شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

کیمیای سیاست


کیمیای سیاست
ایرانیان از سیاست، عفریته ای را می شناسند که در گفتار، بی سر و ته بودن- یا عریا ن تر بگویم حرام زادگی- او را به «بی پدر و مادر»خواندنش یادآوری می کنند، در رفتار کناره گرفتن و رعایت احتیاط و فاصله از آن را می گزینند و در پندار ترجیح دارند تا به جای اندیشه به این پیر بداقبال، به امور اساسی تر زندگی چون معیشت و اقتصاد فکرکنند. بداقبالی و انزوای سیاست در میان مردم ما البته بدان دلیل بوده که فروشندگان این کالا نتوانسته اند، کیفیت مطلوب را در محاسبات خود منظور کرده و کالای کیفی تر در اختیار مصرف کنندگان قرار دهند.
اما کیفیت امر سیاسی در چیست؟ همان طور که می دانیم نیروها، احزاب و شخصیت های سیاسی، برای ارتباط با گروه های مختلف اجتماعی ناگزیرند از رسانه، تریبون، سخنرانی، بیانیه، تجمع و هر امکان دیگر در مقاطع مختلف از جمله انتخابات، درگیری های داخلی، سیاست خارجی و... بهره گیرند تا بتوانند کالایی- نظریه، بیانیه، تصمیم و... - را در اختیار افکار عمومی قرار دهند. مواضع، مباحثات، نوشته ها و حتی ظاهر یک شخصیت می تواند به عنوان یک تولید سیاسی محسوب شود؛ کالایی که مردمان با خود به خانه می برند، به آن می اندیشند، راجع به آن نظر می دهند و آهسته آهسته قضاوتی کلی راجع به یک موضوع، موضع، شخصیت یا کلیت یک نظام سیاسی پیدا می کنند.
پس بی شک اهمیت کالای سیاسی، در سبد مصرفی خانواده ها و اجزای جامعه، کم از کالاهای مصرفی دیگر نیست. چنین است که در سطح اول که ظاهر و کلام یک سیاستمدار عرضه می شود -تیک عصبی یک شخصیت سیاسی، لکنت زبان یک مسئول و کت یا جوراب یک مقام - می تواند به یک نماد یا سوژه خبری مهم بدل شود.
در اینجاست که باید قید و بندها را به پای سیاست زد و از کیفی کردن رفتار یا گفتار و نظریه های سیاسی سخن گفت. یکی از جنبه های بسیار مهم «سیاست بهینه» بی شک در پارامتر اخلاق قابل دسترسی است. یعنی اگر بخواهیم مجموعه ای از پارامترهای متنوع مثل عمومیت، قابلیت درک، به روز بودن، فراگیری و قدرت را برای بررسی میزان بهینه بودن یک نظریه سیاسی مورد ارزیابی قرار دهیم، بی شک باید پارامتری تحت عنوان اخلاقی بودن را در ارائه نظریه خود به ویژه در جامعه ای مثل ایران در نظر گیریم چراکه تجربه ثابت می کند اولاً در جامعه دینی، اخلاق به عنوان یک امر ویژه در افکار عمومی حساسیت فراوان می انگیزد، ثانیاً همواره شخصیت های محبوب سیاسی و گروه های پیروز، در گام اول، از نظر اخلاقی توفیق یافته اند. ضمن اینکه، رفتارهای سیاسی غیراخلاقی و تکرار شانتاژ، دروغ، تفرقه، تبعیض و... ممکن است به مرور «اخلاق» را کم رنگ کند تا جایی که به عنوان کالایی مفقوده یا بی ارزش در جامعه محسوب شود و کار بدان جا رسد که «جامعه اخلاقی» به عنوان آرمان روشنفکر ما طرح شود.
شخصیتی مثل مرحوم مهندس بازرگان گرچه مدت کوتاهی در اداره دولت بود اما انتقادات فراوان چه در دوران مسوولیت و چه پس از آن از دوست و دشمن شنید. به باورم در بررسی رفتارهای سیاسی وی منتقدان پارامتر «اخلاق» را حذف می کنند و با حذف یکی از شاخصه های وجودی وی یعنی «صداقت»، از او سیاستی را می طلبند که در تعارض عینی با اخلاق - حداقل اخلاق مطلوب وی - است. شده و تحت عنوان«تحریمیان» از آن یاد می شود.
ایشان عدم شرکت بخشی از مردم تحول خواه را با تفسیرهای مختلف بازگو می کنند اما کمتر تحلیلی را شنیده ایم که عدم مشارکت بخشی از مردم را به بداخلاقی اصلاح طلبان و در نتیجه عدم اعتماد افکار عمومی به ایشان نسبت دهد.
در حالی که یکی از محوری ترین دلایل نارضایتی مشتریان از کالای اصلاح طلبان، به پارامترهای اخلاقی مربوط می شد یعنی این تنها دلایل اقتصادی نبود که به روی کار آمدن دولت جدید، کمک کرد که بدون شک خالی شدن مفاهیم اصلاح طلبانه از اعتبار و صداقت، وزن بیشتری در عدم توفیق ایشان داشت.
در تشریح بیشتر ارتباط اخلاق با سیاست، باید به تحولات مفهومی سیاست در سال های اخیر نظرکرد. تبدیل شدن «سیاست» از مسوولیت و تعهد به حرفه ای که مهم ترین اصل در آن برد و باخت است، بی شک مسیر سیاست را عوض می کند. هرچند این اتفاقی لازم و مبارک بود ولی به نظر می رسد زیرپا گذاشتن اصول اخلاقی، در این تعاریف جدید از حکومت داری آغاز می شد، چرا که در بازتعریف این مفهوم، یک سیاستمدار باید بیش از هرچیز به حفظ قدرت بیندیشد.
اگر بسیاری ارزش ها همچون مردم خواهی، میهن پرستی، آزادی و عدالت در نیت اصحاب سیاست مفروض و مسلم است برای تحقق آن در مرحله اول باید حکومت را حفظ کرد و در مرحله بعد از تحقق آرمان ها سخن گفت.
برای سیاستمدار «خوب» بودن، ابتدا باید مالک قدرت بود، باید در متقاعد کردن جامعه نسبت به ارزش های حزب و خرید کالای سیاسی «خاص» تلاش کرد و سپس به ارزش های مورد قبول جامعه، خود را نزدیک نشان داد تا داد و ستد اخلاقی با جامعه شکل گیرد. اما همه ماجرای مبادله به این آسانی پیش نمی رود. دامنه شکاف بین رقابت با معیارهای اخلاقی و قانون دائماً گسترش می یابد.
در یک تنازع بقای سیاسی، باید در قبال برگ های برنده رقیب، بدیل کاری تری به کار گرفت در نتیجه گاه چنین بدیلی لزوماً اخلاقی نبوده و دامنه شکاف رقابت با معیارهای اخلاقی زیادتر می شود تا بدان جا که عملاً اخلاق از پارامترهای اساسی یک گروه حذف می شود و این خود باعث می شود در ذائقه مصرف کنندگان تغییراتی داده شود و در بی میل شدن هواداران گروه یا حزب به اخلاق کمک کند که این خود دغدغه غیراخلاقی شدن جامعه را به وجود می آورد.
تدبیر چیست و در برابر حذف اخلاق از پارامترهای سیاسیون چه بایدکرد؟ پاسخ البته برای روشنفکران، تمسک به اخلاق و ترویج ارزش هایی است که با از دست رفتن آن همه چیز از دست خواهد رفت.
بدترین خیانتی که به مردمان بی پناه می شود این نیست که حقوقشان را پایمال می کنند، بدترین خیانت آن است که در زمان رقابت، شیوه های اخلاق شکن خود را به آنها تعلیم می دهند. بیهوده نیست ما مردمان از سیاست که سخن می گوییم، ذکر مصیبت می خوانیم.
تهی شدن سیاست از اخلاقیات، در درازمدت به نفع هیچکس نیست. دنبال کردن منافع گروهی و تلاش برای دستیابی به ارکان حکومت و قدرت طلبی، در هیچ کجای جهان امروز، امری مذموم و ناپسند نیست اما بی اعتبار ساختن و بی اعتماد کردن مردمان، در هیچ کجای اخلاق جدید هم پذیرفتنی نیست و جز کمک در بنای جامعه ای غیراخلاقی، ثمر دیگری ندارد. گهگاه در بازار سیاست، باید بر طریق اخلاقیونی چون ماندلا و گاندی هم نظری افکند.
مهدی فولادگر
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید