پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

هولوکاست و مکتب تاریخ حقیقی


هولوکاست و مکتب تاریخ حقیقی
شاید تا ده - بیست سال پیش كسی نیازی به گنجانیدن دروسی درباره «بازنگری در هولوكاست»، در دروس مربوط به هولوكاست نمی‌دید، چرا كه «بازنگری» چیزی جزیك دانش سطحی و و معلومات دست و پا شكسته و مقالاتی از نویسندگانی نامعلوم و پراكنده نبود؛
اما امروز داستان كاملاً فرق كرده است. (۱)
نزدیك به پانزده سال پیش، ‌استاد كالج «تور» اورشلیم در رساله مقاومت و شهادت خود این جملات را نوشت و خبر از جریانی داد كه به بلوغ خود نزدیك می‌شد.
آنچه «كارلوس هائارتا» از آن گفته بود به عنوان خطری جدی برای هویت صهیونیستی محسوب می‌شد.
جریان بازنگری در مراحل رشد و بلوغ خود به جایی رسیده بود كه دیگر نمی‌شد با توطئه سكوت با آن برخورد كرد و همین امر مخالفین بازنگری را وادار به شكستن سكوت كرد.
در قدم اول برای بازشناسی این جریان باید بانیان این جریان را شناخت. این سوالی است كه ما در این‌ مجال می‌كوشیم تا به آن پاسخ دهیم. بنابراین به معرفی اجمالی از یك مكتب تاریخ‌پژوهی – یا به قول پیروان آن یك روش تاریخ‌پژوهی – نظرگاه و ویژگیهای آن خواهیم پرداخت. مكتبی كه تمركز آن بر روی تاریخ جنگ دوم جهانی و بویژه ماجرای هولوكاست، برای صهیونیست‌ها و حامیانشان مشكلات عدیده‌ای آفرید و با فراگیر شدن عقاید پیروان بازنگری،‌جامعه صهیونیسم بین‌الملل را در توجیه افكار عمومی جهان با بحران مواجه كرد. در حقیقت پیروان مكتب بازنگری روی مسئله‌ای دست گذاشتند كه اساس مشروعیت رژیم صهیونیستی را با چالشی جدی رو به رو می‌كند و این موضوع دشمنی صهیونیستها و هواخواهانشان در بعد بین‌المللی با مكتب بازنگری تاریخی است.
● بازنگری چیست؟‌
كلمه بازنگری Revisionism از كلمه لاتین Revidere به معنی تجدیدنظر گرفته شده است كه معنی آن دوباره نگاه كردن است. رابرت فوریسون فرانسوی كه از متقدمین مكتب بازنگری محسوب می‌شود، این مكتب را در حوزه روش تعریف می‌كند. از دیدگاه وی، بازنگری به هیچ‌وجه مكتبی اعتقادی نیست و نمی‌توان به آن اهداف خاص سیاسی را نسبت داد.
بازنگری ماده و جوهره یك روش است و اما ایدئولوژی نیست. بازنگری می‌خواهد در همه پژوهشها یك بازگشت به نقطه آغازین انجام شود، و آزمونی حاصل از آزمایش، خواندن و نوشتن مجدد صورت گیرد؛ ارزیابی مجددی كه از ارزش‌گذاری و جهت‌یابی مجدد و بازبینی و دوباره پی‌ریزی كردن تبعیت می‌كند.(۲)
به اعتقاد فوریسون، علاوه بر آزمون مجدد، بازنگری، ارزیابی مجدد را نیز در دستور كار خود قرار می‌دهد؛ ارزیابی ، ارزش‌گذاری و پی‌ریزی دوباره اندیشه‌های بازنگری شده را در پی خواهد داشت و در نهایت با نگاهی حقیقت‌یاب، پایه‌های نامطمئن گذشته را مطمئن و قابل استناد می‌سازد. فوریسون در ادامه تعریف خود، بازنگری را متدی عمومی معرفی كرده،‌ دایره نفوذ و توانایی گسترده‌ آن را در پوشش دادن حوزه‌های علم و تفكر مورد مداقه قرا رمی‌دهد. از نگاه وی بازنگری آن‌چنان كه امروز شناخته شده است لزوما در تاریخ متوقف نخواهد ماند.
بازنگری می‌تواند یكصد فعالیت روزانه زندگی را دربر گیرد و یكصد زمینه از تاریخ، علوم و یا پژوهشهای ادبی را شامل شود. بازنگری لزوما فقط در مورد انگاره‌های مسلم و تثبیت‌شده طرح سئوال نمی‌كند بلكه برخی انگاره‌ها و نظریات را به سمت ارتقاء و تكامل هدایت می‌كند. (۳)
دیگر بازنگران نیز در تعریفی از این روش، راهی نزدیك به فوریسون را طی می‌كنند. «بررسی انتقاد‌آمیز تئوریهای حاكم و نظریه‌های موجود برای بررسی میزان ارزشمندی» تقریبا همان تعریفی است كه فوریسون با تعبیر ارزش‌گذاری و ارزیابی مجددا ارائه داده است. در حقیقت اگر چه بازنگران از لحاظ عقیده و جهت‌گیریهای سیاسی و ایدئولوژیك بسیار گوناگون‌اند- چنانچه بعدها مفصل‌تر به آن خواهیم پرداخت- اما در تعریف روش با یكدیگر اتفاق و اتحادی جالب توجه دارند.
دانشمندان نیازمند آن هستند كه بدانند چه موقع شواهد جدید با تئوریهای قبلی تعارض پیدا می‌كند. در حقیقت یكی از وظایف آنها این است كه مفروضات زمان خود را برای رد كردن فرضهایی كه با شواهد جدید هم‌خوانی ندارد ارزیابی كنند. فقط در یك جامعه آزاد كه زیر سئوال بردن و پرسیدن از تئوریهای مسلط آزاد است، می‌توان میزان ارزش تئوریها را مورد بررسی قرار داد و به این آرامش دست یافت كه به سوی حقیقت حركت می‌كنیم. (۴)
بازنگری به عنوان روشی انتقادی در بررسی موضوعات مختلف علوم همواره در معرض این اتهام قرار خواهد داشت كه مكتبی سلبی – انكاری است. چنین اتهامی می‌تواند پیروان این مكتب را به سخن‌رانانی همواره مخالف تبدیل كند؛ سخن‌رانانی كه همیشه در پی نفی و نابودی هستند و از این جهت به دنبال بی‌نظمی و آثار شی هر چه بیشتر خواهند بود. اما این اتهام به صورت جدی از طرف بازنگران رد می‌شود. آنها بازنگری را زمینه‌ای برای ایجاد نظم جدید و قابل اعتماد می‌دانند. به اعتقاد پیروان این مكتب، بازنگری اگر بنایی را ویران می‌كند به دنبال ایجاد بنایی بر پایه‌های محكم حقیقت است؛ و شاید به همین دلیل گرایش تاریخ‌پژوهی آنان را مكتب تاریخی حقیقی نیز می‌نامند. پاسخ فوریسون نیز به این اتهام در خور توجه و خواندنی است:‌
بازنگری تكذیب نمی‌كند اما در عوض صحت بالاتر را تأیید می‌كند. بازنگر،‌ یك منكر نیست (یا آن‌چنان كه در فرانسه می‌گویند پیرو مكتب انكار) بلكه تلاش می‌كند تا جایگاه چیزها را جستجو كند و بیابد، در بازنگری هیچ چیزی وجود ندارد جز جسجو و یافتن. (۵)
● هولوكاست و تاریخچه شكل‌گیری بازنگری تاریخی
هولوكاست،‌بنا به مشهور،‌به قتل عام شش میلیون یهودی توسط آلمان نازی در جنگ جهانی دوم گفته می‌شود. هولوكاست در سالهای اخیر مورد انتقاد تاریخ‌نگاران غیررسمی قرار گرفته است؛ تاریخ‌نگارانی كه با تصور ارتدكس موجود درباره این رویداد مبارزه می‌كنند. محققانی چون آرتور بوتز، رابرت فوریسون،دیوید ایروینگ و ویلهلم استاگلیچ به خاطر انتقادات علمی‌شان – به ادعای اینكه هیتلر و پیروانش قصد از بین بردن یهودیان را با گازهای سمی و دیگر وسایل به قتل رسانده است – در سرتاسر جهان مشهور و یا به قول برخی بدنام شده‌اند.
در مقابل این ادعا، عده‌ای بر آن‌اند تا پیروان مكتب بازنگری را از طریق محدود كردن آزادی بیان و تحقیق متوقف كنند، و البته بازنگران انواع جملات فیزیكی و قانونی را تحمل می‌كنند، آن هم در كشورهایی كه مدعی داشتن «جامعه‌ای باز» هستند. (۶)
با این حال عده زیادی از مردم دشمنی خاصی با بازنگران ندارند، آنها در حقیقت از نظریات خلاف گفتمان حاكم بازنگران گیج شده‌اند و سئوالاتی از آنها درباره بازنگری در هولوكاست دارند؛ سئوالاتی چون،‌چه چیزی بازنگران را برای بازنگری در هولوكاست برانگیخته است؟ آیا آنها واقعا نازیهایی هستند كه می‌خواهند دوباره رژیم هیتلری را بر سر كار بیاورند؟ حتی اگر برخی از واقعیت‌هایی كه بازنگران می‌گویند درست باشد آیا واقعا موضوع این است كه تعداد یهودیان كشته شده در جنگ تنها ۵/۱ میلیون نفر بوده است؟‌یا پانصد هزار نفر؟ یا فقط یك نفر؟‌حتی اگر موضوع مورد ادعای بازنگران علیه هولوكاست به اثبات برسد چه تفاوتی دارد كه چنین اتفاقی در پنجاه سال پیش برای یهودیان اروپا افتاده است یا خیر؟ و در نهایت چرا بازنگران به موضوعات مهم‌تر و مطمئن‌تر نمی‌پردازند؟
برای پاسخ به این سئوالات لازم است قدری درباره خاستگاه بازنگری در تاریخ گفته شود؛ زمانی كه تاریخ‌نگاران متعهد به حقیقت می‌كوشیدند تا اشتباهات آثارشان را تصحیح كنند؛ یعنی؛ آغاز بازنگری در تاریخ جنگ جهانی اول.
● جنگ جهانی اول و نسل اول بازنگران تاریخی
جنگ اول جهانی، جنگی عظیم و وحشتناك بود؛ اولین جنگ تاریخ كه اثراتش زندگی مردم گوشه و كنار جهان را تحت تأثیر قرار داد. جنگی كه توسط امپراتوریهای بزرگ اروپا آغاز و سپس پای مستعمرات آنها در آسیا، افریقا و ملتهای مستقل امریكا در ابعادی بی‌سابقه به آن كشیده شد. تكنولوژی مهیب و رشد یافته سلاحهای جدیدی چون هواپیماها، زیر دریاییها، تانكها، مسلسلها و گازهای سمی برای كسب پیروزیهای نظامی به كار بسته شد. با این حال این همهٔ‌ تكنولوژیهای مورد استفاده در این جنگ نبود؛ مردانی مصمم شده بودند تا سطوح تأثیرگذاری عملیات جنگی را افزایش دهند و به آن عمق بخشند.
طرفین جنگ یعنی آلمان و متحدانش و در مقابل فرانسویها، انگلیسیها و روسها،‌از طریق تطمیع مالی و سیاسی، رهبران ملتهای بی‌طرف را به وسیله رشوه یا وعده با خود همراه می‌كردند و از طرف دیگر نیز تبلیغات خود را گسترش می‌دادند. هر كدام از طرفین،‌ جنگ خود را جهادی بزرگ در راه آزادی و صلح نمایش می‌داد و دشمنان خود را شیاطینی معرفی می‌كرد كه می‌خواهند با دست‌اندازی بر جهان سلطه خود را بر تمام جهان مسلط كنند.
تأثیرگذاری این تبلیغات، تبلیغاتی بود كه آن را «نمایش بی‌رحمی رقیب Propaganda Atrocity» می‌خواندند. این تبلیغات همه جنایات قابل تصور را به دشمن نسبت می‌داد. استادان مسلم چنین تبلیغاتی در اردوگاه متفقین قرار داشتند. تسلط آنها بر سلاح تبلیغات،‌كه تولیدات آن به روشهای مختلف در جهان منتشر می‌شد، قابل توجه بود؛ عكسهایی از یك كانادایی مصلوب و صدها نمونه دیگر كه متحدان متفقین و مردم عادی و بی‌طرف را برمی‌انگیخت تا دیوانه‌وار دچار احساسات میهن‌پرستانه شوند.
تبلیغات متفقین به آنها كمك كرد تا پای امریكا نیز به جنگ باز شود و به یاری متفقین بیاید. این اولین باری بود كه ایالات متحده سیاست انزواطلبی خود (دكترین مونروئه) را كنار گذاشت و به یاری دول متفق آمد. این یاری توانست پیروزی متفقین را تضمین كند.
پس از جنگ، رهبران متفقین،‌ملتهای شكست خورده در جنگ- آلمان و متحدانش- را مجبور كردند تا قراردادهایی كه سرزمینها و مستعمراتشان را از آنها جدا می‌كرد،‌غرامتهای بسیار سنگین جنگی و خلع سلاح كامل و هر چیز آزاردهنده دیگر نیز به آنها تحمیل شد. از اینها گذشته دولتهای شكست خورده مجبور شدند تا مسئولیت آغاز جنگ را نیز قبول كنند.پس از جنگ- همان‌طور كه قبلا به نظر می‌رسید- برای برخی دلایل شكل‌گیری جنگ،‌هدایت و ارزیابی آن،‌ آن‌گونه كه روزنامه‌نگاران و سیاستمداران می‌گفتند، قابل قبول نبود. همین‌ تردید در نتایج، زمینه را برای شكل‌گیری مكتبی جدید در حوزه تاریخ‌نگارای آماده ساخت.
گروهی از پژوهشگران در امریكا و برخی كشورهای اروپایی- كه بعدها به عنوان بازنگران شناخته شدند- تصمیم گرفتند تا بنای تاریخ‌نگاری خاصی را بنیان نهند كه مخالف تبلیغات رسمی و اغلب غیرواقعی سیاستمداران و رسانه‌ها، درباره جنگ باشد. در یك دهه بازنگران تاریخی در امریكا، انگلیس، فرانسه، آلمان و استرالیا توانستند ثابت كنند جنگ نتوانسته دمكراسی را در جهان حفظ كند و آلمان و متحدانش تنها مقصرین آغاز جنگ نبوده‌اند.
یكی از پدران بازنگری تاریخ‌دان جوان امریكایی «هری‌ المر بارنز» بود. بارنز پیش از این بازنگری را این‌گونه تعریف كرد: «تطبیق و وفق دادن تاریخ با حقایق مسلم». مطالعه بارنز روی حقایق مخالف تبلیغات جنگی در بین سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ به او آموخت.
حقیقت همواره اولین قربانی جنگ است. تحریفات در تاریخ‌نگاری و تأثیر احساسات در آن، در دوره جنگ بسیار بیشتر است.
حقایق سختی كه بازنگران درباره جنگ جهانی اول پایه‌ گذارده‌ بودند نتیجه تفكری بود كه تنها بعد از خونریزی بزرگی كه جان ده میلیون نفر را گرفت،‌الهام‌بخش بازنگران در امریكا و دیگر نقاط جهان شد،‌تا در مقابل درگیری كشورهایشان در جنگ و دخالتهای آنان در كشورهای دیگر از طریق وعده‌های سیاستمداران و بانكداران مقاومت كنند.
● بازنگری و جنگ چهانی دوم (شكستی در جلوگیری از جنگ)
خیزش كمونیسم بین‌الملل كه توانست در روسیه به دنبال جنگ جهانی اول، مبنا و محل استقرار محكمی پیدا كند، بحران سرمایه‌داری در جهان به واسطه ركود دهه ۱۹۳۰ و ظهور حكومتهای مستبد و ملی‌گرای ضد كمونیست در اروپا و ژاپن، زمینه‌های لازم برای چالشهای آتی جهانی را شكل داد.
برخلاف سالهای پیش از ۱۹۱۴ این بار زمینه‌ساز جنگ جهانی دوم تنها در ملتها نبود بلكه این زمینه از حركت ایدئولوژی‌های فراملی و متناقض برای دست‌یابی به قدرت روی كره هستی فراهم شد.
كمونیست‌ها، فاشیستها، نازیها و صهیونیست‌ها با ملی‌گراها و طرفداران نظام امپریالیستی و هواخواهان «جهان واحد» پیوند خوردنهد. فضایی كه به وسیله بحران اقتصاد جهانی نیز تقویت شد. متخصصین تبلیغات نیز هنر خویش را برای تحریك توده‌ها به كار گرفتند. تبلیغات این‌بار به سطوح بی‌سابقه‌ای از پیشرفت رسیده بود.
در آغاز جنگ (۱۹۳۹) آلمان بهانه لازم را برای ورود به جنگ پیدا كرده بود. پایگاه تبلیغات بین‌المللی چپ كه به وسیله كمونیستها و یهودیان رهبری می‌شد به همراه ماشین مهیب تبلیغات جهانی انگلیسها با سر و صدای زیادی به حركت درآمد. نقطه اوج این حركت زمانی بود كه مأموران انگلیسی به صورت گسترده‌ای عملیات تبلیغات مخفی خود را در پوشش توافق با رئیس‌جمهور،‌فرانكلین روزولت، به انجام رساندند.
وقتی آلمان و متحدان اروپایی‌اش در سال ۱۹۴۱ به روسیه استالینی حمله كردند، قرارداد سست متاركه جنگ میان سرخها و نازیها به پایان رسید. مأموران مسكو در سرتاسر جهان آن تفسیر از رویدادهای جنگ را كه موردنظر كرملین بود برای شنوندگانی منتشر می‌كردند كه از وقایعی در حال وقوع مطلع نبودند. تأثیرات این تبلیغات به همراه سیاستهای پنهانی روزولت، بالاخره امریكا را كنار متفقین قرار داد. (بازنگران تاریخی به خصوص آن‌دسته از امریكاییهای پیرو این مكتب به شدت با رویكرد مداخله‌جویانه امریكا در جهان مخالف‌اند.) مشاوره‌های بازنگری پیرو عدم مداخله با شكست مواجه شد و امریكا در دسامبر ۱۹۴۱ به دنبال حمله به پرل هاربر وارد جنگ شد.
اگرچه برخی از مقامات رسمی در میان دول متفق، نگران و اندیشناك از نفرت پراكنی و بدبینی بودند- آن‌طور كه پس از جنگ اول جهانی با گسترده‌شدن دروغهایی درباره جنایات جنگی دول محور رخ داده بود- اما با فتوحات دول محور در تمام جبهه‌ها،‌تبلیغاتچیهای متفقین همه محذورات اخلاقی را كنار گذاشتند. از طرفی كمونیستها و یهودیان نیز با نسبت دادن هر جنایت قابل تصور به آلمانها، طبل جنگ تبلیغاتی را علیه آنان به صدا درآوردند.
در تابستان ۱۹۴۲ سخن‌رانان یهودی از رهبران متفقین خواستند تا كشتار یك میلیون یهودی را به وسیله دولت آلمان، محكوم كنند و نابودی میلیونها تن دیگر از یهودیان را ثبت نمایند. این محكومیت به وسیله چرچیل، روزولت و استالین در ماه دسامبر ۱۹۴۲ انجام شد. برای زمان باقیمانده جنگ نیز تبلیغاتچیهای یهودی و متفقین به ساختن و شایع كردن افسانه‌های خیالی از كشتار یهودیها به شیوه‌های شیطانی و غیرقابل تحمل،‌ادامه دادند.
آنها گزارش می‌دادند كه ] یهودیان به وسیله آلمانیها[ بخار می‌شوند، پخته می‌شوند، به وسیله برق كشته می‌شوند، با گاز خفه می‌شوند، بدنهایشان با آهك زنده خورده می‌شود، از گرسنگی می‌میرند، تیرباران می‌شوند، زنده به گور می‌شوند، خوراك جانوران وحشی می‌شوند، مورد آزمایشات سادیسمیك قرار می‌گیرند و مانند موش آزمایشگاهی، مواد شیمیایی خطرناك و میكروب به آنها تزریق می‌شود.
براساس این تبلیغات حتی اجساد این قربانیان هم باقی نمی‌ماند؛ پوستشان برای حباب چراغ و یا نیم‌شلوار سواركاری استفاده می‌شد، با موهایشان تشك پر می‌كردند و یا برای ساخت كفشهای راحتی از آنها استفاده می‌كردند، طلایی را كه با آن دندانهایشان را پر كرده بودند به خزانه دولت واریز می‌شد و باقیمانده نیز به كارخانه‌های صابون‌سازی و تولید كود تحویل داده می‌شد.
در همان دوران جنگ این نگرانی در میان سیاست‌سازان متفقین- یعنی یهودیها،‌كمونیستها و دمكراتهای غربی- وجود داشت كه عواقب پایان جنگ چگونه خواهد بود؛ جنگی كه پایان آن می‌توانست تمام تبلیغاتی را كه آنها در طول دوران جنگ طراحی كرده بودند بی‌اعتبار سازد. لذا متفقین پس از پایان جنگ جهانی دوم مجموعه دادگاههایی را برای اثبات ادعاهایشان درباره اعمال وحشیانه متحدین و محكوم و جریمه كردن دشمنانشان ترتیب دادند. آلمان و ژاپن به وسیله فاتحان جنگ اشغال شد. فاتحان قانون اساسی جدیدی برای این كشورها نوشتند و نخبگان حاكم جدیدی انتخاب كردند و روش فكر كردن و آموزش را به آنها تحمیل كردند، به طوری‌كه آلمان و ژاپن تبلیغات فاتحان را جذب و درونی نمودند.
همانند بسیاری از شهروندان غربی كه به روند موجود تبلیغات جنگی انتقاد داشتند، دانشمندان بازنگر و روزنامه‌نگاران منتقد نیز معتقد بودند كه بالاخره گزافه‌گوییها و ساخته‌های یهودیان كه رفتار و طرز تلقی آلمانیها را احاطه كرده بود، پس از جنگ از بین خواهد رفت؛ اما آنها در محاسباتشان اشتباه كرده بودند.● افسانه‌های تبلیغات جنگ و شكل‌گیری اسرائیل
با ظهور صهیونیسم و اسرائیل كه مركزی برای رهبری واحد یهود شد، اسرائیل با مركز توجه قرار دادن این افسانه – یعنی كوششهایی برای نابودسازی یهودیان و خیزش معجزه‌آسای ملت یهود و ایجاد دولت- شكل گرفت. رژیم صهیونیستی داستان «هولوكاست» را بهترین محمل برای ساخت تعبیری غیرقابل نقد و وسیله‌ای برای حمایت خودكار از اسرائیل و یهودیان پراكنده به وجود آورد. مخالفت با اسرائیل با عملكرد هیتلر مقایسه می‌شد و این در حالی بود كه حضور بی‌پایان و همه جانبه رسانه‌های تجاری شوآه،‌ هولوكاست و مطالب مربوط به آن را ترویج می‌كرد. حركت تبلیغاتی ادامه یافت. انتشار مطالبی چون دفتر خاطرات «آنه فرانك» در قالب داستانی تراژیك، به تدریج افسانه نابود كردن یهود را به مانند گاو مقدس غیرقابل انكار و مقدس جلوه دارد. هولوكاست تبدیل به وسیله‌ای برای تولید میلیاردها ثروت شد. ابتدا به عنوان غرامت جنگی و كمك،‌ و بعدها به شكل باج‌خواهی آشكار و واقعی از آلمان غربی و امریكا.
● هولوكاست و بازگشت بازنگری
علی‌رغم آنچه هری‌المر بارنز آن را «بی‌هوشی موقت تاریخی» خوانده بود گروه كوچكی از دانشمندان دارای تفكر باز و نویسندگان صاحب شجاعت علمی در امریكا و اروپا چالشی عمومی را با فرض تلفات بالای یهودیان در جنگ جهانی دوم آغاز كردند و به بررسی انتقادی شواهد و مدارك برنامه آلمان برای از بین بردن یهودیان اروپا پرداختند.
بازنگران به شواهد مسئله هولوكاست به شدت شك داشتند و كار سختی را برای «هم‌خوانی كردن تاریخ با واقعیت‌های مسلم» آغاز كردند.
حركت بازنگران به صورت پراكنده آغاز شد. در تمام اروپا و امریكا كسانی با استفاده از تجربیات جنگ اول جهانی، به تبلیغات جنگی متفقین در جنگ دوم، انتقاد می‌كردند؛ تبلیغاتی كه آن روز به عنوان تاریخ رسمی جنگ به جامعه ارائه می‌شد. در این میان همه طیفهای فكری دیده می‌شدند.
پل‌راسینیر، صلح‌طلب و سوسیالیست فرانسوی كه خود مدتها در اردوگاه بانچن والد به دلیل عضویت در گروههای مقاومت فرانسه اسیر بود، به شدت به ادعاهای یكی از هم‌بندانش انتقاد كرد كه به راحتی به وجود اتاقهای گاز خیالی شهادت داده بود.
بازنگران متقدمی چون دیوید هوگان، دانش آموخته تاریخ دانشگاه‌ هاروارد و پروفسور آلمانی- امریكایی آستین ایپ روی ناهم‌خوانیها و تناقضات میان اسناد ناسیونال سوسیالیستهای آلمان، سیاستهای یهودی، همچنین شهادتهای شفاهی شاهدان و اقرارنامه‌های مقامات آلمانی بازداشت شده در زندانهای متفقین،‌تمركز كردند. آنها و دیگر بازنگران پیشگام به صورت آشكار از آمار سست بنیاد نابودی شش میلیون یهودی در جنگ جهانی دوم انتقاد می‌كردند. همچنین زمینه‌ای ایجاد كردند كه مقدمات رشد و نمو دیگر بازنگران تاریخی در دهه ۱۹۷۰ تا به امروز فراهم شد.
سمبل فرا رسیدن عصر بازنگران تاریخی هولوكاست، تأسیس موسسه بازنگری تاریخی در كالیفرنیا و توانمندسازی این مكتب از طریق انتشار آرا و افكار دانشمندان بازنگر معاصری چون آرتور بوتز، رابرت فوریسون، ویلهلم استاگلیچ، دیتلیب فلدرر، والتر سانینگ، هنری روكو، فریتز برگ، مارك وبر،‌كارلو ماتوینو و بسیاری دیگر است.
در سال ۱۹۷۸ زمانی كه جیمی كارتر رئیس‌جمهور امریكا در هیاهوی بسیار میزبان مذاكرات صلح‌كمپ‌دیوید بود،‌موسسه بازنگری تاریخی تقریبا در سكوت مطلق تأسیس شد. در آن زمان هدف از تأسیس چنین مؤسسه‌ای تفاوت زیادی با هدف ادعایی نشست صلح كمپ‌دیوید نداشت؛ یعنی صلح. البته این صلح از طریق متفاوتی غیر از راه مورد پیشنهاد بانیان كمپ دیوید پی‌گیری می‌شد؛ راه مورد نظر بازنگران چیزی نبود جز بررسی و اصلاح تاریخ از طریق حقایق مسلم برای كشف و شناخت ریشه‌های درست درگیری‌ها و مناقشات و از این طریق امكان‌پذیر كردن راه‌حل آشتی‌جویانه این مناقشات.
با ایده‌های بازنگران تاریخی چون هری‌المر بارنز و جیمز مارتین، موسسه بازنگری تاریخ با طرحی معتدل بنیان گذاشته شد.
درباره دیگر بازنگران تاریخی، موسسه باید كنفرانسهایی را برگزار می‌كرد. فعالیت ضروری دیگر، چاپ آثار عالمانه و جالب توجه هم زمان و در كنار مقالات ارائه شده در این كنفرانسها بود.
در «روز كارگر» و تعطیلات پایان‌هفته‌ای در سال ۱۹۷۹، گروهی كوچك در اولین همایش دائمی بازنگران تاریخی در دانشگاه نورث راپ لوس‌آنجلس ایالت كالیفرنیا گردهم آمدند. سخن‌رانان به ایراد سخن‌رانی پرداختند و مقالات ارائه شد؛ اما هیچ‌كس خارج از این جمع كوچك نوشته‌ای را به این كنفرانس ارائه نكرد.
این وضعیت بزودی تغییر كرد. اولین شماره از فصل‌نامه بازنگری تاریخی حاوی شش مقاله ارائه شده در كنفرانس، مروری بر یك كتاب و لیستی از چهل كتاب برای فروش منتشر شد؛ نشریه‌ای ۹۴ صفحه‌ای با جلدی خاكستری رنگ. شماره اول این مجله كه به نظر نمی‌رسید جرقه‌ای برای شعله‌ور كردن بحث و مجادلات در سطحی جهانی ایجاد كند به بازار فرهنگ عرضه شد؛ اما برخلاف انتظار این اتفاق افتاد.
نمای ظاهری مجله بازنگری باعث بروز این واكنشها در سطح جهانی نشد بلكه محتوای مجله چنین نتیجه‌ای را به دنبال آورد. در شماره اول مطالبی درباره هولوكاست از آرتور ار ، بوتز،‌رابرت فوریسون و آستین‌جی، ایپ و دیتلیب فلدر به چاپ رسید. این شماره همچنین حاوی دیدگاههای لوییس فتیز گیبون درباره قتل‌عام كاتین و مقاله‌ای از ادو والندی درباره جعل عكسهای قساوت‌آمیز (Atrocity Photographs) بود.
مؤسسه جدید از این نظر به كارآمد كه باعث تمركز همه فعالیت‌های پراكنده گذشته بازنگران در زمینه بازنگری تاریخی شد. كسانی كه به این كار جذب شدند عبارت بودند از : ایپ، بارنز، بوتز، فوریسون، فلددر،‌گریوز، ایروینگ،لارسون، مارتین، راسینیر و بسیاری دیگر كه امروز می‌توان به سهولت آنها را پیدا كرد. ظهور و پیدایش بدنه بازنگری در یكجا سبب ایجاد هم‌افزایی بازنگران در یك زمان واحد شد.
● بازنگران و هولوكاست فلسطین
گذشته از چالشی كه بازنگران درباره حقایق جنگ جهانی دوم و برنامه‌ نازیها برای از بین بردن یهودیان دارند، به دنبال مفاهیم غیرقابل انكاری درباره زجر و آزارها و اشتباهاتی هستند كه در مورد یهودیان اعمال شده است. این مسئله به ساختار فكری روش بازنگری در بنا نهادن تاریخ براساس حقایق غیرقابل انكار باز می‌گردد. آنها می‌كوشند تا وضعیت یهودیان و نسبت آنها با حكومت ناسیونال سوسیالیست آلمان نازی را در زمان جنگ دوم جهانی به طور كامل و واضح مشخص كنند. اگر نفی هولوكاست جنبه سلبی روش بازنگری در باز تعریف تاریخ حقیقی است، جنبه اثباتی این تفكر در خروج تاریخ از غبار ابهام، هویت پیدا می‌كند. در این مفهوم بازنگران یادآور می‌شوند كه نقد آنها براساس این حقیقت است كه كشته شدن به ناحق یك یهودی هم، غیرقابل قبول و بخشش بوده، همان‌طور كه اغراق در مورد تعداد كشته‌شدگان یهودی نیز غیرقابل قبول و بخشش است.با این حال بازنگری تاریخی نمی‌تواند بسیاری از حقایقی را نادیده‌ انگارد، كه در حاشیه نتایج تاریخ‌سازی برای جنگ دوم جهانی قرار می‌گیرد. یك بازنگر تاریخی همواره می‌پرسد كه اگر كشته‌شدن یك یهودی هم، غیرقابل اغماض و بخشش است، چه تفاوتی میان ملتهای یهودی و غیریهودی وجود خواهد داشت. آیا این تنها یهودیان هستند كه به واسطه ظلمی كه بر آنها وارد شده است شایسته هم‌دردی و كمك هستند؟ و سرانجام با توجه به تحولات جهان امروز،‌اكنون كه دولت اسرائیل مشروعیتش را براساس یك دروغ بزرگ تاریخی به دست آورده سئوالی جدی و در عین حال دردناك این است كه:‌
كدام مرد و زنی می‌تواند تعداد كودكانی را كه از آغاز انتفاضه به وسیله مهاجران یهودی و سربازان اسرائیلی كشته شده‌اند، نادیده بگیرد؟‌
هشدار جدی بازنگران روی این مسئله تأكید دارد كه داستان هولوكاست و شكل بهره‌برداری از آن،‌مانع بزرگی بر سر راه تاریخ علمی تمدن غرب در قرن بیستم است.
آنها بر این نكته تصریح دارند كه قبول كردن هولوكاست به عنوان عقیده‌ای ارتدوكس غیرقابل بررسی، این اجازه را به روشنفكران غربی داد تا از زیربار بررسی فجایع به مراتب خونین‌تر مانند كشتار كمونیستها، شالی خالی كنند كه از این نمونه‌ها در هر رژیم و انقلابی اتفاق افتاده است. چپی و راستی،‌انقلابی و استعمارگر، از تابودی هولوكاست استفاده می‌كنند. تابوی هولوكاست به عنوان نمونه‌ای هولناك از نسل‌كشی همه فجایع دیگر بشری را- كه حتی در برخی موارد از ابعاد ادعا شده برای هولوكاست عظیم‌تر و مهیب‌تر بوده است- تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. این اتفاق دلیلی جز تبلیغات بی‌حد و حصر مروجان داستان هولوكاست ندارد؛ مروجانی كه به دلیل داشتن منافع بزرگ در هولوكاست به اندازه‌ای آن را تبلیغ و ترویج می‌كنند كه تا پوست و استخوان جامعه بشری نفود كرده است. از طرف دیگر نظریه‌پردازانی كه به لیبرال دمكراسی منسوب‌اند هرگونه تحلیل بی‌طرفانه از عقاید و موضوعات نامعلوم را پیروی از فاشیسم و نازیسم می‌خوانند.
بازنگران تاریخی در امریكا نیز دلیل اصلی بدنامی كشورشان در جهان را، هولوكاست می‌دانند. شكل‌گیری گروههای مروج معتقد به وجود هولوكاست در این كشور (Holocaust mania) سبب ایجاد یك لابی قدرتمند یهودی در این كشور شده است. بازنگران تاریخی معتقدند ایجاد جو احساسی ناشی از تبلیغات این گروه سبب شده است تا امریكا روز‌به‌روز به دولتی نزدیك‌تر شود كه به خاطر نقض روزانه حقوق بشر بدنام است و در این بدنامی نیز شریك شود. بازنگران امریكایی می‌پرسند به چه دلیل امریكا یك حمایت تمام عیار از دولتی به عمل آورد كه بدون كمكهای اقتصادی خارجی توان ادامه حیات ندارد؛ دلیلی غیر از تبلیغات برای «هولوكاست»؟:
آنچه آمد تفسیر بازنگران از پویایی تاریخ و سیاست در قرن بیستم است. آنها اعلام خطر می‌كنند كه چنین تاریخ‌سازی، خطرات بالقوه‌ای برای آینده بشر در پی خواهد داشت؛ خطراتی كه امروز به واسطه تمایلات و منابع نخبگانی كوچك به استقبال آنها می‌رویم.
● بازنگری و ضرورت پرداخت به هولوكاست
بازنگری می‌كوشد تا درست و غلط در هم آمیخته را از هم جدا سازد. تاریخ در ذات و ماهیت،‌بازنگر طلب است. در دوره جنگ و ستیز، دروغ و كذب به وفور برای نیازهای تبلیغاتی منتشر می‌شود. خردمندانه است كه یك تاریخ‌نگار فعال در چنین شرایط و میدانی مراقبت و احتیاط خود را دو چندان كند… زمانی كه یك جنگ به سمت جنگی با ده میلیون كشته هدایت می‌شود، اولین قربانی آن حقایق اثبات پذیرند؛ پس حقیقت باید دوباره جستجو و مستقر شود. تاریخ رسمی جنگ جهانی دوم شامل قطعاتی از حقیقت است كه با مقادیری زیاد از كذب و دروغ آمیخته شده‌اند. (۷)
در بررسی تاریخی اشاره كردیم كه این مكتب تاریخ‌پژوهی در جهت تطهیر تاریخ از مسائلی شكل گرفت كه ریشه در تبلیغات سیاسی دوره جنگ داشت. با این حال پرسش همچنان بی‌‌پاسخ مانده است كه غیر ضرورت نظری پرداخت به مسئله هولوكاست،‌چه دلیلی برای بررسی دوباره این داستان وجود دارد؟
در پاسخ، مسئله تاریخ‌نویسی فاتحان به میان كشیده می‌شود؛ مسئله‌ای كه برای اولین بار ایده شكل‌گیری بازنگری تاریخی قرار گرفت. در مورد گذشته نزدیك این حقیقت بدیهی كه «فاتحان، تاریخ را می‌نویسند» هنوز صادق است؛ و فاتحان معمولا انتقاد را نمی‌پذیرند. بازنگری در تاریخ نوشته شده توسط فاتحان تا زمان پایان یافتن تقابل بین پیروز و شكست خورده، ممكن نیست؛ و گاه این تقابل قرنها به طول می‌انجامد. از آنجا كه تاریخ‌شناسی و بررسی‌های تاریخی درآمد مالی چندانی ندارد، همه مؤسسات تاریخ‌نگاری تحت حمایت دولت متبوع خود قرار دارند و تقریبا چیزی به اسم مؤسسه تاریخ‌نگاری مستقل و آزاد وجود ندارد. در مورد تاریخ معاصر كه هر دولتی منافع سیاسی فراوانی در آن دارد باید نسبت به تاریخ‌نگاری رسمی، مشكوك و مظنون بود؛ «آنكه به نوازنده پول می‌دهد،‌آهنگ را تعیین می‌كند.»
هولوكاست نیز یكی از نمونه‌هایی است كه توسط فاتحان در تاریخ جنگ دوم جهانی گنجانده شد. برای غیریهودیان، هولوكاست( در صورت وجود)حادثه‌ای تاریخی است و امری مذهبی محسوب نمی‌شود،‌بنابراین همانند دیگر موضوعات تاریخی می‌تواند و باید مورد بررسی مجدد و بازرسی انتقادی قرار گیرد. وقتی شواهد جدیدی به دست می‌آید كه ضرورت تغییر نگاه به هولوكاست را ایجاب می‌كند، باید به چنین تغییری تن داد. بررسی و تعیین میزان ارزشمندی و صدق فرضیات به هیچ‌وجه امری نكوهیده و زشت نیست. بنابراین نگاهی انتقادی و شكاكانه نسبت به هولوكاست و مفروضات شایع در مورد آن نیز تشنع و نكوهیده نخواهد بود.
با این همه باید توجه داشت كه موضوع به برخی گروههای مذهبی و سودهای سرشاری كه به جیب صهیونیست‌ها سرازیر می‌شود،‌محدود نخواهد شد. بازنگران معتقدند كه باید با تمام نظم ایجاد شده از سوی دولتهای متفق پیروز در جنگ جهانی دوم مقابله كرد،‌چرا كه اعتبار تاریخ نگاشته شده توسط فاتحان كاملا خدشه‌پذیر است.
هولوكاست، اصلی‌ترین كاشی موجود در این تصویرنگاری است. علاوه بر این تأكید می‌كنند باید با هژمونی سیاسی و فرهنگی اینترناسیونالیستها و برابری‌گرایان مقابله شود. از نظر برابری‌گرایان، تصور معمولی از هولوكاست،‌سمبلی كاملا قابل استفاده برای سركوب هرگونه تلاش نژادی،‌منطقه‌ای و ملی برای استقلال است. از نظر برابری‌گرایان فرقی نمی‌كند كه ای تلاش برای استقلال در آسیا، كشورهای عربی،‌ امریكای جنوبی و یا هر نقطه‌ای از اروپا صورت بگیرد. از نظر آنها ملی‌گرایی شر و شیطانی است؛ چرا كه روزی،‌روزگاری ملی‌گرایی به اتاقهای گاز در آشویتس منجر شده است.
از سوی دیگر بازنگری در هولوكاست نتایج دیگر و شاید جدی‌تری را نیز دنبال خواهد داشت. سیاستمداران آلمانی هم به خوبی دریافته‌اند كه اگر به بررسی‌های انتقادی هولوكاست اجازه شكل گرفتن بدهند، این كشور تحت شدیدترین فشارها قرار می‌گیرد. علاوه بر این اگر هولوكاست زیر سئوال برود نظام اخلاقی ساخته شده توسط بعضی با تزلزل رو‌به‌رو می‌شود؛ همان نظامی كه سنگ بنای آن داستان هولوكاست است. یك نمونه واضح آن را در رسوایی تبلیغاتی دولت آلمان كه در یادبود هولوكاست به بار آمد می‌توان دید.
دولت آلمان پس از چند سال بحث تصمیم‌گرفته بود تا بنای یادبود عظیمی را در مركز برلین (پایتخت آلمان) برای هولوكاست به پا كند. در شعار طراحی شده برای جمع‌آوری پول، طراحان قصد داشتند تا مردم را قانع كنند كه چرا ساخت چنین بنای یادبودی مهم است. در این تبلیغات آمده بود:‌
«هولوكاست هرگز اتفاق نیفتاده است. »«هنوز افراد زیادی هستند كه معتقدند هولوكاست اتفاق نیفتاده است و در بیست سال آینده تعداد آنها افزایش خواهد یافت، بنابراین برای ساخت بنای یادبود یهودیان كشته شده اروپا،‌كمك مالی كنید.»
جمله اول این تبلیغ بسیار درشت چاپ شده و به اصطلاح نقل قولی از یك منكر هولوكاست بود، اما از آنجا كه جملات بعدی به شدت ریز و معنای آن هم كاملا واضع نبود، به سرعت باعث ایجاد توفانی از مخالفتها شد؛ كه در نهایت به جمع‌آوری این تبلیغات منجر گردید.
نگرانی مروجین هولوكاست از آن است كه با گذشت زمان، از استحكام بنایی كه با عنوان هولوكاست بنیان‌گذارده‌اند، كاسته شود و روزی برسد كه دیگر كسی داستان یهودی سوزی در طول جنگ جهانی دوم را باور نكند. برخی معتقدند كه این نگرانی در پی از دنیا رفتن شاهدان عینی هولوكاست افزایش یافته است، چرا كه با نبود شاهان عینی این ماجرا ،‌اثبات صحت آن برای نهادهای رسمی حامی این تفكر مشكل‌تر خواهد شد. اما مسئله اینجاست كه درستی یك واقعه تاریخی مستند نباید وابسته به شاهدان عینی باشد. وقایع مستند تاریخی غبار زمان بر خود نمی‌گیرند و با گذشت زمان در پرده ابهام نمی‌روند.
چرا بازنگری هولوكاست؟ من فكر می‌كنم توماس جفرسون پاسخ این سئوال را دو قرن پیش داده است؛ آن زمان كه نوشت؛ هیچ واقعیتی وجود ندارد،‌كه من از آن بترسم و یا آرزو كنم در جهان ناشناخته بماند. (۸)● همه مدافعان آزادی بیان یا بازنگری و دشمنان آن
از سال ۱۹۴۷ مجبور بودم تا در میدانهای جنگ قانونی زیادی بجنگم؛ جنگهایی كه من را از پیدا كردن زمان برای آماده كردن تفسیرهایی روشمند در حد پروفسوری كه سالهای زیادی را صرف بررسی تاریخ جنگ جهانی دوم نموده عاجز می‌ساخت؛ تفسیرهایی درباره «هولوكاست»یا «شوآه»
سالی كه پس از سالی می‌رسید و بهمن دادگاهها فرود می‌آمدند،‌ پاسخگویی به آنها مرا از طرحهایی كه برای چاپ و انتظار داشتم باز می‌داشت. غیر از موضوع خودم،‌دفاع از دیگر بازنگران فرانسوی نیز، نیاز به تلاش و صرف وقت داشت. در همین زمان كه این كلمات را می‌نویسم دو دعوا علیه من مطرح شده است؛ یكی در هلند و دیگری در فرانسه و این در حالی است كه من باید مستقیم یا غیرمستقیم درباره اتهاماتی دخالت كنم كه علیه دیگر بازنگران در سوئیس، كانادا و استرالیا مطرح می‌شود. به خاطر كمبود وقت محبورم تا از میزان كمك كردنم به دیگران كم كنم. در تمام دنیا تاكتیكهای دشمنانه ما تقریبا یكسان است. استفاده از دادگاهها برای فلج كردنه كار پیروان مكتب بازنگری؛ ]البته[ اگر حكم دوره‌های زندان و پرداخت خسارت و جریمه در میان نباشد. برای این مجرمان زندانی شدن به معنای یك ایست در مسیر همه فعالیت‌های بازنگریشان است، در حالی كه اگر حكم برای پرداخت جرایم سنگین بریده شود آنها مجبور می‌شوند تا بی‌قرار به دست آوردن پول باشند؛ در كار آن همه فشارهای دادگاه از طریق «قرار ضبط اموال»،‌«بستن حسابهای بانكی» و … صورت می‌گیرد. به خاطر همین یك دلیل،‌زندگی من در یك چهارم قرن مشكل شده است،هنوز این‌گونه است و احتمالا همین‌گونه نیز باقی خواهد ماند.(۹)
این یادداشتها متعلق به یك استاد حقوق دانشگاه نیست، اینها بخشی از نوشته‌های یكی ازپیروان بازنگری است. آنچه او در تشریح وضعیتش گفته است تقریبا با كمی شدت و ضعف برای دیگر پیروان مكتب بازنگری تاریخی،‌قابل تعمیم است.
گروههای بسیار قدرتمندی وجود دارند كه مانع هرگونه تصور انتقادی در مورد هولوكاست می‌شوند. در سراسر جهان رسانه‌ها انبوهی از تهمتها را به كسانی نسبت می‌دهتد كه نسبت به تصور ارتدوكس در مورد هولوكاست شك كنند. در كشورهای آلمانی زبان،‌ابراز شك در مورد هولوكاست جنایتی سیاسی محسوب می‌شود و حكم زندان طولانی مدت را در پی خواهد داشت. (بخش ۱۳۰ ، پاراگراف ۳ از قانون مجازات عمومی آلمان،‌بخش سوم از قانون مجازات اتریش و بخش ۲۱۶ از قانون مجازات سوئیس). همین مقدار كافی است تا به هر كس كه می‌تواند تفكر انتقادی داشته باشد، مشكوك شوند. كسی باید بپرسد كه با گذشت این همه زمان از جنگ جهانی دوم،‌چه نیازی به چنین تبلیغات و نفرت‌پراكنی وجود دارد؟‌
در ایالات متحده اولین اصل قانون اساسی ابراز می‌دارد كه هر سخن صلح‌آمیز و عالمانه آزاد است و از این منظر بیان، چاپ و نشر آرای بازنگران تاریخی آزاد خواهد بود. اما علی‌رغم این در عمل اوضاع كاملا متفاوت است. البته در كانادا یا استرالیا و بسیاری از كشورهای اروپایی اوضاع قانونا نیز این چنین نیست.
در استرالیا هر چیزی كه مخالف جامعه بهود گفته شود از سوی به اصطلاح «كمیسسیون حقوق بشر» این كشور مورد تعقیب قرار می‌‌گیرد. این كمیسیونها كه سازمانهایی موازی با دستگاههای قانونی این كشورها می‌باشند، می‌توانند به خودی خود دستور توقف نشر كتاب، تعیین جریمه و یا اجبار به عذرخواهی را صادر كنند. با اینكه این كمیسیونها بخشی از نظام قانونی این كشورها نیستند(و از این طریق كنترل آنها بیشتر در دست یهودیان قرار می‌گیرد) اما سرپیچی از دستور آنها خود جرم محسوب می‌شود و می‌تواند به پرونده‌ای قضایی در دادگاههای استرالیا و كانادا منجر شود. هر چند بازنگری تاریخی چیزی نیست كه ذاتا به یهودیان مربوط شود اما همه گروهها و جوامع یهودی به شدت از آن احساس خطر می‌كند؛ چرا كه بازنگری تاریخی مستقیم یا غیرمستقیم به این نتیجه می‌رسد كه برخی از یهودیان در برخی از موارد راستگو نبوده‌اند و شهادتهای صحیحی در مورد تجربیات خود از جنگ جهانی دوم ارائه نكرده‌اند. البته حیرت‌انگیز است اگر كسی برخلاف این نظر مدعی شود كه یهودیان تنها گروهی هستند كه هرگز دروغ نمی‌گویند، تحریف و یا بزرگ‌نمایی نمی‌كنند؛ اما در حال حاضر رهبران جوامع یهودی مدعی‌اند كه هیچ‌كس حق ندارد نشان دهد یهودیانی در مورد هولوكاست صادق نبوده‌اند.
در بسیاری از كشورهای اروپایی بازنگری در هولوكاست جرمی سنگین شناخته شده است. در فرانسه برای این جرم تا یك سال زندان تعیین شده است،‌در سوئیس تا سه سال و در آلمان ( و سرزمینهای اشغالی) تا پنج سال و در اتریش تا ده سال.
با این حال، از منظر نظری، بازنگری باید در همه این كشورها كاملا قانونی باشد. چراكه همه این كشورها بیانیه حقوق بشر سازمان ملل متحد را امضا كرده‌اند و از این طریق همه آنها مجبور به رعایت حقوق بشر هستند. مطابق بیاینه حقوق بشر، آزادی بیان فقط در مورد تجاوز به حقوق دیگران و یا تحریك بر یك جنایت، قابل محدود كردن است، اما آزادی تحقیقات علمی هیچ محدودیتی ندارد. شاید براساس همین‌نظر است كه یك پایان‌نامه دكتری در دانشگاههای آلمان با عنوان «سركوب دروغهای آشویتس» به این نتیجه‌گیری مضحك رسیده كه بیان عقاید بازنگرانه نقض حقوق بشر است!‌
در عمل،‌اوضاع در اروپا به شدت بر ضد بازنگری است و باید گفت: بله،‌بازنگری در اروپا غیر قانونی است. از اواسط دهه ۱۹۸۰ در بسیاری از كشورهای اروپایی بازنگری غیرقانونی شده بویژه از سال ۱۹۹۵ عقاید بازنگرانه با جریمه‌های سنگین سركوب شده‌اند و صرفا به این دلیل كه تصور و تصور رسمی از هولوكاست زیر سئوال رفته،‌دانشمندان به زندان فرستاده می‌شوند. در این زمینه دادگاههای اروپا با رسانه‌های عمومی همكاری نزدیكی دارند تا دانشمندان منتقد نظریه رسمی هولوكاست را «منكرین آشویتس»، «منكرین هولوكاست» و .. بنامند.
زیر سئوال بردن كشتارهای جمعی به وسیله ناسیونال سوسیالیستها جرمی است كه تا پنج سال زندان به همراه دارد.
بنابراین مطابق این ماده از قانون مجازات عمومی آلمان، موضوع هولوكاست امری اثبات شده و یقینی است و هر كسی كه برداشتی مخالف تصور و تصویر رسمی ارائه كند در واقع عامدانه و با نیت مجرمانه دروغ گفته است و بنابراین گناهكار و مقصر است، حتی وكلای مدافعی نیز كه بخواهند از چنین فردی دفاع كنند مشمول این قانون می‌شوند وعمل آنها جرم محسوب می‌شود، چرا كه آنها نیز می‌خواهند شواهدی در رد برداشت رسمی از هولوكاست در دادگاه ارائه دهند.
در حقیقت، بازنگری تاریخی در هولوكاست غیرقانونی است، بلكه آیین دادرسی آلمان به دلیل حمایت از هولوكاست، با اصول خود دچار رابطه‌ای پارادوكسیكال شده است، با این همه متأسفانه قدرت در دست این دادگاههاست. اوضاع در اتریش، سوئیس و تا حدی فرانسه نیز به همین منوال است.
در طول ده سال گذشته دولت آلمال بسیاری از كتابها را به همین دلیل سوزانده است،‌علاوه بر این سالیانه بین ده تا ده هزار آلمانی به علت چنین «جرایم فكری» محاكمه می‌شوند.عبارت جرایم فكری را اولین بار جرج‌اورول در كتاب معروف خود به نام ۱۹۸۴ به كار برد؛ اصطلاحی كه اورول برای توصیف جامعه‌ای كمونیستی تحت قیمومیت «برادر بزرگ» به كار برده بود، اما امروز پس از گذشت بیش از یك دهه از فروپاشی شوروی مفهوم جرم فكری در كشورهای مدعی آزادی بیان احیا می‌شود؛ افكاری كه توسط تله اسكرینهای رسانه‌های كنترل و در دادگاههای تفتیش عقاید مورد بررسی قرار می‌گیرند.
اوج عملكرد دادگاههای آلمان بر ضد بازنگری- اگرچه مستقیما با این مكتب مرتبط نبود- هنگامی اتفاق افتاد كه دادستان كل دادگاههای آلمان با طرح دعوای یك فعال محافظه كار آلمانی مخالفت كرد كه رسانه‌ها به او تهمت نازی بودن زده بودند. با جلوگیری از طرح این دعوا همه طیفهای سیاسی راست‌گرا در آلمان، نازی محسوب می‌شوند از قبیل محافظه‌كاران، وطن‌پرستان،‌رادیكالها،‌تندروها،‌فاشیستها، نازیها و دیگر راست‌گرایان. و به این ترتیب تهمت نازی بودن برای كسی كه به نحوی بتوان او را به راست‌گرایی نسبت داد در آلمان یك اتهام و انگ‌زنی محسوب نمی‌شود، چرا كه مقامات آلمانی او را یك نازی به حساب می‌آورند.
به این ترتیب ممكن است در آلمان همسایه‌ای فقط به علت خواندن سرودهای ملی‌گرایانه و یا نصب پرچمهای ملی‌گرایانه،‌توسط همسایه خود به عنوان نازی به دادگاه معرفی شود و ازاین طریق كسانی كه احساسات صادق و سالم میهن‌پرستانه دارند در آلمان در معرض اتهام نئونازی بودن قرار بگیرند.
روزگاری در ایتالیای قرون وسطی یك دانشمند به دلیل بازنگری هیئت بطلمیوسی مورد بازخواست و محاكمه قرار گرفت. وی معتقد بود كه شواهد موجود، هیئت بطلمیوسی را تأیید نمی‌كند و این مدل بیشتر مدلی افسانه‌ای است تا مدلی بر مبنای شواهد یقینی . دادگاه سرانجام او را محكوم كرد تا به اشتباه بودن نظرش اعتراف كند. به نظر می‌رسد تاریخ در حال تكرار است.
● بازنگران و طیفهای متضاد
از مشهورترین اتهاماتی كه به بازنگران تاریخی وارد می‌كنند اتهام ناسیونال سوسیالیست بودن و یا به عبارت بهتر نازی بودن است. مدافعان هولوكاست با این برهان كه از رد قضیه هولوكاست تنها نازیها منتفع می‌شوند، همه منتقدان این ادعای تاریخی را نئونازی و منتسب به این گرایش سیاسی قلمداد می‌كنند. بازنگران هولوكاست همه از یك گروه یكدست و همگن نیستند. در ابتدای شكل‌گیری این مكتب مسئله مورد تاكید این بود كه هیچ‌گونه دسته‌بندی سیاسی دینی و عقیدتی در میان آنها نباید وجود داشته باشد همین نوع نگاه باعث شد تا طیفهای كاملا متضاد عقیدتی در كنار هم و در ذیل مكتب بازنگری گردآیند. در این گروه حتی یهودیهای منتقد هولوكاست نیز به طور فعال حضور دارند؛ بازنگرانی چون ژوزف جی‌بورگ،‌روژه- گی دومریگو، دیوید كول و استفان هی‌وارد جزء یهودیانی هستند كه كشتار جمعی و هدفمند هم‌كیشان خود را در دوره جنگ جهانی دوم زیر سئوال می‌برند. در این میان مسیحیان معتقد نیز در كنار یهودیان حضور دارند. رادولف،‌مایكل‌ای. هوفمان و رابرت كونتس همگی مسیحی‌اند. مسلمانان نیز به این تنوع عقیدتی در این مكتب تاریخی اضافه شده‌اند؛ ابراهیم آلوش و احمد رامی و در مقابل برخی نیز چون برادلی اسمیت و رابرت فوریسون به طور كلی منكر دین و خدا هستند و عقاید ملحدانه دارند.
همین تنوع در حوزه دینی بازنگران به حوزه ایدئولوژی‌های سیاسی نیز تعمیم می‌یابد. طیف بازنگران هولوكاست شامل برخی كمونیستها و سوسیالیستها می‌شود؛ پل راسینیر و روژه گارودی كمونیست‌های مكتب بازنگری هستند. برخی دیگر مانند پی‌یر گولامه و سرج‌سیون چپ‌گراهای معتل هستند. برخی دیگر مانند آندرو آلن، دیوید كول، برادلی اسمیت و ریچارد ویدمان لیبرال هستند. برخی دیگر مثل گرمار رادولف،‌كارلو ماتوینو و ورنر رادماچر محافظه‌كارند. عده‌ای دیگر چون اودو والندی و مارك وبر راست گرایند و برخی دیگر مثل ارنست زاندل ناسیونال سوسیالیست هستند. (۱۰)
در میان طیفهای مختلف بازنگران،‌نه تنها اتهام نازی بودن در مورد برخی شان قابل تصور نیست بلكه خود از آسیب‌دیدگان مجازاتهای رژیم نازی آلمان به حساب می‌ایند و مدتی را در اردوگاههای آلمانی گذرانده‌اند. افرادی چون پل راسینیر و ژوزف جی‌بورگ از این دسته به حساب می‌آیند.
گروهی دیگر از بازنگران تاریخی را سربازان جنگ جهانی دوم تشكیل می‌دهند. این سربازان قدیمی كه چه برای آلمان و چه برای متفقین،‌از هر دو دسته در مجموعه بازنگران وجود دارند، افرادی چون ورنر رادماچر، ویلهلم استاگلیچ و داگلاس كولینز از همین كهنه سربازان هستند.
اتهام جدی دیگر كه به بازنگران تاریخی وارد می‌شود سطح سواد این نظریه‌پردازان تاریخی را نشانه می‌گیرد. زیر سئوال بردن سطح علمی به معنای زیر سئوال بردن استدلالات پیروان این مكتب است و چنین برخوردی این امتیاز را دارد كه دیگر نیازی به چالش یا براهین و استدلالهای طرف مقابل نخواهد بود. با این حال نظری اجمالی به میزان تحصیلات و جایگاه علمی پیروان مكتب بازنگری،‌این ابهام و شبهه را نیز از درجه اعتبار ساقط می‌سازد.
رابرت فوریسون، آرتور آر بوتز،‌كریستیان لیندتر و كوستاس زاوردینوس همگی پروفسور هستند و جایگاه بالای آكادمیك دارند. ویلهلم استالگیچ ، رابرت كونتس، استفان هی‌وارد و هربرت تیدمان نیز مدرك دكتری دارند. برخی از بازنگران دارای مدارك شیمی، فیزیك و مهندسی هستند مانند مایكل گارتنر، گرمار رادولف، آرنولف نیومایر و فردیریك برگ كه در میان آنها می‌توان متخصص اتاق گاز نیز پیدا كرد كه به واسطه ناهم‌خوانیهای فنی میان ادعای شاهدان هولوكاست با واقعیت به جمع منتقدین هولوكاست پیوسته‌اند. و برخی دیگر مانند مارك‌وبر،‌رابرت كونتس و كارلو ماتوینو مورخ هستند.
و سرانجام آخرین نقطه شبهه وارد بر بازنگران تاریخی اینكه آنان تعدادی آلمانی ظلم‌دیده در جنگ دوم جهانی‌اند كه اكنون به مخالفت با تاریخ رسمی این دوره برخاسته‌اند اما تنوع حاكم در حوزه‌های مختلف یاد شده به همین شدت در بحث ملیت بازنگران نیز وجود دارد.
بازنگران برخی مانند رابرت فوریسون، پیر گولامه، روژه گارودی، پل راسینیر،‌وینستت رینوارد و جین پلانتین فرانسوی‌اند. برخی مانند برادلی اسمیت، مارك وبر، آرتور بوتز، ریچارد ویدمان و فردریك لوختر امریكایی‌اند. برخی دیگر مانند گرمار رادولف، ورنر رادماچر ،‌مایكل گارتنر، آرنولف نیومیر و ویلهلم استاگلیچ آلمانی هستند. برخی مانند یورگن گراف و آرتور ووگت سوئیسی هستند. برخی مانند كارلو ماتوینو ایتالیایی‌اند. برخی مالند انریكو آینت اسپانیایی‌اند. برخی مانند ابراهیم آلوش اردنی‌اند و برخی مانند احمد رامی‌اهل موروكواند . در این میان انگلیسی، سوئدی،‌دانماركی،‌لهستانی، روسی و … نیز وجود دارد.
در عین حال دشمنان دیرینه نازیها در میان بازنگران تاریخی حضور دارند؛‌افرادی چون پل راسینیر كه پروفسور و استاد جغرافی و تاریخ است، یكی از مبارزان گروههای مقاومت فرانسوی علیه آلمان نازی بوده است و سالها در اردوگاههای آلمانی به سر برده۸ است. او به علت مخالفت با توصیفات و توضیحات ساختگی چند تن از هم‌بندانش از جمله‌ ای‌كوگون در مورد اردوگاههای آلمانی یكی از بنیان‌گذاران بازنگری در هولوكاست شناخته می‌شود .● موفقیت و شكست بازنگران
یك ارزیابی در سال ۱۹۹۸ به طور خلاصه نتایج حركت تهورآمیز بازنگری را بررسی كرد. این بررسی در دو جبهه موفقیت و شكست بازنگران را به تصویر كشید.
اول جرقه‌ای موفق در جبهه علمی و تاریخی كه در سال ۱۹۹۶ باعث تسلیم شدن رقبای بازنگران تاریخی شد. دوم شكستی كه در جبهه روابط عمومی برای بازنگران تاریخی روی داد. در این جبهه رقبا و دشمنان بازنگری تاریخی با در دست داشتن امكانات و ظرفیتهای رسانه‌ها توانستند مانع از ارتباط مستمر و مؤثر بازنگران تاریخی با عموم مردم شوند و تمام راههای رسانه‌ای را جز اینترنت بر آنها بستند.
در دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، نویسندگان ضد بازنگری كوشیدند تا در میدانهای علمی- تاریخی با بازنگران برخورد كنند. پی‌یر ویدال ناكوثت، نادین فرسكو،‌جرج ولرز، آدالبرت راكرل، هرمن لنگبین، اوژن كوگون و آرنو میر تلاش كردند تا رسانه‌ها را برای پیدا كردن پاسخهایی برای استدلالات بازنگران ترغیب كنند.
مایكل برنبوم و موزه یادمان هولوكاست در امریكا در سالهای ۱۹۹۳ و ۱۹۹۴ بازنگران را دعوت به مبارزه كردند. آنها كوشیدند با نشان دادن یك اتاق گاز به عنوان تنها دلیل، نسل‌كشی یهودیان را ثابت كنند. شكست طرفداران هولوكاست در این جبهه جدی بود با این حال این جنگ همچنان ادامه داشت.
در سال ۱۹۹۸ كتاب قطوری از مایكل برنبوم به همراه آبراهام جی. پك با موضوع تاریخ هولوكاست منتشر شد؛ كتابی كه به دور از روشهای علمی تاریخی به بررسی هولوكاست می‌پردازد. در عوض آنها ندانسته نشان دادند كه هولوكاست یك چیز است و تاریخ چیز دیگر. از طرف دیگر این كار تقریبا شبه مجرد بود؛ بدون نشان دادن هیچ عكسی یا نقشه‌ای و بدون هیچ‌گونه تلاشی در نشان دادن فیزیكی حقایق. تنها توده‌ای از كفشها در این كتاب به نمایش درآمده بود. می‌توان فرض كرد كه توده كفشها به ما چه می‌گویند:‚ «ما همه كفش هستیم و آخرین شاهدان!» (۱۱)
كتاب حاصل فعالیت ۵۵ نفر از نویسندگان و تحت نظر كامل خاخام برانبائوم منتشر شد. در آن كتاب تلاشهای واقعی برای تحقیقات علمی تاریخ كنار گذاشته شده بود. شرایط به گونه‌ای بود كه وقتی شخص چون آرتور مایر به دلیل تحقیقاتش در سال ۱۹۸۸ كه سعی در كنار گذاشتن «هولوكاست» از قلمرو تاریخ داشت،‌تكفیر شد. حركتهای غیر معقول بالاخره و تلاش برای عقل‌گرایی چربید و مسلط شد. (۱۲)
چند سال بعد، یعنی در سپتامبر ۱۹۹۶ ناقوس عزا برای امیدهایی كه به مبارزه علمی با بازنگران بسته شده بود به صدا درآمد. دو مقاله بلندی كه در یك روزنامه‌ سوئیسی به وسیله یك نویسنده ضد بازنگری یعنی «بایناك» به چاپ رسید یه صورت قطعی دفتر پاسخ دادن مستدل به نظریات بازنگران را بست.
در سالهای میانی و پایانی دهه ۱۹۷۰ زمانی كه رابرت فوریسون درباره اتاقهای گاز تحقیق می‌كرد، هیچ‌گاه به این نمی‌اندیشید كه بیست سال بعد این تلاشها پیشرفت بزرگی نصیب بازنگران تاریخی سازد.
بیست سال بعد برخی چون بایناك كه تا پیش از این در پی اثبات اشتباهات فوریسون در انتقاد اتاقهای گاز بودند، از مواضع خود عقب‌نشینی كردند؛ مقاله بایناك یكی از نمونه‌های بارز این اتفاق است. آری، مخالفان بازنگری در عرصه برخورد علمی با باز نگران تاریخی شكست خورده بودند، اما هنوز هولوكاست در جهان به عنوان یك واقعه شناخته می‌شد. اشكال كار از كجا بود؟ براساس نظریه بازنگران، مبنای شكل‌گیری افسانه شوآه یا هولوكاست،‌تبلیغات جنگی است و این مسئله اساسا مبنای رسانه‌ای و تبلیغاتی دارد. حركتهای وسیع رسانه‌ای در جهت تبلیغ هولوكاست كم‌كم این ادعای تاریخی را به یك باور عمومی تبدیل می‌كند.روزنامه‌ها،‌رادیو و تلویزیون و حتی سینما از روشهای مختلف،‌هولوكاست را به عنوان یك واقعیت غیرقابل تردید مطرح می‌كنند. از طرفی گرفتن رنگ و بوی مذهبی نیز هولوكاست را در باقی ماندن یاری می‌رساند.
سینمای جهان نیز كه در گذشته ید طولانی در به تصویر كشیدن افسانه‌های عبری داشت،‌این بار پرستیژی از مستندسازی نیز به خود گرفت و هولوكاست كلید خورد.
اگر بازنگران تاریخی توانستند میدانهای علمی را به روی خود بگشایند، میدان رسانه همچنان به روی آنان بسته ماند و استدلالات آنها در میان هیاهوی بوقهای تبلیغاتی هیچ‌گاه به گوش افكار عمومی نرسید.
فعالیتهای رسانه‌ای بازنگران تاریخی در انتشار كتاب و فصل‌نامه بازنگری تاریخی محدود ماند و تنها مجرای اطلاع‌رسانی غیر مكتوب آنها نیز در فضای اینترنت شكل گرفت. بازنگران تاریخی با شكستی جدی در حوزه ارتباط با افكار عمومی روبه‌رو شدند، چرا كه ابزار رسانه‌ای همچنان در دستان كسانی قرار دارد كه از صنعت هولوكاست منتفع می‌شوند.
كتاب‌شناسی بازنگری
نویسندگان بازنگری در سالهای پس از شكل‌گیری و رشد اندیشه‌های این مكتب، آثار بسیار متنوع و متعددی را در قالب كتاب منتشر و عرضه كرده‌اند؛ آثاری كه به زمینه‌هایی چون تاریخ تحلیلی جنگ جهانی دوم و بررسی وقایع آن دوران می‌پردازد و در كنار آن آثار متعددی درباره بررسی هولوكاست دیده می‌شود.
آنچه در می‌آید تنها نام، موضوع و نام نویسنده كتاب را در خود داراست. هرچند كه از نظر كتاب‌شناسی اطلاعات ارائه شده ناكامل است اما چراغی را فراروی مطالعات بازنگری و هولوكاست قرار می‌دهد.
● نمونه‌هایی درباره هولوكاست
۱) “Did Six Million Really Die?”
ـ Barbara Kulaszka
ـ آیا واقعاً ۶ میلیون یهودی مرده‌اند؟
ـ گزارشی از شهادتها در اخبار غلط كانادایی، ادامه‌ای بر ]اثر[ ارنست زاندل ۱۹۸۸
ـ نوشته: باربارا كولاسزكا
۲) Lectures on the Holocaust
ـ Germar Rudolf
ـ سخن‌رانیهایی ]درس‌هایی[ در مورد هولوكاست
ـ نوشته: گرمار رادولف
۳) SPECIAL TREATMENT IN AUSCHWITZ
ـ Carlo Mattogno
ـ برخورد مخصوص در آشویتس
ـ نوشته: كارلوماتوینو
۴) The First Holocaust
ـ Don Heddesheimer
ـ اولین هولوكاست
ـ تأمین و افزایش سرمایه یهودیان از طریق ا دعای هولوكاست در جنگ جهانی اول
ـ نوشته: دان هدیشمیر
۵) THE HOZX OF THE TWENTIETH CENTURY
ـ Arthur R.Butz
ـ بزرگترین فریب قرن بیستم
ـ نوشته: آرتور بوتز
۶) BEST WITNESS
ـ By Michael Collins Piper
ـ بهترین شاهد
ـ نوشته: میشل كولینز پایپر
ـ اردوگاه آشویتس
اردوگاه آشویتس معروف‌ترین اردوگاهی است كه معتقدان و حامیان هولوكاست از آن به عنوان اردوگاه كوره‌های آدم‌سوزی نام می‌برند. از این رو این اردوگاه در بررسیهای بازنگران، اهمیت بسزایی یافته است. آثار متنوعی در این زمینه به رشته تحریر درآمده كه در زیر تعدادی از آنها را به عنوان نمونه آورده‌ایم.
۱) Auschwitz Lies
ـ Germar Rudolf
ـ Carlo Mattogno
ـ دروغهای آشویتس
ـ نوشته: گرمار رادولف و كارلو ماتوینو
۲) Auschwitz
ـ Willhelm Staglich
ـ نگاهی عادلانه به آشویتس
ـ نوشته: ویلهلم استاگلیچ
۳) Auschwitz: Plain Facts
ـ Herbert Verbeke
ـ آشویتس: واقیعات آشكار
ـ نوشته: هربرت و ربك
ـ با همكاری: پروفسور رابرت فوریسون، كارلو ماتوینو، مانفرد كوهلر و دیگران
۴) Auschwitz: Plain Facts
ـ Germar Rudolf
ـ آشویتس: واقعیات آشكار
ـ نوشته: گرمار رادولف
۵) Auschwitz Crematoriu۱
ـ Carlo Mattogno
ـ آشوبتس: كوره آدم سوزی شماره ۱
ـ گازهای كشنده
ـ نوشته: كارلو ماتوینو
ـ آثاری از ایروینگ
دیوید ایروینگ یكی از پركاریتن نویسندگان بازنگر بویژه در زمینه هولوكاست.
ایروینگ آثار متعددی در بازخوانی هولوكاست دارد كه به برخی از آنها در این مجال اشاره خواهیم كرد. انتخاب دیوید ایروینگ از جهت تنوع و تعدد آثار وی در زمینه هولوكاست بود، اگر نه بازنگران دیگری نیز هستند كه از نظر پركاری چون ایروینگ بوده، آثار فراوانی را تهیه و تدوین كرده‌اند. اما همان‌طور كه پیش از این هم گفته شد این بخش تنها اشاره‌ای به برخی از عناوین آثار بازنگران كرده است، چرا كه كتاب‌شناسی و بررسی آثار بازنگران تاریخی خود نیازمند مقاله‌ای بلند و مشروح است.
۱) THE SECRET DIARIES OF
ـ HITLER’ S DOCTOR
ـ دفتر خاطرات سری دكتر هیتلر
۲) THE WAR BETWEEN
ـ THE GENERALS
ـ جنگ میان ژنرالها
۳) Apocalypse ۱۹۴۵
ـ The Destruction of Dresden
ـ مكاشفات ۱۹۴۵
▪ آثاری بدون اشاره مستقیم به هولوكاست:
۱) The West, War and Islam
ـ Ernest Zundel
ـ غرب، جنگ و اسلام
ـ نوشته: ارنست زوندال
۲) The great Zionist cover – up
ـ Edwin M. Wright
ـ سپر بزرگ صهیونیسم
ـ نوشته: ادوین ام رایت
۳) The Israel lobby and U.S Foreign Policy
ـ John J. Mearxheimer
ـ لابی اسرائیل و سیاست خارجی امریكا
ـ نوشته: جان ام. میرشیمر
نویسنده: مصطفی حریری
پانوشت‌ها:
۱- Dr. Carlos Huerta, Touro College, Jerusalem , Writing in Martydom and Resistance, Octob: r ۱۹۹۱.
۲- Impact and Future of Holocaust Revisionism, Robert Faurisson, Journal of historical review.
۳- همان
۴- نیوز ورچه زیتونگ، ۱۶ ژوئن ۱۹۹۹.
۵- Impact and Future of Holocaust Revisionism, Robert Faurisson. Journal of histovdical teview.
۶- The Jornal of Historical Review, A Look Back. By Greg Raven. Journal of histovdical review.
۷- Impact and Future of Holocaust Revisionism, Robert Fourisson , Journal of histovdical review.
۸- Why Holocaust Revisionism? Theodore J. O’Keefe
۹- Impact and Future of Holocaust Revisionism, Robert Faurisson, Journal of historical review.
۱۰-بازنگری تاریخ هولوكاست . نوشته جمعی از بازنگران تاریخی، ترجمه سیدمجتبی عزیزی.
۱۱-Michael Berenbaum and Abraham J. Peck, eds., The Holocaust and History: The Known, the Unknoun , the Disputed and the Reexamined. Published in association With the Unterd States Holocaust Memorial Museum (Washington , DC). Bloomington: Indiana University Press , ۱۹۹۸. Xv+ ۸۳۶ pages; ۵۵ contributions. See the review by R. Faurisson of this book:” Much ‘ Holocaust’ But No History: The Failure of Rabbi Berenbaum, “The Journal of Historical Review, Sept. Oct, ۱۹۹۸, pp. ۲۹-۳۱.
۱۲-M. Berenbaum and A. J. Peck, eds., The Holocaust and History (citee above), p.۱۵.
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید