطاعت كنند كه از فرزندان آدم است. قرآن گزارش می كند كه در واقع چنین اتفاقی افتاد و جنیان از فرزندان آدم در حوزه تشریع اطاعت كردند.( سوره جن گزارش كاملی از آن را ارایه می دهد و افزون بر آن در برخی آیات حكایت می كند كه چگونه از موسی اطاعت می كردند.)
این هدایت و راهنمایی كه به عنوان هدایت تشریعی از سوی خداوند به انسان داده شده است در اصطلاح كلام اسلامی " وحی " می باشد. بنابراین مقصود و مراد ما از وحی در این نوشتار تنها آن دسته از گونه های ارتباط خدا با انسان است كه برای بیان هدایت و تشریع آمده است تا انسان و جن را به جایگاه و مقام خود و سعادت دنیا و آخرت برساند.
قرآن بیان می دارد كه این وحی تشریعی می تواند به اشكال مختلفی چون الهام و القا و بیان كلامی و شفاهی و مكتوب و مانند آن تحقق یابد. پیامبران نیز آن چه را از القاءات الهی دریافته بودند به زبان و ادبیات خود برای مردمان و اقوام خود بیان می كردند . از این رو، قرآن تاكید دارد كه : ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبن لهم؛ پیامبری را جز به زبان مردمش نفرستادیم تا با زبان ایشان مسایل را برایشان بیان كند(ابراهیم، ۴) بنابراین وحی هر چند كه در اشكال مختلف انجام می شد ولی شنوندگان و مخاطبان وحی آن را به زبان خودشان می شنیدند. از اشكال وحی ارسال كتب بوده است. قرآن بیان می دارد كه تورات موسی (ع) به شكل الواح و نوشته هایی بر آن حضرت در كوه طور نازل شده است. این سنگ نوشته ها به گونه ای بود كه امكان شكستن در آن می رفت و قرآن گزارش می كند كه هنگام بازگشت موسی به میان قوم خود ، آن حضرت وقتی با گوساله پرستی قوم مواجه و رو به رو شد از خشم و عصبانیت الواح را بر زمین انداخت كه برخی از آن ها شكست.(سوره اعراف، آیه ۱۵۰)
این نوشته ها و الواح به زبانی بود كه بنی اسرائیل آن را می شناختند. برخی آن را زبان قبطی و برخی زبان عبری گفته اند كه تركیبی از زبان آرامی و كنعانی و قبطی بود. به هرحال این گونه بود كه وحی مكتوب الهی نیز به زبان قومی بود كه پیامبر برای ایشان فرستاده می شد.
اكنون این پرسش پیش می آید كه چرا قرآن به زبان عربی آمده است؟ آیا این آخرین دین كه برای همه بشریت است چرا باید به زبان مردمی باشد كه كم ترین شمار و از كم ترین مدنیت برخوردار بوده اند؟ خصوصیات و برتری این زبان چیست؟ آیا مردم عرب و زبان عربی از خصوصیات ویژه ای برخوردار بود كه به عنوان قوم برتر و زبان برتر برگزیده شده و به نمایندگی از همه زبان ها و اقوام این بار هدایت گری كل بشر تا روز قیامت را به عهده گرفته است؟ آیا برای قوم عرب برتری خاصی است؟ آیا زبان عربی از قداست خاصی برخوردار می باشد؟ آیا واژه ها و گزاره های قرآن وحیانی است یا آن كه تنها محتوای آن وحیانی ولی گزاره های آن انتخاب پیامبر است؟
قرآن تاكید می ورزد كه پیامبران هر گروه قومی و زبانی ، از میان همان گروه قومی و زبانی بر انگیخته شده اند. این مساله با توجه به فطری بودن گرایش انسان به فرهنگ، قوم و خویش و سنت های ملی امری طبیعی است.(سوره روم آیه ۲۲) قرآن نه تنها تفاوت های قومی و فرهنگی را پذیرفته است، بلكه آن را برای افزایش ارتباط و تاثیرمثبت بر كاركرد مثبت امری مردمان مفید و سازنده ارزیابی می كند.(حجرات ، ۱۳ )از این رو هرگز داعیه یگانه سازی فرهنگی و از میان بردن تفاوت ها را در برنامه های فرهنگی خود ندارد. هر چند به صورت كلان به فرهنگ ها توجه دارد و در برخی از حوزه ها خواستار تغییرات فرهنگی و همسان سازی را دارد ولی این مساله هرگز با خرده فرهنگ ها تعارض نمی یابد.
اما پاسخ به این پرسش كه چرا زبان عربی برای بیان آخرین دین و شریعتی انتخاب شده است كه داعیه جهانی دارد ، به چند چیز ارتباط می یابد. از آن جمله می توان به مساله ویژگی های فرهنگی عرب ها و نیز قابلیت ها و ظرفیت های زبانی از سوی و هم چنین اصل و قاعده اولی ارسال پیامبران به زبان هر قوم اشاره كرد. (البته در مورد اخیر این اشكال مطرح می شود كه اسلام داعیه جهانی بودن دارد و این به معنای بیان به زبان اكثریتی بود كه در آن عصر وجود داشتند و به نظر می رسد كه زبان پارسی و یا در درجه دوم زبان رومی از چنین قابلیتی برخوردار بودند ؛ زیرا اكثریت مطلق آن زمان به این دو زبان سخن می گفتند و زیر حاكمیت دولت های پارس و رم بودند. به این اشكال به زودی پاسخ داده می شود.)
اما ویژگی های قومی و فرهنگی كه موجب شد تا پیامبر جهانی برای همه زمان ها و مكان های پس از او و شریعت وی، از قوم عرب انتخاب شود، این است كه قوم عرب به جهت قرار گرفتن در محیطی بسته زندگی می كردند كه از فرهنگ های پیشین یا تاثیری نگرفته و یا كم تر تاثیر پذیرفته بودند. این قوم در تعبیر قرآن مردمانی امی ( به معنای بی سواد وبی فرهنگ و بی تمدن ) بودند. این ویژگی و تعبیر به امی بودن هر چند كه از جهاتی نوعی ذم و نكوهش و سرزنش و از بار منفی برخوردار است، ولی از جهاتی برای هدفی كه مورد نظر خداوند بود بسیار مناسب بود. جزیره ای بودن و بریدن از فرهنگ های مسلط آن روز جهان چون فرهنگ پارسی و رومی به این معنا بود كه مردمان بی نقش و نگار بودند. از چنان پیشینه فرهنگی و علمی برخوردار نبودند تا در هنگام دعوت با نوعی تضاد و تناقض مواجه شوند. اگر پیامبر می خواست جامعه نمونه وبه تعبیر قرآن شاهد پدید آورد می بایست از بستری استفاده می كرد كه چون ورقی سپید بدون هیچ نگاشته و نوشتاری باشد و یا دست كم دارای فرهنگ غنی نباشد كه تزاحم و تضادی پدید آورد. فرهنگ جاهلی ‌آن چنان غنی نبود تا تاب تحمل در برابر فرهنگ اسلام را داشته باشد. جامعه ای ساد و بدون پیچیدگی ها مزاحم و فرهنگ رقیب بهترین جایی بود كه می توانست اسلام برنامه خود را عملی سازد و جامعه و امت نمونه و شاهدی را برای الگوبرداری دیگران ارایه دهد.(سوره بقرهٔ آیه ۱۴۳ و نیز حج آیه ۸۴ و نساء آیه ۱۳۵ و نیز مائده آیه ۸) اگر این دعوت در دو سرزمین پارس و روم اتفاق می افتاد افزون بر درگیری و تزاحم با فرهنگ غنی در صورت پیروزی و موفقیت به سرعت پس از پیامبر با انواع تحریفات و تصحیفات فرهنگی و محتوایی رو به رو می شد و همه آن چه پیامبر بافته بود تافته می شد. در گذشته این مساله برای پیامبران دیگری پدید آمده بود و آنان پس از موفقیت های نسبی و همراهی مردمان به سرعت از گردونه بیرون می رفتند چون فرهنگ مالوف و تاثیرات آن محتوای دعوت را دگرگونه می ساخت. چنان كه مكتب توحید عیسوی به سرعت تحت تاثیر فرهنگ تثلیث رومی و هندی رنگ باخت و دگرگونه شد. اگر در ایران این دعوت انجام می شد تحت تاثیر فرهنگ مانوی و دوگانه پرستی زرتشتی و فلسفه حاكم عقلانی شكل دیگری به خود می گرفت و دعوت نقش وارونه به جهان می زد.سرزمین حجاز از این جزیره بودن در حوزه جغر افیایی و فرهنگی برخوردار بود. امی بودن این مردم به پیامبر این امكان را داد تا بتواند هر چند نه به سادگی ولی تا اندازه ای به آسانی تاثیرات ژرفی را در جامعه به جا گذارد و امتی شاهد و نمونه پدید آورد. بنابراین قوم عرب حجاز بهترین مركز برای ایجاد امت نمونه بود. آنان پیش از این با دعوتی مواجه نبوده اند و پیامبر نداشته اند.(جمعه آیه ۲) همین مساله باعث می شد تا از پیشینه فرهنگ دینی برخوردار نباشند. آن چه از دین حنیفی ابراهیمی مانده بود تنها برخی سنت های ساده و غیر مزاحم بود .
گویی زمینی بود كه می بایست كمی وجین شود و خار و خاشاكی چند از آن گرد آورد شود تا آماده كشت و زرع شود. قوم و جامعه حجاز از این وضعیت مطلوب برای برنامه های پیامبر و قرآن برخوردار بود. از این رو قوم تازی حجازی برای این منظور و اجرای برنامه تمدن سازی اسلام انتخاب شد.
اكنون كه قومی برای امری مهم (جامعه و امت شاهد و نمونه عینی برای سایر امت ها) انتخاب شده است می بایست این پیامبر به زبان آنان مطالب را بیان دارد و دستورها را ارایه دهد. افزون بر آن كه بر پایه قاعده عام دعوت می بایست پیامبر از خودشان و با زبان آنان سخن گوید تا از نظر فهم و نیزبعد روانی ارتباطی درست و بر پایه عناصر عاطفی شكل گیرد. هر چند كه این دعوت عام و جهانی و برای همه مردمان تا قیامت است ولی برای ساخت یك جامعه نمونه می بایست یك فرهنگ ، یك قوم ویك زبان را برگزید.
از سوی نمی توان از قابلیت های زبانی زبان عربی گذشت. این زبان از جهاتی از ویژگی ها ی منحصر به فردی برخوردار بود. این قابلیت ها به خدا و پیامبر این امكان را می دهد تا افزون بر ساخت یك جامعه و امت نمونه و آرمانی بتوانند دعوت عام و فراگیر در عرض و طول جغرافیا و تاریخ داشته باشند. به این معنا كه فراتر از لحظه و تاریخ و مكان برنامه ای را برای تا قیامت ارایه و عرضه دارند. زبان های موجود آن عصر و زمان از این امكان برخوردار نبوده اند . زبان رومی با فرهنگ مسیحی خود نه تنها بار فرهنگی خاصی را با خود حمل می كرد بلكه این امكان را نداشت تا بتواند عناصرجدیدی از فرهنگ وحیانی را به خود بپذیرد و حمل كند . در نهایت اگر از ظرفیت و توانی برخوردار بود به جهت زمینه های پس فرهنگی خود محتوا را یا دگرگونه می ساخت و یا در آن تصرفاتی می كرد كه عناصر جدید نتواند در فرهنگ تاثیر گذار باشد.
زبان وفرهنگ پارسی ایرانی نیز از این درد می رنجید. فرهنگ و زبان ایرانی با پشتوانه فلسفی و فرهنگی به نسبت غنی خود عناصر جدید فرهنگی را پس می زد و یا آن را در خود به تحلیل می برد. از سوی دیگر از ویژگی های خاص زبان عربی برخوردار نبود. زبان عربی به هیچ تردیدی از زبان پیشرفته ای بود كه قابلیت تحمل مفاهیم جدید را با تغییر در صیغه ها برای خود فراهم آورده بود. به سادگی امكان دارد تا هر محتوا و مفهوم فرهنگی جدید و عناصر تازه ای وارد این زبان شود بدون آن كه نیازی به تغییر در محتوای واژه پیشین داشته باشد. این عمل را پیامبر به سادگی در زبان عربی انجام داد و مفاهیم جدید و عناصر تازه فرهنگی را وارد زبان كرد بدون آن كه نیازی به تغییر د ر معنای واژه ای موجود داشته باشد تا مردمان دچار سردر گمی شوند.
بنابراین آشكار شد كه زبان عربی و نیز قومی تازی حجاز از ظرفیت هایی برای این كه نمونه یك امت برای همه مردمان عصر و آینده شوند، برخوردار بودند. البته ناگفته نماند كه تعصب هایی كه آنان به زبان خود داشته از جهتی مفید بوده است؛ زیرا همین مساله انگیزه می شد تا زبان قرآن را بدون دخل و تصرف حفظ كردند و به آیندگان برساند . البته قرآن آنان را به این سرزنش می كند كه آنان اگر قرآن را به زبان دیگری می یافتند هرگز به آن ایمان نمی آوردند.(فصلت ، ۴۴)
اما آیا با این همه تاییدات می توان گفت كه قوم عرب برتری دارند و یا زبان عربی از قداست برخوردار است؟ ناگفته نماند كه در نگره قرآن و اسلام هیچ قومی بر قوم دیگری برتری ندارند. همگان از آدم و حوا و در حقیقت از یك نفس واحد پدیدار شده اند و حوا نیز بخشی از وجود همان نفس واحد است . به این معنا كه زن و مرد مكمل یك دیگر و به عنوان یك نفس تلقی می شوند. از این رو میان آن دو و فرزندان ایشان هیچ تفاوت و تمایزی نیست. تفاوت های ظاهری به عنوان یك مساله ظاهری پذیرفته می شود ولی هرگز به معنای پذیرفتن ارزشی نیست . آن چه تفاوت ارزشی را سبب و موجب می شود ، تقوا است (حجرات آیه ۱۳) از این رو تفاوت های قومی و زبانی و جنسیتی هیچ گونه بار ارزشی نداشته و تاثیری در جایگاه فرد و اجتماع ندارد. زبان عربی با همه برتری و تفاوت هایش با زبان های دیگر از هیچ قداستی برخوردار نیست. این به آن معنا نیست كه قرآن از قداست برخوردار نبوده و یا زبان قرآن از چنین قداستی بی بهره است. سخن در این است كه زبان عربی همانند قوم عربی از هیچ گونه برتری ارزشی و قداستی برخوردار نمی باشند. آنان از نظر قومی نمی توانند مدعی جدایی و برتری و قداست شوند كه زبان قرآن زبان عربی و پیامبر آخرالزمان و خاتم از میان ایشان است. چنان كه بنی اسرائیل چنین دعوای را داشته و از سوی خداوند این ادعا مردود دانسته شده و در قرآن به آن تصریح شده است. اگر برای زبان عربی قداستی بود بنابراین باید فحش و ناسزای عربی نیز از قداست برخوردار باشد در حالی كه چنین نیست.
البته در نگره شیعی این مطلب اثبات شده است كه قرآن هم در حوزه محتوا و هم در واژگان كلام الهی است. به این معنا كه تورات از آن جایی كه در الواح نازل شده است هم در محتوا و هم در واژگان و هم در نگارش از سوی خداوند بوده است . از سوی دیگر انجیل تنها در محتوا و نه در واژگان و نه در نگارش وحیانی است. اما حكایت قرآن این است كه در محتوا و در واژگان وحیانی است و هر گزاره و واژه از سوی خدا انتخاب و به پیامبر وحی شده است و پیامبر و كاتبان وحی آن را نگارش كرده اند. از این رو می توان حكایت وحی قرآنی را امری میان كتاب تورات و انجیل دانست. توضیح آن كه در نگره اسلام ما خداوند بر پیامبر دو دسته وحی تشریعی داشته است یكی كه معجزه وی است و ما آن را به نام قرآن می شناسیم . این وحی تشریعی الهی كه نام قرآن بر آن نهاده شده است در محتوا و واژگان و گزاره هایش وحیانی است و از سوی خداوند فرو فرستاد ه شده است .
دسته دیگری وحی است كه ما آن را به نام احادیث قدسی می شناسیم . احادیث قدسی وحی است كه تنها در محتوا ونه در واژگان و گزاره ها و نوشتار، وحیانی است. در حقیقت برای پیامبر خاتم دو دسته وحی است كه قرآن تا اندازه ای شباهت به تورات دارد و احادیث قدسی آن همانند انجیل است. البته برخی بر این باورند كه قرآن در مكتوب نیز وحی است و از این رو شبیه و همانند تورات است. آنان بر این باورند كه قرآن و واژگان و گزاره های آن هم در محتوا و هم در واژگان و گزاره ها و هم در نگارش وحیانی است و از این رو لمس آن همانند مس آن به طهارت ظاهر وباطن نیازدارد. به این معنا كه لمس ظاهر قرآن برای كسانی كه طهارت ظاهری ندارند حرام و گناه است و باید با غسل و وضو قرآن را لمس كرد چنان كه مس قرآن و محتوای آن نیاز به طهارت باطنی دارد كه لایمسه الاالمطهرون( واقعه آیه ۷۹) و این مطهران نیز افرادی چون خمسه طییبه هستند كه خداوند آنان را پاك و تطهیر نموده است.( احزاب آیه ۳۳ ) به نظر اینان این كه قرآن تنها هدایت متقین است از آن روست كه تنها این افراد می توانند به مس قرآن اقدام و به محتوای آن دسترسی یابند وگرنه دیگران از آن دور شده و گمراه می گردند. متقی كسی است كه از آمادگی پیشین برخوردار باشد و از هدایت فطری بهره برده باشد و ایمان به توحید و معاد و نبوت داشته و به كار خیری چون نیایش و ستایش و انفاق اقدام كرده باشد. آنانی كه به وحیانی بودن نگارش آیات قرآن ایمان دارند به مساله محمد كاظم ساروقی اشاره می كنند .
از استاد مظاهری مشافهه شنیدم كه می گفت: محمد كاظم كسی بود كه قرآن را به اعجاز آموخت و از بر كرد. ولی فردی امی وعامی بود و سواد نداشت. پس از واقعه ای در ده خود به قرآن مسلط شد و هر آیه را از پیش و پس از بر می خواند. علما و مراجع بسیاری وی را آزمودند. خودم هم او را آزمودم تا ببینم چگونه است؟ خودش می گفت كه آیات قرآن را مانند نور می بینم . یعنی آیات قرآن نور هستند . دیگر واژه ها را سیاه می دید و از این رو نمی توانست آن ها را بخواند. باره ها او را امتحان كردیم تا ببینیم كه چگونه است؟ یك واوی را می كشیدم به نیت آیه از قرآن و یك واوی را به نیت یك كلمه عربی . او تنها همان واو را می خواند. بدون آن كه از نیت ما خبر داشته باشند واو قرآنی را از واو غیر قرآنی تشخیص می داد. وقتی می گفتیم چرا این واو را قرآن نمی داند؟ می گفت : آن سیاه و نور ندارند و نمی تواند بخواند. نمی گفت آن واو است و بلكه آن را شكلی سیاه می دید و نمی توانست آن را بخواند. هر دو شكل و تصویری بودند ولی یكی نور بود و می خواند و آن دیگری سیاه و نمی توانست بشناسد و بخواند.
این نشان می دهد كه واژگان و هم نگارش وحیانی است و همانند تورات از سوی خداوند نازل شده و می شود و از این رو ایات قرآنی و واژگان و گزاره های آن برای اهلش نورانی است و این نشان می دهد كه همانند تورات است و نباید بدون طهارت ظاهری آن را لمس كرد چنان كه مس و رسیدن به باطن و محتوای آن نیز بدون طهارت امكان ندارد.
از این رو می توان گفت كه قداست آیات قرآنی حتی در نگارش آن ثابت است ولی آیا این بدان معناست كه وژگان عربی و زبان عربی نیز از قداست برخوردار است؟ به هیچ معنا زبان عربی از قداست برخودار نیست . از این رو در داستان محمد كاظم نیز می بینیم كه او واژگان غیر قرآنی را نیز سیاه می دید. هر چند كه این تنها دلیل و یا وجه برای عدم قداست زبان عربی نیست بلكه وجوه دیگری چون مساله ناسزاها و دشنام ها و مسایل دیگر است.
خلیل منصوری


همچنین مشاهده کنید