دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


نگاهی به سرگذشت حاجی بابای اصفهانی


نگاهی به سرگذشت حاجی بابای اصفهانی
رمان را جیمز جاستی نین موریه در لندن نوشت، میرزاحبیب اصفهانی در استانبول ترجمه کرد. در کرمان گفتند شیخ احمد روحی نوشته و در انگلستان شبهه پیش آمد که نکند تامس هوپ آن را نوشته.
کتاب حاجی بابا مثل ماجراهای حاجی بابا دردسرهای بی شمار و گزندهای فراوانی را از سر گذرانده. این الماس ۱۸۴ ساله بارها گم شده، پیدا شده و حتی دزدیده شده، متن فارسی اش مکرر در هندوستان، لاهور پاکستان و شهرهای ایران چاپ یا رونویسی شده و هربار با آسیب تازه ای مواجه شده و از توهم توطئه و کج فهمی فضلا و بدتر از همه دستبرد ناخواسته ادبای تنک مایه نیز در امان نمانده.
این اولین ویرایش از روی دست نویس میرزا حبیب، الماس صیقل خورده موریه را در کف ما امروزیان خوش اقبال گذاشته. دیگر خیال تاریخ ادبیات تخت، حاجی باباهای جعلی، مخدوش و بدلی از رده خارج شده اند.
جیمز موریه «حاجی بابا» را نوشت یا قبلاً نوشته شده بود و او فقط تدوین کرد بماند، رمان او به شدت متاثر بود از رمان مشهور رنه لوساژ فرانسوی، سرگذشت حاجی بابای او اشترکات متعددی با ژیل بلاس داشت تا جایی که موریه متهم به نوشتن از روی دست لوساژ شد. موریه چه بسا نظری هم به تریستر ام شندی و تمثیل های طنزآمیز لارنس استرن داشته یا نمونه های مشابه در نویسندگان فرانسوی موسوم به اصحاب دایره المعارف.پس میرزاحبیب، آگاهانه ژیل بلاس را هم به فارسی ترجمه می کند.
او ترجمه حاجی بابا را نیز از روی نسخه فرانسوی انجام داده که دست نویس شیخ احمد روحی از این ترجمه، مبنای چاپ ۱۹۰۵ کلنل فیلات در کلکته است. تمام چاپ های بعدی بدون استثنا متکی بر همان چاپ صد و دوسال قبل فیلات بوده اند.
گرچه شیخ احمد روحی در نامه اش به ادوارد براون صراحتاً میرزاحبیب را مترجم اثر معرفی می کند، گویا کهولت سن یا مشغله های متعدد مستشرق برجسته نیوکاسلی برای تصحیح متون کهن ادب فارسی، نام میرزاحبیب را از یاد می برد و ابهام در خصوص مترجم حقیقی اثر تا سال ۱۹۶۱ از میان نمی رود. چه آن سال، مرحوم مجتبی مینوی در کتابخانه دانشگاه استانبول دست نویس میرزاحبیب اصفهانی را می یابد و آن ترجمه نبوغ آمیز را روی میکروفیلم ثبت می کند تا به ایران بیاورد.
میرزاحبیب نه مقابل ژیل بلاس و به خصوص نه مقابل حاجی بابا فقط مترجم نیست. در مقدمه کتاب هم اشاره شده، انگار متن موریه، ترجمه ای تحت اللفظی از متنی است که میرزاحبیب به فارسی ارائه کرده، میرزاحبیب فقط بازآفرینی نمی کند و هنرش به ارتقای کیفیت متن اصلی محدود نیست. او نثر تملق آمیز، به بن بست رسیده و مملو از مبالغه و مغلطه قاجاری را یکسر به کناری نهاده و زبانی ارائه می کند که حلقه پیوندی است میان فارسی نویسان کبیر قرن ششم با عصر ما.
در این باب، محمدتقی بهار می نویسد؛ «گاهی در سلاست و انسجام و لطافت و پختگی مثل گلستان و گاه در مجسم ساختن داستان ها و تحریک نفوس و ایجاد هیجان در خواننده نظیر نثرهای فرنگستان است. هم با اصول کهنه کاری استادان نثر موافق و هم با اسلوب تازه و طرز نو هم داستان. در جمله از شاهکارهای قرن سیزدهم هجری است.»
میرزاحبیب هرکجا متن تن داده، دمار از زبان منشیانه قاجار درآورده و ادبای متملق درباری را به سخره گرفته و در همان گفتارهای نخستین رمان، صلاح دیده پای فتحعلی خان صبای کاشی که در متن موریه نامی از او نیست را بکشد وسط.
همان فتحعلی خانی که به تقلید از شاهنامه، شاهنشاه نامه را برای فتحعلی شاه سرود تا به زعم خودش روی فردوسی را کم کند.
میرزاحبیب اصفهانی، جابه جا اعوجاج نثر پرتکلف قاجاری را نمایان کرده. همان طور که اسکیموها دویست مترادف برای عبارت برف دارند، میرزاحبیب هم دایره واژگانی سرشار از کلمه ها و ترکیب های چاپلوسانه دوره انحطاط قاجار را روی دایره ریخته.
وقتی پیامدها و بازتاب های گونه گون حافظ به روایت کیارستمی و حتی کتاب منتشر نشده سعدی به روایت کیارستمی را می خوانی، تصور می کنی نکند مقدمه ممتاز ۵۰ صفحه ای مدرس صادقی باعث شده چندان حرفی باقی نمانده باشد و بر همین اصل در رسانه ها ولوله ای درخور شأن کتاب حادث نشود. اما برای ترجمه تفسیر طبری، مقالات مولانا، مقالات شمس، تاریخ سیستان، سیرت رسول الله، عجایب نامه، قصه های شیخ اشراق، تاریخ بیهقی، تفسیر عتیق نیشابوری و... نیز به ندرت این روزه سکوت شکسته شد.
بازخوانی متون، همچنین ویرایش ها و تصحیحات خارج از این مجموعه، یادآور حجم عظیم و کار بزرگ شاملو در کتاب کوچه است و تکرار همان پرسشی که خداوکیلی جعفر مدرس صادقی این همه وقت را کجا گیر می آورد، مدرس صادقی با رمان (مثلاً گاوخونی)، مجموعه داستان، ترجمه (مجموعه داستان لاتاری، چخوف و داستان های دیگر) و سپس با ویرایش و بازخوانی و تصحیح، دائم دست اندرکار شگفت زده کردن مخاطب است.
در همان مقدمه ای که اشاره اش رفت، از ظلم ها و ضربه هایی که جاودانگی حاجی بابا را هدف گرفتند سخن ها به میان آمده و گاه چنان حیرت آور که به جذابیت گفتار به گفتار خود اثر شده. به عقیده مدرس صادقی بیشترین ستم در حق میرزاحبیب به دست کسی انجام گرفت که باید بیشترین بهره را از تجربه او می گرفت و بیشتر از همه به اهمیت کار او پی می برد. «پس از زائل شدن همه شک و شبهه ها وقتی امکان چاپ شدن ترجمه به نام میرزاحبیب مهیا شد، ریش اش به دست کسی افتاد که در عالم همشهری گری و پیشکسوتی از هیچ تلاشی برای از بین بردن اثر فروگذار نکرد.
محمدعلی جمال زاده نشان داد که نه به عنوان داستان نویس و نه حتی در مقام محققی معمولی، به ارزش دستاورد میرزاحبیب پی نبرده و ضمن نادیده گرفتن آش و لاش و قیمه قیمه اش کرده» در مقدمه حاجی بابای ابداعی اش هم آورده «پاره ای عبارات کهنه به نظر می آمد و بعضی جمله ها از لحاظ صرف و نحو محتاج تغییر مختصری بود...»
مدرس صادقی می نویسد او (جمال زاده) به این ترتیب به خودش مجوز داد اول تا آخر متن را به سلیقه شخصی بازنویسی کند و با صافکاری ترجمه و تزریق یک زبان بی هویت به متن، از آن ترجمه به قول خودش «عالی» چیزی باقی نگذارد. اما میرزاحبیب به قول مرحوم کریم امامی، «کارش آن قدر موفقیت آمیز است که کار ادوارد فیتزجرالد در ترجمه رباعیات خیام. اگرچه هنر این هر دو، منطبق با اصول پذیرفته ترجمه نیست».
در «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی» جامعه ای به تصویر کشیده می شود که علی الظاهر هرکس در آن به کاری مشغول، از ملک الشعرایی تا نسقچی باشی، معتمدالدوله، زنبورکچی و شیه کچی، گریه کن، حمال، مین باشی و یوزباشی، میرآخور، مرده شور،جامه دار، قلیان دار، دفتردار متعه خانه، افیون دار، فراش، قاطرچی و...، نکته این است که تمام مشاغل مورد اشاره در ۸۰ گفتار رمان، با تولید و صنعت بیگانه اند. تازه در همین مشاغل هم ثباتی موجود نیست و حاجی بابا قلیان داری و سقایی و طبابت و نیابت نسقچی باشی و در قامت دراویش ظاهر شدن و به هیئت یک دیپلمات درآمدن و... را می آزماید. تمام حرفه های اشاره شده در رمان، منطبق و همزاد همان نثری هستند که میرزاحبیب در دیار عثمانی به ستیز با هر دو برمی آید.
شخصیت ها هم عناوین و اسامی جالبی دارند؛ نامردخان، خراب قلی، میرزا احمق،غ...ف نادان و...، همین مجموعه که ذکر مشاغل شان رفت، وقتی در مرز ایران با دو سالدات روس رویارو می شوند، از جبهه گریخته و پا به فرار می گذارند اما تا خبر به پایتخت برسد، چنان حماسه ای کوک می کنند که به فرمان صدراعظم، فتحنامه می نویسند و اعلان ده ها هزار کشته خیالی روس را در سرتاسر مملکت تکثیر می کنند.
شانزده سال دیگر که بگذرد عمر کتابی که موریه نوشت دو قرن خواهد شد اما کمتر بوی کهنگی از رخدادهای رمان به شم خواننده می رسد، در واقع از معضلات اجتماعی که گریبان کاراکتر مادام بوواری را گرفته کمتر نشانی در فرانسه امروز می یابی.
معضلات دیکنزی را در انگلستان امروز پیدا نمی کنی و چندان قرابتی نمی بینی بین اسپانیای اونامونو، برزیل ماشادو وآسیس، مکزیک رولفو، ایرلند بکت، ایتالیای پیرآندللو و... با وضعیت امروز کشورهای فوق الذکر. اما بسیاری صفحات رمان حاجی بابا عجیب ، تر و تازه مانده اند. چندتا اداره می شناسید که تملق گویی و عرض ارادات چاپلوسانه ارباب رجوع، باعث آزرده خاطر شدن کارمند پشت میز شود؟
صحنه خرید و فروش اسب دست به دست شده در صفحه ۸۳، داد و ستدی بسیار آشناست، اسبی که «به روایت دلال این قدر عیب داشت که اگر به مفت می دادم، باز خیلی اندوخته بودم»، اسبی تاپوغ زن و سکندری خور که ابلق هم دارد و دندان هایش را هم داغ کرده اند. «به زعم دلال هر صفتی که باید اسب نداشته باشد، داشت. اما چون با این صفات او را با زین و یراق پنج تومان بها سنجید، من متحیر شدم. چون من بی درنگ قبول کردم، او متحیر شد.»
اگر از گفتار هفتاد و شش به بعد لذت کمتری می برید، یا به خاطر عود کردن پیکارسک نویسی- سنت رایج آن روزهای رمان نویسان - موریه است یا مغبون شدن خواننده از لاغر شدن حجم صفحات باقی مانده و روبه اتمام رفتن رمانی به غایت شیرین و خواندنی که مترجمش زبان نزار قاجاری که حداکثر به کار انشانویسی می آمد را تبدیل به زبانی زنده و داستانگو کرد.
هرچند خود میرزاحبیب متواضعانه حسن و قبح و فایده مندی و ضرررسانی اش را یکجا حواله به مولف اصلی کرده؛ من نه این از جیب و انبان گفته ام/ آنچه را گوینده گفت آن گفته ام. چه او به همان دلیلی که طاقتش در تحمل استبداد قاجاری طاق شده بود، نیک می دانست اثر را استهزای ایرانیان خواهند دانست و سوابق شغلی موریه بهترین بهانه خواهد شد تا حاجی بابای اصفهانی را بی رحمانه، آغاز ادبیات استعماری بنامند. راستی میرزاحبیب سه پسر داشت که اسامی آنها، خصوصیات یکی از نبوغ آمیزترین ترجمه ها در تاریخ ادبیات ایران است؛ جمال و جلال و کمال.
منبع : روزنامه شرق