شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

اسلام شناسی اروپایی


اسلام شناسی اروپایی
مطلب حول این سؤال دور می‌زد كه چرا اسلام‌شناسان غربی برای دریافت اسلام تنها به كتب و متون مكتب خلفا مراجعه می‌كنند، و معمولاً از متون مكتب امامت بهره‌ای نمی‌گیرند؟ من در گذشته فكر می‌كردم علت این است كه اروپا اولین بار با اسلام مكتب خلفا آشنا شده، و اصولاً ارتباط و اتصالش با آن‌هاست، و به علت دوری از ما، از متون ما بی‌خبر مانده است.
در تاریخ می‌خوانیم كه ناپلئون بناپارت در بهار سال ۱۷۹۸ میلادی با ۳۰۰ كشتی و در حدود ۴۰۰۰۰ سپاهی به سوی مصر حركت كرد، تا پس از تسخیر مصر راه را به سوی تصرف هندوستان و خارج كردن آن از چنگال انگلیسی‌ها هموار نماید. او در اوایل تابستان پس از نبرد كوتاهی پیروزمندانه به قاهره وارد شد. ناپلئون تا سال ۱۸۰۱ در مصر ماند، و در سپتامبر این سال با فشار نیروهای انگلستان و عثمانی آنجا را تخلیه كرد.
ناپلئون به همراه خود یك هیئت علمی به مصر برده بود. این دانشمندان در تمام مدت توقف ارتش فرانسه در آن سرزمین به كار تحقیق و تفحّص اشتغال داشتند. یك ثمرهٔ كارهای علمی این دانشمندان، آشنایی علمای اروپایی با مشرق‌زمین، فرهنگ، آداب و مذاهب این سرزمین بود.
علوم خاورشناسی و باستان‌شناسی و زبان‌شناسی و مطالعهٔ ادیان و مذاهب و تاریخ مشرق‌زمین در همین نقطهٔ عطف تاریخی تا حدود زیادی پایه‌گذاری شده و رشد یافتند.۱
و نیز می‌دانیم كه مسیحیان لبنانی كه در شمار نخستین منادیان تجدّد فكری و ارتباط فرهنگی با غرب هستند، وسائطی فرهنگی میان عرب‌زبانان و اروپاییان بوده‌اند، به ویژه كه در سال ۱۸۶۰ م. سپاه فرانسه با موافقت دول بزرگ در لبنان پیاده شد، و سالیان دراز در این كشور باقی ماند.۲
این‌جانب در گذشته ارتباط فرانسویان و انگلیسیان با مصر، و ارتباط مسیحیان لبنانی را با اروپا، مهم‌ترین عامل در چگونگی اسلام‌شناسی اروپاییان می‌دانستم. در هر دوی از این ارتباط و اتصال‌ها، غرب با اسلام مكتب خلفا، و با كتب و دانشمندان این مكتب برخورد كرده بودند؛ لذا طبیعی می‌دانستم كه اسلامی جز اسلام این مكتب نشناسند، و رسمی ندانند. این تفكر و شناخت گذشتهٔ من بود. در واقع من كار ایشان را «حمل به صحت» می‌كردم!
اما پس از آمدن به ایران راز اصلی این دوری را شناختم، و چون یك برق یك‌باره این مشكل برای من حل شد.
حقیقت مطلب این بود كه این‌ها كه می‌خواهند اسلام را بشناسند، درصدد جستجو از حقیقت نیستند، و نمی‌خواهند یك دین الهی و آسمانی را پی‌جویی كنند، و ابعاد مختلف آن را بیابند، و بشناسند. نه، این‌ها در صدد پی‌جویی و كشف نقاط ضعفی از اسلام و تاریخ شخصیت‌های آن‌ها هستند.
در احادیث مكتب ما، پیامبر(ص) معصوم است، و رحمهٔللعالمین است، اشرف مخلوقات می‌باشد، دارندهٔ برترین صفات و اخلاقیات است و...
البته روشن است چنین بینشی هدف آن‌ها را برنمی‌آورد؛ اما متأسّفانه آنچه می‌خواهند به اسلام و پیامبر آن نسبت بدهند، در احادیث مكتب خلفا می‌یابند. احادیثی كه به گفتهٔ صاحبان همان مكتب، در نهایت اعتبار نیز هست! بنابراین اكثریت قریب به اتفاق اسلام‌شناسی‌های غربی از مدارك و متون مكتب خلفا انجام می‌شود.
مجموعهٔ كارهای خاورشناسان، آن‌ها كه در اسلام‌شناسی تخصص داشته‌اند، خواه در فرانسه یا خواه در هلند و بلژیك و روسیهٔ تزاری و انگلستان و اخیراً در آمریكا، همه و همه در همین خط بوده است. این‌ها زحمت زیاد كشیده‌اند، و تحقیقات وسیع كرده‌اند، و تمام اسلام را خوانده‌اند؛ از حدیث و قرآن و تاریخ و فقه و كلام و... كه نشان بدهند اسلام حقیقت نداشته، اصالت نداشته، و الهی و آسمانی نبوده است، و مدارك سخنان خود را در كتب مكتب امامت نیافته‌اند، تنها در مكتب خلافت مقصد و مقصود خویش را یافته‌اند.
اسلام‌شناسی كه خود یهودی است ـ چون «اگناس گلدزیهر» ـ و یا آن كه مسیحی متعصبی است ـ چون «ماسی نیون» ـ و جوانب مختلف را نیز می‌دانسته، البته تعهد داشته است كه كجا برود و از كه بگیرد، و چه بگوید. نوشته‌هایی كه از اینان به فارسی در آمده، امثال: محمد پیامبری كه از نو باید شناخت نوشته «ویرژیل گیورگیو»، و محمد پیامبر و سیاستمدار نوشته پروفسور «مونتگمری وات»، و جهان اسلام «پروفسور بوتولداشپولر»، و اسلام در ایران «پروفسور پطروشفسكی»، و امثال آن، و از همه مهم‌تر دائرهٔالمعارف اسلامی برای تخریب اسلام در همهٔ جوانب آن است، و این‌ها مایهٔ سخنان خود را در احادیث و تاریخ و تفسیر مكتب خلفا یافته‌اند و بس.
این‌ها كه می‌خواهند در شناخت اسلام به اروپا رفتگان و اروپاییان روی بیاورند، مثل این است كه از ابوجهل یا ابوسفیان بخواهند كه پیامبر و شخصیت والای او را توصیف و معرّفی نماید. كتاب‌هایی كه از زبان‌های اروپایی ترجمه می‌شود و در مسائل اسلام‌شناسی تحقیق كرده است در واقع سم‌هایی هستند كه در پوششی از عسل پوشیده شده‌اند...
آخر شما چرا امام باقر و امام صادق(ع) را گذاشته، و به اسلام «ابوهریره» و «انس‌بن مالك»، و امثال ایشان رو می‌آورید؟ مگر پیامبر نفرمود: « دو چیز گرانقدر در میان شما به جای گذاردم: قرآن و عترتم، خاندانم را»؟
با توجه به تمام بررسی‌هایی كه انجام دادیم، حال « مَن شاءَ فَلْیؤمِن و مَن شاءَ فَلْیَكفُر».
دردهای جان‌كاه علی و فاطمه این است. درد امام مجتبی و درد حضرت حسین نیز از همین جاست.
روی آوردن به اسلام‌شناسی اروپایی بر باد دادن خون شهیدان جاودانهٔ كربلاست. این‌جا زحمات امام باقر و امام صادق(ع) بر باد می‌رود.
ما در این جا چه وظیفه داریم و چه اندیشه و احساس؟
علامه سید مرتضی عسگری
پی‌نوشت‌ها:
۱. فرمانفرمائیان، حافظ، تاریخ قرون معاصر؛ اروپا در عصر انقلاب، صص ۱۶۰ ـ ۱۵۹.
۲. حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج ۲، ص۹۳۹.
منبع : ماهنامه موعود


همچنین مشاهده کنید