سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


بازخوانی کتاب «دانش و علائق بشری» اثر یورگن هابرماس


بازخوانی کتاب «دانش و علائق بشری» اثر یورگن هابرماس
هابرماس طرح اصلی كتاب «دانش و علائق بشری» را در سخنرانی افتتاحیه اش در دانشگاه فرانكفورت در سال ۱۹۶۵ مطرح كرد، اما آن را در سال ۱۹۶۸ به نشر رسانید. این كتاب در سال ۱۹۷۲ به انگلیسی برگردانیده شد. این اثر عمدتاً یك اثر معرفت شناختی محسوب می شود و حول این سؤال كلیدی معرفت شناختی دور می زند كه دانش معتبر چگونه دانشی است؟
این كتاب به جرأت مهم ترین اثر هابرماس در نخستین دوره زندگی فكری وی بوده و از جهتی مبنای همه آرای دیگر وی را تشكیل می دهد.
وی گرچه در این كتاب به بررسی چگونگی افول عقلانیت (خرد) و رشد علم گرایی می پردازد، اما به هیچ وجه علم را رد نمی نماید و بدبینی های نوستالژیك را سرلوحه تحلیل های خود قرار نمی دهد. در هر صورت، وی در این تحلیل بیشتر به خوشبینی متفكران اولیه نظریه ماركسیستی نزدیك است تا بدبینی های هم عصران خودش در مكتب انتقادی.
هابرماس در یك تحلیل تاریخی نظریه شلینگ را در باب تئوری مطرح می سازد. شلینگ معتقد است كه تئوری باید شناختی بدون منفعت را نشانه رود. وی كه نماینده بارزی از ایده آلیسم آلمان بود، اعتقاد داشت كه تنها شناختی كه از علائق انسانی آزاد شده و بر مبنای ایده ها و نگرش های تئوریك محض بنا شده است ، می تواند هادی كنش های انسانی باشد. به طور كلی واژه تئوری منشأیی مذهبی دارد. این واژه كه در شهرهای یونان و در جشن های عمومی به كار می رود، از ریشه theoria مشتق شده است. این كلمه به معنای نگاه كردن به امور مقدس است و در فلسفه به صورت تأمل در مورد كیهان معنا می یابد.
در میان فیلسوفان بسیار قدیمی نظیر افلاطون نیز theoria به معنای اندیشه در امور ثابت، تغییر ناپذیر و جاودانی است؛ فلاسفه باید كه نظم و هارمونی نهفته در متن امور و اشیا را بازنمایی كنند و هادی زندگی باشند.
اما در دوران مدرن، علم و بطور خاص علوم تجربی- تحلیلی به شیوه ای پوزیتیویستی فهم شده است. به طور خلاصه پوزیتیویسم به مثابه حكمی است كه به موجب آن ما باید به توصیف اموری مشخص از خلال طریقی سازمان یافته و سیستماتیك بپردازیم، بطوری كه در دام متافیزیك و خداشناسی نیز نیفتیم. بنابراین هابرماس اگرچه منتقد علم اثباتی و علم گرایی، كه سعی در حذف فلسفه و یكسان پنداشتن علم و فلسفه دارد، است، اما با این وصف همچنان از علم به عنوان یكی از شناخت های معتبر دفاع می كند.
هابر ماس معتقد است با وجود تمایزاتی كه میان علم مدرن و مفهوم كلاسیك تئوری وجود دارد، میان آنها اشتراكاتی نیز وجود دارد: نخستین اشتراك در اعتقاد به مشاهده و تأمل بی غرض و دومین اشتراك به پیش فرض های هستی شناسانه آنها در باب جهان باز می گردد؛ این كه جهانی منظم و مستقل از داننده وجود دارد.
خلاصه این كه در چنین بستری بحث شناخت خالی از ارزش شكل گرفته و بی طرفی اخلاقی در نظریه علمی مورد توجه قرار گرفت. بدین ترتیب دیگر تئوری راهنمای كنش های انسانی در زندگی نبوده و نمی تواند مسیر زندگی را تعیین كند.
هابرماس در مسیر انتقاد از این رویكرد علم گرایانه و پوزیتیویستی نظرات هوسرل را، بویژه از كتاب معروفش «بحران علوم اروپایی» پیش می كشد.
اما هابرماس معتقد است هوسرل با همه خدماتی كه به نظریه شناخت كرد، باز هم در همان دامی گرفتار است كه پوزیتیویسم و بطور كلی فلسفه آگاهی در آن گرفتار آمده است؛ هوسرل هم معتقد است كه سوژه می تواند از همه منافع پنهان و آشكارش با تحلیل پدیدار شناسانه زیست - جهان رها گردد. بنابراین وی نیز به دوگانگی سوژه و ابژه و اخلاق و علم كه ریشه در تحلیل های كانتی دارد، دامن می زند. در حالی كه هابرماس معتقد است تئوری لاجرم، هادی زندگی است. چرا كه در علائق ریشه دارد.
به نظر وی، هوسرل در انتقاد از عینیت گرایی بر حق است، اما از این جهت كه معتقد است آشكارسازی علائق و منافع پنهان ما، به ما اجازه گریز از آنها را می دهد، برخطاست. به نظر هابرماس این علائق و منافع، محدوده های استعلایی شناخت هستند و همواره بر آن مؤثر خواهند بود.
هابرماس در بحث معرفت شناسی خود در صدد است تا پیوند میان شناخت و علائق، یا منافع را صراحت بخشد و نشان دهد كه بر پایه هر علاقه و منفعتی چه نوع دانشی شكل می گیرد. وی ۳ نوع تحقیق علمی را مشخص می كند كه هر شكل آن منطبق با علاقه و منفعتی عام و مشخص است؛ علوم تجربی- تحلیلی متناظر با علاقه شناختی تكنیكی و علوم تاریخی - هرمنوتیكی و علوم انتقادی نیز به ترتیب متناظر با علاقه عملی و علاقه رهایی بخش هستند.
در علوم تجربی- تحلیلی، نظریات شامل گزاره های فرضی- قیاسی به هم متصل و مرتبط هستند كه اعتبارشان به وسیله آزمایشات و مشاهدات كنترل شده تضمین می شود. این علوم كه علاقه به كنترل تكنیكی اشیا، پدیده ها و امور عینی طبیعی منشأ پیدایش آنهاست، مدعی بازنمایی واقعیت آنچنان كه در نفس الامر وجود دارد، نیستند بلكه تنها ارزش پیش بینی و تبیین كنندگی داشته و بر مدار ارزش كاركردی شكل گرفته و بر این مبنا نیز محك می خورند. در این حوزه، نگرش ما اساساً فایده گرایانه است.
بنابراین نظریات در این حوزه برخلاف ادعای پوزیتیویست ها، بویژه پوزیتیویست های منطقی، طابق النعل با لنعل با واقعیت همراهی نمی كنند و آن را در اجزایش باز نمایی نمی كنند. در این علوم ما فی الجمله یقین داریم كه واقعیت وجود دارد، اما نمی توانیم برای برساخته های ذهنی و نظری خود به صورت جزء به جزء مصادیقی را یافت كنیم.
اما در علوم تاریخی هر منوتیكی وضع به این منوال نیست؛ اعتبار در این علوم در ارجاع به كنترل تكنیكی تأمین نمی گردد و تئوری در آن به صورت استقرایی ساخته نشده و به وسیله مشاهده و آزمایش تست نمی شود. علاقه دوم و شناختی كه بر مبنای آن شكل می گیرد، بنیادی را برای هابرماس در تفكیك علوم طبیعی و علوم اجتماعی فراهم نموده و وی را در انتقادی ازتحلیل های پوزیتیویستی در حوزه علوم اجتماعی مجهز می سازد.
به نظر هابرماس در علوم تاریخی- هرمنوتیكی شناخت و پذیرش واقعیت از خلال فهم معانی از طریق تفسیر متون صورت می گیرد. بنابراین بدیهی است كه پیش فهم مفسر كه ریشه در موقعیت وی دارد، در چنین دانشی مداخله خواهد كرد.
بنابراین این فهم به صورت خالص نخواهد بود. به عنوان مثال، در شناخت و فهم سنت، به بیان گادامری، ما همواره در افق معنایی خویش به خوانش آن مبادرت می كنیم و به شدت متأثر از موقعیت كنونی خود هستیم. با این حال چنین فهم و تفسیری غیر ممكن نیست و همین امر سبب می شود كه اجماعی میان ما و دیگر انسان ها [ در گذشته و حال] صورت بگیرد. بنابراین همه این علوم به وسیله علاقه شناختی علمی كه از خلال آن در صدد بهبود بخشیدن همبستگی و ارتباطات میان ذهنی هستیم به پیش می روند.
در این حوزه هرگونه نگرش اثباتی برخاسته از علاقه به كنترل فنی موجب مخدوش شدن حیات اجتماعی خواهد شد. همچنین هابرماس تصریح می كند كه در حوزه این علوم جهان تجربی به این معنا عینیت دارد كه در میان اذهان مختلف مشترك است. هابرماس علاقه سومی را نیز مشخص می كند كه بسیار رنگ و بوی ماركسیستی دارد؛ علاقه رهایی بخش. علومی كه بر مبنای این علاقه شكل می گیرند، علوم انتقادی كنش اجتماعی یا بطور خلاصه علوم انتقادی است و شامل جامعه شناسی، علوم سیاسی، روانكاوی و ... می شود.
این علوم بر مبنای گرایش بنیادی به تمایز نهادن میان قدرت و حقیقت شكل می گیرند و در صددند انحرافاتی را كه به وسیله ایدئولوژی در عقاید ماشكل گرفته بر ملا ساخته و ما را از آنها رها سازند. بنابراین این علوم به نقد ایدئولوژی و ساختار قدرت موجود می پردازند. روش شناسی این علوم خود- تأملی است؛ تأمل در خود و بر ملا نمودن نیروهایی كه از جانب جامعه ما را شكل می دهد. همچنان كه پیشتر بیان شد، علاقه شناختی ای كه این دسته از علوم را تحریك می كند، رهایی است؛ به معنای علاقه به كسب خودمختاری و مسئولیت پذیری.
بدین ترتیب، هابرماس میان منافع و دانش پیوند وثیقی ترسیم می كند. این علائق و منافع،محدودیت های استعلایی شناخت انسانی را تشكیل می دهند. این علائق در همه گونه های انسانی وجود داشته و دارد و شناخت های متفاوتی را شكل می دهند. بنابراین علم گرایی كه شناخت را همان علم تجربی می داند سخت در اشتباه است.
همچنین هر یك از این علائق سه گانه و هر یك از علوم سه گانه واسطه یا رسانه خاص خود را دارا هستند: كار، زبان و قدرت. به نظر هابرماس در دوران پیشین كار و زبان به شدت با یكدیگر آمیخته بودند؛ علاقه به كنترل تكنیكی كه به صورت خاص در كار متبلور می شد، نیازمند بهبود روابط و پیوستگی ها بود. بدین طریق انسان قادر بود كه با وجود فقدان تجهیزات ارگانیك خود در دفاع از خود در برابر طبیعت فائق آید. اما اجتماع ، فقط سیستمی برای حفاظت از خود نیست، بلكه در جوامع پیشرفته علاقه شناختی ای كه حامل رهایی است نیز مطرح می شود و البته بسیار جدی تر از مسأله دفاع از خود است.
این علاقه به خود مختاری و مسئولیت پذیری در هر ساختار زبانی ای مطرح می شود. خود - تأملی روش واقعیت بخشی به علاقه رهایی بخش است. علاقه به استدلال عقلانی نیز در متن همین علاقه مستتر است. نمونه اعلای علم خود- تأملی روانكاوی است.
نظریه انتقادی به وسیله روانكاوی ما را در هرمنوتیك عمیق یاری می رساند و به این طریق به ما توانایی رخنه كردن در پس و پشت سخن و رفتار را می دهد. به نظر هابرماس افراد به طور مستقیم نمی توانند علائق واقعی خود را تشخیص دهند، بلكه ما باید آنها را به خود- اظهاری (یا خود- تأملی) ترغیب نماییم تا بدین صورت بتوانند علائق واقعی خود را بیان كرده و آن را در فرایند دیالوگی از نوع سقراطی با دیگران بازیابند.
چرا كه فرایندهای اجتماعی- اقتصادی و ایدئولوژیك می توانند زبان و تفكر را منحرف یا سركوب سازند. چنین خود- اظهاری ای سبب می شود كه رهایی فراهم گردد. بنابراین حقیقت از این منظر در آنچه ما را رها می سازد متجلی می شود.
عبدالحسین كلانتری
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید