چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


راوی ساده گیر زندگی


راوی ساده گیر زندگی
● نگاهی به کتاب کجا ممکن است پیدایش کنم، نوشته هاروکی موراکامی
داستان هایش ساده است. خودش را زیاد نمی شناسم، سعی زیادی هم نکردم، همه چیز در داستان هایش مشهود است. سادگی هم در روایاتش است و هم در نگاهش، ولی نه در ایده های داستان هایش. در دنیای داستان های موراکامی زندگی ساده است، نه به خودش سخت می گیرد و نه به شخصیت های داستانی اش.
سادگی اش نه از جنس وارستگی است، نه هر حرف زیبای دیگری، او حتی حرفی از سادگی و زیبایی هم نمی زند، نه چیزی باارزش است و نه بی ارزش. هیچ چیز پیچیده ای در جهانش نیست که بخواهد آن را پیچیده تر کند. نه فریادی از سر بی معنایی جهان می زند نه از مفهومی جانبداری می کند. در تمام داستان هایش درست در جایی که تو انتظار داری داستان را همان جا پایان دهد و نتیجه دلخواهت را بگیری، بدون هیچ توجه ای گذر می کند و تو را با جهان ایده هایت برای بسته بندی کردن افکار و معنا ها تنها می گذارد.
ما در داستان های اشخاصی مثل کارور و اسلافش سادگی روایات را تجربه کرده ایم ولی در آنها موضوعات هم موضوعات کوچک و ساده ای بودند. در داستان های کاروری هم ما هیچ کدام از عناصر پیرنگ را نمی دیدیم ولی در آنها ایده و موضوعات داستان ها خود درخور این نوع رفتار بودند. اما موراکامی ایده های بکر و موضوعات چالش برانگیزی را انتخاب می کند، آن را برای ما باز می کند و بعد رهایش می کند. در اینجا ما با سادگی نگاه، طرف هستیم نه موضوع.
موراکامی در ساختار داستان هایش از هر نوع ساختاری می گریزد، هر اوج و فرودی که در داستان است به خودی خودش معنی پیدا می کند و هیچ کلیتی از آنها ساخته نمی شود. کسانی که هنوز با داستان های کلاسیک سر می کنند و هنوز در آن سبک و شیوه مانده اند از اینکه او در پایان ادعای گفتن هیچ چیز را ندارد عصبی می شوند.
تمام عناصر داستان های کلاسیک که سال ها بزرگانی به نام استاد در گوش مان کرده اند و به خاطرشان رگ های گردن شان را باد داده اند از درونمایه و گره و گره گشایی گرفته تا به آخر، همه در جهان او رنگ می بازد و بی ارزش می شود. موقع خواندن داستان های او بدون هیچ درگیری با زندگی برخورد می کنیم و تجربه می کنیم و دوباره به همان جا بازمی گردیم. نه قرار است تحولی در ما ایجاد شود و نه در شخصیت. فقط قرار است کنار هم در رودخانه ای شنا کنیم و بازگردیم.
فضای داستان ها و شخصیت هایش را نه می توان ژاپنی دانست و نه امریکایی، خودش را هم همینطور. او فقط از زندگی حرف می زند؛ از شهر، آدم ها و کافه ها.
مجموعه «کجا می توانم پیدایش کنم» شامل پنج داستان کوتاه است که هر کدام با یک ایده و موضوع خوب شروع می شود و بدون هیچ عجله ای روایت می شوند. آنقدر که گاهی حس می کنیم نویسنده هیچ نیازی به گفتن داستانش ندارد و از داستان شدن داستانش می گریزد. داستان اول حکایت مردی است که با مرگ دوستانش مواجه می شود و کم کم احساس می کند نوبت خودش است.
در این میان نه حرف فیلسوفانه ای زده می شود و نه او از این واقعه آشفته می شود. در داستان دوم زنی یک کارآگاه خصوصی را استخدام می کند تا به دنبال شوهرش بگردد. شوهری که چند روز قبل به طبقه پایین ساختمان می رود تا مادرش را ببیند ولی غیبش می زند و دیگر خبری از او نیست. داستان با روایت ساده و طنزش به نوعی داستان های پلیسی کارآگاهی را هجو می کند.
در پایان داستان شوهر به خانه اش برمی گردد و ماموریت کارآگاه تمام می شود بدون اینکه علتش مشخص شود یا کارآگاه به هیچ نتیجه خاصی برسد، داستان سوم به نام «سگ کوچک آن زن در زمین» یکی از زیباترین داستان های مجموعه است که در ابتدا ما با شخصیتی بی خیال آشنا می شویم که در تعطیلات به سر می برد و از فضا و آدم هایی که می بیند حرف می زند، بعد با دختری مواجه می شود که به او از خاطرات دوران کودکی اش می گوید و سگی که در زمین دفن کرده است. داستان تا پایان به صورت تخت و روان روایت می شود.
هرکس بر اساس تجربه اش هرگونه مفهومی را می تواند از آن برداشت کند ولی هیچ وقت نمی توان داستان را در قالب جمله یا کلمه ای میخ کوب کرد. همه چیز و همه کس در این داستان می توانند محور تفکر واقع شوند. داستان چهارم در فضای جنگ و کشتن آدم ها توسط آدم ها می گذرد، که از نظر فرم با بقیه داستان های مجموعه متفاوت است.
در داستان پنجم به نام «خواب» که برخلاف بقیه داستان های این مجموعه از زبان یک زن روایت می شود، ما دوباره با همان فضای تخت روبه رو می شویم، شخصیت اصلی به بی خوابی دچار شده است و ما تا پایان دلیلش را نمی فهمیم، ولی شخصیت را می فهمیم.
در داستان های موراکامی همیشه یک جای پیرنگ به طور آگاهانه می لنگد. او قانون خدایان را رعایت نمی کند، هیچ کدام از شخصیت ها در پایان داستان دفن نمی شوند و گره ها بازنمی گردند تا برای همیشه مثل ارواحی سرگردان در ذهن ما حضور داشته باشند. در جهان داستانی موراکامی دنیای سرد روابط انسان ها بدون هیچ کراهتی روایت می شود، بی آنکه آرمانی داشته باشند یا به امید آرمانی زندگی کنند. شخصیت های موراکامی فقط سعی می کنند زندگی کنند، همین.
مهدی فاتحی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید