سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


عروس فراری


عروس فراری
عروس نوجوان كه از ۹ ماه قبل به اجبار نامزد پسردایی اش شده بود، روز عقدكنان از خانه گریخت و به دادگاه خانواده پناه برد.
عروس ۱۹ ساله، وقتی دریافت در غیاب او خانواده اش به همراه خانواده داماد، در تدارك مراسم عقدكنان هستند با مراجعه به دفتر رئیس مجتمع قضایی خانواده علیه خانواده خود و داماد جوان شكایت كرد.
مژگان كه دانشجوست درباره شكایت خود به جواد صادقی رئیس مجتمع قضایی دادگاه خانواده گفت: پدر و مادرم را دوست دارم، اما به خاطر این كه آنها بدون مشورت من در تدارك عروسی من و پسردایی ام - احسان - هستند، ناراحتم چرا كه هیچ علاقه ای به شوهر آینده ام ندارم. از زمانی كه خودم را شناختم، یعنی از كلاس دوم ابتدایی مرتب دایی ام به من می گفت: تو عروس خانواده ما هستی و باید با پسردایی ات (احسان) ازدواج كنی. در حالی كه او ۱۱ سال از من بزرگتر است.
دختر جوان ادامه داد: البته این موضوع را جدی نمی گرفتم تا این كه دوران دبیرستان را با موفقیت به پایان رسانده و وارد دانشگاه شدم. یك شب دایی ام به اتفاق پسرش احسان و چند تن از بزرگترهای فامیل برای خواستگاری به خانه ما آمدند. من هم پس از احوالپرسی با میهمانان به اتاق خود رفته و سرگرم درس خواندن شدم. اما پس از مدتی پدر و مادرم به اتاقم آمدند، با ناراحتی از من خواستند كه به جمع میهمانان بازگردم، چراكه قرار بود درباره خواستگاری من صحبت كنند. همان موقع بود كه متوجه شدم این جشن و پایكوبی به خاطر مراسم خواستگاری ام است كه بلافاصله مخالفت خود را با این موضوع اعلام كردم. در همین لحظه دایی و زن دایی ام كه حرف های مرا شنیده بودند با عصبانیت وارد اتاق شدند و در مقابل پدر و مادرم مرا به باد ناسزا گرفتند و گفتند: تو بی جا می كنی كه عروس خانواده ما نشوی. ما تو را از ۶ ماهگی به نامزدی احسان درآورده ایم و اگر این مراسم را به هم بزنی، آبرو و حیثیت خانوادگی ما از بین خواهد رفت. به آرامی به دایی ام گفتم، من پسردایی ام، احسان را به اندازه برادرهایم دوست دارم اما او را به عنوان همسر نمی توانم قبول داشته باشم. ضمن آن كه تصمیم دارم برای ادامه تحصیل به خارج از كشور سفر كنم.
آنها همان موقع با شنیدن حرف هایم مسخره ام كردند. پدرم كه عصبانی شده بود، به من گفت: پشت گوش ات را دیدی، خارج از كشور را خواهی دید.
نوعروس جوان ادامه داد: چند ماه از این ماجرا گذشت و متوجه شدم پدر و مادرم همراه دایی و زن دایی برنامه عقدكنان مرا تدارك دیده اند. حتی برای دوستان و آشنایان كارت دعوت شركت در جشن عروسی هم فرستاده اند.
وقتی از قضیه مطلع شدم چند بار با احسان صحبت كردم و دلایل خودم را برای مخالفت با این ازدواج برایش توضیح دادم. بعد هم از او خواستم كه از ازدواج با من صرف نظر كند. اما او حرف خودش را می زد و به من می گفت: به جز من با دختر دیگری ازدواج نمی كند. به احسان گفتم، ما از نظر سنی به هم نمی خوریم و ۱۱ سال با هم اختلاف داریم. ضمناً تفاهم اخلاقی هم نداریم. اما احسان زیر بار نرفت.
دختر جوان به رئیس مجتمع قضایی خانواده گفت: وقتی دیدم خانواده ام زندگی ام را به بازی گرفته اند، آنها را تهدید كردم كه اگر دست از كارهایشان برندارند و سعادت و خوشبختی مرا همچنان به بازی بگیرند از خانه فرار می كنم. اما آنها توجهی به حرف هایم نداشتند. در نتیجه روز عقد مشخص شد. همه چیز برای مراسم عقدكنان آماده شده بود. پدر و مادرم هم روز عقد از من خواستند از خانه خارج نشوم. صبح زود احسان به اتفاق پدر ومادرش به خانه ما آمدند. به دنبال آنها نیز تعدادی از اقوام و آشنایان یكی پس از دیگری به جمع خانوادگی اضافه شدند. ساعاتی بعد وقتی قضیه را جدی دیدم تصمیم گرفتم از خانه فرار كنم. با یكی، دو تا از دوستانم تماس گرفتم و آنها را در جریان فرار خود گذاشتم.
آن روز در خانه ما رفت و آمد زیاد شده بود. من هم از شلوغی خانه استفاده كرده و در یك فرصت مناسب از آنجا فرار كرده و به دادگاه پناه آوردم تا قاضی دادگاه از یك ازدواج اجباری جلوگیری كند و خوشبختی ام را به من بازگرداند.
صادقی رئیس مجتمع قضایی خانواده با شنیدن اظهارات نوعروس فراری با صدور دستور قضایی ویژه از قاضی دادگاه خواست كه پرونده این ازدواج اجباری به صورت فوق العاده رسیدگی شود. همچنین پدر و مادر و خانواده داماد برای ادای توضیحات به دادگاه فرا خوانده شدند تا پاسخگوی شكایت دخترشان باشند.
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید