جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


آئورا


آئورا
«باروک» نه مکتب است نه یک سبک ادبی – هنری؛ مربوط به دوره یا بازه‌ی زمانی خاصی هم نیست. «عنوانی‌ست که از اواخر قرن نوزدهم، نوگرایان به یک رشته قالب‌های جمال‌شناختی در قرون گذشته که حالاتی خاص و غیرعادی داشته‌اند، اطلاق کردند». باروک در پیکرتراشی، نقاشی و به‌خصوص معماری و ادبیات نمود داشت.
با این‌که باروک یک نهضت هنری مشخص نبود، اما مشخصه‌های مشترکی بین تمام آثاری که این برچسب را بر پیشانی دارند دیده می‌شود. در ادبیات، «تغییر چهره» و دوگانه و ملون‌بودن شخصیت انسان را می‌توان مهم‌ترین ویژه‌گی باروک دانست. منبع الهام هنرمندان باروک در توجه به «صد چهره‌گی» انسان، دو رب‌النوع یونانی به نام «پروتئوس Proteus» و «کیرکه Circé» بودند.
«پروتئوس» قدرت تغییر قیافه‌ی خود را دارد و به هر شکلی که بخواهد درمی‌آید و «کیرکه»، هم‌این توانایی را در مسخ‌کردن آدمیان و تبدیل آن‌ها به «دیگری» اعم از حیوان و انسان داراست؛ چون‌آن‌که در «اودیسه‌»ی هومر، «کیرکه» هم‌راهان «اولیس» را پیش از ورود او جادو کرده و به شکل «خوک» درآورده است.
«قدرت تغییر چهره که در این دو موجود اسطوره‌ای وجود دارد، ابزاری‌ست در دست شاعران و نویسنده‌گان باروک که به خیال‌بافی‌شان میدان بدهند و در تجسم این تغییر چهره‌ها بسیار از آن‌چه در اسطوره‌ی یونانی وجود دارد، فراتر بروند». در قرن بیستم، ابتدا دادائیست‌ها و سورئالیست‌ها و بعدها [به‌خصوص] پسامدرنیست‌ها، مولفه‌هایی از هنر باروک را وام گرفتند.
خواندن و لذت‌بردن از «آئورا»ی «کارلوس فوئنتس» بدون آشنایی با «باروک» هم ممکن است اما یقینن درک کامل زیر و زبرهای این رمان کوتاه، نیازمند شناخت کافی از «باروک» است. خود کارلوس فوئنتس هم در مقاله‌ی نسبتن طولانی ِ «چه‌گونه آئورا را نوشتم» (که ضمیمه‌ی «آئورا»ست)، توضیح داده که زیر تاثیر «فرانسیسکو که‌وه‌دو» (شاعر اسپانیایی قرن هفدهم و از آبای باروک) و توجهی که دوست‌اش «لوئیس بونوئل» به «که‌وه‌دو» نشان می‌داده، به نگارش «آئورا» دست یازیده است.
«آگهی را در روزنامه می‌خوانی. چون‌این فرصتی هر روز پیش نمی‌آید. می‌خوانی و باز می‌خوانی. گویی خطاب به هیچ‌کس نیست مگر تو. حتا متوجه نیستی که خاکستر سیگارت در فنجان چایی که در این کافه‌ی ارزان قیمت سفارش داده‌ای می‌ریزد. بار دیگر می‌خوانی‌اش: " آگهی استخدام: تاریخ‌دان جوان، جدی، باانضباط. تسلط کامل بر زبان فرانسه‌ی محاوره‌ای " » ...
«آئورا» با این جملات می‌آغازد. «فیلیپه مونترو»، بیست و شش ساله، «بورسیه‌ی سابق در سوربون، تاریخ‌دانی انباشته از اطلاعات بی‌ثمر، آموزگار نیمه‌وقت مدارس خصوصی با نهصد پسو حقوق ماهانه» به سودای «چهار هزار پسو در ماه، خوراک کامل، اتاق راحت برای کار و خواب»، راهی آدرسی که در آگهی آمده، می‌شود و در هم‌آن اوان ورود، فضایی غیرعادی و تاریک او را در برمی‌گیرد.
«مادام کونسوئلو»، پیری کوژقامت و سال‌خورد، از «فیلیپه» می‌خواهد تا اوراق خاطرات زردشده و فرسوده‌ی شوهرش «ژنرال یورنته» را که شصت‌سال پیش از آن مرده است، پیرایش و برای انتشار آماده کند، و او مردد است که بپذیرد یا رهایی از آن تاریکی کابوس‌وار را به «چهار هزار پسو در ماه» ترجیح دهد. در این کش و قوس، فیلیپه ناگاه با «آئورا»ی جوان و بسیار زیبا که ظاهرن خواهرزاده‌ی کونسوئلوست روی در روی می‌شود و چشمان او که: «سبز چو دریای‌اند، موج می‌زنند، به کف می‌نشینند، دیگر بار آرام می‌شوند و آن‌گاه باز برمی‌آشوبند». آری، فیلیپه، «نیمه‌ی دیگر» خود را یافته است و افسون زیبایی حیرت‌انگیز «آئورا» شده. او می‌پذیرد و کار خود را با مطالعه‌ی خاطرات ژنرال یورنته سرمی‌گیرد و در روزهای بعد، هم‌سانی سحرگون حرکات آئورا و کونسوئلو تعجب او را می‌انگیزاند.
فیلیپه را به حال خود می‌گذاریم و بار دیگر کلمات «فوئنتس» را به یاد می‌آوریم: «آیا کتابی بی‌پدر، مجلدی یتیم در این دنیا وجود دارد؟ کتابی که زاده‌ی کتاب‌های دیگر نیست؟ آیا خلاقیتی بدون سنت هست؟ و باز، آیا سنت بدون نو شدن، بدون آفرینشی جدید و نورستن قصه‌ای دیرنده دوام می‌یابد؟»؛ سپس جملات «شروود آندرسن» در ذهن‌مان نقش می‌بندد: «همه‌ی نویسنده‌گان نیازمند عاریت‌گرفتن از میراث سخن‌وران پیشین‌اند. هنر آن‌جاست که آن‌چه را از دیگران وام می‌گیرند، از آن خود کنند».
«فیلیپه» به‌زودی به عکس‌های باقی‌مانده از ژنرال و کونسوئولوی آن‌موقع جوان، دست می‌یابد و درمی‌یابد که شباهت قریب و غریبی به «ژنرال یورنته» دارد. هم‌آن‌طور که چهره‌ی «کونسوئولو» در عکس‌ها، دقیقن چهره‌ی«آئورا»ست.
قرار نیست غافل‌گیر شویم! از هم‌آن آغاز رمان، نویسنده کلیدهایی برای ما گذاشته بود و ما یا دقت نکرده بودیم و یا نخواسته بودیم بپذیریم: «آئورا» هم‌آن «کونسوئلو»ست و «ژنرال یورنته» و «فیلیپه مونترو» هم یک نفر هستند. به هم‌این ساده‌گی و به هم‌این پیچیده‌گی.
«آئورا» یتیم نیست. میراث‌خوار «باروک» است و اصلن شاید ادای دین «کارلوس فوئنتس» باشد به هنرمندان باروک که علاقه‌ی بسیاری به آن‌ها دارد. او از سنت وام گرفته است، اما از «نو کردن» آن غافل نبوده و قصه‌ای نوشته است که هم دیرپاست و هم از آن او. از آن خود خود او. خود «کارلوس فوئنتس».
کارلوس فوئنتس
ترجمه‌ی عبداللاه کوثری
منبع : کتابلاگ


همچنین مشاهده کنید