شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


«دِوداس» در نه روایت


«دِوداس» در نه روایت
ماجرای رمان دوداس (Devdas) در سینمای هند، از آن نمونه‌های كم‌نظیر محسوب می‌شود. به روایتی گفته می‌شود كه این رمان بیش از نه بار به فیلم برگردانده شده است. آخرین روایت از آن سانجی لیلا بهانسالی است (او آنقدر به مادرش علاقه دارد كه در میانه اسم خودش از نام مادرش «لیلا» هم استفاده كرده است).
رمان دوداس كه در سال ۱۹۱۷ منتشر شده، اثر نویسنده بنگالی سارات چاندرا چاتوپادهی است (این نام برای به خاطر سپردن، ظاهراً زیادی طولانی است) و داستان «پر آب چشم» جوانی است به نام دوداس موكرجی كه از دوران كودكی‌اش دلبسته پارو پاروتی است. دوداس را پدرش در نوجوانی به انگلستان می‌فرستد و سال‌ها بعد كه او به كشورش باز می‌گردد، خواستار ازدواج با پارو می‌شود.
پدر و مادر دوداس با این ازدواج مخالفت می‌كنند. دلیل آنها این است كه خانواده پاروتی از طبقه فرودست هستند و «لیاقت» وصلت با خانواده نامدار موكرجی را ندارند. مادر پاروتی كه چنین رفتاری را می‌بیند، قسم می‌خورد دخترش را به همسری مردی درآورد كه شأن او از خاندان موكرجی بیشتر باشد و چنین می‌كند.
دوداس كه سودای عشق پارو او را واله و شیدا كرده، برای نخستین بار در برابر پدرش می‌ایستد. اما اقتدار پدر دست‌نیافتنی است. حرف، حرف اوست. این مساله باعث می‌شود دوداس از خانه پدری بیرون بزند. او به خانه دوستش چونی بابو می‌رود.
از سوی دیگر پارو با مردی ازدواج می‌كند كه بسیار ثروتمند است اما پارو نمی‌داند كه همسرش او را صرفاً برای نگهداری از فرزندانش (كه از زن اول خود داشته) می‌خواهد. او به پارو می‌گوید كه برخلاف میلش و به اصرار مادرش با او ازدواج كرده. او ضربه كاری بر پارو فرود می‌آورد: «هرگز فكر نكن كه خاطره همسر درگذشته‌ام را فراموش می‌كنم». پارو در حالی كه بیست و چند سال بیشتر ندارد، خود را در مقام مادر سه فرزند می‌بیند. او از چاله درآمده و به چاهی فرو رفته است.
دوداس كه همه چیز (پارو و عشق او) را از دست رفته می‌بیند، بیش از هر چیز دیگری خویشتن را به دست ویرانگری می‌سپارد. او داروی درد خود یعنی جدایی از پارو را در افراط در نوشیدن می‌بیند. ضلع سوم این ماجرای عاشقانه اكنون وارد داستان می‌شود.
او زنی است سی و چند ساله به نام چاندراموكی كه در یكی از مراسم جشن و آواز برای نخستین بار دوداس را می‌بیند. او شیفته دوداس می‌شود. دوداس به چاندراموكی اعتراض دارد كه جای او در چنین مراسم‌هایی نیست. او می‌خواهد چاندراموكی قدر خودش را بداند. چاندراموكی شیفته دوداس می‌شود اما دوداس به جز پارو هیچ‌ چیز دیگری را نمی‌بیند. دوداس در برابر اظهار علاقه چاندراموكی می‌گوید كه حتی از این زن متنفر است.
دوداس اما با این همه نزد چاندراموكی می‌ماند. نكته تراژیكی كه شاید داستان چاتوپادهی را فراتر از آثار تراژیكی همچون رومئو و ژولیت می‌نشاند، در رابطه تلخ چاندراموكی و دوداس نهفته است. چاندراموكی نمی‌گوید دلبسته دوداس است بلكه اعتقاد دارد كه دوداس برای او مقام ستایش‌انگیزتری از یك عشق زمینی دارد.
او دوداس را به گفته خودش می‌پرستد. اما دوداس حتی وقتی حالش دگرگون می‌شود و بیماری‌اش عود می‌كند، اجازه نمی‌دهد چاندراموكی حتی دست بر روی شانه دوداس بگذارد. پدر دوداس در فراغ فرزندش می‌سوزد و سرانجام بی‌آنكه بتواند دوداس را رو در رو ببیند، جان می‌سپارد. دوداس برای تشییع جنازه او می‌آید.
پارو و مادرش هم آنجایند. تاثیرات افراط در نوشیدن بر روی دوداس باعث می‌شود كه او مضحكه همسایگان و فامیل شود. مادر پارو به گونه‌ای رفتار می‌كند كه گویی این حق دوداس است كه به چنین فلاكتی بیفتد. دارام دا پیشخدمت خانواده دوداس به پارو التماس می‌كند كه دوداس را نجات دهد. او در میانه حرف‌هایش از زنی به نام چاندراموكی سخن می‌گوید كه از دوداس نگهداری می‌كند.
سرانجام پارو بهانه‌ای پیدا كرده و در كلكته به دیدار چاندراموكی می‌رود. برخورد اولیه پارو با چاندراموكی سرد است و به او می‌گوید كه اجازه نمی‌دهد چاندراموكی دوداس را به نفع خودش مصادره كند. اما در ادامه گفت‌وگوهایشان و در صحنه‌ای زیبا و دقیق پارو پی می‌برد كه گویی چاندراموكی، دوداس را حتی بیشتر از علاقه پارو به دوداس، دوست دارد. چاندراموكی، او را به اتاق دوداس می‌برد. جایی كه وسایل شخصی او قرار دارند.
چاندراموكی هر كدام را نشان می‌دهد و اشاره می‌كند كه دوداس اینجا می‌نشیند، از این لیوان می‌نوشد، به آن بالش تكیه می‌دهد و این همه را در حالی به زبان می‌‌آورد كه شش ماه است از دوداس خبر ندارد.
دوداس از سوی دیگر تصمیم گرفته به خانه پدری‌اش بیاید. برادر ضعیف‌النفس دوداس كه تحت نفوذ همسر بدطینت خودش قرار دارد، به تحریك همسرش كاری می‌كنند كه دوداس را در چشم مادرش آدمی نشان دهند كه با اینكه مدتی از مرگ پدرش نگذشته اما به ‌دنبال ارث و میراث آمده است. مادر از دوداس می‌خواهد كه خانه آنها را ترك كند.
دوداس می‌گوید: «همه از او خواسته‌اند چیزی را ترك كند. پدر می‌گفت پارو را ترك كن. پارو می‌گفت نوشیدن را ترك كن. حالا مادر می‌گوید خانه را ترك كن. زمانی می‌رسد كه كسی هم خواهد گفت، دوداس! دنیا را ترك كن.»
سرانجام شدت بیماری دوداس آنچنان می‌شود كه فاصله كوتاهی با مرگ پیدا می‌كند. او در چرخشی نامنتظره به چاندراموكی می‌گوید كه می‌داند چقدر او به دوداس علاقه‌ دارد. دوداس از او عذرخواهی می‌كند كه در این مدت رفتار خوبی با چاندراموكی نداشته است. دوداس می‌گوید خیلی وقت پیش او به پارو قول داده كه اگر روزی مرگش فرا برسد، پیش از مردنش می‌آید تا برای آخرین بار پارو را ملاقات كند و او اكنون كه می‌داند تا مرگ فاصله‌ای ندارد، می‌خواهد چنین كند. چاندراموكی التماس می‌كند كه در این سفر همراه دوداس باشد اما دوداس این خواست او را رد می‌كند.
دوداس همراه خدمتكار و ملازمش یعنی دارام دا سوار بر قطار به سوی شهری كه پارو در آن زندگی می‌كند، راه می‌افتد. در یكی از ایستگاه‌ها چونی بابو دوست دوداس سوار بر قطار شده و او را می‌بیند. چونی بابو این را نمی‌داند كه اگر دوداس قطره‌ای نوشیدنی بخورد، به گفته پزشك معالجش خواهد مرد. اما اصرار می‌كند كه دوداس به خاطر دوستی كه میان آن دو وجود دارد، یك لیوان نوشیدنی بخورد. دوداس این كار را می‌كند.
حال او اكنون رو به وخامت گذاشته است. دوداس سعی دارد پیكر نیمه‌جانش را به جلوی خانه پارو بكشاند. چنین نیز می‌كند. اما به نشانه مجازات، صاحبان خانه كه علاقه دوداس به پارو را دریافته‌اند، اجازه نمی‌دهند كه پارو بر بالای پیكر نیمه‌جان دوداس حاضر شود و دوداس بی آنكه بتواند برای واپسین بار پارو را ببیند، می‌میرد.
● تلخ عین عسل
داستان یك صد و بیست و هشت صفحه‌ای دوداس (ترجمه انگلیسی، در قطع جیبی، ۲۰۰۲) بسیار مستعد این است كه فضایی پر از اشك و آه و خون برای خواننده و تماشاگر ایجاد كند. سانجی لیلا بهانسالی برداشت خودش از این داستان را اینگونه روایت كرده: «من می‌دانستم كه پیش از من كسانی بوده‌اند كه بارها دوداس را به فیلم برگردانده‌اند.
اما من می‌خواستم روایت خودم را بسازم». داستان دوداس به چند دلیل همواره مورد توجه مخاطبان سینمای هند بوده است. درونمایه‌های پدرسالاری توام با نخوت سرمایه‌داری، حكایت دو عشق ناكام‌مانده. یكی میان دوداس و پارو و دیگری میان چاندراموكی و دوداس. همچنین تلاش برای ارائه تصویری از ظلم مضاعف نسبت به زنان در جامعه هند.
هر كدام از این درونمایه‌ها این امكان را برای فیلمسازی كه می‌خواهد دوداس را بسازد، ایجاد می‌كند كه سانتی‌مانتالیسم جاری در داستان را پررنگ‌تر كند. اما روایت بهانسالی از این داستان به‌گونه‌ای دیگر است. او به هیچ وجه در پی این نیست كه فیلم بخواهد از تماشاگر «اشك» بگیرد. بهانسالی فیلم را به شكل اثری عاشقانه و تراژیك دیده است تا اینكه صرفاً فیلمی باشد احساسات‌گرا.
تكیه بهانسالی در این نسخه از دوداس بر شخصیت‌پردازی است؛ شخصیت‌های دوداس، پارو و چاندراموكی كه به ترتیب شاهرخ‌خان، آشیواریا رای و مدهوری دیكشیت آنها را بازی كرده‌اند. چاندراموكی در این فیلم، زنی است كه اگرچه طبقه‌اش یعنی طوائف بودنش (طوائف در هندوستان به طبقه‌ای از زنان گفته می‌شود كه در محافل «مجلس‌گرم‌كن» هستند) ایجاب می‌كند كه گوش به فرمان باشد و صرفاً به یك وسیله بدل شود، اما او پایش را فراتر می‌گذارد. عاشق می‌شود.
او در جایی از چونی بابو كه در واكنش به درخواست چاندراموكی برای دیدن دوباره دوداس- آن هم فقط یكبار- اظهار تعجب می‌كند، می‌پرسد: «آیا طوائف دل ندارد؟ آیا نمی‌تواند عاشق شود؟» دوداس هم شخصیت دیگری است كه بهانسالی به‌رغم منفعل بودنش، او را رها نمی‌سازد. كارگردان، دوداس را آدمی می‌داند كه خیلی زود طعم شكست را به خودش می‌باوراند. در این میان پارو نیز چنین آدمی است.
او به‌سادگی هرچه تمام‌تر سرنوشت را می‌پذیرد. او در برابر خانواده‌اش جانب دوداس را رها می‌كند. مادر پارو ادعا می‌كند، مردی بهتر از دوداس را برای ازدواج با پارو خواهد یافت اما نصیب و قسمت پارو مردی است كه درواقع قرار نیست شوهر پارو باشد، بلكه بچه‌هایش را جست‌وجو می‌كند.
فیلم دوداس كه برخی آن را بهترین فیلم سینمای هند در سال‌های اخیر می‌دانند، از یك منظر می‌تواند یك شالوده‌شكنی در سنت همیشگی سینمای هند- احساسات‌گرایی- تلقی شود. فیلم، به موضوعی می‌پردازد كه سراسر مستعد نشان دادن حس و حساسیت است اما با این همه اصلاً یك اثر سانتی‌مانتال از آب درنیامده است. همانند این تعبیر متناقض است: تلخ عین عسل!
ایلیا شعف
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید