چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


امتحان‌ پس‌دادن در بهشت


امتحان‌ پس‌دادن در بهشت
● تصویر اول:
«هدویگ گورسكی» در ۱۹۷۸ میلادی به عنوان یک هنرمند آوانگارد ادبی، فرآیند هنر مفهومی را پشت سر خود داشت اما ادامه کار نمایشنامه منظوم «احمق، مامان» با وجود مشكلاتی که پیش آمده بود، غیرممكن به نظر می‌رسید. پولی در كار نبود و او مجبور شده بود از متن ساختگی و بازیگران خیابانی استفاده كند.
الکلی‌هایی که یا در بازی سنگین بودند یا سنگینی آنها به خاطر ترس از زندگی در حاشیه اجتماع بود. بازیگران تمام بهار و تابستان را در خانه‌ای متروكه در خیابان «پاول» نزدیك «اسپلمنزبار» در یك همبرگرفروشی محلی سپری كردند؛ جایی كه «لوسیندا ویلیامز» و دیگر ستارگان نمایش«جاده خاكی» اجرا داشتند.
● تصویر دوم:
«جوی كول» برای هنری شدن شخصیت محبوب، فرشته انتقام و سرانجام عزیزترین دوست درگذشته هدویگ گورسكی با بازی خود در شعر اجرایی «نور قرمز» به آنها جسمیت می‌بخشید. صحنه‌‌های لایعقل و از خود بی‌خود شدن كول، به عنوان مدرك در مقاله روزنامه‌ای منتشر شد که با رك‌گویی و دلسوزی می‌پرسید، چطور چنین اسطوره‌ای پدید آمده، قابل لمس و باورپذیر شده و از مرگ رهایی یافته است.
عكسی که «لورن پایپرنو» برنده جایزه عكاسی گرفته بود به همراه مقاله‌ها و متن‌های دیگر، كامل كننده یك اثر هنری اجرایی هستند كه حتی بدنام‌های بیزار از زندگی را كه به قانون دیگران كاری ندارند و خواهان تك‌روی هستند و با پایان دوره رمانتیك «آستین» همه رفتنی‌اند، گمراه كرده است.
در مجموع این نقش‌ها چشم‌اندازی اتمسفریک از حومه شهر نمایان می‌کنند كه از خود ‌بی‌خود شده و تعادلش را از دست داده است. به همین خاطر برخی باور دارند که هنرمند و خیال‌باف با زمان به سوی خودشكوفایی می‌روند.
این دو تصویر برای شناخت یک ژانر هنری کافی نیست اما می‌تواند برای خواننده ایرانی تصوری از فضا و موضوع شعرهای اجرایی «هدویگ گورسکی» ارائه کند.
شاعر زن، هنرمند آوانگارد، نقاش، نمایشنامه‌نویس، قصه‌نویس و آمریکایی لهستانی‌تباری که روشنفکری ضدجنگ هم هست؛ چه در شعر، چه در رفتارهای اجتماعی. فضای خالی بین این دو تصویر را باید با تصویرهای دیگری یا دست‌کم امکان ساختن آنها پر کرد.
شعر اجرایی هم هنر است هم شغل؛ هر چند این موضوع بیشتر در ایالات متحده آمریكا و برخی از كشورهای اروپایی صدق می‌کند. پیش آمده که در گفت‌ وگو با مطبوعات و رسانه‌ها، شاعر شعر اجرایی خودش را این طور معرفی ‌كند: من شاعر شعر اجرایی هستم. شعر اجرایی برای من بهترین شغل در دنیاست.
حتی چیزی فراتر از شغل است، بسیار فراتر. شعر اجرایی زندگی من است. آنچه شعر اجرایی را برای من لذت‌بخش و دوست‌داشتنی می‌کند این است كه امروز روی صحنه اجرای شعری خواهم بود كه زندگی‌ام را توصیف می‌كند. به شنونده‌های شعرم نگاه می‌كنم، به دریایی از چهره‌هایی كه آنها را نمی‌شناسم اما به آنها نزدیکم و حس می‌كنم فردا ممكن است هر كدام‌شان همین‌جا در شلوغی، روی صحنه با من حرف بزنند.
فردا ممكن است شما شعر و زندگی خود را با همه ما قسمت كنید. ما همه در فردیت خود و در دنیایی با فرهنگ‌های متفاوت زندگی می‌کنیم. دنیای آدم‌ها سرشار از تفاوت‌ها و اختلاف‌هاست ولی هنوز هم می‌توان در شعری اجرایی با دیگران همراه شد و حقایق هیجان‌برانگیز، بذله‌گویی‌ها و لحظه‌های متغیر زندگی را تقسیم كرد.
با این همه، شعر اجرایی صرفا روایت موضوعی شاعرانه نیست، اگر بود به شعرخوانی‌های معمول در شب‌های شعر یا روخوانی از روی کتاب و کاغذ اکتفا می‌شد. شعر اجرایی تماما درباره صدای یگانه شاعر یا اجراكننده شعر است.
هنگامی كه با استعداد شاعر یا اجراکننده روبه‌رو می‌شویم، تهدیدی احساس نمی‌كنیم، احساس رضایت و خرسندی می‌كنیم و دلمان می‌خواهد حمایت‌اش كنیم، هر طور که می‌توانیم چرا که بیشتر آدم‌ها اینجا حال بهتری دارند. مهم این است که هر فردی برای حمایت از شعر اجرایی راه‌های ارتباطی خودش را پیدا كند.
راه‌هایی مثل بازدید از سایت‌های اینترنتی شاعران اجرایی و گفت‌وگو با آنها. گفت‌وگو ارزش تفاوت‌ها را آشکار می‌کند چرا که شاعران شعر اجرایی از روش‌های مختلفی استفاده می‌کنند و اجراهای كاملا متفاوتی را به نمایش می‌گذارند. به قول گورسکی: اینجا همیشه چیزی برای خوشحالی تو هست.
خب شعر اجرایی را چطور تعریف کنیم؟ شعری که دارد نقش «تئاتر» را بازی می‌کند و روی صحنه خودش را به مخاطبان عرضه می‌کند؟ چنین تعریفی بیش از حد تئاترمدار به نظر می‌رسد و همه ویژگی‌های شعر اجرایی را هم بازگو نمی‌کند.
می‌توان گفت شعر اجرایی، شعری است كه مخصوص اجرا در حضور مخاطبان نوشته شده‌. این تعریف هم کلی‌گویی است اما با دقت در عبارت «مخصوص اجرا در حضور مخاطبان» درمی‌یابیم که هر شعر اجرایی صرفا در اجرای زنده و در حضور مخاطبان شکل می‌گیرد؛ حتی لازم نیست از قبل نوشته شده باشد، بداهه‌پردازی روی صحنه و در برابر مخاطبان هم می‌تواند یکی از روش‌های اجرا باشد.
گاهی در نقد و نوشته‌ای از شعر اجرایی با اصطلاح «كلام گفته شده» یا «ادبیات زنده» نام می‌برند که اشاره‌ای توصیفی است و یادآور دوره‌ای‌ که « هدویگ ایرنه گورسكی» اصطلاح «شعر اجرایی» یا «Performance poetry» را ابداع نکرده بود.
خود شما هم مثل شاعران شعر اجرایی برای جذب و جلب نظر شنوندگان وظیفه‌ای دارید. بیشتر وقت‌ها این وظیفه را با سرگرم كردن و زدن ضربه‌ای آهسته‌ به شانه مخاطبی که کنار شما ایستاده انجام می‌دهید بنابراین هر فردی از روش‌ها و حالت‌های متفاوتی برای این كار استفاده می‌کند.
مساله جالب توجه در شعر اجرایی، انعطاف‌پذیری آن است كه به کار گرفتن دیگر فرم‌های هنری را در ساختار خود ممکن می‌کند. برای مثال می‌توان از فرم‌های موسیقی، كمدی و نمایشنامه در شعری اجرایی سود برد.
شعر اجرایی به تعبیر بعضی از شاعران و بسیاری از شنوندگانش شگفت‌انگیز‌ترین شكل هنر است چرا كه لزوما نیازمند پول نیست، چون در عصر قدرت بی‌چون و چرای پول، به ابزارهای آموزشی، تجهیزات و حمایت‌های تكنیكی کاملا متکی نیست.
با این حال یك شعر اجرایی موفق می‌تواند زندگی مردم را تغییر دهد، چشم‌انداز جدیدی پیش روی آنها باز کند و افق‌های تازه‌ای را نشان دهد. پس پول مساله اصلی شعر اجرایی نیست، آنچه ضروری است، اجراكننده، متن شعر و حضور شنوندگان است؛ ساختاری که می‌توان آن را فشرده‌تر از این هم فرض کرد اما به یکی از این سه جزء نمی‌شود تقلیل‌اش داد.
شاعر و اجراکننده ممکن است یک نفر باشند و متن شعر هم از پیش نوشته شده نباشد و روی صحنه بداهه‌پردازی شود. در این صورت شاعر دارد همزمان سه نقش را بازی می‌کند، ولی در مقابل ممکن است شاعر نقش کارگردان را بازی کند و خودش روی صحنه نرود اما متن و موسیقی و اجرا کننده و هر عنصر اجرایی دیگر را چنان با هم یگانه کند که جدایی آنها از هم تصورناپذیر باشد.
برای آدم‌هایی که هنوز دلبسته کاغذ‌ هستند، شعر اجرایی غریبه‌ای است که قابل اعتماد نیست. شاید استفاده از كاغذ موجب پدید آمدن امكانات قطعی می‌شود: اقتصاد بیان، ماندگاری، پیچیدگی معناها، فضاهای چاپی و این احساس كه شعر به صورت دیداری مثل شعر شفاهی قابل ارتباط است.
برای شنونده حاضری كه نمی‌تواند متن شعری را برای درك جزئیاتش، دوباره بشنود، این مفاهیم معناهای دیگری پیدا می‌کنند.
شعر اجرایی ممكن است برای دستیابی به معناها و طنین صدا، به تاكیدهای زبان‌شناختی و تمهیدات موزون نیاز بیشتری داشته باشد اما همین شعر وقتی نوشته شود، پوسته‌ای با لفاضی‌های تزئینی و بیان شیوا به نظر می‌رسد و با خواندنش احساس حشو پدید می‌آید چرا که شکل تاکیدی كلمات در اجرای زنده در بیشتر موارد روی صفحه زائد و دارای اطناب است.
بیشتر شعرهایی كه در صفحه نوشته می‌شوند برای خواندن و بازخواندن نوشته شده‌اند و گاهی مثل شعرهای دیداری، شعرهای کانکریت و شعرهای زبان‌مدار، به تعبیری شكل غلیظی از زبان را نشان می‌دهند، گاهی هم مثل شعرهای روایی و شعرهای ایماژیستی، زبان بیشتر نقشی واسطه‌ای دارد و شكل رقیقی از زبان در صفحه ذخیره ‌می‌شود. آمار ترجمه شعرهای روایی و شعرهای ایماژیستی به زبان‌های مختلف، این گفته را تایید می‌کند.
اما نوشتن روی صفحه دقیقا نوشتن برای صفحه نیست. این تصور که همه شعرها یك شكل شفاهی دارند، اشتباه محض است.
شعر اجرایی برای حركت عصب آوایی انسان و قدرت تخیل او در نظر گرفته شده و نباید با متنی که برای اجرای صحنه‌ای صرفا روی صفحه نوشته شده، یکی دانسته شود. حس اجرا شدن از آنچه شعر می‌خواهد برای شنونده‌ای به صدا درآورد یا درون سر خواننده‌ای منعكس كند به تقویت ویژگی‌های مشخص و پایدار تركیب ادبی نیاز دارد.
شعر شكلی هیجانی است، جایی كه زبان می‌كوشد به صورتی بیان احساس کند یا ارتباط حسی پدید آورد اما این امر بیش از آنكه خودبیانگری باشد در حكم فهمیدن و فهماندن این نکته است كه چگونه باید نوشت و چگونه پاسخی، ممکن است از طرف خوانندگان و شنودگان دریافت کرد.
همان چیزی که «هدویگ ایرنه گورسکی» نشان داده که در شعرهای اجرایی خود از آن آگاهی کامل دارد. گورسکی بعد از فارغ‌التحصیلی و دریافت مدرك نقاشی از دانشگاه هنر و تزئین «نوواسكاتیا» در كانادا، مسیر خلاقیت هنری خود را با سه عنوان مختلف اما همسو شروع کرد: برنده جایزه شعر اجرایی در سال‌های ۱۹۸۰ میلادی، نویسنده/ وكالیست فعال گروه اجرایی «شرق بهشت» و تولیدكننده پروژه ادبیات شنیداری برای شبكه‌های رادیویی بین‌المللی.
او با بنیاد نهادن و نامیدن زیرزمین «ولتر» در شهر «آستین»، آغازی برای اجراهای تجربی و رویدادهایی ادبی‌ بود كه اغلب بر صحنه‌های بزرگتری جا‌به‌جا می‌شدند. یک بار دیگر نام «ولتر» به مثابه نماد آزادیخواهی در هنر به کار گرفته شده بود. فیلسوفی که حاضر بود جان خود را بدهد تا مخالفش حرف بزند، بعد از ۷۰ سال دوباره نامش با آفرینش ژانر هنری جدیدی، گره خورده بود.
جنبش «دادا» در ابتدای قرن بیستم میلادی هم با نام ولتر، عصیان همه‌جانبه خود را آغاز کرد ولی مدت‌هاست که خشم‌های دادائیستی در هنر جای خود را به ساختن بازی‌هایی با قراردادهای تازه و لذت بردن از آنها داده است.
اثری از گورسکی با نام «عشق عقلانی» یک شعر اجرایی سوررئالیستی بود که به طور زنده در یك ساعت پخش برنامه رادیویی به میزبانی «لاری مونروئه» برای پروژه آنتولوژی شعر شنیداری آستین ضبط شد و«پرفكشن پروداكشنز» در مجموعه‌ای با عنوان «صمیمیت» آن را توزیع کرد. این اثر اولین قسمت از سه‌گانه جمع‌كنندگان امضا بود.
«شبح و كولی لهستانی» که نام اثری از گورسکی و گروهش بود حالا به صورت یك سی‌دی شنیداری با تخیلات دیده‌شدنی، شامل تمام قطعات اجرا شده گروه شرق بهشت منتشر شده و در دسترس همه هست. گروه شرق بهشت که به عنوان بهترین گروه شعر و موسیقی مطرح شد دارای موسیقیدان‌هایی مثل «هوراشیو رودریگز» در باس، «بوكا مایكل» در پركاشن و درامز و «دژالما گارنیه» تنظیم كننده و رهبر گروه در گیتار بود.
وقتی هدویگ گورسکی و گروهش اجرا را آغاز كردند، او مشغول توضیح و تشریح كارش برای نشریات بود و برای آنکه مخاطبانش از طرح مسائل جدید، گیج و سردرگم نشوند به طور منظم آنها را منتشر می‌کرد. گورسکی اصطلاح «شعر اجرایی» را در روزنامه «آستین كرونیكل» در اواسط سال‌های۱۹۸۰ میلادی به نام خود ثبت کرد. این کار باعث تمایز بین آواهای شاعرانه‌ و اجرایی او و «هنر اجرایی» شد، ژانری كه خود او هم گاهی اثری در آن پدید می‌آورد.اصطلاح «شعر اجرایی» با شرح شعرهای نوشته شده برای اجراها و نمایش‌های شفاهی و نشان دادن تفاوت آنها با شعرهایی كه برای انتشار در صفحه چاپی نوشته می‌شوند، گسترش یافت. «باب هلمن» شاعر و منتقد بزرگ نیویورك، گروه شرق بهشت را بهترین گروه شعر و موسیقی نامید.
او شنیده بود که گورسكی گفته گروه آنها نسبت به شاعران دیگری كه کارشان را همراه موسیقی اجرا می‌كنند، موفق‌تر هستند چرا كه موسیقی در آثار اجرایی آنها به صورت ویژه برای كلمات شعر با همه نقص‌ها و کاستی‌هایی که دارد، نوشته شده است. این مطلب اشاره دقیقی به تفاوت نوشتن شعر برای صفحه با شعر برای صحنه است.
سال ۲۰۰۰ برای گورسکی سال خوبی بود چرا که در جریان برگزاری دپارتمان انگلیسی فستیوال نویسندگان جنوب ژرف «UL Lafayette» فعالیت‌های ۰او مورد توجه قرار گرفت. گورسکی با نوشتن نمایشنامه‌ای رادیویی به نام «۱۳دونات» جایزه سال ۲۰۰۱ تئاتر شنیداری ملی را دریافت كرد.
متن نمایش‌نامه او که در سالنامه متون نمایشی این مركز هم منتشر شد، تولیدی بود که روی «KRVS-FM» پخش شد و «رادیو لوئیزیانا» هم آن را بازپخش کرد. کسب درجه دكترای در سال ۲۰۰۱ برای گورسکی اوج مراحلی بود كه به توسعه توانایی‌های او در امر تدریس كمك كرد، به همین علت و به خاطر فعالیت در داستان‌نویسی و نمایشنامه‌نویسی، جایزه اینترنتی «رابرت و برنیس» به او اعطا شد. او در سال ۲۰۰۲ عضویت رسانه‌ هنرهای شنیداری بخش لوئیزیانا را پذیرفت.
گورسکی می‌خواست مفاهیمی را در شعر اجرایی به كارگیرد كه هر كدامش یا حاضران را فریفته خود کند یا گیج و گمراه در صندلی‌های خود به آن خیره ‌شوند، به همین علت برای اجرا به صورت تک‌خوانی و بدون گروه برنامه‌ریزی کرد تا موعد اجرایی بداهه و دو روزه در «گزلایت تیاتر» شهر آستین فرا رسد، گورسکی بیرون از جماعت هنرمند و بین مردم طبقه پایین جامعه شروع به جست‌وجو كرد و توانست كوچه‌گردی الکلی را برای اجرای برنامه‌اش به خدمت گیرد.
‌از آن تیپ الکلی‌هایی كه با خواندن شعری بلند درباره نسل عصیانگر هیپی، از توریست‌های نواحی فرهنگی تكدی می‌كردند. شب اجرا فرا رسید. بداهه‌خوانی این آدم به قدری طبیعی بود که برخی از حاضران در سالن گزلایت تیاتر فكر كردند، مردی که روی صحنه زیر نورافكن گاهی تعادلش را از دست می‌دهد و تلوتلویی هم می‌خورد، درست مثل خود گورسكی كه با عجله روی صحنه برای شعرخوانی رهبری‌اش كرده، یك شاعر است.
حقیقت داشت و اتفاق افتاده بود: حتی «اندی وارهول» افسانه‌ای هم از افزودن چنین چیزهایی به متن‌های مفهومی شاعرانه و بداهه‌کاری شده كه بعد از هر اتفاق اجرایی ناپدید می‌شدند، بازمانده بود. گورسکی توانسته بود به جای استفاده از اشیای زندگی مصرفی در اثر هنری، خود زندگی مصرفی را در شعر اجرایی به کار گیرد.
اگر اندی وارهول در هنر «پاپ» توانسته بود بین امر والا و امر مبتذل، بین هنر زیبا و هنر تجاری تمایز را نادیده بگیرد، گورسکی توانست در شعر اجرایی فاصله بین زندگی و هنر را محو کند. بداهه‌کاری هم برای چنین اجرایی علت داشت: حتی زندگی روزمره یک کوچه‌گرد هم عینا تکرار نمی‌شود، از طرفی آنچه گورسکی از او خواسته بود ممکن بود طی چند اجرای متوالی به صورت حفظ شده بیان شود، پس دو اجرا کافی بود.
نخستین اثر منتشر شده از شعرهای اجرایی گورسکی را انتشارات «بکیارد» با نام «ربودن امر غیرواقعی مرئی» ارائه کرد که البته عنوان نخستین كاست ضبط شده او هم هست. اثر دیگر هدویگ گورسکی «شبح و کولی لهستانی» نام داشت که دربردارنده یك کتاب و یک صفحه ضبط شده بود.
دومین كاستی که منتشر كرد عنوان گروه «شرق بهشت» روی جلد آن چاپ شده بود و گورسكی برای خود نام هدویگ «G-G» را انتخاب کرده بود که اول نام خانوادگی خود و همسرش «گارنیه» موسیقیدان و تنظیم‌کننده گروه را نشان می‌داد.
گزیده شنیداری برخی از اجراهای زنده گروه «شرق بهشت» به صورت آنلاین در «سازمان هنرمندان جنوبی» و متن شعر «این جا همیشه چیزی برای خوشحالی تو هست» به زبان‌های انگلیسی و لهستانی در مجله آنلاین « PoetryRepairs » در دسترس است.
شعرهای هدویگ گورسکی جایزه‌های شعر موسیقایی را بیش از جایزه‌های ادبی دریافت كرده با وجود آنكه هرگز آواز نخوانده. این امر نشان می‌دهد که ژانر شعر اجرایی که خود او نام‌گذاری‌اش کرده هنوز برای داوری شدن مساله‌ساز است. گورسکی در شعرش از قافیه پنهان استفاده می‌کند. شعری توصیفی دارد که هنگام اجرا شکل می‌گیرد و به خودی خود روی کاغذ حتی ممکن است خسته‌کننده باشد. شعر «تکنوازی مکزیکو» این طور شروع می‌شود:
شهامت ایستادن در بلندترین جاده «لاردو»/ و گرفتن قطاری به مكزیكوسیتی/ برانگیختن لحظه بود، رها كردن جست‌وجو و مزایای كامل بلوغ/ چشم‌انداز سفید خشك، به نظر می‌رسید كه می‌گردد/ گرد مركز زلزله‌ای دوردست/ مخلوقات سرگردان و گیاهان هنوز پابرجا/ در بیابان زخم می‌زنند به یكدیگر بدون پارانویا/ بانویی سالخورده با طلسم خوش‌شانسی/ قدم برمی‌داشت به سمت مسافران/
در كوره‌راه فروش نان «ترتیلا» و بخار جوجه‌های آب‌پز/ اینها مثل خانه زن بیرون از اینجا احساس می‌شد/ پایین كوه‌ها بشریت تثبیت شده/ دهكده برای ابد جایی است كه پسران جوان فوتبال بازی می‌كنند/ پشت ردیفی از كاكتوس‌ها/ دسته‌ بزرگ طوطی‌های چرب‌زبان/ برای رشد خوراك‌شان در مزارع ذرت عاشقانه می‌خوانند
گورسکی نقاش در شعرهایش تابلویی از آنچه توصیف می‌کند، به نمایش می‌گذارد. شاید کسی که رنگ‌ها را می‌شناسد به زنگ‌ها اکتفا نمی‌کند. قافیه را به صورت کلمات هم وزن به کار می‌گیرد و به هارمونی بیشتر توجه دارد تا زنگ کلمات قافیه سنتی. پس چنان می‌نویسد که با موسیقی اجرایی هماهنگ شود. قرار نیست شعر گورسکی روی کاغذ جا خوش کند، باید با موسیقی به یگانگی برسد.
گورسکی روشنفکر است؛ روشنفکری که به همه چیز با دیدی انتقادی نگاه می‌کند. روایت بخش تفکیک‌ناپذیر شعر اجرایی/ انتقادی او است. در شعر «اینجا همیشه چیزی برای خوشحالی تو هست» که در گروه شرق بهشت اجرا شده، این روایت انتقادی مشهود است:
اینجا همیشه چیزی برای خوشحالی تو هست/ دو به دو لباس می‌پوشند و از روبه‌رو بیرون می‌زنند/ نشانی مبهم شده/ نورهای رنگی چشمك می‌زنند/ من مردم را می‌شناسم/ با مهارت‌های شخصی/ استعدادشان برای فهم زبان اشباح و/ افكاری غیرخطی‌ كه به زبان نمی‌آورند/ جا اینجاست/ راهی فرعی به سمت سرزمین خواب و خیال/ بخشی از مكالمه‌ای چند نفره/ دوستان سرازیر می‌شوند/ از شهرهای بیرنگ و براق/
مردم در ویترین‌های سیمانی به نمایش گذاشته شده‌اند/ اطراف ساختمان‌های مركز شهر می‌چرخند/ می‌چرخند با میزبان‌ها سرخوش مثل تریاك/ همه با هم چشمك می‌زنند/ اینجا بهشت است امتحان پس نمی‌دهی/ اینجا بهشت است امتحان پس نمی‌دهی/ زوج‌ها می‌نوشند می‌روند برقصند/ زنگ‌های برج اگر مقدس باشد به صدا درمی‌آید/ زیرش می‌دزدند و ول‌ می‌گردند/ كاش مثل نویسنده‌ها/
تاریخ‌‌اش را برای غریبه‌ها می‌گفتند/ فكر می‌كنند بقایش اصیل است/ امانت‌اش بیهوده در دوره‌ای كه گورسکی به هر شکلی از نخبه‌گرایی اجتناب می‌كرد، از موفقیت خودش برای پرورش و ترفیع دیگر شاعران آوایی غیردانشگاهی استفاده كرد؛ هنرمندانی مثل «رائول سالیناس»، «ركسی گوردون»، «گرك گانتنر»، «دیوید جیوول»، «جوی كول» و «پت لیتل‌داگ» .
اما مراوده او با نخبه‌ها هم جالب توجه است. « باب دیلن» شاعر، ترانه‌نویس، آهنگساز و خواننده سرشناس موسیقی در ۱۹۹۲ بعد از اجرای برنامه خود در «خانه اپرای آستین» برای گوش سپردن به اجرای پایانی گورسکی، در فستیوال صوتی موزه هنر مكزیك، حاضر شد و با او ملاقات کرد.
طی سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۴ گورسكی پنج ماه برای مسافرت به کشورهای مختلف از جمله اوكراین وقت صرف کرد و در سالن «فالبرایت» دانشگاه «وروكلا» در زادگاهش لهستان به سخنرانی پرداخت.
در تمام این سفرها او میهمان نخبه‌های دانشگاهی و هنری بود. در پراگ هم وقتی باب دیلن كنسرتی خصوصی اجرا کرد، گورسکی با او و «واسلاو هاول» نویسنده سرشناس و رئیس‌جمهور پیشین چک ملاقات كرد. گورسکی در ۲۰۰۴ قبل از بازگشت به آمریكا از سفر پنج ماهه‌ خود در «كافه كریستفر» در كراكو برای سفارت آمریكا و انستیتو فرانسه نمایشی ترتیب داد.
گورسکی در شعرهایش هم رویاهای نوجوانی در «نوواسکاتیا» را می‌بیند، هم نگهبانی را که در شب به انزوای خودش و سکوت ثانیه‌ها نگاه می‌کند، هم از ماهیگیری محلی در قایقی کوچک و میل نوشیدن فنجانی قهوه قبل از طلوع خورشید می‌نویسد و هم از جنگجویی عضو طالبان که در تنهایی غارهای افغانستان به خودش، وجدانش و مردم جهان نامه‌ای می‌نویسد و به وعده‌هایی که در ازای جنگیدن و مرگ به او داده‌اند، شک می‌کند.
هم شاعر حس‌ها و غرایز آدمی است و هم منتقد سرسخت جنگ‌طلبی و سیاست‌های تنش‌زای محافظه‌کاران افراطی کشورش. موقعیت هنری او مثل عکس مشهوری که همکارش از او گرفته، موقعیتی پارادوکسیکال است: عکسی هنری که او را در یک فریم فیلم رنگی افشا می‌کند.
دوربین زمانی طولانی در محوطه‌ای تاریک قرار داشته و با یک بار نور فلش فقط تصویری مبهم و انگار سوزان از انگشت‌های او به چشم می‌خورد و تنش در عکس نامرئی می‌ماند. روشنفکر در جهان حضوری نامرئی دارد.
محمد آزرم
منبع : روزنامه هم‌میهن


همچنین مشاهده کنید