پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


نگاهی به «خانم نویسنده» نوشته طاهره علوی


نگاهی به «خانم نویسنده» نوشته طاهره علوی
همان طور که در پیش دانستگی های مخاطب احتمالی مشهود است، آنچه متن را از داستانی معمولی، در فرآیند آنچه رخ دادنی است، متمایز می سازد، روایت و چگونگی اش و در یک کلمه «اجرا»ست. البته تبصره هایی همانند ایده های بزرگ، بکر یا خلاق، تا حدودی در برهه ای زمانی- مکانی از لحاظ ماندگاری اثر، «لنگش» را در اجرا، مورد اغماض قرار می دهند. از سویی دیگر، روایت و اجرا از آنجا که در ادبیات به عنصر «زبان» نیاز دارد، در صورت تاکیدشدنی مضاعف، ممکن است به قالب بدل شود که در آن صورت متن، کرانمند خواهد شد. در چنین صورتی، متن، به اصولی - حتی خودساخته - پایبند خواهد شد که آن را از تاویل های متعدد بازخواهد داشت. چنین متنی، برچسب «اخلاق گرا» به خود می پذیرد.راوی رمان «خانم نویسنده»، خطاب به مخاطبی درونی، در واقع خطاب به نویسنده ای مونث به نام ناهید، در یک مونولوگ غتک دهانیف طولانی که سراسر کتاب را دربرمی گیرد، در حال واگویه است. برخلاف دیالوگ که در حالت کلی، هر یک از طرفین، به جای خود سخن می گویند و مسوولیت خود را برعهده دارند، در مونولوگ، مسوولیت مخاطب درونی داستان، در سخنان، کنش ها، فضاسازی و در نهایت شخصیت برعهده راوی داستان است.یک پرانتز؛ در مونولوگ غروایت غالب کتابف، مقداری دیالوگ، و روایت سوم شخص وجود دارند که با توجه به حجم اندک، فرعی و پتانسیل ناچیزشان، در کلیت مونولوگ، به اصطلاح هضم یا مستحیل شده اند.لازم به ذکر است در روایت غالب کتاب، راوی دوم شخص، از افعال ماضی، و ماضی استمراری بهره می برد. در حالی که راوی، در حال پرداختن به زندگی و گذشته ناهید در برهه ای از زمان غازدواجش و بعدف است، با توجه به زمان صرف افعال، گفتمان تاریخ غتاریخ انگاریف در پس زمینه متن، از عنصر خانواده به حوزه های بزرگتر، سنت، جامعه شناختی و... تعمیم می یابد، خاصه اینکه افعال ماضی و ماضی استمراری، به صورت دوم شخص جمع به کار رفته اند کار تداعی گر «جنسیت دوم» اثر سیمون دوبوار شده اند غارجاع به خانم نویسنده که مخاطب درونی متن استف که اجراکننده برخوردهای فمینیستی احتمالی خواهند شد.از سویی دیگر، با حفظ چنین برخوردی، با توجه به بخش بخش بودن کتاب و وقایع، رخ دادن در برهه های زمانی - مکانی مختلف، متن در حالت کلیت یافته اش، حول یک مرکز، به نام راوی، می گردد که بخش، واحد یا سکانس های همزمان شده متن، به مثابه شعاع های دایره حول مرکز، در حال چرخیدن هستند.حال، جهت شناسایی راوی، از آنجا که راوی از خودش سخن نمی گوید، از کنش ها و رخدادهای خصوصی مخاطب درونی همانند یک دانای کل باخبر است، محدود به ذهن نیز است و با توجه به سطر «ولی حالا که دارید.... می نویسید...» ( ص ۱۵۱) درمی یابید که راوی همان مخاطب درونی است؛ با این تفاوت که راوی امر نویسندگی خانم نویسنده- ناهید- است تا حدی که می توان تلویحاً اعلام کرد که روی همان قلم نویسنده است و مخاطب درونی، جسمیت و شخصیت کنش مند ناهید به حساب می آید. به عبارتی دیگر راوی بیانگر امر نمادین ناهید و مخاطب درونی، بیانگر امر واقعی اش است.
در مجموع با مشخص شدن همه اینها مرکزگرایی متن، به مرکزیت راوی به سیالیت ذهن راوی منسوب می شود که با توجه به عینی بودن ناهید و زندگی اش، راوی بودن امر نویسندگی یا امر نمادین اش را می توان عینیت دیگر برشمرد چرا که تعاریف متن در جهان معاصر از تعین عینی برخوردار شده اند.حال اگر بحث را به روانشناسی مولف بکشانیم، مولف، راوی و مخاطب درونی در کتاب خانم نویسنده هم ارز یکدیگر شده اند که در نتیجه به مونث بودن هر سه می انجامد؛ که پرسش قدیمی «نویسندگی امری مردانه است یا زنانه؟» را تداعی می کند که در این مجال نمی گنجد.از سویی دیگر در ساختاری تاویلی راوی کتاب را می توان به مثابه ادراک مخاطب درونی اش به شمار آورد که در این صورت راوی مولفه ای روانشناسانه که اگر بخواهیم به دنبال ما به ازای بیرونی برایش باشیم، مشاور خانواده یافت می شود که به درک متقابل بیمار می پردازد تا بتواند او و تلویحاً متن را به آرامش و تعادل فرا بخواند. البته از آنجا که راوی همچون موجودی مستتر رفتار می کند، آگاهی و ادراکش لحنی کارآگاهی و پلیسی به خود پذیرفته است که در استفاده از قیدهایی مانند «اما»، «اگر»، «حالا»، «باید» و... تشدید شده اند. ناگفته نماند چنین قیدهایی مولفه احتمال را در متن بارور ساخته اند که علاوه بر موکد کردن ژانرهای روان شناختی و پلیسی، خطی بودن مولفه «زمان» را از لحاظ وقوع ترتیبی وقایع مورد تردید قرار داده و به اصطلاح «زمان» را پس و پیش اجرا کرده است.داستان با توصیف جسمانی و شخصیت ناهید شروع می شود که به زیبایی، نوع غیرمتعارفی از ورودی های مکان گرا در پیشینه داستان نویسی محسوب می شود. سپس متن با موقعیت مکانی دیگری مواجه می شود؛ «حالا آنها دم در ایستاده بودند.» (ص ۹) در واقع ناهید پیشنهاد ازدواج با مردی مطلقه که دختری پنج ساله دارد را پذیرفته است؛ ناهید به همراه آنها دم در ایستاده است و مردد مانده، چرا که با ورود آنها به مثابه بیگانگان به حریم خصوصی- خانه اش- آرامش و تعادل اش تهدید خواهد شد. در چنین حالتی، «دم در» به مثابه مرز میان دو حالت، دو موقعیت، دو گفتمان و... همانند یک ترجیع بند چهار بار در صفحات ۹ ، ۱۱ و ۱۵ تکرار شده است که در هر یک راوی بخشی از روایت را برساخته است. چنین موقعیتی، موقعیت مبنایی متن اطلاق می شود که اجراکننده بی تردید و متعاقباً «احتمالی نویسی» شده است. اما از آنجا که چنین رویکردی تنها در نحوه روایت و تلویحاً در ساختار رخ داده و همچون لحن و بافتار راوی، بدون تغییر باقی می ماند؛ متن همان طور که در ابتدای این مجال گفته شد؛ به قالب بدل شده که آن را به یکنواختی نزول داده است البته مولفه «تخطی» می توانست علاوه بر رهایی از یکنواختی جهش هایی روایی ایجاد کند که بر معاصرتر شدن ادبیات «خانم نویسنده» صحه بگذارد. در واقع، علت عدم تخطی متن را در واقع نمایی و در رعایت دال و مدلولی، می توان مشاهده کرد.در نهایت، کتاب از کاستی های فلسفی رنج می برد. مولفه «احتمال» از دو آلیته متضاد بلی یا خیر استفاده کرده که رعایت بیش از حدش، آن را واپسگرا جلوه داده است.
نژند بیزکی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید