پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

حلقه جدید سلفی‌گری در طرابلس


حلقه جدید سلفی‌گری در طرابلس
از چندی پیش تا كنون درگیری های شدید میان ارتش لبنان وگروه موسوم به فتح الاسلام در كانون توجهات تحلیلگران مسائل خاورمیانه قرار گرفته است در این میان تشتت آرا درباره ماهیت این گروه و دیگر گروه های حاضر در میدان از جمله«جند الشام» شمایلی كاریكاتوری به اخبار مربوط به تحولات لبنان داده است و همه این ها ناشی ازفقدان تصویری كامل و دقیق از ساختار سلفی گری در لبنان و رابطه آن با وضعیت موجود است.
در ورای وقایع اخیر لبنان؛ این پرسش اساسی مطرح می شود كه اصولاً گروه فتح الاسلام چگونه گروهی است و كشورهای منطقه و جریان های داخلی و خارجی مؤثر بر تحولات لبنان چه نسبتی با درگیری های اخیر دارند؟
فتح الاسلام و گمانه های چند بعدی با بروز درگیری ها میان ارتش لبنان و گروه فتح الاسلام، دیدگاه های متنوعی درباره دلیل بروز این درگیری ها وماجراهای پشت پرده آن وجود دارد .این دیدگاه ها كه هركدام از زاویه خاص خود به تحلیل ماجرا پرداخته اند؛ شامل این موارد می شوند:
● مثلث آمریكا- عربستان -لبنان
برخی از تحلیلگران معتقدند فتح الاسلام ساخته و پرداخته ایالات متحده، عربستان و دولت لبنان است. سیمورهرش، تحلیلگر مجله نیویوركر در مصاحبه با«سی ان ان اینترنشنال» و در مصاحبه با «هاله گورانی» مجری برنامه« your world today » می گوید: «ایالات متحده معتقداست به هرقیمت ممكن باید با ایران، سوریه و همپیمانان شیعی آن مقابله كرد و در این راستا فتح الاسلام سلفی ساخته می شود تا برابر حزب الله لبنان نوعی توازن برقرار و قاعده؛ دشمن دشمن من، دوست من است، عملی شود.هرش حمایت سوریه از فتح الاسلام را منتفی می داند زیرا سوریه نشان داده است كه ترجیح می دهد همپیمان حزب الله باشد و امكان ندارد در یك چرخش بی فایده، فتح الاسلام را به حزب الله ترجیح دهد.هرش مدعی است فتح الاسلام محصول توافق میان «الیوت آبرامز» و« دیك چنی» از كاخ سفید و «شاهزاده بندر»، سفیر سابق عربستان در آمریكاست .
● فتح الاسلام وعربستان
محمد مصطفی علوش نویسنده لبنانی در مقاله ای در الجزیره و به نقل از« دیوید ولش»،فرستاده ایالات متحده در لبنان می نویسد :«ما نگران رشد گروههای تندرو و حمایت برخی كشورهای منطقه از آن ها هستیم و سپس به نقل از رویترز می نویسد: «دلیل این نگرانی آن است كه به تازگی برخی ازمقام های سیا گزارش هایی ارائه داده اند كه نشانگر حمایت سعودی ها از گروهی موسوم به فتح الاسلام است». رویترز می افزاید:«مسئولان سیا تأكید می كنند كه آخرین تجهیزات و كمك های مالی سعودی ها به فتح الاسلام در دسامبر ۲۰۰۶ صورت گرفت و سعودی ها از این طریق قصد دارند تا نقطه ثقل سنی را در برابر حزب الله و دیگر گروههای شیعی در خاورمیانه و آفریقا ایجاد كنند...روش ارسال كمك ها نیز بدین صورت است كه این اموال به روش پلكانی توسط گروه های سلفی همچون جندالشام، حزب التحریر، عصبه النصار و در نهایت فتح الاسلام دست به دست می شود».
● فتح الاسلام وسوریه
برخی از تحلیلگران معتقدند فتح الاسلام نتیجه بحران به وجود آمده میان سوریه و لبنان است و سوریه همچنان امیدوار است تا با تحت فشار گذاشتن دولت لبنان، وضعیت را به دوران پیش از خروج از لبنان بازگرداند.فتح الاسلام گروهی منشعب از فتح الانتفاضه است و از نظر این دسته از تحلیلگران؛ كه به رابطه ارگانیك فتح الانتفاضه با دولت سوریه آگاهی دارند ، همین مسأله دركنار اقامت طولانی شاكر العبسی- سركرده فتح الاسلام- در سوریه هیچ شكی باقی نمی گذارد كه این گروه دست نشانده دولت سوریه است.
● فتح الاسلام و القاعده
برخی معتقدند فتح الاسلام شاخه لبنانی القاعده است و تردیدی وجود ندارد كه این گروه به شكل مستقیم با رهبران القاعده در ارتباط است.كارل دوگیث؛ وزیر خارجه بلژیك در ۲۲ مارس گذشته در مصاحبه ای با الجزیره در این باره می گوید:«نیروهای یونیفل هیچ مشكلی با حزب الله ندارند اما نگرانی ما از گروه فتح الاسلام به عنوان بازوی القاعده در لبنان است زیرا این گروه ؛نظامیان یونیفل را صلیبی هایی قلمداد می كند كه ریختن خون آنها مباح است».
در گیرودار درگیری های فرقه ای، سیاسی و نژادی كه این روزها به شكل عامه پسندانه ای یك كاسه شده و به خورد افكار عمومی داده می شود، شاید بهترین شیوه آن باشد كه به شناختی نسبتاً كامل از ریشه های تاریخی گروه های مؤثر در این تحولات بپردازیم تا ضمن شناخت آنها به معیاری برای تفكیك عوامل مؤثر در این تحولات از یكدیگر، دست یابیم. توجه به این مهم در شناخت تحولات اخیر لبنان با ارائه تبارشناسی منسجم از جریان سلفیه در لبنان آغاز می شود.
● سیر سلفی گری در لبنان
از سال ۱۹۶۹ كه پیمان قاهره نوشته و امضا شد مقام های لبنان- و بالطبع ارتش این كشور- حق دخالت در اردوگاه های پناهجویان فلسطینی درلبنان را ندارد و طبیعی است كه فقدان قدرت مركزی در محدوده یك اردوگاه با ایجادنوعی حالت خودمختاری كاذب، گروه های ریزو درشت با مرام و مسلك های متنوع را برای ایجاد تشكیلات منسجم و قدرتمند و عملی كردن خواسته های خود، به هوس می اندازد.
عصبه النصار، یكی از این گروه ها بود كه كمی بعد از تأسیس، در سال ۱۹۹۵ به ترور«شیخ نزار الحلبی»، رئیس «جمعیت المشاریع الاسلامیه »(الاحباش) دست زد و نیز گروه «جند الشام» كه در سال ۲۰۰۴باهدف ایجاد خلافت بزرگ اسلامی،در اردوگاه عین الحلوه (حومه شهر صیدا -جنوب لبنان)اعلام موجودیت كرد.
وقتی سخن از بنیادگرایی و سلفی گری در لبنان به میان می آید گویی نام شهر طرابلس جزو جدایی ناپذیری از این دو واژه است چراكه این شهر در واقع خاستگاه جغرافیایی سلفی گری است كه حركت خودرا ، بدون آنكه به قدرت و سیاست بیندیشد، آغاز كرد.
نخستین نمود گفتمان این جریان در سال ۱۹۴۶ به وسیله «شیخ سالم الشهال» و در جریان تأسیس «جنبش شباب محمد» مجال بروز یافت.شیخ سالم، كه با هدف آنچه تشویق و گسترش ارزشهای اسلامی در سطح جامعه -و نه سیاست- می خواند، در قالب انجام امورخیریه كار خود را آغاز كرد، پس از مدتی «امیر جماعت» هواداران خود لقب گرفت و نام جنبش وی به جنبش «الجماعهٔ المسلمون» تغییر یافت. به تدریج دامنه فعالیت جنبش« جماعهٔ المسلمون» گسترش یافت و كمی بعد نقاطی در «عكار»، «المنیه»،« الضنیه» و برخی دیگر از مناطق شمالی را در برگرفت.هواداران این جنبش دنباله روی تئوری بسیار ساده«دعوت به اصلاح و ارشاد» بودند و در دیدگاه غیر سیاسی خود،مجالی به ترور و خشونت نمی دادند مگر در سال ۱۹۷۶ كه سازمان نظامی به عنوان «جیش الاسلام» از دل این گروه برآمد اما این سازمان نیزدیری نپایید و بدون آن كه اقدام خاصی انجام دهد به تدریج منحل شد.
دهه ،۸۰ دهه قدرت گرفتن جنبش های سلفی بود كه این بار نیز طرابلس را به عنوان كانون فعالیت های خود برگزیده بودند.بزرگترین جنبش بنیادگرایانه در این زمان «حركهٔ التوحید» به رهبری« سعید شعبان» بود كه خود از سه جنبش« المقاومهٔ الشعبیه»،« حركهٔ البنان العربی» و «جندالله» تشكیل شده بود .
این گروه كه معیارهای دینی را مبنای عمل خود قرار داده بودند ، با تشكیل ارتشی مسلح (۱۹۸۴) و محو مظاهر تمدن غربی و مراكز فساد ، عملاً طرابلس را به «امارتی اسلامی » تبدیل كرده بود. جنبش «حركهٔ التوحید» كه اكنون از همپیمانان «یاسر عرفات»محسوب و نام خود را«امارهٔ التوحید» گذاشته بود، تاوان این همپیمانی را در درگیری های پائیز ۱۹۸۵ داد و با كشته و زخمی شدن بسیاری از مهره های كلیدی عملاً محدود به خانه شیخ سعید شعبان شد تا این كه وی نیز در سال ۱۹۹۸ دارفانی را وداع گفت .
پس از شیخ سعید شعبان هواداران محدود این گروه، به دو بخش «مجلس اعلا»به رهبری «شیخ بلال شعبان» فرزند شیخ سعید و« مجلسی امنا» به رهبری«شیخ هاشم منقاره» تقسیم شد ودرواقع جز یك نام چیزی از این گروه باقی نماند.
در میان گروه های سلفی لبنان «جماعت اسلامی» از نظر سازوكار تشكیلاتی ،نفوذ و قدرت یك استثنا محسوب می شود.این گروه نیز در طرابلس نشو و نما كرده است اما فعالیت رسمی آن از زمانی آغاز شد كه«كمال جنبلاط» وزیر كشور وقت در سال ۱۹۶۴ به عنوان جمعیتی سیاسی بدان مجوز فعالیت داد.مؤسسان برجسته جماعت اسلامی«فتحی یكن»، « شیخ فیصل مولوی» و« دكتر زهیر العبیدی» بودند كه هرچند طرابلس را به نقطه آغاز و ثقل گروه خود برگزیدند اما به تدریج دامنه فعالیت خود را به بیروت، صیدا و بقاع گسترش دادند .
جماعت اسلامی با حمله اسرائیل به لبنان (۱۹۸۲) -با هدف مبارزه با اشغالگران- گروه چریكی به نام«المجاهدون» را تأسیس كرد و كمی بعد باآگاهی از افول «جماعهٔ التوحید» ، بر طرابلس استیلای تام یافت.
جماعت اسلامی در سال ۱۹۹۰ به تقویت رویكرد سیاسی خود پرداخت و در سال ۱۹۹۲« فتحی یكن» و« اسعد هرموش» از شمال و« زهیر العبیدی» از بیروت با شركت در انتخابات به پارلمان راه یافتند. جماعت اسلامی پس از این تاریخ، رویه ای معتدل و تا حدودی محافظه كارانه را درپیش گرفته است و هرچند سعی می كند بیشتر جانب حزب المستقبل (سعد الحریری)را بگیرد اما گاه و بی گاه گوشه چشمی به حزب الله نیز دارد (هرچند در این سالها از تغییر بركنار نمانده است و در خود شاهد بروز انشعاب«جبهه عمل اسلامی» و«حركهٔ التوحید» بوده است كه این دو گروه نیز كم و بیش دنباله رو سیاست های سوریه در لبنان بوده اند).
● ظهور تكفیری ها
به هنگام شعله ور شدن جنگ های داخلی و نیز حمله نیروهای اسرائیل به لبنان و خروج سازمان آزادیبخش فلسطین از این كشور، اردوگاه های فلسطینی به محل نفوذ سوریه و پیدایش گروههای سلفی ضد عرفات تبدیل شد در فضای آن روز، گروه تكفیری«عصبه النور» به ریاست «شیخ هاشم الشریدی» تأسیس شد .
شیخ هاشم در سال ۱۹۹۱به دلیل رویكرد خصمانه و تكفیری اش علیه عرفات توسط«جنبش فتح» ترور و« احمد عبدالكریم السعدی الاماره» معروف به « ابومحجن » جایگزین وی شد.ابو محجن، نام گروه را به «عصبه الانصار» تغییر داد و «عین الحلوه» را مقر فرماندهی خود كرد .ابومحجن فردی جنجالی بود كه به جرم ترور «شیخ نزار الحلبی» تحت تعقیب دولت لبنان بود ،مسأله دیگری كه نام او را بر سرزبان ها انداخت؛ آن بود كه هواداران وی دست به عملیات تروریستی در كلیساهای شمال لبنان می زدند و همین امر موجب درگیری نیروهای ارتش با پیكارجویان «عصبه الانصار» در«الضنیه»، شمال طرابلس شد.
در این درگیری ۱۱ سرباز ارتش و ۳۴ پیكارجو كشته شدند و ۲۷ تن از هواداران ابومحجن كه در این عملیات شركت داشتند نیز به دار مجازات آویخته شدند.عصبه الانصار كه پس از این واقعه در عین الحلوه محصور شده بود در اقدامی آشتی جویانه «بدیع حماده» از فرماندهان ارشد خود را تحویل مقام های دولتی داد تا راه میانه روی را در پیش بگیرد و همین اقدام سازشگرانه موجب شد گروهی از اعضای تندروی آن به سركردگی «محمد احمد الشرقیه»- كه ازاردوگاه نهرالبارد آمده بود - به دلیل اختلاف با ابومحجن از«عصبه الانصار» جدا شوند و گروه «جند الشام» را با گردهم آوردن سلفی های لبنانی و فلسطینی بنا نهند.
تأسیس«جندالشام» همزمان با اشغال عراق بود به همین علت این گروه راهبرد «هجرت جهادی» را با هدف اعزام نیرو به عراق و جهاد با كفار برگزید. از بطن «جندالشام» گروه تكفیری دیگری به نام«جماعت الضنیه» متشكل از تندروهای حركت فتح الانتفاضه و مجلس انقلابی(جناح صبری البنا كه در سال ۲۰۰۲ توسط سرویس اطلاعاتی عراق ترور شد) به وجود آمد كه قصد داشت تا افتخار مقاومت و جهاد را ازانحصار شیعیان بیرون بیاورد و پایگاهی نظیر این جنبش شیعی در میان گروه های سنی پیدا كند .
گروه فتح الاسلام در واقع انشعاب جدیدی از «فتح الانتفاضه» است كه در ۲۶ نوامبر ۲۰۰۶ با ۳۰۰عضو و به سركردگی ابوخالد العمله و شاكر العبسی اعلام موجودیت كرد. فتح الاسلام كه اكنون متهم اصلی انفجارهای مناطق مختلف بیروت و نیز عملیات تروریستی «عین علق» است از دسته سلفی های تكفیری است كه بافتی چند ملیتی دارد و بر همین اساس حتی با وجود اتهام ارتباط با سوریه، بعید نیست كه اعضای آن دنباله روی سرویس های اطلاعاتی كشور خود و یا حتی القاعده باشند .
شاكر العبسی رهبر این گروه یك اردنی فلسطینی تبار است كه به خاطر ترور«لورنس فولی»دیپلمات آمریكایی در «امان» تحت تعقیب دولت اردن است و نام وی در كنار ایمن الظواهری و ۶ تن دیگر در فهرست محكومان به اعدام، دولت این كشور قرار دارد. عبسی از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۴ در سوریه زندانی بوده است واكنون برخی وی و هم پیمانانش را در«جند الشام» دست نشانده سرویس اطلاعاتی سوریه می دانند. نیروهای امنیتی لبنان می گویند مداركی یافته اند كه نشان می دهد فتح الاسلام برای ترور دست كم ۳۶ شخصیت سیاسی لبنان برنامه ریزی كرده بوده.● طرابلس؛كلید واژه فهم سلفی گری لبنان
برای درك بهتر آنچه روی داده است و دانستن این كه به راستی كدام دیدگاه درباره منشأ پیدایش فتح الاسلام می تواند مبین واقعیت های درگیری های اخیر این گروه با ارتش لبنان باشد؛ در ابتدا باید درك درستی از موقعیت اجتماعی سیاسی محل بروز درگیری داشت.صرف نظر از تفاوت های گروههای سلفی كه تاكنون برشمردیم ؛ نام طرابلس به عنوان محل رشد و نمو سلفی گری، می تواند وجه مشترك فعالیت این گروه ها باشد اما به راستی چرا طرابلس؟
عمده ترین عاملی كه طرابلس رابه كانون فعالیت گروه های سلفی تبدیل كرده است؛ بافت منحصر به فرد این شهرو حومه آن است. درباره طرابلس و درك این نكته كه چرا این شهر به پایتخت سلفی های لبنان تبدیل شده است دانستن چند نكته خالی از لطف نیست، اول آن كه بافت چند قومیتی این شهر موجب شده است كه هیچگاه یك مرجعیت واحد فكری یا یك سازمان سلفی منسجم در این منطقه ایجاد نشود و در نتیجه شاهد گروه ها و تشكل هایی هستیم كه هریك با اجتماع چند نفر ،ساختاری مستقل و جزیره وار را بنا نهاده اند و غفلت از این واقعیت، همواره تحلیلگران را در شناخت ارتباط ارگانیك میان این گروهها با یكدیگر و نیز طرف های خارجی دچار سردرگمی می كند اما واقعیت آن است كه طرابلس ، محل اجتماع طوایف و گروههای متعددی است كه هریك گرداگرد رهبری جمع شده و موجب شده اند جریان سلفی در لبنان در انحصار یك گروه مشخص نباشدو نتوان حكم قطعی به حمایت یك فرد ،گروه یا كشور مشخص از فلان گروه سلفی داد.
نكته مهم دیگر؛ مراودات تاریخی مردم این شهر و نواحی آن با عربستان و مصر است كه با هدف تجارت یا تحصیل صورت می گیرد و با در نظر داشتن این كه شهر طرابلس محل تولد« شیخ محمد رشید رضا طرابلسی» استاد« حسن البنا»، مؤسس اخوان المسلمین است، چندان عجیب نیست كه از به هم پیوستن دو جریان وهابیت و اخوان المسلمین در این منطقه سخن بگوییم.گروه های سلفیه لبنان كه عمدتاً در طرابلس نشو و نما كرده اند اصولاً میانه چندانی با خشونت نداشته اند و سلفی بودن آنان در دعوت به حفظ ارزش ها و كنار نهادن مظاهر غربی محدود شده است.
اما در دهه ۸۰ و با به وجود آمدن القاعده ونفوذ تدریجی آن در گروه های سلفی لبنان؛ «گفتمان تكفیری» به عنوان گفتمانی كه مبتنی بر نفی و تكفیر دیگر گفتمان ها -حتی گفتمان سلفی میانه رو- بود، پا به عرصه میدان گذاشت و با توجه به نظارت نداشتن دولت لبنان بر اردوگاههای فلسطینی، این مناطق را مكان مناسبی برای توسعه و گسترش خود دید.
كمی بعد،گفتمان تكفیری القاعده به سركردگی بن لادن و الظواهری با پیوستن به گفتمان سید قطب به گفتمانی بانفوذ درمیان گروه های سلفی مستقر در اردوگاه ها بدل شد .(هرچند هنوز هم نمی توان تمام گروه های سلفی را جهادی- تكفیری دانست و تنوع پیشین كم و بیش حفظ شده است تا جایی كه برخی از این گروه ها از هواداران سوریه و برخی نیزبا اعتقاد به مسأله« متابعت ازاولی الامر» مفتی جمهوری لبنان« شیخ محمد رشید قبانی» را به عنوان ولی دینی و«سعد الحریری» را به عنوان ولی سیاسی پذیرفته اند و در نتیجه پیوندی میان این گروه های سلفی میانه رو با گروه های موسوم به ۱۴ مارس و حزب المستقبل برقرار شده است).
با توجه به آنچه درباره طرابلس و گروه های سلفی لبنان گفته شد باید پذیرفت كه نمی توان ایجاد یك گروه سلفی تكفیری را بدون در نظر داشتن زمینه های فرهنگی اجتماعی آن یك سره به اراده بلاانقطاع یك یا دوكشور مربوط كرد. فتح الاسلام نیز همچون سایر گروه های سلفی ناگزیر از طی فرآیندی بوده كه آبشخور فرهنگی و اجتماعی لازم را نیز داشته است.
هرچند نمی توان راه را بر این تحلیل بست كه پس از پیدایش این گروه قدرت های منطقه ای هریك در جهت تأمین منافع خود در برهه ای محدود و در زمینه هایی خاص، با آن همراه شوند و بعید نیست كه چندی بعد با مشاهده تبعات خارج از كنترل این گروه(نظیر آنچه در پرونده حمایت آمریكا از القاعده در دهه ۸۰ روی داد) از آن روی برگردانند. اما به اختصار می توان زمینه های مساعدی كه درگیری های اخیر به سود منافع ایالات متحده فراهم می كند را در این موارد برشمرد:
۱) گسترش شمول تروریسم
بروز درگیری میان فتح الاسلام و دولت لبنان و تأثیر منفی آن برافكار عمومی می تواند زمینه را برای یك كاسه كردن تمامی گروه های فلسطینی و نیز حزب الله در قالب گروه های تروریست و آشوبگر مرتبط با القاعده و سپس سركوب آنان در قالب جنگ با تروریسم و القاعده فراهم و كشورهای اروپایی را نیز همپیمان ایالات متحده در این سركوب كند.
براساس این تحلیل سید حسن نصرالله، رهبر جنبش شیعه حزب الله لبنان از دولت این كشور خواسته است اردوگاه پناهندگان فلسطینی شمال لبنان را كه پیكارجویان مسلح با ارتش در آن درگیر شده اند، گلوله باران نكند. سید حسن نصرالله در یك سخنرانی تلویزیونی كه از شبكه المنار پخش شد در این باره گفته است:« این خطر وجود دارد كه لبنان به جنگ آمریكا با شبكه القاعده كشیده شود». در این راستا روزنامه النهار چاپ بیروت نیز طی گزارشی می نویسد:«برخی خبرها حكایت از آن دارد كه مقام های دولت خودگردان در مذاكراتی با دولت لبنان طرحی را برای خلع سلاح گروه های فلسطینی مسلح خارج از كنترل دولت خودگردان فلسطینی به اجراگذاشته اند و خلیل ابوطعان از سوی دولت خودگردان مسئول پیگیری آن شده است».
۲) زمینه سازی برای ورود نیروهای خارجی
یكی از پیامدهای درگیری های اخیرـ كه با تلفات سنگین ارتش لبنان نیز همراه بوده است ـ می تواند، القای این نكته باشد كه ارتش لبنان اصولاً قادر به تأمین امنیت و ثبات این كشور نیست و در نتیجه با ادامه وضعیت موجود،امكان تشكیل دادگاه بین المللی ترور حریری- كه الزام بین المللی شورای امنیت را نیز با خود دارد-عملاً منتفی خواهد بود. جایگزین این خلأ امنیتی می تواند حضور مستقیم یا غیرمستقیم نیروهای خارجی باشد كه راه را برای تضعیف حزب الله، تقویت نیروهای حامی غرب وایجاد تضمین امنیتی برای اسرائیل فراهم كند.
● ارتش لبنان و چند مسأله
نگاهی به دلیل عدم موفقیت ارتش در مواجهه با نیروهای فتح الاسلام و دادن تلفات سنگین در ساعات اولیه درگیری نشان می دهد كه شاخه اطلاعات نیروهای امنیت داخلی لبنان با فرماندهان ارتش هماهنگ نبوده اند و سرهنگ «وسام الحسن» اطلاعات لازم را برای جلوگیری از افزایش تلفات در اختیار ارتش نگذاشته است.ازنظر آگاهان به امور از جمله «میشل عون» فرمانده سابق ارتش لبنان این اقدام عامدانه دو هدف عمده را دنبال می كرده است:
الف) با شكست ارتش و اثبات بی كفایتی آن بر ضرورت حضور نیروهای امنیتی بین المللی تأكید می شود و از این طریق با این بهانه كه اردوگاه نهرالبارد به مرزهای سوریه نزدیك است - در كنار استقرار نیروهای یونیفل در جنوب- نیروهای بین المللی جدید فرصت آن را می یابند كه علاوه بر نقاط مجاور اردوگاه های فلسطینی، در حدود مرزی لبنان با سوریه نیز استقرار یابند.
ب) در میان افكار عمومی لبنان ارتش این كشور نیرویی ملی و قابل احترام است كه نباید در برابر اسرائیل - به عنوان دشمن اصلی لبنان- خدشه ای بدان وارد شود. بر این اساس ورود ارتش در منازعه ای كه یكی از پیامدهای ناخواسته آن كشتار مردم بی گناه و آواره فلسطینی است می تواند تأثیر منفی بر نحوه نگرش مردم لبنان به ارتش این كشور داشته باشد و این مسأله كار را برای افرادی چون میشل عون متحد حزب الله - كه در پی تصدی ریاست جمهوری لبنان نیز هست- دشوار خواهد كرد.
با توجه به آنچه گفته شد این امر مسلم است كه تداوم وضع موجود می تواند زمینه ساز گسترش ناامنی ها یی شود كه در نهایت زمینه را برای بروز جنگ داخلی- شبیه به آنچه لبنان در سال ۱۹۷۵ تجربه كرد- فراهم كند، از سوی دیگر نباید از نظر دور داشت كه تأمین منافع از طریق فعالیت های یك گروه ستیزه جو چنان كه پیشتر هم نشان داده است بیش از آن كه متضمن منافع كوتاه مدت باشد، می تواند به تبعات ناخواسته ای منجر شود.
در وضعیت موجود شاید عاقلانه ترین كار آن باشد كه گروه های مختلف لبنانی ضمن حمایت از ارتش این كشور در پی شیوه هایی باشند كه در آن ضمن تفكیك واقع بینانه گروه های مختلف سلفی از هم، راه میانه ای به عنوان یك عزم ملی برای متوقف كردن بحران موجود انتخاب شود؛ راهی كه ضمن ممانعت از دخالت خارجی به افزایش تنش های طایفه ای و فرقه ای نینجامد، سلفی های میانه رو را به صرافت اقدام های تندروانه نیندازد و در نهایت تعریفی فراگیرتر از گذشته درباره نقش گروه ها و طوایف مختلف لبنان در ثبات و امنیت این كشور ارائه دهد.
سعید آقاعلیخانی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید