شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


دفن مفهوم دولت حداقلی


دفن مفهوم دولت حداقلی
تعجبی ندارد كه تناقضات و عدم‌توافقات خصوصا در ارتباط با نرخ ارز، سیاست‌های تعرفه‌ای و مداخله دولت اغلب در بین گروه‌های داخلی بالا می‌گرفت.
اما جایی كه تقسیم‌بندی‌هایی از این نوع در سایر كشورهای آمریكای لاتین خصوصا آرژانتین عمده می‌شد، در ونزوئلا تحت‌الشعاع اثرات پخش شده رانت نفت قرار گرفت. در آغاز جنگ جهانی دوم، بازرگانی فعالیت اصلی غیرنفتی شده بود، طبقه جدید مسلط تجاری همچنین بر یك بخش تولید كوچك و بازار داخلی كنترل داشت.
تاثیر نزول كشاورزی و تاخیر در صنعتی شدن، در سطح انبوه نیز گسترده بود: مهمترین پدیده اجتماعی بین۱۹۲۰ و ۱۹۳۵، ظهور طبقات متوسط و (تاحدی كمتر) كارگران شهرنشین كه منافعشان به عملكرد بخش نفت و به رابطه بالقوه خصمانه با آن متصل بود. كارگران روستایی در واكنش به از دست دادن مشاغل در روستاهای‌شان به سمت مشاغل پردرآمد در میادین نفتی یا اشتغال در پروژه‌های عمومی شهری روی آوردند. ضعف كشاورزی و جاذبه نفت، كشاورزان را مجبور به خروج از زمین‌هایشان كرد و ونزوئلا سریع‌ترین نرخ شهرنشینی را در آمریكای لاتین تجربه كرد. كارگران نفتی نخستین پرولتاریای مدرن شدند اما ستیزه‌جویی بالقوه آنها به خاطر تعداد اندكشان همیشه فروكش می‌كرد (كمتر از بیست و شش‌هزار نفر). در مورد طبقه متوسط این گونه نبود كه شاهد افزایش گروه‌های زمین‌دار و حقوق‌بگیر صنعتگران و كاركنان اداری در بخش خصوصی و در بوروكراسی دولتی كه دریافتی‌هایشان از محل گردش دلارهای نفتی تامین می‌شد. اقتصاد نفتی یك هرم وارونه طبقات اجتماعی را ایجاد كرد كه متفاوت از وضعیت بقیه آمریكای لاتین بود: تولید و گردش سریع دلارهای نفتی، نتیجه رانت و نه فعالیت‌های مولد واقعی به معنای طبقه متوسط شهرنشین عمدتا غیر مولد بود كه از یك طبقه كارگر به آهستگی رو به رشد پیشی می‌گرفت.
آمال و آرزوهای این طبقه متوسط شهرنشین بر عرصه سیاسی سایه افكند و منبع جدی‌ترین مطالبات برای یك دولت مداخله‌گر و پركار شد. گومز موفق به مهار این نیروها از طریق رشد مخارج دولت و اعمال فشار و یارگیری شد، اما مرگ وی به دلایل طبیعی در ۱۹۳۵، انفجار آنی تقاضاهای مدت‌ها سركوب شده را باعث شد كه هدف اولیه‌شان كسب منافع بیشتر از شركت‌های نفتی بین‌المللی بود. نارضایتی‌ها به شكل اعتصاب كارگران صنعت ملی نفت و تشكیل دو حزب سیاسی ملی‌گرا ابراز شد. در واكنش، نخستین قانون كار كشور به تصویب رسید، كارگران نفت هشت ساعت كار در روز به دست آوردند، حق اعتصاب به رسمیت شناخته شد و دستور برابری پرداخت‌ها بین كارگران داخلی و خارجی صادر شد. این شور و حال سیاسی در حالی كه قادر به جان به در بردن از دور جدید سركوب نبود، نشانه آگاهی متفاوتی درباره اهداف دولت بود. برای نخستین بار، از دولت انتظار می‌رفت ویژگی مولد و اجتماعی داشته باشد كه در تضاد شدید با تشكیلات ضعیف مطلوب نظر شركت‌های خارجی و متحدان داخلی آنها بود، دولت وجود داشت نه صرفا برای تنظیم مناسبات اجتماعی بلكه همچنین تصحیح نواقص (نقاط ضعیف) توسعه از طریق توزیع عادلانه رانت نفت. این مفهوم در قانون اساسی جدید ۱۹۳۶ شكل قانونی یافت كه اظهار می‌داشت وظیفه دولت «بسترسازی برای تولید و ایجاد شرایط كار،...با توجه به حمایت اجتماعی از كارگر و منافع اقتصادی كشور است.» (اصل۳۲)
اما اجماع گسترده برای نقش قانونی جدید برای دولت، فقط ناشی از بحران اقتصادی جنگ جهانی دوم بود. با اینكه طبقات متوسط و كارگر از قبل هم نظر مساعدی به افزایش وظایف تولیدی و توزیعی دولت داشتند، طبقه تجاری و مالی مسلط، میل وافر خویش به یك دولت لیبرال را حفظ نمودند تا اینكه بحران اقتصادی آنها را به غیر آن متقاعد ساخت.
كاهش موقت تولید نفت، كاهش سایر صادرات، و از هم گسیختگی بازارهای كشورهای توسعه یافته در حین جنگ - همراه با مطالبات روز افزون طبقه متوسط برای مخارج سلامت، آموزش و رفاه- خطرات اتكای انحصاری به نفت را كاملا آشكار ساخت. با ته كشیدن ذخایر خزانه، حساب‌های دولتی لوپز كنتراس (۴۱-۱۹۳۵) و جانشین انتصابی وی مدینا آنگاریتا (۴۵-۱۹۴۱) كسری نشان می‌داد كه بین ۱۹۳۶ تا ۱۹۴۲ به اوج سی و نه‌میلیون دلار رسید. این كسری‌ها به ركود عمیق، كمبود كالاها، سختی‌های بیشتر برای جمعیت، نارضایتی عمومی و خطر بی‌ثباتی سیاسی تبدیل شد.
این بحران مالی، تغییر بنیادی در ایدئولوژی خرده پولدارهای تجاری نوظهور و در مفاهیم غالب دولتمداری ایجاد كرد. یك روشنفكر پرنفوذ به نام اوژنیو مندوزا كه تحت تاثیر نوشته‌های آرتورو اوسلار پیتری و وزیر عمران ژنرال مدینا بود شخصیت‌های تجاری و مالی محافظه كار شروع به رویگردانی از دیدگاه‌های لیبرالی گذشته خویش كرده و علنا به حمایت از برنامه‌ریزی، حمایت، دیوانسالاری و خدمات جدید از قبیل تامین اجتماعی و صنعتی شدن بر اساس منابع طبیعی فراوان كشور كردند. اسلار پیتری استدلال می‌آورد «مداخله دولت لازم است تا حداقل وضعیت طبیعی اقتصادی ونزوئلا حفظ شود. تنها دولت است كه می‌تواند دلارهای نفتی را به بخش خصوصی هدایت كند و حمایتی فراهم سازد كه نهایتا مبنای اقتصادی مولدی ایجاد می‌كند. با استفاده از كلماتی كه بعدا شعار برای دموكراسی شد، او خواهان یارانه‌های دولتی به تولیدكنندگان محلی بود تا «نفت را ثمرده كنند.»
مفهوم دولت حداقلی یكبار و برای همیشه در یك همایش مهم بخش خصوصی در۱۹۴۴ مدفون شد همان سالی كه انجمن فراگیر تجاری فدكامراس بنیانگذاری شد. اسلار پیتری استدلال نمود اگر ونزوئلا بخواهد جلوی سركوب، جنگ داخلی و سوسیالیسم را بگیرد دولت مداخله‌گر تنها گزینه واقعی برای آینده است. او غیرمستقیم از وارد كنندگان و متحدان شركت نفتی‌شان انتقاد كرد كه مخالف صنعتی شدن بودند و خواهان تعرفه‌های بیشتر برای رشد صنعت و وضع قانون برای حمایت از نیروی كار بود. بانكداران سرشناس كشور سرانجام از موضع شركت‌های بزرگ نفتی دل بریدند كه طرفدار تجارت آزاد بودند و خیلی خوب می‌فهمیدند كه مداخله دولت احتمالا در آینده به آنها هم خواهد رسید. آنها در مواجهه با ناآرامی مردمی، انتخابی نداشتند.
نویسنده: تری کارل
مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد


همچنین مشاهده کنید