شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

رد پای کاخ سفید در درگیری های لبنان


رد پای کاخ سفید در درگیری های لبنان
فتنه‌انگیزی ابزاری است که قدرت‌های بزرگ به طور مداوم از آن استفاده می‌کنند، گاهی در کنار یک گروه می‌ایستند و به عنوان یک یار نزدیک همکاری می‌کنند و گاهی بر علیه همان گروه که تا دیروز متحد هم بودنند به مانند یک دشمن خونخوار می‌ایستند.
همان‌طور که می‌دانیم مبارزه با تروریسم و وحشت‌افکنی امروزه به صورت یک هدف برای تمامی دولت‌ها به رسمیت شناخته شده است هر انسان آزدیخواهی ترور و وحشت را نفی می‌کند. اما کمتر کسی امروزه دنبال ریشه ترور و وحشت افکنی می‌رود. شدیدترین ناقضان حقوق انسانی امروزه کشورهایی هستند که از توان بالای اقتصادی - سیاسی و نظامی برخوردار هستند اما چرا آنان تروریست محسوب نمی‌شوند؟
چرا اقدامات کشورهای جهان سوم در مبارزه با تروریسم مثبت ارزیابی نمی‌شود؟ چرا باید کشورهای جهان سوم عمدتا در گروه تروریست‌ها قرار بگیرند؟پاسخ به این سوالات با یک نگاه سطحی و زودگذر قابل بررسی نیست زیرا یک ریشه تاریخی دارد. ریشه وحشت‌افکنی و ترور نه در اسلام بلکه در نتیجه فتنه‌انگیزی بر علیه اسلام و بدبینی نسبت به اسلام است.
پس از سقوط نظام دو قطبی و فروپاشی شوروی وضعیت به گونه‌ای دیگر رقم خورد. غرب دیگر دشمنی به نام کمونیسم و اردوگاه شرق را در مقابل خود نمی‌دید و به راحتی خواهان تسلط بر جهان بود. در این راه برای به دست آوردن نفوذ خود وگسترش هژمونی خودنیاز به یک بهانه داشت. ایدئولوژی بهانه مناسبی بود تا غرب در توجیه اقدامات خود به آن پناه ببرد. غربی‌ها با خاطره تلخی که از جنگ‌های صلیبی داشتند اسلام را یک مانع در راه خود می‌دیدند بنابراین برای این منظور دست به دامن گروه القاعده شدند اما این بار متفاوت از مرحله اول روابط القاعده و آمریکا مرحله دوستی و در واقع یک مرحله آغاز دوستی ولی مرحله دوم یک مرحله ابزاری بود، اما در جهت مبارزه بااسلام، بر خلاف مرحله اول روابط القاعده و آمریکا که در جهت مبارزه با اردوگاه کمونیست بود.
تحولات افغانستان در سال‌های بعد و سلطه نامشروع طالبان به رهبری ملاعمر و روابط این رژیم با القاعده بر کسی پوشیده نبود. در جهان اسلام دو قطب قدرتمند می‌توانند در تحولات جهانی تاثیرگذار باشند، یکی عربستان سعودی و دیگری جمهوری اسلامی ایران . یکی اهل تسنن ودیگری اهل تشیع.
جمهوری اسلامی ایران بعد از سال ۱۹۹۲ در نتیجه تلاش ‌غربی‌ها که وانمود می‌کردند جمهوری اسلامی کشوری ناقض حقوق بشر است که که دادگاه میکونوس را در برلین خلق نموده است و در نزد جهانیان تا حدی وجهه خود را از دست داده است اما تحولات سال‌های بعد نشان داد که واقعیت فراتر از آن چیزی است که غربی‌ها می‌گویند.
جمهوری اسلامی ایران حکومت طالبان را در همان آغاز به رسمیت نشناخت و اعلام نمود این رژیم مشروعیت سیاسی ندارد و تنها در حد دوفاکتو دارای حاکمیت است. در نظام حقوق بین‌الملل دولتی که دارای وضع حقوقی دو فاکتو باشد یک نظام غیر رسمی است اما آمریکائیان بر خلاف جمهوری اسلامی سال‌ها از طالبان حمایت کردند.
هدف آمریکا از تقویت رژیم طالبان به وجود آوردن یک دشمن جدید در منطقه بود به عبارت دیگر یک تقابل سنی وشیعی در جهت تامین منافع غرب در خاورمیانه بود. با شروع حوادث یازدهم سپتامبر، موج جدیدی از افکار ضد‌آمریکایی در جهان اهل سنت شروع شد. نسل جدید القاعده بر خلاف نسل پیشین آمریکا را دشمن اصلی جهان اسلام می‌دانستند زیرا در مسائل فلسطین و جنگ اعراب و اسرائیل آمریکائیان هیچ وقت اسرائیل را رها ننمودند.
این کشور در شورای امنیت سازمان ملل بارها و بارها قطعنامه‌هایی را که بر علیه تجاوز و اقدامات غیر انسانی اسرائیل در سرزمین‌های اشغالی و در تجاوز به لبنان و در حال تصویب بود وتو می‌نمود. همین امر موجب شد تا جدای از افراطیون سنی مذهب، میانه روهای اهل تسنن نیز تنفری شدید از آمریکا داشته باشند. اخوان المسلمین که گروهی میانه‌روتر از القاعده می‌باشد و در بسیاری از کشورهای عرب اسلامی فعالیت دارد دیدگاه انتقادی شدیدی نسبت به عملکرد آمریکا در خاورمیانه ابراز نمود.
پس از ناکامی‌ آمریکا در جبهه‌بندی شیعی - سنی در جهان اسلام در اواخر سال ۱۹۹۹ و گسترش اقدامات القاعده بر علیه منافع آمریکا که اوج آن یازدهم سپتامبر بود، آمریکا به این نتیجه رسید که تاریخ مصرف القاعده گذشته است و بایستی در فکر اقدامات دیگری باشد. برای رسیدن به این منظور بلافاصله افغانستان و عراق را اشغال نمودند. این دو کشور یکی به خاطر حضور طالبان ودیگری به خاطر حمایت از القاعده و تولید سلاح هسته‌ای مورد تهاجم آمریکا قرار گرفتند. حال این سوال مطرح است که آیا با گذشت چندین سال از اشغال افغانستان و عراق آیا جنگ با تروریسم موفق بوده؟ یا به عبارت بهتر آیا ریشه‌های تروریسم در جهان از بین رفته است؟ پاسخ به این سوال را از دیدگاه خود آمریکائیان بیان می کنیم.
آمریکائیان در رابطه با نقش هیئت حاکمه یک سیستم در تغییر وتحولات جوامع ادعا می‌کنند که میانه‌روی و اقدامات اصلاح‌طلبانه بهترین شیوه تحول است و دولت‌هایی را که برای احقاق حقوق خود به اقدامات انقلابی دست می‌زنند محکوم می‌نمایند. آیا در سیستم بین‌الملل آمریکائیان واقعا همین دیدگاه را دارند؟ پاسخ واضح است نیازی به جواب نیست. نیازی به اقدامات افراطی در اشغال افغانستان و عراق نبود. تحولات سال‌های بعد از اشغال نشان می‌دهد که خشونت در عراق و افغانستان پایان‌ناپذیر است. مطمئنا هیچ کس حتی خود عراقی‌ها راضی به وضع موجود نیستند.
انصارالاسلام،‌انصارالسنه، جندالاسلام، گروهایی بودند که برای اهداف آمریکائیان در عراق ایجاد شد و باهدف جنگ شیعه و سنی و تجزیه عراق تشکیل شد.
تحولات لبنان در سال گذشته و بویژه پیروزی حزب الله در جنگ ۳۳ روزه نشان داد که تنفر از آمریکا در گرایش به گروه‌های اسلامی میانه‌رو شدت گرفته است.
بنابراین آمریکا و اسرائیل با تقویت جریان ۱۴ مارس و در راس آن فواد سینیوره سعی دارند از نفوذ اسلام‌گرایان بویژه حزب‌الله کاسته شود. ۱۴ مارس نتوانست جریان حزب الله را محدود یا از اقدامات این حزب جلوگیری نماید. یک دلیل آن عدم حضور آمریکا در لبنان بود بنابراین یک آلترناتیو لازم بود تا جای پایی به آمریکا بدهد. فتح الاسلام جریان گزینه بود زیرا این جریان یک جریان سلفی و آمریکا در عراق ، افغانستان، سومالی به آسانی از آن بهره‌برداری کرده بود و توانسته بود مقدمات حضور خود را در آنجا فراهم نماید. همین تجربه حضور آمریکا در مبارزه با تروریسم باعث شده است تا آمریکائیان از این گزینه که یک جریان رادیکال اسلامی است در صدد بهره‌برداری باشند.
گروه‌هایی که خواهان استقلال لبنان هستند جریان فتح‌الاسلام‌ها را یک فتنه جدید در لبنان می‌خوانند. زیرا معتقدند که لبنان نیازی به دخالت خارجی‌ها ندارد و کشوری مستقل است.
هادی محمدی‌فر
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید