سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا

بلر رفت، براون آمد جابه جایی قدرت در ساختمان شماره ۱۰


بلر رفت، براون آمد جابه جایی قدرت در ساختمان شماره ۱۰
پس از یك دهه آتش افروزی در منطقه خاورمیانه و ارتكاب اشتباهات استراتژیك، تونی بلر نخست وزیر انگلیس با بی میلی و در عین حال سرافكندگی كلید ساختمان ۱۰ «داونینگ استریت» را به «گوردون براون» سپرد. براون می خواهد «عصر و روزگار بلر» را پشت سر گذارد و با درس گرفتن از اشتباهات بلر خصوصاً در میدان عراق دوران جدیدی را آغاز كند. حزب كارگر با انتقاد گرایی از اشتباهات گذشته درصدد تجدیدنظر در عرصه داخلی انگلستان از یك سو و خاورمیانه از سوی دیگر است. همه این امور باید بتواند گشایش های اصولی برای انتخابات آینده در برابر حزب محافظه كار فراهم كند.
بعضی از تحلیل گران بین المللی معتقد هستند كه ویژگی های شخصیتی براون توانایی اعمال یك استراتژی انتقال گرایانه موفق را نخواهد داشت. از یك طرف انتقال گرایی جدید نمی تواند در حد و اندازه مطالبات مردم و احزاب مخالف حزب كارگر باشد به گونه ای كه مردم انگلستان تفاوت محسوسی میان بلر و براون بیابند. از طرف دیگر اشتباهات عمیق بلر و تخریب چهره انگلستان در داخل و خارج نیازمند یك شخصیت كاریزماتیك، قدرتمند و مردم گرا در حد خانم تاچر در دهه ۸۰ میلادی است نه گوردون براون چنین شخصیتی است و نه اصولاً از ارزش های لیبرال چیزی مانده است كه بوسیله آن بتوان پیكره فسرده نظام حاكمیتی انگلیس را بزك كرد! آنچه كه در این مقاله مورد توجه عمده است كنكاش هایی در استراتژی اتحاد جهانی برای ارزش های جهانی تونی بلر و ریشه یابی دلائل شكست آن است.
۱) به جرئت می توان گفت كه ۱۱ سپتامبر به عنوان لكه ننگی در كارنامه های طراحان آن- چه افراطیون وابسته به صهیونیسم و چه هسته های القاعده- باقی خواهد ماند و برای همیشه آزادگان جهان خشم و عضب خویش را نثار بانیان این نوع فجایع در سرتاسر جهان و نه تنها كشته شدگان آمریكایی- خواهند كرد. با همه این اوصاف ۱۱ سپتامبر شالوده شكنانه بنیادهای موریانه زده دموكراسی غربی را هدف گرفت. ۱۱ سپتامبر، نظم نمادین غرب را كه از دل آن مشروعیت نظام های سیاسی آن دیار تراوش می كرد هدف قرار داد و آن را از هم درید. «نظم نمادین» تكیه گاه نظام های سیاسی غرب بود و چون دچار گسیختگی شد همه چیز جایگاه خویش را از دست داد و به یكباره همه چیز شناور گشت.
آنچه كه فقط باقی مانده بود قدرت بود و تزویر و ریا. جناب بلر بی جهت نباید نكته و حرف در دهان مخالفین خود بگذارد و عنوان نماید كه از ۱۱ سپتامبر به بعد مخالفین سیاست های مداخله گرانه انگلستان و آمریكا پیدا شدند. مخالفت ها با سیاست های یكجانبه گرانه آمریكا با حمایت انگلستان به پیش از ۱۱ سپتامبر بازمی گشت و مخالفین هوشیار در سرتاسر جهان بویژه در منطقه محروم خاورمیانه به نیكی دریافته بودند كه قبیله گرایی و بربریت آمریكایی از اصالت و سندیتی مردمی برخوردار نیست. ۱۱ سپتامبر فقط توانست این قبیله گرایی نوین را به سرعت هرچه تمام تر برملا سازد و نشان دهد كه نه تنها قدرت در آمریكا و انگلستان پشتگرم به مشروعیت نیست، بلكه تزویر و ریا، دروغگویی و تجاوز مبنای عملكرد استراتژیست های غربی شده است.
۲) دروغ زنی های انگلیس و آمریكا باید می توانست نظر افكار عمومی غرب را بخود جلب كند. القاعده به عنوان كسانی كه برجهای دوقلو را مورد هدف قرار داده بود می توانست محملی برای عملیات علیه طالبان در افغانستان باشد. امروز كمتر انسان منصفی را در دنیا می توان یافت كه سطحی نگری های موجود در نهاد تفكر طالبان و سازمان القاعده را به نیكی و وضوح نداند. ولی نكته مهم این است كه مردم محروم، فقیر و آرام افغانستان در زمره معتدل ترین مردمان دنیا تا پیش از درگیری این كشور در دام منازعات دوابرقدرت در دوران جنگ سرد بودند. منازعات دوابرقدرت و آنگاه پیدایش طالبان توسط ایالات متحده آسایش را از مردم خونگرم این منطقه گرفت.
واقعیت این است كه تبدیل افغانستان توسط آمریكا و انگلستان به محیط مبارزه علیه تروریسم بین المللی فاقد هرگونه ارزش استراتژیك است در هم كوبیدن خانه های گلی و بمباران زیستگاه های ابتدایی مردم افغان و شخم زدن اقتصاد معیشتی آنها به هیچ رو دربردارنده موفقیت و پیروزی برای آمریكا و انگلستان نبوده و نخواهد بود.
دیری است كه مردم محروم افغانستان نقاب تزویر از چهره ایالات متحده بركشیده اند و خود شاهد بوده اند كه آن كشور چگونه با یك دست از سرزمین های عربی افراطیون را در سرزمین افغانستان تشكل و سازمان می بخشد و با یك دست دیگر تندی های این سازمان را بهانه برای استقرار ناتوی نظامی و فرهنگی خویش در این سرزمین محروم و فقیر می كند. دیری است كه مردم و بیدار افغانستان شاهد فقر روزافزون زنان و كودكان خویشتند و حال آنكه كمك های بشردوستانه صرف عیاشی ها و شب گذرانی های سربازان ناتو در افغانستان می شود. دیری است كه مردم مسلمان افغانستان با پوست و گوشت و استخوان خود طعم تلخ تجاوز و اشغال را چشیده اند.
آنها دیده اند كه چهره های شرارت بار سربازان ناتو هزاران مرتبه مخوف تر از بن لادن و سازمان تروریستی اوست. آنها دیده اند كه هرگونه وجه مقاومت- چه از ناحیه القاعده و چه از ناحیه مردم بی دفاعی كه مراسم عروسی و جشن و سرورشان با بمباران های هوایی به غم و اندوه كشیده می شود برچسب «جنگجویان غیرقانونی» می خورد در این مورد هیچ خط فاصلی قابل شناسایی نیست چرا كه اصولا قبیله گرایی آمریكایی را نسبتی با مشروعیت و فاصله گذاری و مرزهای سیاسی نیست!
۳) عراق دومین نقطه ضعیف در منطقه خاورمیانه بود كه مورد خشم مشترك انگلستان و ایالات متحده و شركای آنها قرار گرفت. تا آنجا كه به عراق مربوط می شد، نقش انگلستان پررنگ تر شد. دروغ های پررنگ و لعاب دستمایه تجاوز و اشغال عراق گردید. دروغ پردازی های بلر نمایان تر بود؛ ارتباط صدام حسین با القاعده و داشتن سلاح های كشتارجمعی این كشور!
همان موقع و ماه ها قبل از هجوم به عراق كم نبودند چهره های منتقدین در دولت بلر كه دروغ پردازی های طراحی شده در دفتر نخست وزیر را فهمیده بودند. آنها فهمیده بودند كه حمله به عراق دارای هیچ مشروعیتی نیست و اطلاعات موجود در خصوص سلاح های كشتارجمعی عراق به شكل مفتضحانه ای دست كاری شده است تا خطر صدام حسین را فوری و فوتی جلوه دهد. پیش از جنگ آقای بلر، تلاش كرده بود تا افكار عمومی انگلستان را متقاعد كند كه سربازان انگلیسی به عراق می روند تا با نیروهای القاعده كه در ارتباط نزدیك با صدام حسین بودند بجنگند!!
سازمان ملل متحد بازیچه مقاصد شیطانی ایالات متحده و انگلستان شده بود. در وضعیتی كه این دو كشور از مدت ها قبل تصمیم به اشغال عراق گرفته بودند، صدور قطعنامه ها بسیار معنادار بود جریان صدور قطعنامه ها به گونه ای پیش می رفت كه عملا با فرض آنها توسط دولت عراق، بستر برای اشغال و تجاوز، شكلی مردم پسند، مشروع و قانونی پیدا كند!
امروز دیگر اثری از دیكتاتوری صدام حسین در عراق نیست.
امروز روشن شده است كه ارتباط صدام حسین با القاعده افسانه ای ساخته شده در دفاتر رئیس جمهور آمریكا و نخست وزیر انگلیس بوده است. امروز ثابت شده است كه صدام حسین به هیچ رو سلاحی نداشت كه بتواند در طول و ۴۵دقیقه آنرا علیه جهان غرب فعال سازد. رسوایی بزرگ انگلستان در حمله به عراق آن چنان وسیع و همه جانبه بوده است كه همگام با جهان اسلام كه بكارگیری انواع و اقسام سلاح های مرگبار از جمله بمب های خوشه ای بمب های ده تنی و... علیه مردم عراق را محكوم كرده اند افكار عمومی غرب هم به همسوئی، همدردی و همنوایی با مردم ستمدیده عراق و خاورمیانه برخاسته اند.
آقای بلر افكار عمومی غرب و بعضی از دولت های اروپایی را به باد انتقاد می گیرد و عنوان می كند كه همواره بعد از جنگ مدتی اوضاع و احوال اجتماعی كشوری كه در آن جنگ اتفاق افتاده است وخیم می شود ولی آینده آن كشور به مرور به سمت و سوی روشنایی خواهد رفت! در ارتباط با خشم و غضب مردم خاورمیانه نیز موضع او جالب توجه است. او می گوید كه ما عمق ناراحتی و حرمان شما را درك می كنیم. ما ناراحتی شما را و خشم و غضب شما را در مورد اشغال یك كشور مسلمان درك می كنیم ولی اینكه شماها بخواهید علیه نیروهای انگلیسی و آمریكایی از طریق تروریسم اقدام كنید اشتباه است!
آفرین بر این منطق استوار كه دروغگویی وسیله ای برای حمله به خاورمیانه می شود آنگاه انواع و اقسام سلاح های غیرمجاز با هدف نابودسازی تمدن آن بكار گرفته می شود و به محض اینكه مردمان این خطه براساس ابتدایی ترین اصول زیستی مقاومت از خود نشان می دهند متهم به فعالیت های تروریستی می شوند. مردم عراق باید سر در اطاعت بی چون و چرای اوامر امرای نظامی و سیاسی انگلیس و آمریكا داشته باشند تا ملتی متمدن و دموكراتیك به حساب آیند والا بربر و تروریست هستند و فاقد هرگونه وزن استراتژیك در تصمیم گیری ها به حساب می آیند!!!
۴- امروزه خبط و خطای استراتژیك انگلیس و آمریكا موجب پیدایش دولت مردمی «نوری المالكی» شده است.
دولت مردمی وی براساس فرم ها و استانداردهای دموكراتیك به قدرت رسیده است. لیكن به وضوح می توان دید كه نه انگلیس و نه ایالات متحده هیچكدام علاقه ای به بقای دولت قانونی مالكی ندارند.
این دولت موقعی در دیدگاه این دو كشور قابل پذیرش است كه در چهارچوب فهم قبیله گرایی غربی حركت كه و منافع آنها را به شكل جدی مورد توجه قرار دهد. اینجاست كه تناقض بنیادین در عملكرد غرب خویش را نشان می دهد. چنانچه انگلیس و آمریكا به دموكراسی معتقد هستند. كه اصولا معتقد است كه این دو كشور در عملكرد خویش تفاوتی با فاشیست ها در طول جنگ جهانی دوم ندارند، دامن زدن به اختلافات قومی استراتژی جدید آمریكا و انگلیس در عراق است. این موضوع می تواند دو كار ویژه مهم داشته باشد از یك سو حضور اشغالگران در عراق را كماكان توجیه كند و از سوی دیگر كشورهای همسایه عراق را متهم به دخالت در اوضاع امنیتی عراق كنند.
۵-راه كارهای فائق آمدن بر خشم و غضب مردم خاورمیانه از دیدگاه تونی بلر در خور تامل و تعمق هستند. او می گوید ایدئولوژی مردمان خاورمیانه را باید مورد هدف قرار داد، بر آن مسلط شد و آن گاه آن را به استحاله كشید. این ایدئولوژی نابود نخواهد شد مگر اینكه غرب در سطح عقاید و آراء وارد منازعه شود.
باید به آنها تفهیم كرد كه نگرش حكومتی آنها مربوط به عصر ماقبل فئودالیسم است. باید به آنها فهماند كه مذهب آنها در نسبت با مذاهب دیگر ارتجاعی است. ما نه تنها باید اقدامات بربروار آنها را منكوب كنیم بلكه به آنها اجازه ندهیم كه موفق شوند ما را به عنوان سرچشمه های مصیبت و حرمان خود قلمداد كنند! ما باید از الگوی تفرقه بینداز و حكومت كن استفاده كنیم و نیروهای مسلمان معتدل را به تقابل علیه تندروها بكشیم. موفقیت در این استراتژی موجب خواهد شد كه دنیای اسلام به فهمی نزدیك به فهم دموكراتیك غرب برسد!
آنچه در این باره جالب توجه است این نكته است كه بلر یك بعد جدید اخلاقی به نگرش های واقع گرایانه متداول در عرصه بین المللی اضافه كرده است. در دیدگاه های واقع گرایانه آنچه كه خود را نشان می دهد منافع متحول ملی كشورهاست كه از یك متن تاریخی به متن دیگر دچار تحول و دگرگونی می شود.
معلوم نیست كه نخست وزیر انگلیس چگونه اخلاق گرایی را كه اصولا در دیدگاه های متداول بین المللی جایگاهی ندارد با واقع گرایی های نومحافظه كارانه تركیب كرده است؟ قدر مسلم آن است كه این گونه اظهارات بعد از آنكه انگلیس و آمریكا در باتلاق عراق گرفتار شده اند مطرح شده است.با عنایت به اینكه تجاوزگری و اشغالگری های بعد از ۱۱سپتامبر معطوف به قدرت برهنه، تزویر و دروغگویی مقامات انگلیسی و آمریكایی بوده است و اصولا تجاوزات آنها هیچ مبنای مشروعیتی نداشته است پناه گرفتن بلر در پس ارزش ها و اصول اخلاقی چیزی فراتر از ترفندی سیاسی نیست!
از سوی دیگر، باید به نخست وزیر انگلیس توصیه كرد كه درماندگی در باتلاق عراق و افغانستان و سایر نقاط عالم را نمی توان با نثار فحش و ناسزا به مردم سایر عالم جبران كرد. شاید این گونه حرفها در قرون ۸۱ و ۹۱ میلادی كه عصر تسلط مدرنیته غربی بر سایر حوزه های تمدنی بود می توانست برای یك دوره گذار منفعتی برای انگلیسی ها داشته باشد لیكن امروز، موج بیداری اسلامی و غیر آن در سراسر عالم برتری جویی های متفرغانه غربی را بر نمی تابد.
۶- از همه تهوع آورتر این بخش از سخنان تونی بلر است كه اشغال و ویرانگری این بخش از دنیای اسلام را در نبرد میان تمدن ها به حساب نمی آورد بلكه آن را در رویارویی تمدن از یك سو و بربریت از سوی دیگر می شمارد.
به بیان دیگر او تلاش كرده است تا بگوید آنچه كه امروز در شعاع ویران گری های غرب علیه اسلام انجام می گیرد «برخوردی درباره تمدن» است. یك سو تمدن است و آن سوی دیگر هیچ چیز دیگر. كشورهای اروپایی و آمریكایی پیش قراولان مدنیت هستند و در رتبه های بعدی كشورهای دیگری قرار می گیرند كه به تدریج وارد مدار غرب و ارزش های غربی می شوند!
اولا نخست وزیر انگلیس نمی تواند «برخورد تمدن ها» را بپذیرد. به وضوح پذیرش اینكه تمدن اسلامی موجودیت و هویت مستقل از سایر تمدنها دارد این سوال مهم را ایجاد خواهد كرد كه متجاوزان و اشغالگران غربی در سرزمین های اسلامی چه می كنند؟ ثانیا بلر در برابر ناكامی ها و نامرادی های استراتژیك خود در خاورمیانه دچار احساسی ناستالوژیك و بازگشت به گذشته شده است.
او فكر می كند كه هنوز بشریت در قرون ۸۱ و ۹۱ میلادی به سر می برد تا بدین وسیله بتوان استعلای تمدن غرب را به رخ دیگران كشید و آنها را مرعوب خود ساخت. گذشت آن قرون و آن سده هایی كه غرب از طریق مستشرقان خود، مدنیت غربی را به مثابه یك جاده یك طرفه به حساب می آوردند و بشریت را محكوم به طی كردن آن مسیر واحد می دیدند. چشمان را باید شست و طور دیگری جهان پیرامون را دید. دیدگاه های بلر هیچ تفاوتی با دیدگاه های پوسیده روشنفكرانی چون منتسكیو ماركس هگل و برینگتون مور ندارد.
ثالثا درس تلخی كه انگلیس و ایالات متحده در خاورمیانه تجربه كرده اند این است كه این منطقه دیگر نمی تواند تناقض های رفتاری این دو كشور را در سطح محیط خویش تحمل كند. بلر و همتای آمریكایی او باید این درس ساده را بپذیرند كه دموكراسی با صداقت و درستی هم كه همراه باشد قابل صدور به كشورهای دیگر نیست چه رسد به اینكه این كشورها بخواهند با دروغ، تزویر و ریا آنها را در نقاط دیگر گسترش دهند.
اصالت و سندیت دینی- قومی مردمان خاورمیانه است كه موجب ظهور مردم سالاری های بومی می شود نه الهام از نسخه های تجویزی انگلیس و ایالات متحده. رابعا جمهوری اسلامی ایران در ۲۸ سال گذشته همواره براساس آراء عمومی اداره شده است و حال آنكه در طول این مدت هم آمریكایی ها و هم انگلیسی ها ظهور اسلام گرایی مردم سالارانه را چون خاری كه در چشمان آنها خلیده است به حساب آورده اند و آنرا موضوع تغییر رژیم قرار داده اند!
جنبش اسلامی حماس را كه با آراء عمومی مردم قدرت را بدست گرفته است تروریست می خوانند و علیه آن مرتكب كودتا می شوند تنها به این دلیل كه حماس از پذیرش رژیم صهیونیستی امتناع كرده است! در صورتی كه خود سر زیر برف كرده و نمی خواهند ببیند كه نه ایالات متحده و نه رژیم صهیونیستی هرگز حاضر به پذیرش «حق حیات» فلسطینی ها نیستند. هم رئیس جمهور ایالات متحده و هم نخست وزیر انگلیس بارها تعهد خود را به شكل عوام فریبانه بر ایجاد ترتیبات امنیتی در خاورمیانه به شكلی كه شامل همه كشورهای منطقه شود اعلام و ابراز داشته اند لیكن سؤال اساسی این است كه آیا تاكنون بلرو بوش رژیم صهیونیستی را برای خلع سلاح هسته ای به عنوان عادلانه ترین پیش شرط برای استقرار امنیت دسته جمعی زیر فشار قرار داده اند؟! پاسخ یك «نه» روشن و بدون ابهام است!
۷-راستی علت این همه تناقض و تزویر در عملكرد دولت انگلستان چیست؟ چنین به نظر می رسد كه تمدن غرب به ویژه در چند دهه گذشته بنیادهای عام خویش را به تدریج از كف داده است. تناقض و تزویر، ریا و تظاهر همگی ریشه در ضعف و فقر تمدنی دارند. بنابراین باید با قوت و صراحت گفت كه ریشه های خشم و غضب مردم خاورمیانه علیه انگلستان و ایالات متحده نه بدین خاطر است كه آنها از قوت، قدرت و صولت غرب به ستوه آمده اند بلكه مردم این منطقه باور كرده اند كه فقر، فقدان و ضعف ویژگی اصلی تمدن غرب است. به همان اندازه كه بیداری سیاسی در خاورمیانه نویدبخش تجدید حیات اسلامی شده است به همان اندازه یكجانبه گرایی جاه طلبانه غرب در مقابل علامت سؤال قرار گرفته است. شاید اگر انگلیس و ایالات متحده به جای اشغال افغانستان و عراق فرمول دیگری را جستجو می كردند امروز حداقل از لحاظ ظاهری در انظار عمومی مردم جهان محترم بودند. لیكن
آتش افروزی های آنها در منطقه خاورمیانه نه تنها موجی از انتقادات را در غرب برانگیخته است بلكه موجب پوزخند مردم خاورمیانه شده است. مردم خاورمیانه از خود می پرسند آیا این بود آن همه توان، ابهت و صولت كه انگلستان و ایالات متحده از آن دم می زدند؟ آیا تمام آن ابهت و صولت تقلیل یافتن قدرت این دو كشور در برابر قدرت های ضعیف عراق و افغانستان بوده است؟ آن هم با همه هزینه ها، هزیمت ها و فرو غلتیدن در باتلاق های رها نشدنی؟
ونی بلر روز چهارشنبه قدرت را ترك كرد. او اعتقادی به ارزشهای انسانی نداشت تا بتواند اتحادی جهانی ایجاد كند! كناره گیری او از قدرت خود نشان این موضوع است كه تنها كشور موثری هم كه در كنار نومحافظه كاران قرار گرفته بود خرج و حساب خود را از آمریكایی ها جدا كرده است. انگلستان خود از نزدیك شاهد است كه باقی ماندن در كنار نومحافظه كاران آمریكایی از این به بعد صلاح نیست. هنوز معلوم نیست كه جایگزین تونی بلر تا چه اندازه قادر خواهد بود مرزهای غلطی را كه طی یك دهه توسط دولت كارگری ترسیم شده است و چهره انگلستان را بیش از گذشته استعماری آن كشور در قرن ۱۹ و اوایل قرن بیست مشوب ساخته است اصلاح كند.
● نتیجه گیری:
۱۰سال پیش وقتی بلر به نخست وزیری انگلستان رسید در چشم مردم آن دیار شخصیتی اخلاقی به حساب می آمد. وقتی پلیس لندن در پارك های لندن فرزند نوجوان وی را در حالت مستی شناسایی كرد عرقی سرد بر پیشانی بلر نشست! او شرمنده شده بود كه بخشی از شخصیت اخلاقی او در افكار عمومی مردم از میان رفته است!!
اما متعاقب ۱۱سپتامبر دنیای غرب برای همیشه دگرگون شد و از آن لحظه به بعد، هیچ چیز همانند گذشته نبود. مشروعیت ایالات متحده و اروپا دچار گسیختگی شده بود پس از این گسیختگی، بلر به كمك بوش و نو محافظه كاران آمریكایی سعی كردند نظمی جدید و توافقی چندجانبه برای اداره جهان بیابند! او می توانست تصویر متهمان ۱۱سپتامبر را تنها در شخص اسامه بن لادن و شبكه او خلاصه نكند بلكه به عنوان یك شخصیت اخلاقی و منصف نشان دهد كه تصویر ۱۱سپتامبر با حضور بوش و نومحافظه كاران در كنار شبكه القاعده تكمیل شود. اما متأسفانه چنین نشد!
بلر به حلقه خشمگین نومحافظه كار آمریكایی پیوست و همراه آنها دروغ های مضحك را وسیله ای برای دخالت در عراق و افغانستان كرد. آبروی نه چندان باقیمانده سازمان های بین المللی خرج توجیه دخالت های سراپا غلط نظامی گشت. پروژه اشغال افغانستان و عراق «آزادسازی» خوانده شد.
اراده مقاومت كه تدریجاً علیه اشغالگران شكل گرفت به عنوان «جنگجویان غیرقانونی» سكه خورد!! هیچگاه و هیچگاه معلوم نشد كه «جنگجویان قانونی» چه كسانی بودند؟! آیا آنها وجود خارجی داشتند؟! بلافاصله اشغالگران ساده اندیش كه البته در گذشته استعماری خود حوادث افتضاح آمیزی مانند «ویتنام» را تجربه كرده بودند به اتاق های فكر خویش رجوع كردند. درواقع راه غلطی انتخاب شده بود و در میانه راه در باتلاق فرو رفته بودند. اتاق های فكر می بایست توجیه مناسبی برای نقشه های جهان گشایانه انگلستان و آمریكا پیدا می كردند.
تا آنجا كه به انگلستان مربوط می شد تز اتحاد جهانی برای ارزش های جهانی كه البته هیچ نسبتی با جاه طلبی های واقع گرایانه قبلی نداشت مطرح شد. در این تز آمده بود كه از این به بعد منازعات جهانی میان تمدن ها نیست بلكه تمامی منازعات درباره تمدن است!!! هركس به تمدن برتری طلب غرب بپیوندد در مسیر تمدن و انسانیت قرار گرفته است و هركس دیدگاه های نومحافظه كاران را برنتابد بربر و وحشی است!!
بلر و اتاق های فكر او غافل از این موضوع بودند كه اصولاً تعابیر و كلمات زیبا مانند اتحاد جهانی یا ارزش های جهانی در اتاق های بسته ، حیات و بالندگی نمی یابند، بلكه تعابیر و كلمات می بایست مورد توافق و اجماع مردم در نقاط مختلف قرار گیرند. از سوی دیگر ۱۱سپتامبر روشن كرده بود كه جهان برای همیشه تغییر كرده است و آنچه از غرب باقی مانده است قدرت منهای «مشروعیت» است و با قدرت، زور و تزویر نمی توان اتحاد جهانی یا ارزش های جهانی ساخت.
حتی اگر قدرت اعمال شده علیه خاورمیانه معطوف به مشروعیت بود، بازهم اتحاد جهانی برای ارزش های جهانی انجام شدنی نبود! اتاق های فكر و مدیران اجرایی انگلیس نمی توانستند درك كنند كه اصولاً دموكراسی قابل تصور نیست! آنها نمی خوانستند و شاید نمی توانستند بفهمند كه خاورمیانه محل خیزش تمدن های بزرگ بوده است و نمی توان با زور، تزویر و نفاق كلمات زیبا را به این منطقه صادر كرد! اصالت قومی مردمان این سامان دموكراسی تحمیلی غرب را برنمی تابد. آنان حتی نتوانستند درك كنند كه از دل اصالت و سندیت این دیار ارزش ها معنا می یابد نه از طریق عوامل بیگانه با چنین اصالت و سندیتی!
امروز پس از آنكه بلر زیر فشار افكار عمومی صحنه قدرت را به جانشین خویش واگذار كرده است، اتاق های فكر به دنبال تمهیداتی هستند كه به انگلستان كمك كند تا نیروهای خویش را آبرومندانه از عراق و خاورمیانه خارج كنند. تردید جدی وجود دارد كه چنین برنامه ای با درك اشتباهات فاحش استراتژیك گذشته انجام می گیرد!! اگر از مردم خاورمیانه پرسیده شود كه راه كار مناسب برای انگلستان در شرایط حاضر چیست می توان گفت كه چشم ها را باید شست و گونه ای دیگر باید دید!
انگلستان بخواهد یا نخواهد بیداری اسلامی بسترساز تمدن اسلامی شده است. احیاء تمدن دینی آنچنان بالنده است كه به سرعت جایگاه خویش را در شرق و غرب بازخواهد كرد. این تمدن متكی به اندیشه، عقلانیت، اخلاق و معنویت است و آن را نمی توان با بمب اتم هم از پا درآورد. به همان اندازه كه این عقلانیت، اخلاق و معنویت ریشه دار می شود جهان غرب نیز دچار گسیختگی خواهد شد. غرب باید بتواند خویش را بیابد و قدرت منهای مشروعیت خویش را از نو ساماندهی كند.
غرب باید بتواند به این جمع بندی برسد كه وارد ساختن لطمات مادی به خاورمیانه مانند «اشغالگری های تباهی گرانه» یا وارد ساختن صدمات معنوی همانند اعطای شوالیه به رشدی منفور، مشكلات موجود را حل و فصل نمی كند بلكه انسجام و همدلی مردم این سامان را دوصدچندان می كند. بنابراین آنچه كه نیاز است تجدیدنظر در بنیادهای تفكر غرب است. می بایست همزیستی صادقانه با جهان اسلام تدریجاً تمرین شود.
علیرضا آقا حسینی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید