پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

مرگ فیلسوف عملگرا


مرگ فیلسوف عملگرا
دكترای فلسفه از دانشگاه ییل. استاد دانشگاه استانفورد.
▪ كتاب‌ها:
پیامدهای پراگماتیسم (۱۹۸۲)، امكان، شك و انكار و همبستگی (۱۹۸۹)، مقالاتی درباره هایدگر و دیگران (۱۹۹۱)، عینیت، نسبی‌گرایی و صدق (۱۹۹۱)، حقیقت و پیشرفت (۱۹۹۱)، كشور شدن كشور (۱۹۹۸) و فلسفه و امید اجتماعی (۱۹۹۹).
«ریچارد رورتی» فیلسوف لیبرال و چپگرای آمریكایی، هشتم ژوئن در سن ۷۶ سالگی درگذشت. دیدگاه‌های سیاسی او درباره جامعه آمریكا كه نزدیك به حزب دموكرات قلمداد می‌شد از یك‌سو و مجادله‌های فكری‌اش با فیلسوفان مشهور اروپایی همچون «یورگن‌هابرماس»، «ژاك دریدا» و «ژان فرانسوالیوتار» از سوی دیگر، او را در شمار فیلسوفان خبرساز این سال‌ها قرارداده بود.
هرچند كه شهرتش تا آن حد نبود كه قبل از ورودش به ایران در سال ۱۳۸۳ و سخنرانی در دانشگاه تهران، نامی از او و اندیشه‌اش در میان روشنفكران ایرانی مطرح باشد، اما آنچه موقعیت رورتی را در فلسفه معاصر، متفاوت كرده بود، در دفاع همه جانبه‌اش از مكتبی فكری به نام پراگماتیسم خلاصه می‌شد كه معمولا در عالم سیاست و فلسفه سیاسی به مثابه یك دشنام یا طعنه به كار رفته است.
مكتبی اصالتا آمریكایی كه در سال‌های آغازین قرن بیستم توسط متفكرانی چون ویلیام جیمز، فرمول‌بندی شد و مروج این دیدگاه بود كه اگرچه در عرصه نظر و نظریه‌‌پردازی باید معتقد به نسبی بودن برداشت‌ها و احترام به تمام دیدگاه‌های گروه‌های فكری حاكم بر اجتماع بود، اما در عرصه عمل باید آن دیدگاه و روش فكری را برگزید كه منفعت بیشتری را عاید تعداد بیشتری از اعضای یك جامعه می‌كند، در واقع پراگماتیسم به تبعات عملی تفكرات فلسفی و جامعه‌شناختی توجه داشت و ملاك انتخاب آنها را برای اداره اجتماع، منفعت رساندنشان به حال جامعه قرار داده بود.
این چنین است كه پراگماتیسم در عمر نزدیك به صد سال خود با تعمیق پیوند بالیبرال‌دموكراسی از دو سو مورد انتقاد قرار گرفته است: نخست از طرف محافظه‌كارانی كه منفعت‌طلبی در انتخاب دیدگاه‌ها را برای اداره اجتماع تهدیدی علیه بنیان‌های فكری و اولیه اجتماع قلمداد می‌كنند و سپس از سوی چپگرایانی كه پراگماتیسم را در تضاد مطلق با آرمان‌ها و ایدئولوژی‌های خود می‌دانند.
این نزاع كلی درباره پراگماتیسم به مجادله فكری رورتی هم تسری پیدا كرده بود. از یك سو محافظه‌كاران و نومحافظه‌كاران آمریكایی، او را روشنفكری نسبی‌گرا و خردستیز می‌خواندند كه با نوشته‌هایش بنیاد اخلاقی جوانان راسست می‌كرد. مثلا هاروی منسفیلد كه منصوب جورج بوش اول در شورای ملی علوم انسانی آمریكا بود از او به عنوان متفكری یاد كرده بود كه آمریكا را رها كرده است و می‌خواهد ساختارهای جامعه را به لرزه درآورد.
از سوی دیگر، رورتی در مقام یك پراگماتیست مورد طعن و انتقاد فیلسوفان چپگرای اروپایی بود. چه آنان كه خود را پست مدرن می‌دانند و چه آنان كه نئوماركسیست هستند (نزاغ قلمی او در سال ۱۹۹۵ با دریدا بر سر بازخوانی آثار ماركس، بازتاب وسیعی در جامعه روشنفكری اروپایی و آمریكایی داشت.) رورتی در مقام یك فیلسوف، خود را متعلق به طیفی می‌دانست كه معروف به چپ آمریكایی هستند.
لیبرال‌هایی كه اگرچه در خاك اروپا و آسیا در طیف راست‌گرایان قرار می‌گیرند اما در ینگه دنیا آمریكا - در اردوگاه چپگرایان شمرده می‌شوند. حتی در جناح‌بندی داخل حزب دموكرات هم در منتهی‌الیه چپ این حزب می‌ایستند البته به زعم رورتی در طول سال‌های پس از جنگ جهانی دوم همواره در نوعی حالت انفعال به سر برده‌اند.
او از سال‌های دهه ۱۹۷۰، گذشته از تلاش برای ابهام‌زدایی از پراگماتیسم، بنیان‌های فكری چپ آمریكایی را هم تبیین كرد. چپگرایانی كه تاكیدی توامان بر دموكراسی و عدالت دارند و طیف رای‌دهندگانشان هم در شرق آمریكا و نه در كلانشهرها كه در حومه شهرهایی چون نیویورك استقرار یافته‌اند.
درعین حال به بنیان‌های تفكر آمریكایی هم پایبند هستند. مالكیت را اصلی اساسی قلمداد می‌كنند و همصدا با نیروهای راست‌گرا به نقد چپ‌هایی می‌پردازند كه نقش دولت را در اقتصاد، پررنگ می‌بینند. درعین‌حال «نهاد خانواده» هم نزد آنان از اهمیتی بی‌بدیل برخوردار است و در این اعتقاد هم با سایر گروه‌های فكری ایالات متحده، مشترك هستند. اما چپ‌گرایی رورتی، ریشه در فضای فكری كودكی‌اش هم داشته است.
زمانی كه پدر و مادرش در سال‌های آغازین دهه ۱۹۳۰، برای پیروزی نورمن تاماس، نامزد حزب سوسیالیست برای ریاست‌جمهوری تلاش می‌كرده‌اند و در همان سال‌ها وقتی متوجه ارتباط حزب سوسیالیست آمریكا با اتحاد جماهیر شوروی شده‌اند از حضور در حزب انصراف داده‌اند. سال‌های جوانی رورتی در مقام یك تروتسكیست سپری شده و اولین‌بار با حضورش در دانشگاه شیكاگو بوده كه با تفكر پراگماتیسم و آثار ویلیام جیمز و جان دیویی آشنا شده است.
مطالعات او درباره افلاطون و همچنین مطالعه و تمایل به افكار متفكرانی چون دریدا و هایدگر، بخشی از فعالیت‌های فكری او قبل از ورود به اندیشه پراگماتیسم هستند. درجایی درباره دو جبهه فكری‌ای كه با آنها در نزاع است می‌نویسد: «جبهه راست‌كیش در نبرد مهم و جبهه پسامدرن در نبرد بی‌اهمیت، هر دو مرا مشوش می‌كنند، زیرا فكر می‌كنم كه پسامدرن‌ها از نظر فلسفی خطا می‌كنند، همچنان كه از حیث سیاسی، بلاهت دارند و راست‌كیش‌ها از نظر فلسفی خطا می‌كنند، همچنان كه از حیث سیاسی خطرناك‌اند.»
(به نقل از کتاب فلسفه و امید اجتماعی ترجمه عبدالحسین آذرنگ و نگار نادری)رورتی برمبنای تفكر پراگماتیسم معتقد به جایگزینی جست‌وجو برای امید در فسلفه با جست‌وجو برای حقیقت بود؛ درعین حال برای تقویت بنیه فكری پراگماتیسم به بحث‌های زبان‌شناسی متفكری چون ویتگنشتاین هم توجه داشت. نمونه‌ای از مواجهه او با وقایع اجتماعی را در مقام یك پراگماتیست می‌توان در تحلیل و راهكاری دید كه او از نگاه دو حزب جمهوریخواه و دموكرات به مقوله آموزش و پرورش در آمریكا ارائه می‌دهد؛ جایی كه تفكر تا حدودی ساختارشكن حزب دموكرات را مفید به حال آموزش‌ عالی و دانشگاهی تشخیص می‌دهد و كاركرد درست تفكر محافظه‌كارانه حزب جمهوری‌خواه را در حوزه آموزش عمومی و اجباری می‌بیند.
درواقع رورتی چه در این مقوله و چه در مقوله‌های دیگر به دنبال آشتی دادن دیدگاه‌های متفاوت با هم و گزینش موارد مفید هریك از آنها در عرصه عمل است. آیزایا برلین درجایی گفته بود كه در مواجهه با هر مكتب فكری و همچنین تجویز آن برای جامعه باید دست به عصا حركت كرد. هرچند كه شاید این دست به عصا حركت كردن، شكوه و عظمتی به دنبال نداشته باشد. به نظر می رسد كه درمورد تفكر رورتی، باید این گفته آیزایابرلین را به یاد داشته باشیم تا جان كلام او را درك كنیم.
حسین یاغچی
منبع : روزنامه هم‌میهن


همچنین مشاهده کنید