جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

خاورمیانه جدید، بدون امریکا


خاورمیانه جدید، بدون امریکا
عصر تسلط امریكا در خاورمیانه پایان یافته و دورانی جدید در تاریخ معاصر این منطقه آغاز شده است. آینده این منطقه توسط بازیگرانی جدید و قدرت های جدیدی كه برای نفوذ و حاكم شدن بر آن به رقابت می پردازند، شكل خواهد گرفت. واشنگتن مجبور است بیشتر به دیپلماسی متكی باشد تا نیروی نظامی، ریچارد هاس رییس شورای روابط خارجی امریكا در این مقاله به بررسی مختصات خاورمیانه جدید می پردازد. هر چند دیدگاه هاس حاوی برخی اتهامات سنتی امریكا علیه خاورمیانه، مسلمانان، اعراب و ایران است، اما از این نظر كه برخی واقعیت های تازه در منطقه را به تصویرمی كشد، قابل تامل است.
● پایان یك عصر
درست با گذشت ۲ قرن از ورود ناپلئون به مصر، طلیعه ظهور و پیدایش خاورمیانه ای مدرن را بشارت دادند یعنی نزدیك تقریبا پس از ۸۰ سال از سقوط امپراتوری عثمانی، پنجاه سال بعد از پایان استعمار و كمتر از بیست سال پس از پایان جنگ سرد، دوران سلطه امریكایی ها در خاورمیانه یعنی چهارمین دوره سلطه یك نیروی خارجی در تاریخ این منطقه پایان یافته است. رویای منطقه ای جدید، شبیه اروپا، پرصلح و صفا، ثروتمند، مبتنی بر دموكراسی عملی نخواهد بود. محتمل تر، ظهور خاورمیانه ای جدید است كه هم به خود هم به ایالات متحده و هم به كل جهان آسیب خواهد رساند.
مشخصه تمامی دوران ها تاثیر متقابل نیروهای رقیب اعم از داخلی و خارجی بر منطقه است و آنچه كه تغییر یافته تنها موازنه نفوذ این نیروهاست.
عصر آتی خاورمیانه حكایت از آن دارد كه نیروهای خارجی تاثیر نسبتا ضعیف در آن دارند و نیروهای داخلی برتری را در دست خواهند گرفت و این بازیگران داخلی كه به قدرت می رسند خود را به تغییر وضعیت موجود متعهد می دانند. شكل دادن خاورمیانه جدید از خارج امری بس دشوار خواهد بود، ولی این امر به موازات كنار آمدن با آسیایی پویا - چالش اصلی سیاست خارجی امریكا برای دهه های آتی خواهد بود.
خاورمیانه مدرن در اواخر قرن هیجدهم به وجود آمد. از نظر بعضی مورخان، رویداد قابل توجه آن امضای پیمان ۱۷۷۴ بود كه به جنگ بین امپراتوری عثمانی و روسیه پایان داد. بعضی ها این استدلال قوی تر را مطرح ساختند كه ورود نسبتا آسان ناپلئون به مصر در سال ،۱۷۹۸ می تواند تاریخ بهتری برای این مساله باشد. این به اروپایی ها نشان داد كه شرایط فتح این منطقه فراهم است و این مساله باعث شد روشنفكران عرب از خودشان بپرسند چرا تمدن آنها از اروپایی های مسیحی عقب افتاده است. انحطاط عثمانی همراه با نفوذ اروپایی ها به منطقه موجب طرح این سوال شرقی شد كه با توجه به چگونگی مرتبط بودن آن با سقوط عثمانی، قسمت های مختلف سعی داشتند بر حسب منافع خودشان جواب دهند.
دوره اول با جنگ جهانی اول، انحطاط امپراتوری عثمانی و به وجود آمدن جمهوری تركیه تقسیم غنیمت های جنگی در میان برندگان اروپایی پایان یافت. آنچه كه روی داد حاكمیت استعمار فرانسه و انگلیس بود دوره دوم چهار دهه بعد، پس از جنگ جهانی دوم كه قدرت و استحكام بیشتر كشورهای اروپایی را تحلیل برد، زمانی كه ناسیونالیسم عربی ظهور یافت و دو ابرقدرت بزرگ جهان درگیر منازعه شده بودند، پایان یافت. در طی جنگ سرد، چون گذشته، نیروهای خارجی بودند كه نقش مسلطی در خاورمیانه بازی می كردند. اما نقش رقابت اتحاد شوروی و ایالات متحده به كشورهای منطقه قدرت مانور بیشتری داد. نقطه اوج این عصر جنگ اكتبر ۱۹۷۳ بود كه ضرورتا در بن بستی متوقف شد تا زمینه را برای دیپلماسی بلند پروازانه شامل موضوع صلح مصر ـ اسراییل آماده كند.
عمل موازنه سازی جنگ سرد زمینه ای را به وجود آورد كه در آن نیروهای منطقه ای در خاورمیانه، به دنبال برنامه های خود، استقلال و خودمختاری قابل توجهی یافتند. انقلاب ۱۹۷۹ ایران كه یكی از اركان سیاسی امریكا در منطقه را سرنگون ساخت، نشان داد كه خارجی ها نمی توانند رویدادهای منطقه ای را كنترل كنند. دولت های عرب در مقابل تلاش امریكا برای متقاعد ساختن آنها به حمایت از سیاست های ضدشوروی مقاومت كردند.
● دوران ایده آل برای امریكا
خاتمه جنگ سرد و فروپاشی شوروی چهارمین دوره این منطقه را رقم زد كه طی آن امریكا نفوذ و آزادی عمل بی سابقه ای را در این منطقه داشت. ویژگی های بارز این دوره آزادسازی كویت به سركردگی امریكا و استقرار بلندمدت نیروهای زمینی و هوایی این كشور در خاك شبه جزیره عربستان و علاقه دیپلماتیك فعال برای حل دایمی منازعه اعراب و اسراییل و نقطه اوج آن تلاش بی وقفه دولت كلینتون بود كه نهایتا ناموفق ماند و در كمپ دیوید متوقف شد.
آنچه كه پس از گذشت كمتر از ۲ دهه باعث پایان یافتن این دوره شد، شماری از عواملی است كه بعضی بنیادی و بعضی خود ساخته هستند.
مهمترین عامل تصمیم دولت بوش برای حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ و نحوه اجرای عملیات ناشی از اشغال عراق بود. تنش های بین شیعه و سنی كه مدتی خاموش و راكد شده بود، اول عراق و بعد سراسر منطقه را فرا گرفت. تروریست ها پایگاه هایی را در عراق ساختند و در آنجا تكنیك هایی جدید را برای صدور تروریسم توسعه دادند. اكنون در سراسر منطقه، دموكراسی با از بین رفتن نظم عمومی و پایان برتری و تقدم سنی ها عجین شده است. قبلا تمركز قسمت اعظمی از ارتش امریكا بر عراق جنگ نفوذ و قدرت جهانی امریكا را كاهش داد. نكته طنز در تاریخ اینجاست جنگ اول عراق كه جنگ ضرورت بود (جنگی كه ضرورت داشت و لازم بود كه انجام شود) نقطه شروع عصر امریكا در خاورمیانه و جنگ دوم عراق ( كه جنگ انتخاب بود) پایان این عصر را تسریع كرده است. همچنین عوامل دیگری هم مطرح شده است.
یكی از آنها از بین رفتن روند صلح خاورمیانه است. ایالات متحده به طور سنتی از موقعیتی استنثایی برای كار كردن هم با اعراب هم با اسراییل برخوردار است. اما در سال ۲۰۰۰ در كمپ دیوید، صلاحیت امریكا محدود شد و ضعف جانشینان یاسر عرفات، به وجود آمدن حماس و در حاشیه قرار گرفتن امریكا به واسطه بی میلی دولت فعلی بوش به دیپلماسی فعال از عوامل مهم در این ارتباط بود.
عامل دیگری كه به پایان رساندن عصر امریكایی كمك كرده است شكست رژیم های عرب سنتی در مواجهه با مطالبات اسلام گرایان بنیادگرا است.
حادثه ۱۱ سپتامبر رهبران امریكا را متوجه جوامع بسته و رشد بنیادگرایی كرد. بنابراین آنها تصمیم گرفتند جوامعی باز ایجاد كنند. واكنش آنها، اغلب شتابزده بود كه این خود باعث شد فرصت بیشتری برای تروریست ایجاد شود و حامیان آنها فرصت های پیشرفت را نسبت به گذشته آماده كنند.
به وجود آمدن رسانه های جدید و مهمتر از همه تلویزیون ماهواره ای جهان عرب را به دهكده محلی تغییر داده و مردم را به مسایل سیاسی حساس تر كرده است. بیشترین مضمون نشان داده شده، صحنه هایی از خشونت و خرابی در عراق، تصاویری از عراق اذیت شده ( مورد خشونت قرار گرفته) و زندانیان مسلمان، رنج و عذاب در غزه، كرانه باختری و حالا لبنان، بیشتر باعث شده كه مردم بسیاری در خاورمیانه مقابل امریكا متحد شوند.
در نتیجه اكنون برای دولت ها در خاورمیانه كار كردن به طور مستقیم و آشكار با امریكا مشكل تر شده است و نفوذ امریكا در منطقه كمرنگ شده است.
● در آینده چه اتفاقی می افتد؟
نمای كلی از خاورمیانه عصر پنجم هنوز در حال شكل گیری است، اما نتیجه آن به طور طبیعی پایان عصر امریكایی خواهد بود. چندین ویژگی زمینه را برای اتفاقات روزانه مهیا كرده است. ابتدا ایالات متحده به نفوذ بیشتر در منطقه نسبت به سایر قدرت های خارجی ادامه می دهد. اما نفود آن از آنچه كه قبلا بوده كمتر می شود. این آسیب پذیری رو به افزایش خاص مجموعه گسترده ای از نیروهای داخلی و خارجی و محدودیت ذاتی دولت امریكا ( حدود ماندگاری قدرت امریكا) و نتایج انتخاب های سیاسی امریكا را منعكس می كند.
دوم اینكه ایالات متحده به طور فزاینده ای به سیاست های خارجی های دیگر اعتراض خواهد داشت. اتحادیه اروپا كمك كمتری را به عراق خواهد كرد و این خود به خاطر نگرش متفاوت به مساله فلسطین است.هم چنین مخالف فشار آوردن بر ایران است و دنبال ضمانتی قابل دسترس برای به كارگیری انرژی خواهد بود. همچنین روسیه در مقابل تحریم ایران مقاومت می كند و به دنبال فرصتی برای نشان دادن استقلال و وابسته نبودنش به امریكا می گردد. هر دو كشور چین و روسیه ( همچون بسیاری از كشورهای اروپایی) خود را از تلاش های امریكا برای ارتقا و بهبود سیاسی در كشورهای غیر دموكراتیك در خاورمیانه، كنار می كشند.
سوم این كه، ایران یكی از دو كشور قدرتمند در منطقه خواهد بود. آنهایی كه ایران را در نقطه ای از تغییر و تحول عظیم داخلی دیده اند، اشتباه كرده بودند. ایران از ثروت زیادی بهره مند است و قدرتمندترین بازیگر خا رجی در عراق محسوب می شود و نفوذ قابل توجهی را بر حماس و حزب الله دارد. ایران یك قدرت امپراتوری دیرینه است، با بلند پروازی ها و تصورات و نیروهای بالقوه خود، اهداف خود را به واقعیت تبدیل می كند.
چهارم این كه، اسراییل دولت قدرتمند دیگری در منطقه خواهد بود و تنها كشور با اقتصاد مدرن كه توانایی رقابت جهانی دارد. تنها دولتی در خاورمیانه با زرادخانه هسته ای كه همچنین دارای توانمندترین و منظم ترین نیروی نظامی در منطقه است.اما این كشور هنوز باید تاوان اشغال كرانه های غربی را بدهند و با چالش های امنیتی چند بعدی و چند ناحیه ای مواجه شود. به طور استراتژیك می توانیم بگوییم، اسراییل امروز در موقعیت ضعیف تری نسبت به قبل از بحران تابستان در لبنان قرار دارد و اگر ایران توانایی هسته ای خود را گسترش دهد، موقعیت اسراییل بیش از پیش مانند امریكا بدتر خواهد شد.
پنجم این كه، چیزی كه در آینده بتوان آن را روند صلح پایدار نامید بعید به نظر می رسد. پس از عملیات نظامی بحث انگیز اسراییل در لبنان، دولت اسراییل به رهبری كادیما مسلما آنقدر ضعیف خواهد بود كه دیگر نمی تواند حمایت مردم اسراییل را نسبت به سیاست هایی كه پرخطر و یا تجاوزگرانه احساس می شوند، جذب كند. اكنون كه حملات منجر به خروج اسراییل از نوار غزه و لبنان شده، ترك مخاصمه یك طرفه اعتبار ندارد و در سمت فلسطینی ها هیچ حرف بدیهی و قابل توجهی كه توانایی و تمایل سازش با اسراییل را داشته باشد نیز وجود ندارد و همین امر رویكرد مذاكراتی را كاهش می دهد.
ایالات متحده در واقع در نقش یك میانجی با اعتبار و صادق موقعیت خودش را از دست داده، حداقل در حال حاضر اینطور است. در عین حال، اسراییل شهرك های یهودی نشین و جاده هایش را گسترش می دهد و این خودش مشكل به وجود می آورد.
ششم این كه، عراق كه نسبتا مركز قدرت جهان عرب بود، سال های سال كشوری به هم ریخته، با دولت مركزی ضعیف، جامعه ای از هم گسیخته و مبتنی بر خشونت های فرقه ای مداوم خواهد بود. بدترین حالت آن كشوری ناكام و درگیر یك جنگ داخلی تمام عیار خواهد بود كه پای همسایگان این كشور نیز به این جنگ كشیده خواهد شد.
هفتم این كه، در نتیجه تقاضای شدید چین و هند، موفقیت محدود برای كاهش مصرف در امریكا و احتمال مداوم كمبود منافع نفتی، قیمت نفت بالا خواهد ماند. احتمال این كه یك بشكه نفت از ۱۰۰ دلار بالا رود بیشتر از این است كه از ۴۰ دلار پایین تر بیاید. ایران و عربستان سعودی و دیگر تولید كنندگان بزرگ به طور مضاعفی از این وضعیت بهره می برند.
هشتم اینكه، نظامی گری ( تمایل استفاده از قدرت نظامی) ادامه خواهد داشت، ارتش های غیررسمی و مستقل كه قبلا در عراق، لبنان و نواحی فلسطینی رشد یافته بودند، قدرتمندتر می شوند. شبه نظامیان، چه آنهایی كه كشورهای ضعیف آنها را به وجود می آورند و چه آنهایی كه خود به علت ضعیف بودن كشورها به وجود می آیند هرجا كه ضعف واقعی و قابل مشاهده در قدرت و ظرفیت دولت ها وجود داشته باشد، ظهور خواهند كرد. درگیری های اخیر در لبنان این روند را بدتر خواهد كرد.
نهم اینكه، تروریسم به عنوان استفاده عامرانه از نیروی قهریه در برابر شهروندان برای تحقق اهداف سیاسی تعریف شده، همچنان یك ویژگی منطقه باقی خواهد ماند. این موضوع در جوامع از هم گسیخته مانند عراق و در جوامعی كه گروه های افراطی به دنبال ضعیف كردن و بی اعتبار كردن دولت هستند مانند عربستان سعودی و مصر وجود دارد.
دهم این كه، اسلام به طور فزاینده ای خلا فكری و سیاسی در جهان عرب را پر خواهد كرد و اساس و بنیانی را برای سیاست های اكثریت ساكنین منطقه به وجود خواهد آورد. ناسیونالسیم ( ملی گرایی) و سوسیالیسم ( جامع گرایی) عربی موضوعات گذشته هستند و دموكراسی در نهایت به آینده ای دور تعلق دارد. اتحاد عرب یك شعار است، نه یك واقعیت، نفود ایران و گروه های وابسته به آن تقویت شده و تلاش ها برای بهبود روابط میان دولت های عرب و اسراییل و امریكا پیچیده شده است. در همین حال، تنش های میان سنی ها و شیعه ها در سرتاسر خاورمیانه افزایش خواهد یافت و باعث بروز مشكلاتی در كشورهایی با جوامع از هم گسیخته مانند بحرین، لبنان و عربستان سعودی خواهد شد.
یازدهم اینكه، رژیم های عربی احتمالا همچنان رژیم های استبدادی خودكامه باقی خواهند ماند، صبر و تحمل مذهبی كمتری و احساسات ضدامریكایی بیشتری از خود نشان خواهند داد. دو رهبر عمده جهان عرب، مصر و عربستان سعودی خواهند بود. مصر كه یك سوم جمعیت اعراب را شامل می شود، اصلاحات اقتصادی سازنده ای را ارایه داده است. اما نظام سیاسی آن قادر نبوده پا به پای اصلاحات ا قتصادی پیش رود. در مقابل مصر به نظر می رسددر سركوبی آزادی خواهان كمی كه در كشور وجود دارند و ارایه انتخاب به مردم مصر در میان استبداد سنی و اخوان المسلمین جدی است. دولت مصر ممكن است رنگ و قالب رقبای اسلام گرای خود را در تلاش برای همسو كردن جاذبه هایشان در فرایند دوری ( فاصله گرفتن) از امریكا به خود بگیرد. در عربستان سعودی، دولت و نخبگان سلطنتی با اتكا به استفاده از عواید هنگفت انرژی در حال كمرنگ تر كردن تلاش های داخلی برای تغییرات هستند.
نهایتا نهادهای منطقه ای ضعیف خواهند ماند و از سایر نهادها در جاهای دیگر عقب تر می مانند.
● اشتباه ها و فرصت ها
اگرچه ویژگی های اساسی عصر پنجم خاورمیانه مدرن، ناخوشایند است ولی نباید به آن نگاه كرد تفاوت بنیادی میان عدم وجود توافقات صلح رسمی و آنچه كه توسط تروریسم، مناقشه بین دولت ها و جنگ های داخلی تعریف شده است، وجود دارد. همچنین تفاوت بنیادی میان آنچه كه تحت سلطه قرار دادن ایران قدرتمند است و آنچه كه ایران حاكم بر آن است مابین كشوری كه رابطه پرتنش با امریكا دارد و كشوری كه مملو از تنفر از امریكا شده، وجود دارد به مرور زمان نیز موجب تغییر می شود.
سیاستگزاران امریكا باید از دو خطا جلوگیری كنند و در عین حال دو فرصت را غنیمت شمارند. اولین خطا اتكای بیش از حد به نیروی نظامی است. ایالات متحده با هزینه هنگفتی كه در عراق پرداخته این درس را فرا گرفته كه نیروی نظامی نوش داروی همه دردها نیست. همچنین انجام حمله پیش دستانه علیه تاسیسات هسته ای ایران هم نمی تواند خوب باشد.
حمله نظامی به ایران یقینا موجب افزایش قیمت نفت به سطوح جدیدی خواهد شد و احتمال بروز بحران در اقتصاد بین الملل و ركورد اقتصاد جهانی می شود. به دلایل فوق استفاده از نیروی نظامی آخرین تیر تركش دولت باشد.
اشتباه دوم آن است كه امریكا به منظور آرام كردن منطقه به دموكراسی سازی متكی باشد. دموكراسی تنها راه چاره برای حل تروریسم نیست ولی شواهد كنونی بر آن دلالت می كند كه كسانی كه در كشورهای دموكراتیك تمام عیار رشد كرده اند نیز در مقابل جاذبه افراط گرایی محو شده اند.
اما از میان فرصت ها، اولین ( مهمترین آن) دخالت بیشتر در مسایل خاورمیانه از طریق غیرنظامی است. راجع به عراق، امریكا نباید فقط به جابه جایی نیروها و آموزش پلیس و ارتش محلی بسنده كند. امریكا باید جایگاهی برای همسایگان عراق ( مخصوصا تركیه و عربستان سعودی) و طرف های ذینفع دیگر در نظر بگیرد. بنابراین انجام این كار، لزوما به حساب آوردن دو كشور ایران و سوریه را نیز می طلبد. سوریه می تواند بر حركات مبارزان داخل عراق و نیروهای نظامی داخل لبنان تاثیر بگذارد و به همین خاطر باید استراتژی بستن مرزهایش را در ازای منفعت های اقتصادی ( از دولت های عرب، اروپا و امریكا) و تعهد از سرگیری مذاكرات بر سر موضع بلندی های جولان متقاعد كرد.
ایران مورد مشكل تری است. اما از آنجایی كه امید به تغییر رژیم در تهران آن هم در كوتاه مدت وجود ندارد، حملات نظامی در مقابل تاسیسات هسته ای در ایران خطرناك و بازدارندگی آن نامعلوم و نامشخص است.
بنابراین دیپلماسی بهترین گزینه قابل دسترسی برای واشنگتن است. دولت امریكا باید صریح باشد و بدون پیش شرط، جامع و مفصل، برنامه هسته ای ایران را خطاب قرار دهد. امریكا باید مشوق های اقتصادی، سیاسی و امنیتی به ایران ارایه دهد.
ایران می تواند برنامه غنی سازی اورانیوم را در سطح خیلی محدود داشته باشد به شرطی كه با بازرسی های شدید و در سطح وسیع موافقت كند. چنین پیشنهادهایی حمایت بین الملل خارجی را به دنبال دارد. امریكا اگر بخواهد پیش شرط تحمیل كردن تحریمات و یا افزایش آن به گزینه های دیگر برگزیند دیپلماسی آن شكست می خورد. دادن چنین پیشنهاداتی همچون این، شانس موفقیت دیپلماسی را افزایش می دهد.
فرصت دوم شامل مصون سازی خود امریكا از بی ثباتی در منطقه تا حد ممكن است. این به معنی محدود كردن مصرف نفت امریكا و وابستگی امریكا به منافع انرژی خاورمیانه است، اهدافی كه با كاهش تقاضا می تواند به بهترین نحو حاصل آید. همچنین واشنگتن باید گام های دیگری را در جهت پایین آوردن تبلیغات بر علیه تروریسم بردارد.
آسیب پذیری در مقابل تروریسم مانند آسیب پذیری نسبت به بیماری نمی تواند به طور كامل برطرف شود.
اما آنچه كه بیشتر می تواند و باید انجام شود محافظت بهتر از سرزمین مادری و آمادگی بیشتر برای موفقیت های اجتناب ناپذیر است. خاورمیانه یك قسمت آشفته و دردسرساز برای دنیا در دهه آینده باقی می ماند.
ترجمه لیلا رهبری
نویسنده ریچارد هاس
منبع: foreign Affairs , Nov/Dec ۲۰۰۶
منبع : روزنامه همبستگی


همچنین مشاهده کنید