پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


پرواز را به خاطر بسپار


پرواز را به خاطر بسپار
● یادداشتی بر «جوناتان، مرغ دریایی» نوشته ریچارد باخ
هنوز دانشجو بودم و داغ- داغ تر از امروز- که برای اولین بار« جوناتان، مرغ دریایی» را خواندم. به توصیه کسی بود، یا در کتابفروشی یی دیده بودمش و از طرحش، نامش، تصاویرش خوشم آمده بود، یا به خاطر بهای اندک پشت جلدش بود یادم نیست؛ ولی خریدمش و از معدود کتاب هایی بود که همان روز اول خواندمش، اما تمامش نکردم، هنوز هم تمامش نکرده ام.
هر بار که از آن پس خواندمش تمامش نکردم، یادم هست بد جوری درگیرش بودم آنقدر که جوناتان درگیر پرواز. فردای آن روز روی سکوهای سنگی دانشکده ادبیات در جمع چند تا دوستی که دور هم نشسته بودند، چای می خوردیم و سیگار می کشیدیم که پراندم؛ «جوناتان مرغ دریایی رو کی خونده؟» یکی دو تا سر به تایید و یکی دو تا سر به علامت انکار جنبید تا یکی از سرها به صحبت درآمد که «ول کن بابا، یه کتاب احساساتی شعاریً بازاریً کم عمق...» بدجوری خورد توی ذوقم. همان شب دوباره خواندمش اما نفهمیدم. صد بار دیگر هم اگر می خواندم نمی فهمیدم صفت هایی را که آن دوست به کتاب ریچارد باخ نسبت داده بود.
تا اینکه یک بار که نمی دانم کی بود، دقیقاً فهمیدم پس پشت آن توصیف ها چه بوده و چرا بوده. فهمیدم که رمان کم عمق است، اصلاً بی عمق است. عمق کجا بود وقتی صحبت از پرواز است، پرواز یعنی اوج، یعنی آسمان و این مفاهیم را با عمق چه کار؟ عمق مستقیم می رود تا اعماق، تا تاریکی و سکوت. اینها کجا و نور بسیطی که جوناتان را احاطه کرده؟، و دریافتم که شوق پرواز در بال های خسته و خوابزده آن دوست نبود که دل خوش کرده به ریزه های خوان دریا و غافل از آسمان بی انتهای فراز آن است. «جوناتان، مرغ دریایی» حدیث بی قراری بال های مشتاق پرواز است.
بال هایی که پرواز را نه برای یافتن طعمه و خرده غذای پس مانده قایق های ماهیگیری، که به خاطر خود پرواز، به خاطر عشق به دنیاهای دیگر و تجربه های نوین و ساحت های رنگ رنگ و بدیع اندیشه می خواهند. سهم ریزه خواران دریا همان است که خود را و گله شان را محروم کنند از وجود جوناتان ها و آنها را طرد کنند تا مبادا دنیای آسودگی پوشالی شان را توفان بال بال زدن یک مرغ دریایی آشفته کند. تا مبادا سنت های آبا و اجدادی مرغان دریایی با چشم بر هم زدنی محو شود در اوج پرواز و طلب کمال؛ «شگفتا آنان که از ترس دشواری سفر، کمال یافتن را خوار می شمارند به هیچ جا نمی رسند، اما آنان که دشواری سفر را به امید کمال یافتن نادیده می انگارند، در دمی به همه جا می رسند.» ص ۶۲
داستان سه بخش است و این هم خود نکته یی است. بخش نخست، اشتیاق جوناتان به پرواز است و کوشش های او برای تجربه کردن و آزمودن و سپس طرد او از دسته مرغان دریایی. بخش دوم یافتن مامن و ماوای مرغان دریایی طرد شده که گرد هم آمده اند و در راه کمال پرواز سعی می کنند و شگفتا که بخش سوم شرح بازگشت جوناتان به گله مرغان دریایی است و سعی در تعلیم مشتاقان جوان و تازه مطرودان.
و چه زیبا است وقتی کشف می کنی که ریچارد باخ آلمانی زبان همدل و هم رای عرفان اسلامی سه مرحله از سلوک عرفانی را به تصویر می کشد. از سفر سالک از خلق به حق تا غوطه خوردنش در حق و سفر من الحق الی الخلق و اینجا است که عشق شکل می گیرد. نه عشق به کمال شخصی و اوج پرواز بال هایت، که عشق به کسانی که تکفیرت کرده اند و مفسدت شناخته اند و طردت کرده اند.
عشق به بال هایی که بسته اند اما ندیده اند چه شوری است در پرواز تا بیکران ها. تنها تلنگری می خواهند تا قلب بال های شان دوباره بتپد و ببینند آنچه را که دیدنی است؛ «باید تجربه کنی و مرغ راستین را ببینی، آن نیکی یی را که در درون همه آنان می زید؛ و یاری شان کنی تا آن را در خود بیابند. این است مفهومی که من از عشق دارم. دریافتن آن بس زیبا است.» ص ۹۵
اما از نظر ریچارد باخ نهایت ماجرا همین نیست که گفتیم. داستان او قرار است داستان کمال باشد و در این میان پرواز تنها طلب است و طلب قدم اول. چنان که جوناتان نخست شیفته پرواز و اوج و سرعت است اما کمی بعد در می یابد که مرغ دریایی هر جا متوقف شود، پایان راه او است؛ نه پایان راه، که راه کمال بی انتها است؛ «جوناتان، چنین جایی (بهشت) وجود ندارد. بهشت در زمان و مکان نیست، بهشت کمال یافتن است.» ص ۵۹
«و این پرواز، پروازی با سرعت هزار میل در ساعت یا یک میلیون، یا پرواز با سرعت نور نیست زیرا که هر عددی حدی را می نمایاند، حال آنکه کمال را مرزی نیست.» (همان صفحه) و این گونه است که برای مرغان دریایی جهان هایی است بی انتها که در انتظار جوناتان ها می تپند برای کشف شدن. و مگر نه آنکه جوناتان خام پرواز تا به اینجا سه جهان را پشت سر گذاشته؟ چه دلیلی است که جهان هایی دیگر در انتظار بال های درخشان او نباشد؟ اما گویی ادامه مسیر ابزار دیگری می طلبد. چشم دل باز باید کرد تا جان هویدا شود؛ «چیزی را که چشمانت به تو می گویند باور مکن.
تمام چیزی را که به تو می نمایانند، بندهایی بر بال و پر تواند. با چشم خرد بنگر، چیزی را که فرا گرفته یی دریاب، و آن زمان خواهی توانست راه به پرواز درآمدن را بشناسی.» ص ۹۶ و این گونه است که واپسین جمله کتاب تازه آغاز راه است. پرواز که تعطیل بردار نیست، حد و مرز ندارد. فراموش کردن پرواز حتی یک لحظه یعنی سقوط، یعنی مرگ، پایان راه. هر لحظه این راه آغاز است. آغاز طلب، آغاز مسیر فنا است و آغاز بقای ابدی. و آنچه در این میان برای یک مرغ دریایی مهم است اینکه خود را به دست طلب بسپارد و نیندیشد از طعن طاعنان و سختی مسیر و اکتفا نکند به داشته ها و دانسته های اندکش .
محسن حکیم معانی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید