جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


براندو هرگز رام شدن


براندو هرگز رام شدن
خاطرات «كوین مك كارتی» به خوبی توصیف گر مارلون براندو جوان است: نیویورك، ،۱۹۴۶ یك جوانك تازه به دوران رسیده از نبراسكا نقش اصلی را در نمایش برادوی Truckline Cafژ از مكس ول اندرسون بر عهده می گیرد. مك كارتی، بازیگر ذخیره بود تصورش این بود كه عدم توانایی این پسر جوان دیر یا زود رو خواهد شد.
«این پسرك، هر كس كه می خواهد باشد می دانم كه از عهده اش برنخواهد آمد. بعد من آن بالا می روم و به جای او بازی می كنم و شما خوشحال خواهید شد كه بازیگری مثل من را دارید.»
این جمله ای بود كه مك كارتی به تهیه كنندگان این نمایش گفت و البته تنها متلك هایی نبودند كه نصیب مارلون براندو جوان شدند. دیگر همبازی های براندو نیز احساس مشابهی داشتند و تمایل چندانی به استقبال از او در جمع خود نداشتند.
آنها فكر می كردند كه كارگردان این نمایش «هارولد كلرمن» تنها به این دلیل حاضر شده بود از بازی براندو استفاده كند چون همسر او استلا آدلر، مربی بازیگری براندو جوان و بی تجربه بود. سپس لحظه موعود فرارسید و در همان نخستین شب اجرای این نماش بازی به غایت درخشان این جوان بازیگر تماشاگران و هم قطارانش را به یك اندازه از خود بیخود كرد. او به شیوه ای بسیار جذاب و گیرا خشم و در عین حال ضعف و آسیب پذیری را انتقال می داد و در نقش های بعدی ای كه به او سپرده شد حساسیت و رقت قلبی غیرمنتظره پشت پرده آن غرور و مردانگی افسانه ای بود.
كارگردان معروف الیا كازان (كه به كرات براندو را چه بر روی صحنه و چه جلوی دوربین كارگردانی كرده بود) اغلب از این تناقض و چندگانگی وجودی او حرف می زد و آن را «یك خشونت و سرسختی بیرونی كه با میلی شدید به مهربانی و نرم خویی قرینه شده است» توصیف می كرد. كسانی كه آن شب بازی درخشان براندو را دیدند امروز به خوبی به یاد می آورند كه چطور تجربه دیدن بازی متفاوت او آنها را دگرگون كرد.مك كارتی مسحور شده به خاطر می آورد: «آن مرد جوان كه حدوداً ۲۱ سال داشت بر روی سن رفت و ذهنیت و باور مرا از هنر نمایش به كلی دگرگون كرد. پس از دیدن او دیگر هرگز به این فكر نیفتادم كه روزی بخواهم جای او را در این نمایش بگیرم و به جای او بازی كنم.»
خاطرات مك كارتی و بسیاری دیگر از همقطاران او در اثر مستندی به نام براندو درباره این هنرپیشه بزرگ كه خیلی ها او را آدمی غیرقابل پیش بینی می دانستند آمده است. این مستند همچنین شامل گزیده مصاحبه هایی است كه با اعضای خانواده این بازیگر ، دوستان دوران مدرسه اش و نیز مجموعه ای از هنرپیشگان مشهور دنیای تئاتر و سینما شده است كه همگی در ادای احترام به او، براندو را بی شك بزرگترین بازیگر هالیوود خوانده اند. آل پاچینو (كه به یاد می آورد فیلم «در بارانداز» را در كودكی بارها دیده است) از بازیگری متودیك وی می گوید. «برای بسیاری ها براندو كمال این سبك بازیگری و الگوی بی رقیب آن بود: درون نگر، پرشور و فواره ای از عواطف و احساسات خام.» او در توضیح این تكنیك بازیگری پررمز و راز كه بسیاری از مربیان بازیگری وقت بسیاری را برای تشریح آن صرف كرده اند می افزاید: «تعریف سرراستی برای آن نیست چون واقعاً یك چیز جوششی است و از درون شخص برمی خیزد. بازیگری متود متنوع است و من حتی آن را نمی فهمم.»
براندو همیشه از آدلر به عنوان كسی كه به او آموخت چگونه احساسات را چه بر روی سن و چه بر روی صحنه «تسخیر» كند یاد می كرد و در مورد آدلر او همیشه براندو را به عنوان بازیگری كه جوهره متفاوتی را در وجود خود داشت می شناسد و همان طور كه یكی از هم عصران براندو تأكید می كند:
- «او به دنیای نمایش تعلق داشت بی آن كه نمایشی باشد. این خصلت جوهره درونی او بود كه برخاسته از یكرنگی و صداقت بود و سبكی به خود گرفت كه آدلر به اندازه كافی تیزبین و باهوش بود كه متوجه آن شود.»
این مستند فضای هنری اواخر دهه ۴۰ و اوایل دهه ۵۰ كه براندو در آن مقطع زمانی پا به عرصه نهاد و شناخته شد را ترسیم می كند. به عنوان كودكی سفیدپوست از «میدوست» او به همه جا سرك می كشید و با نوازندگان سیاهپوست جز همچون كوئنسی جونز دوست می شد و همان شر و شور سال های كودكی را به دنیای بازیگری آورد. شیطنت های او تمامی نداشت، حتی وقتی بزرگ شد و آوازه شهرت او به همه جا رسید با این حال این فیلم جدید تنها بازی درخشان او به عنوان یك هنرمند واقعی و یا رابطه اش را با دیگر هنرمندان و بازیگران را در كانون توجه قرار نمی دهد و سعی دارد در عین حال بخشی از زندگی پرفراز و نشیب والبته دشوار و پرآشوب او را نیز به تصویر بكشد. فیلمسازان از رابطه نه چندان خوب و دشوار او با پدر بسیار مقرراتی اش می گویند و آنچنان كه مارتین اسكورسیزی تعریف می كند: «زجر و ناراحتی درونی او از این مسائل و تمایل براندو برای به نمایش گذاشتن آن. او جلوی دوربین مظهر ونماد مردانگی بود و در فیلم های مختلف به باد كتك گرفته می شود و یا بدنش با گلوله سوراخ سوراخ می شود. براندو موفقیت و شهرتش را تا حد بسیاری مدیون تهیه كننده ای به نام مایك مداووی است؛ دوست صمیمی او در اواخر دوران زندگی اش و مجری وصیت نامه جنجالی او.
او به یاد می آورد: «براندو را در ۱۰سال پایانی عمرش به خوبی می شناختم و می توانم بگویم كه او كسی بود كه به خیلی ها اعتماد نمی كرد . مداووی البته فراموش نمی كند كه بگوید اگر براندو زنده بود ممكن بود احساسات ضد و نقیضی نسبت به این مستند می داشت اما در هر حال امیدوار است كه این بازیگر فقید (كه در سال ۲۰۰۴ در همین ماه درگذشت) متوجه می شد كه این فیلم به چه دلیل ساخته شده است. مداووی تعصب خاصی نسبت به شهرت و اعتبار براندو دارد و از همین رو به سازندگان این اثر مستند «لسلی گریف» و «میمی فریدمن» گفته است: «آنچه كه دوست داریم در این فیلم ببینیم تصویری صادقانه از مارلون براندو به عنوان یك انسان است، یك انسان واقعی. ما همه استعداد و هنر او را تحسین می كنیم. همه می دانیم كه او یك بازیگر فوق العاده بود. بهترین بازیگر نسل خودش كه هر بازیگری دوست دارد همچون او باشد اما جنبه دیگری از شخصیت وجودی براندو نیز وجود دارد كه می خواستم مطمئن شوم در این مستند نشان داده می شود.»
او سپس به حضور پیوسته این بازیگر در جنبش های حقوق بشر اشاره می كند و راهپیمایی های او را در كنار مارتین لوتركینگ به یاد می آورد. براندو یكی از فعالان اولیه حفاظت از محیط زیست و مسائل زیست محیطی بود و حضور او در منازعات مختلف سیاسی كه همواره طرف كسانی را می گرفت كه مورد اجحاف واقع شده و یا حقوقشان پایمال شده بود هیچگاه در تمام مدت زندگی كمرنگ نگشت. این مستند تصاویر و فیلم های ویدیویی كوتاهی از او را نشان می دهد كه در جلسات حمایت از حقوق بشر در می سی سی پی شركت كرده بود و یا در یك راهپیمایی معروف برای اعتراض به قانون كار و آزادی های موجود حضور دارد. همچنین یك فیلم ویدیویی دیگر از او وجود دارد كه در آن او به نمایندگی از بومیان سرخپوست آمریكا حرف می زندو در جای دیگری صحنه ای مربوط به مراسم اسكار را می بینیم كه ساچین لیتل فادر، یك فعال بومی و سرخپوست آمریكایی به جای براندو و به نمایندگی از سوی او اسكار این هنرپیشه برای فیلم «پدرخوانده » را دریافت می كند. با درگیرشدن هرچه بیشتر در سیاست براندو روز به روز سرسپردگی در برابر حرفه انتخابی اش یعنی بازیگری را دشوارتر می یافت و كار به جایی رسید كه بازی در فیلم ها برای او تنها انگیزه ای برای پرداخت خرج و مخارج زندگی اش و همچنین استقلال مالی برای دنبال كردن فعالیت های سیاسی شد.
فیلمسازان معدودی بودند كه الهام بخش او شدند و یا حتی او را به چالش برانگیختند. مداووی به یاد می آورد: « یك بار از او پرسیدم چرا طوری رفتار می كند كه گویی از بازیگری دلسرد شده است و او در جواب گفت:«من از بازیگری دلسرد نشده ام اما مطمئن نیستم كه بهترین حرفه باشد. بازیگری برای من خیلی خوب بوده است اما كم كم می خواهم این شهرت و آوازه را از خودم دور كنم. برای من سخت است كه خودم را به عنوان فردی تصور كنم كه هربار برای خرید دستمال كاغذی به مغازه می رود دوربین های خبرنگاران به دنبال اوست و یا هردفعه كسی از او می خواهد كه برایش یك یادگاری بنویسد و زیر آن را امضا كند.»
به عنوان بازیگری جوان در نیویورك براندو خیلی از مواقع به مترو می رفت تا فقط مردم را تماشا كند و در رفتار و منش آنان دقیق شود اما وقتی مشهور شد دیگر نمی توانست این یك كار ساده را هم انجام دهد. این بار آنهابودند كه او را تماشا می كردند و در رفتار و منش او دقیق می شدند. صحنه ای در فیلم «با مارلون براندو آشنا شوید» (۱۹۶۶) از برادران می سلز وجود دارد كه در آن براندو در پوچی پرسشهایی كه به ناگهان توسط گروهی از خبرنگاران و مصاحبه گران رادیویی از او می شود گم می شود و دیدن همین صحنه دلسوزی و تأسف هر تماشاگری را بر می انگیزد.
قدرت و نفوذ براندو آنقدر زیاد بود كه هیچ كارگردانی نمی توانست در برابر او مقاومت كند و آن گونه كه دوستش «جورج انگلاند» - كه او را در فیلم آمریكایی زشت (۱۹۶۳) كارگردانی كرده بود - به یادمی آورد كاركردن با او وحشتناك بود.
«كارگردان از اقتدار و مقام اجرایی خاصی برخوردار است مثل یك پدر اما در یكی از مراحل كار براندو دیر یا زود او را كنار می گذاشت.»
این حقیقت كه او بسیار آگاه تر و داناتر از تقریباً تمامی كارگردانانی بودكه با او كار كرده بودند خیلی از مواقع به ضرر آنها بود. او نه تنها یك بازیگر خارق العاده بود بلكه همچنین دانش خوبی در باره دوربین و حركت آن، پلان بندی ها و خیلی چیزهای تخصصی دیگر در فیلمسازی داشت. كارگردانان نمی توانستند به او دستور بدهند و بیشتر مواقع این رابطه حكم یك درخواست مؤدبانه از سوی كارگردان و آرزوی قلبی او برای رام كردن این شیر وحشی را داشت. پس از كار با الیاكازان (اتوبوسی به نام هوس، در بارانداز و زنده باد زاپاتا! بسیاری از پروژهای آتی او هیجان خود را برای او از دست داده بودند.
بسیاری از كسانی كه با براندو كار كرده بودند هیچ وقت درست و حسابی از رفتارش سر در نمی آوردند. مداووی درباره رابطه خودش با او می گوید: «او آنچنان آدم بزرگی بودكه واقعاً خیلی ها شناخت درستی از اونداشتند و خود من هم حتی نمی دانم كه واقعاً او را چقدر می شناسم.»
به عنوان یك تهیه كننده مداووی در سه فیلم با بازی براندو دست داشت اما آن زمان به هیچ وجه او را نمی شناخت. آنها تنها در سالهای پایان عمر این هنرپیشه بزرگ با هم صمیمی شدند. مداووی به یاد می آورد كه وقتی از براندو نظرش را در باره تعلق گرفتن ستاره ای در بلوار مشاهیر هالیوود در تجلیل از اوپرسید او خیلی صریح گفت: «دست از این بچه بازی ها بردار. مایك! آدم به ستاره در بلوار مشاهیر هالیوود احتیاجی ندارد. خودت می دانی كه چه هستی. این چیزها اصلاً مهم نیست.»
براندو ادامه داد كه ترجیح می دهد در سواحل تاهیتی دراز بكشد، به ستارگان واقعی خیره شود و با فكر كردن به آدم هایی كه ممكن است در بلوار مشاهیر هالیوود روی ستاره آدم راه بروندو آن را له كنند از خنده روده بر شود.
به اعتقاد مداووی مستند جدید «براندو » دریچه ای بر روی تمام پیچیدگی ها و ابعاد وجودی براندو می گشاید. او می گوید: «البته این مستند از یك جهت خوب و از یك جهت بد است. خوب از این جهت كه تمام اعضای خانواده براندو را به هم نزدیك كرد و آنها از ساخت چنین اثری شاد و مغرورندو از این جهت منفی كه نمی دانم اگر مارلون زنده بود آن را تأیید می كرد یا نه؟»
مترجم: شیلا ساسانی نیا
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید