جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


نظامیگری کینزی


نظامیگری کینزی
نظامیگری کینزی یک سیاست اقتصادی دولت است که در آن دولت مخارج زیادی را در بخش نظامی به منظور افزایش رشد اقتصادی صرف می کند.این سیاست جزو سیاستهای تجویز شده کینز در راستای ایجاد تقاضای موثر است.نمونه های اجرای این سیاست را می توان در آلمان دهه ۱۹۳۰ و آمریکا دردهه ۱۹۸۰ یافت.البته صحت عملکرد این سیاست خود نیاز به بحثی جداگانه دارد.
● آثار اقتصادی:
تبعات اقتصادی این سیاست که توسط طرفداران آن ارائه شده را میتوان در چهار ناحیه جستجو کرد :۲ اثر در سمت تقاضا و ۲ اثر در سمت عرضه.
در طرف تقاضا، تقاضای ایجاد شده برای کالاها و خدمات مورد نیاز در بخش نظامی مستقیما در مخارج دولتی ظاهر میشود.ثانیا این تقاضا از کانال ضریب فزاینده باعث افزایش مخارج مصرفی بخش عمومی می شود.این دو اثر کاملا سازگار با تئوری کینز هستند.
در طرف عرضه نیزایجاد و نگهداری یک ارتش منظم بسیاری از کارگران، خصوصا مردان جوانی که کمتر مهارت و آموزش دیده اند را ازنیروی کار غیر نظامی جدا می کند.این دسته جدا شده اغلب با سطح بالایی از بیکاری روبرو هستند و بعضا گفته می شود که جذب این افراد به ارتش از ایجاد باندهای خلاف جلوگیری کرده و میزان جرم و جنایت را کاهش می دهد.
در ایالات متحده سربازگیری و فراخوانی ارتش معمولا تسهیلاتی مثل بورسیه تحصیلی و...همراه است.ازاین جهت شاید بتوان ارتش را آخرین کارفرما نامید.این فرصت استخدامی پایین ترین سطح نیروی کاری را جذب می کندو یک استاندارد زندگی همراه بافرصتهای شغلی و...به آنها ارائه می کند.
همچنین در طرف عرضه گفته میشود که منابع صرف شده ارتش در بخشهای توسعه و تحقیق
بهره وری بخش غیرنظامی را با استفاده از ایجاد زیرساختها و تکنولوژی جدید افزایش می دهد.از نمونه هایی که باعث بهره وری از این طریق شده می توان به رادارها،انرژی هسته ای و اینترنت اشاره کرد.
● انتقادات:
اصل انتقادات وارده برنظامیگری کینزی در حوزه اقتصادی آن نیست بلکه مربوط به اثرات مضر اجتماعی آن است.بسیاری ادعا می کنند که ایجاد یک ارتش بزرگ در زمان صلح و نیز هزینه های بالای نظامی، کشور را به سمت جنگ خواهد برد و روحیه نظامیگری و ناسیونالیزم را تقویت خواهد کرد.این انتقادات اغلب نظریاتی از قبیل اینکه ارتش جوانان را از غرق شدن در جرم و جنایت نجات می دهد را اینگونه به چالش می کشند که سربازانی که از جنگ برگشته اند از لحاظ روحی و جسمی بسیار وضع وخیم تری نسبت به افراد بیکار خانه نشین دارند.
همچنین این سیاست رشد شتابان شبکه صنعتی-نظامی(شبکه ای که کار بنگاه ها رابطه تنگاتنگ با واحد های نظامی مثل وزارت دفاع دارد)چرا که با افزایش بودجه نظامی کار آنها توسعه می یابد.این شبکه سهم بسیار زیادی از تقاضای کل را تشکیل می دهد و این امر باعث فشار های تورمی از سمت تقاضا خواهد شد،از نظر سیاسی هم کاهش کسری هزینه ها بسیار دشوار است نتیجه این امرایجاد یک چرخه جنگی متناوب همراه با افزایش هزینه ها خواهد بود.
یک مشکل دیگر این است که بخش غیر نظامی دراستفاده از هزینه های صرف شده در قسمت توسعه وتحقیق جهت یافتن موارد کاربردی برای صنایع بسیار کارآ تر عمل می کند.نمونه این امر در دنیای امروز ژاپن و آلمان هستند که علیرغم بودجه نظامی بسیار پایین در مقایسه با آمریکا به پیشرفتهای تکنولوژیک خوبی دست یافته اند.یکی دیگر از ایرادات وارده معروف به" سفسطه پنجره شکسته" است. بر طبق یک مثل از اقتصاددان فرانسوی "فردریک باستیا" که اشاره می کند اگر فردی پنجره یک نانوایی را شکست مردم می توانند بر سر آن بحث کنند که این کار برای شهر سودمند خواهد بود چراکه شغلی برای شیشه ساز ایجاد کرده است و او نیز به لباس کار نیاز دارد و شغلی برای خیاط ایجاد خواهد شد.البته باستیا اشاره دارد که این استدلال غیر منطقی است چرا که در نظر گرفته نمی شود که نانوا با پول پنجره شکسته چه چیز دیگری می توانست بخرد یعنی عدم اشاره به مسئله هزینه فرصت.این مشکل در نظامیگری کینزی هم وجود دارد چراکه در نظر گرفته نمی شود که سرباز در صورت سرباز نبودن چه کارهای دیگری می توانست انجام دهد یا کارخانه های اسلحه سازی چه چیز دیگری می توانستند بسازند.
از دیگر انتقادات می توان به یک مشاهده واضح اشاره کرد،هزینه های نظامی از مالیات های عمومی تامین می شوند و بالا بودن این هزینه ها مبالغ زیادی مالیات را می طلبد که ناگزیر باید ازبخشهای مولد اقتصاد تامین شود که فشار زیادی را بر رشد اقتصادی تحمیل خواهد کرد.
نهایتا برخی منتقدان و حتی طرفداران این سیاست امروزه ادعا می کنند که این سیاست ها در دنیای امروزدوام چندانی ندارد چراکه ارتش در کشورهای توسعه یافته بر اساس کادر حرفه ای و سطوح بالای تکنولوژی بنا می شود بنا براین دیگر ارتش به عنوان آخرین کارفرما محسوب نمی شود.
● نمونه ها:
اولین نمونه این سیاست مربوط به آلمان دهه ۱۹۳۰ است با اینکه در آن زمان حرفی از این سیاست زده نشده بود.ارتش عظیم آلمان در آن دوران بر پایه یک اقتصاد لنگ و توسط یک دولت سوسیالیست ملی بنا شده بود.این مثال هر دو اثر مثبت بر روی رشد اقتصادی و اثر منفی بر روی جامعه را بخوبی نشان می دهد.
در عصر حاضر نمونه بارز این سیاست را می توان در ایالات متحده ودر دوران ریاست جمهوری "رونالد ریگان" در دهه ۱۹۸۰ یافت.افزایش بوجه نظامی در آن دوره برای رقابت با اتحاد جماهیرشورروی بود.استدلال ریگان هم در استفاده از این سیاست،تحریک رشد اقتصادی نبود بلکه قصد خود را مبارزه با تهدید نظام کمونیسم معرفی می کرد.نگرانی ها پیرامون اجرای این سیاست در ایالات متحده رو به فزونی بود که با پایان جنگ سرد این نگرانی ها فروکش کرد،گرچه با شروع جنگ بر ضد تروریسم و جنگ در عراق دوباره موج جدیدی از این نگرانیها نمایان شده است.
محمدامین صادق زاده


همچنین مشاهده کنید