جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


یافتن شعر در رهگذر دشواری‌ها


یافتن شعر در رهگذر دشواری‌ها
● گفت وگو با ادوارد حق‌وردیان شاعر و مترجم ارمنی
ادوارد حق وردیان را ۱۰ سال است می‌شناسم ،اما فقط ۲ بار او را دیده‌ام. ۱۰ سال پیش كه به نمایشگاه كتاب تهران آمده بود فهمیدم او تنها كسی است كه بیش‌ترین حجم ادبیات معاصر ایران را به ارمنی برگردانده و در ارمنستان و آمریكا منتشركرده است و حال كه پس از این سال‌ها باز او را در ایران می‌بینم مترجمی است كه غیر از ترجمه آثار ادبی ایران به ترجمه قرآن كریم دست یازیده و این بار از منبع نوری كه متعلق به مسلمانان است نوشیده.
چنین است كه در می‌یابیم طرف كلام خداوند با همه انسان‌ها است. در سال‌هایی كه دورادور با ادوارد حق وردیان آشنا بودم، می‌دیدم كه ترجمه شعر و داستان فارسی در مطبوعات ارمنستان به همت او منتشر می‌شود. مثلا فصلنامه ادبی گارون كه یكی از معتبرترین و قدیمی‌ترین مجلات ارمنستان است، نشریه گراگان‌ترت، مجله مهر و ... همواره صفحاتی را به ادبیات ایران اختصاص می‌دهند. حق وردیان شاعری به تمام معنا است كه شعر را در رهگذر دشواری‌های زندگی یافته است.
او انسانی زحمتكش و شاعری بی بدیل است كه رنج زیستن را بر شكوه انسان بودن هموار كرده و تا زندگی هست قدر زیستن، نفس كشیدن ، آزادی و نوشتن را در خطه ارمنستان می‌داند. او به ایران عشق می‌ورزد زیرا در تهران متولد شده و همواره گردو غبار زمان را از خاطرات كودكی خود در زادگاهش می‌زداید تا ایران را به روشنی روز تولدش ‌ببیند حق وردیان سال‌ها ست كه در كنار تحمل دشواری كار و زندگی در ارمنستان یك تنه بخش بزرگی از ادبیات معاصر ایران را به ارمنی برگردانده و در نشریات مختلف و حتی به صورت كتاب منتشر كرده است.
او آثاری را از سهراب سپهری، فروغ فرخزاد ، صادق چوبك، غلامحسین ساعدی و .. ترجمه كرده است. من همواره ایمان او را به حقیقت ، زندگی و شعر در لابه‌لای كارهایش دیده‌ام حتی اكنون پس از ۱۰ سال خطوط چهره‌اش بیش از پیش از حقیقت‌پرستی می‌گوید با ادوارد حق وردیان درباره كارهایش و جهان اندیشه‌اش به گفت و گو نشستم كه در پی می‌خوانید:‌لطفا درباره خودتان بگویید. من متولد ۱۹۵۲ میلادی در تهران هستم.
تحصیلات ابتدایی‌ام را در مدرسه ملی ارس به اتمام رساندم. در دبیرستان‌های فارسی زبان فرخ‌منش، پایدار و علوم درس خواندم سپس در سال ۱۹۷۰ همراه خانواده‌ام به ارمنستان مهاجرت كردم و در شهر اجمیادزین ساكن شدیم. از دوران كودكی(۶-۵سالگی) به شعر ونقاشی علاقمند بودم.‌ ‌ در كلاس ششم، نقاشی‌هایم را در تلویزیون نشان دادند كه از این بابت من و خانواده‌ام بسیار خوشحال شدیم. در همان سال(۱۹۷۰) كه به ارمنستان رفتیم از شوق و اشتیاق خاصی برخوردار بودم.
این اشتیاق تبدیل به نوعی حسرت درمورد شعر فارسی شده بود. در آن زمان به علت وضعیتی كه در اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت و یا به قولی پرده آهنین،ما در قفس مانده بودیم و دیگر نمی‌توانستیم به ایران بازگردیم تا خویشاوندانمان را ببینیم. دراین شرایط تنها چیزی كه می‌توانست كمی مرا آرام‌تر كند مطالعه كتاب بود، آن هم كتاب‌های داستان واشعار ایرانی. از همین رو در اولین فرصتی كه به دست آوردم به خواندن كتاب بوف كور پرداختم، البته این كار برای من امتحان بسیار بزرگی بود و حدود ۲ سال برای آن وقت صرف كردم. چطور شد كه به كار ترجمه آثار فارسی به ارمنی روی آوردید؟ در آن زمان در ارمنستان خبری از شعر و داستان معاصر ایرانی نبود.
ارامنه فقط با اشعار خیام، فردوسی، رودكی و حافظ آشنا بودند اما با فرهنگ معاصر ایران كاملا بیگانه بودند چرا كه در دوران شوروی و حكومت شاهنشاهی رابطه‌ای با ایران وجود نداشت، بنابراین سعی كردم تا مردم ارمنستان را با اشعار و داستان‌های معاصر ایرانی آشنا كنم. دراین راستا اولین كارهایی كه به ترجمه آن‌ها پرداختم عبارت بودند از: بوف‌كور، سه‌قطره خون، دو داستان از صادق چوبك، دو داستان از هوشنگ گلشیری، عروسك چینی من و گل كه در یك مجموعه به نام بوف كور در سال ۱۹۹۲ توانستم آن را به چاپ برسانم.
در آن زمان استقبال از ترجمه‌های آثار ادبی ایران چگونه بود؟ واقعا ترجمه‌هایم با استقبال چشم‌گیر مردم رو به رو شد تا جایی كه تیراژ آن را به ۵۰۰۰ جلد رساندم. بعد از این استقبال، من به ترجمه اشعار وآثار فروغ فرخزاد پرداختم چرا كه همیشه عاشق شعرهای او بوده و هستم. دو مجموعه فروغ را با عناوین، تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، در مجموعه دیگری به نام تولدی دیگر در آمریكا به كمك یكی از دوستانم كه مقیم آمریكا بود، به چاپ رساندم.
نمی‌خواهم از كیفیت ترجمه‌ هایم بگویم، اما تمام كتاب‌هایی كه من ترجمه كردم با استقبال بی‌نظیری مواجه شد چرا كه ارامنه واقعا تشنه ادبیات معاصر ایران بودند و علاقمند بودند كه با ادبیات و فرهنگ ایرانیان بیش‌تر آشنا بشوند. بعد از فروغ فرخزاد، كاری كه به آن بسیار مغرور هستم كه توانستم انجام دهم ترجمه شعرهای سهراب سپهری بود، در واقع این كار برای من به عنوان انقلاب درونی محسوب می‌شود. لازم می‌دانم كه در این جا به این نكته هم اشاره كنم كه همزمان با انتشار بوف‌كور، اولین كتاب مجموعه شعر من نیز با عنوان "چهار آوریل" منتشر شد و همچنین همزمان با چاپ اشعار فروغ، دومین كتاب من با عنوان"فرزند ناخلف" بود كه بازهم با همت دوستم در آمریكا به چاپ رسید.
در مورد ترجمه شعرهای سهراب سپهری باید گفت كه در شعرهای سپهری دیدگاه عمیقی را می‌توان یافت. مخاطب با خواندن اشعار او به فكر فرو می‌رود تا با دیدی بهتر و عمیق‌تر به دنیای اطراف خود نگاه كند. در مصاحبه‌هایی كه داشتم، بارها عنوان كردم كه هنگامی كه شعرهای سهراب را می‌خوانم، انگار كه انجیل را می‌خوانم یعنی صوفی‌گری سپهری در شعرهایش و طبیعت پرستی او باعث آرامش روحی می‌گردد. در اشعار او هیچ وقت خشونت و عصبانیت را نمی‌بینم.
شعر او، هنر خالص است و من به او بسیار رشك می‌ورزم. در كتاب سپهری تنها چیزی كه نمی‌بینم روزمرگی است. در آثار او، رنگ خدا ورسیدن به او و نزدیكی با طبیعت كاملا با روح و ذهن انسان عجین و آمیخته شده است. در واقع شعرهای سهراب برای من، كشف بسیار بزرگی در شعر بود. شاعران و روشنفكران ساكن ارمنستان هم مانند من اشعار سپهری را بسیار ناب می‌دانند و در این خصوص نیز از من بسیار قدردانی كردند كه اشعار سهراب را به خطه آن‌ها بردم و آن‌ها توانستند با این شاعر بزرگ معاصر آشنا شوند.
بعد از اشعار سهراب سپهری، من با رایزنی‌ سفارت جمهوری اسلامی ایران كار كردم و بخت با من همراه بود تا از طریق سفارت ایران تمام كتاب‌های من به چاپ برسد. دو كتاب"گنبد طلایی" شامل آثار بیست و چهار شاعر معاصر ایران از نیما تا امروز و او كتاب "طلوع پیامبر" شامل اشعار بیست و یك شاعر ایرانی بعد از انقلاب به همت رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران به چاپ رسید.
كتاب ضحاك كه مجموعه‌ای از نمایش‌نامه‌های معاصر ایران است و در آن آثاری از غلامحسین ساعدی و نادر ابراهیمی به چشم می‌خورد. ضحاك، عزاداران بَیَل، چوب به دستان برزین و دیكته از نادر ابراهیمی، گفت وگوی محرمانه قدیسان و یك نمایشنامه كوتاه، یك مجموعه از حكایت‌های معاصر كودكان كه باز از ده نویسنده ایرانی در یك مجموعه به چاپ رسید."قلب كوچكم را به چه كسی هدیه كنم" از نادر ابراهیمی، داستان اول آن "ماهی سیاه كوچولو" از صمد بهرنگی و آخرین داستان آن"من خارپشت و عروسكم" از دهقان، كه بازهم به همت و رایزنی در یك مجموعه به چاپ رسیدند.‌مجموعه كتابی با عنوان "قلب من در كوهانی است" در آمریكا به چاپ رسید.‌ چرا شما به ترجمه در تمام شاخه‌های ادبیات پرداختید؟ من از تمام شاخه‌های ادبیات ایران، نمایشنامه‌،‌شعر، داستان وحكایت‌ به ترجمه آثار پرداختم تا مردم ارمنستان را با آثار و فرهنگ ایرانی آشنا سازم.
بخت و اقبال با من بود كه توانستم دست به این اقدام بزنم. آخرین كار را كه با سفارش و رایزنی انجام دادم بزرگترین و سنگین‌ترین كاری بود كه انجام دادم و آن ترجمه قرآن بود ومن باید سعی می‌كردم در ترجمه قرآن بسیار ظریف و دقیق رفتار كنم تا در آن تحریمی نشود. ترجمه این اثر مهم كه در واقع كتاب مقدس مسلمانان است را با یك تیم پانزده نفره كه مرا دراین كار همیاری می‌كردند به پایان رساندم و گمان می‌كنم توانستیم، بار مسوولیت را به خوبی به منزل برسانیم. حسن این ترجمه در آن است كه نه تنها ارمنیان با خواندن تفسیر مترجم فارسی كه در كنار آیات در داخل پرانتز آورده شده است و می‌توانند از آن به راحتی استفاده كنند، بلكه از طریق زیرنویس‌ها و ترجمه معانی می‌توانند به شناخت و درك درست و بهتر آن نیز بپردازند. ترجمه قرآن كریم ۳ سال طول كشید البته قبلا گفته بودند كه جزء ۲۹و ۳۰ قرآن را ترجمه كنم اما بعد گفتند كه از طرف مركز قرآن شناسی ایران ترجمه ما تایید شده است و ما می‌توانیم پنج جزء دیگر را هم ترجمه كنیم.
به هر حال در كتابی جداگانه پنج جزء دیگر قرآن نیز ترجمه شد و بعد از گذشت مدتی هم اجازه دادند كه كل قرآن را ترجمه و سپس چاپ كنیم كه همان طور كه گفتم این كار تقریبا سه سال طول كشید. بزرگترین پیامی كه شما از قرآن دریافت كردید چه بود؟ قبل از همه باید بگویم كه تمامی كتاب‌های آسمانی كه توانسته‌اند بعد از گذشت این همه سال دوام داشته باشند ما را به سوی خداوند رهنمون و راهنمایی می‌كنند. همان طور كه انجیل ما را به سمت خدا راهنمایی می‌كند قرآن هم همین‌طور است.
باید بگویم كه من بیش از ۶-۷بار قرآن را خواندم و گاهی برای ترجمه معنی یك واژه بیش از نیمروز یا چندین ساعت به مسجد كبود ایروان می‌رفتم تا از تفسیرهای قرآنی كه در آن جا بود كمك بگیرم و به درك و ترجمه مفاهیم قرآن بپردازم. در قرآن چیزهایی وجود دارد كه من قبلا نمی‌دانستم به طور مثال: در انجیل می‌گویند مسیح پسر خداست اما در قرآن این امر رد شده است و می‌گویند كه خداوند نمی‌تواند پسری داشته باشد واین جالب است كه از لحاظ منطق خدا مطلق است و نمی‌تواند فرزند و همسری داشته باشد.
در همین رابطه من فیلمی را تماشا كردم كه فردی با خداوند در ارتباط بود و كسی ارتباط او با خدواند را قبول نداشت و به او گفت كه از خدا سوال كن كه آیا مسیح پسر خداست؟ او از خدا سوال می‌كند و در پاسخ به مردم می‌گوید: بله مسیح پسر خداست. همان طور كه محمد پسر خدا است و همان طور كه همه افراد بشر فرزندان خداوند هستند.بر این اساس حضور خداوند مطلق است و حضورش را در همه چیز می‌توان حس كرد و ما هم فرزندان او هستیم. این مطلبی بود كه برای من كشف شد و بسیاری از متفكرانی كه با آن‌ها صحبت می‌كردیم بر مطلق بودن خداوند تاكید دارند.
در جایی از انجیل مسیح به خدا می‌گوید: "پدر روحم را به تو می‌سپارم" و این به معنای آن است كه روح خودش را به كسی كه از قدرت بیش‌تری برخوردار است می‌سپارد. ‌ با توجه به مشغله كاری كه شما به خاطر فشارهای اقتصادی در ارمنستان دارید چطور فرصت كردید كه اقدام به ترجمه آثار مهم فارسی نمایید؟ ترجمه كار دشواری نیست. باید در هر كاری كه انجام می‌دهی عشق داشته باشی تا آن كار سهل و آسان ‌شود. به نظر من عشق به ادبیات بسیار ضروری‌تر از زبان است.
زبان را به آسانی می‌توان آموخت اما اگر عشق وجود نداشته باشد نمی‌توان كاری انجام داد. به نظر من، بیش از هر چیزی باید عاشق كارت باشی. می‌خواهم با صدای بلند و رسا بگویم كه ترجمه، خلاقیت و هنر است.اگر من شعری بگویم كه خوب نباشد، می‌گویند كه من حرفه‌ای نبودم اما اگر در ترجمه آثار شعرا و نویسندگان بزرگ ایرانی در درك مفاهیم آن‌ها خللی وارد شود می‌گویند فرهنگ ایرانی ضعیف است نه ترجمه من.‌
من با ترجمه ضعیف شعر می‌توانم به فرهنگ ایران لطمه وارد كنم و هم می‌توانم با ترجمه صحیح و درست آثار فارسی فرهنگ غنی ایران را به اقصی نقاط جهان بشناسانم. همان طور كه شعر می‌نویسی و خلق می‌كنی در ترجمه هم باید چنین باشی. به عنوان مثال نحوه ترجمه آثار فروغ با ترجمه اشعار سهراب سپهری بسیار متفاوت است زیرا فضا كاملا فرق می‌كند. به غیر از این كه باید در ترجمه به سبك كار توجه داشته باشیم باید به این نكته هم توجه كنیم كه در ترجمه روح شعر و روح شاعر باید حفظ شود.
هنگامی كه مردم ارمنستان شعرهای مثلا فروغ را می‌خوانند با او و حالت‌ روحی و سبك و سیاق وی آشنا می‌شوند و می‌توانند تمایزی بین اشعار فروغ و سهراب قایل شوند. حتی در هنگام خواندن مخاطب درك می‌كند كه طبیعت اشعار سپهری با طبیعت شعرهای فروغ تا حدی متفاوت است واز این رو پی به روح شعر شاعر می‌برد. ‌ ‌آقای حق وردیان درباره كارهای مطبوعاتی خود برایمان بگویید. شما روزنامه‌نگاری هستید كه در مطبوعات ارمنستان بسیار فعال هستید. حدود ۱۵ سال است كه در سردبیری مجله ماهانه كودك و نوجوانان آق بیور (چشمه) مشغول به كارهستم كه در نیمی از آن مطالب مرتبط با ایران و در نیم دیگر مطالبی در رابطه با ارمنستان را درج می‌كنیم.
دراین مجله مطالب، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در آن منتشر می‌شود. در این‌باره لازم می‌دانم كه اشاره كنم كه در مجله مهر(چاپ ارمنستان) بخشی از آن را اختصاص می‌دهیم به شاعر جوان ارمنی و یا ایرانی و به معرفی او و آثارش می‌پردازیم. در قسمت دیگر این مجله نیز به معرفی شاعر قدیمی‌تر كه مربوط به عصرهای گذشته می‌باشد نیز پرداخته می‌شود تا از این طریق مردم ساكن در ارمنستان هم با شعرای جوان و هم با شعرای قدیمی ایرانی آشنا شوند كه مسوولیت بخش ادبی آن بر عهده من است.
اما با رایزنی‌ سفارت جمهوری اسلامی ایران در ارمنستان كارهای بسیار بزرگی انجام می‌شود و سفارت ایران تاكنون فعالیت‌های بسیاری را انجام داده است. این امر فقط مختص به چاپ وانتشار كتاب نیست بلكه در رابطه با گروه‌های فرهنگی كه به ارمنستان هم می‌آیند صدق می‌كند و از نویسندگان حمایت می‌شود چرا كه حقوق نویسندگان بسیار ناچیز می‌باشد بنابراین رایزنی‌هایی كه سفارت انجام می‌دهد در این رابطه بسیار مفید است.‌
در هنگام شعر گفتن چه فضاهایی شما را مجذوب خود می‌كند؟ بیشتر شعرهای من مستند است و گرایش بیش‌تر من به سمت سرودن شعرهای بلند است چرا كه در آن فضا بیش‌تر می‌توانم خودم را در آن نشان دهم. بنابراین در شعرهای بلند بیش‌تر می‌توانم عقاید و دیدگاه‌های آرمانی خودم را بیان كنم. فكر می‌كنم من در شعرهای بلندم توانستم خودم را بیش‌تر ارایه دهم البته شعرهای كوتاه و چند رباعی نیز سروده‌ام به نام"خیامگان" یعنی به سبك خیام كه آندره خواننده معروف ارمنستانی با اتصال چند قطعه از رباعیات من به اجرای برنامه در ارمنستان پرداخته است.
باید در واقع منتظر بمانیم تا شعرهای بلند شما ترجمه شود تا بیش‌تر با آثار شما آشنا شویم، زیرا بیشتر ترجمه شعرهای كوتاه شما را در مطبوعات ایران (از جمله دنیای سخن و شوكران)دیده‌ایم. نمی‌خواهید كار ترجمه آثار خودتان را بر عهده بگیرید؟ نه. شاید من ترجمه آن‌ها را بهتر از مترجمان دیگر بتوانم انجام دهم اما فكر می‌كنم كه این كار جلوه مناسبی نداشته باشد كه من به ترجمه اشعار خودم بپردازم. به نوعی اگر من به ترجمه شعرهای خودم اقدام كنم انگار به تبلیغ خودم پرداخته‌ام و این اصلا درست نیست و دوست ندارم كه خودستایی كنم.
نظرتان را راجع به روابط فرهنگی ایران و ارمنستان بگویید. با توجه به رفت و آمدهای زیادی كه وجود دارد این‌كه رایزنی‌های خوبی در ارمنستان صورت می‌گیرد اما هنوز اقدامات شاخصی صورت نگرفته است و بار مسوولیت‌ برقراری روابط فرهنگی بر شانه افراد است. از طرفی اقدامات فردی اثری كوتاه مدت و مقطعی دارد. چه پیشنهادی در این زمینه دارید؟ همان طور كه شما هم اشاره كردید این افراد هستند كه بار این مسوولیت‌ها را به عهده دارند وافرادی مثل واهه آرمن و واراند ترجمه آثار ارمنی را به تنهایی انجام می‌دهند. اگر این كارها با كمك‌های دولتی همراه باشد خوب بهتر انجام خواهد شد.
از آن جا كه پل ارتباطی خوبی بین ایران و ارمنستان وجود دارد و این امكان را به ما می‌دهد تا به ترجمه اشعار، داستا‌ن‌ها و حكایت‌ها بپردازیم می‌توانیم به توسعه رابطه فرهنگی‌مان بیش‌تر فكر كنیم.‌ شما در ارمنستان به غیر از كار روزنامه‌نگاری به كار دیگری هم مشغول هستید؟ انگار مغازه هم دارید.‌
‌ مغازه مال یكی از دوستان دوران كودكیم است كه در تهران ساكن می‌باشد. مغازه‌ای كه در آن همراه با همسرم مشغول به كار هستم مغازه لوازم التحریری است كه البته بخشی از آن را به فروش كتاب اختصاص داده‌ایم، كه البته كتاب‌‌های پونه ندائی، رسول یونان، واهه آرمن و كتاب‌های ارمنیان ایرانی در آن جا به فروش می‌رود. ‌ نویسندگان ارمنستان از وضعیت آزادی بیان در كشور خود رضایت دارند؟ در ارمنستان اصلا موضوعی به نام سانسور وجود ندارد و در تمام روزنامه‌ها، مجلات و كتاب‌ها شخص با آزادی سخن خود را بیان می‌كند و به راحتی می‌نویسد و مطالب خود را عنوان می‌كند البته من با چنین آزادی موافق نیستم.
معتقدم كه باید فرد در چارچوبی‌ خاص به بیان مطالب خود بپردازد و این چارچوب را حفظ كند. آیا در ارمنستان برای انتشار روزنامه مجوز لازم است؟ دریافت مجوز برای روزنامه و یا مجلات به آسانی صورت می‌گیرد طوری كه می‌توانی حتی در عرض چند ساعت مجوز خود را دریافت كنی بدون هیچ گونه مانع و مشكلی و كسی هم به این موضوع توجه نمی‌كند كه شما می‌خواهید تمام صفحات روزنامه خود را به انتقاد از رییس جمهورتان بپردازید و یا كس دیگری.
در شعر و كتاب هم به همین منوال است. هیچ گونه سانسوری وجود ندارد و آزادی بیان را به وضوح می‌توان در ارمنستان دید. وزارت فرهنگ ارمنستان كنترلی بر انتشار آثار ندارد؟ وزارت فرهنگ هیچ كنترلی بر نشریات، روزنامه‌ها، مجلات و همچنین چاپ كتب ندارد. فقط اگر در سال كتبی منتشر شود كه از تیراژ بالایی برخوردار باشد و افراد زیادی را به خود جذب كرده باشد این وزارتخانه به عنوان تشكر به نویسنده آن كتاب، هدیه‌ای اهدا می‌دهد. به عنوان مثال در سال ۲۰۰۴، یكی از دوستانم خاچیك مانوكیان كتابی نوشت كه عنوان بهترین كتاب را دریافت كرد و از روبرت بوچك جایزه‌ای دریافت كرد.‌
جریان‌های ادبی در ارمنستان به چند گروه تقسیم می‌شوند؟ در دوره اتحاد جماهیر شوروی وضع به این گونه بود كه ما مثلا می‌گفتیم، شاعران و یا نقاشان درباری، یعنی آن‌هایی كه وابسته به سیاست‌های رژیم و دولت وقت بودند. در همان زمان هم شاعرانی بودند كه قلم بسیار خوبی داشتند، مانند خاچیك خاچر كه در زندان كشته شد، آكسل باگوست و... ولی در حال حاضر چنین وقایعی وجود ندارد و گروه و دسته خاص ادبی و یا سیاسی وجود ندارد واگر هم شاعران طرفدار رژیم وجود داشته باشند هیچ‌گاه علاقه و عقاید سیاسی خودشان را در شعر انعكاس نمی‌دهند و فرد آزادانه رفتار می‌كند. محافل ادبی در ارمنستان چگونه‌اند؟
مثلا آیا سنت كافه‌نشینی در آن جا وجود دارد؟ مكان مشخصی ندارند. اما ‌گاهی چند نفری كه از نظر دیدگاه و روح شعری با یكدیگر نزدیك هستند گرد یكدیگر می‌آیند و به نقد و بررسی شعر و كتاب می‌پردازند. در جلساتی كه در گذشته داشتیم، روزهای چهارشنبه حدود ۷۰ نفر جمع می‌شدند و در انجمن ادبی آرارات به بررسی و نقد آثار یكدیگر می‌پرداختند. ریاست این انجمن بر عهده آواكر بود. من وهمسرم هم در این انجمن با یكدیگر آشنا شدیم. بسیاری از هنرمندان و دوستان من هستند كه همیشه همراه با خانواده‌هایمان جمع می‌شویم و درباره هنر و فرهنگ صحبت می‌كنیم.
استقبال از برنامه‌های هنری چگونه است؟آیا قیمت بلیت‌ها با سقف درآمد مردم هماهنگی دارد؟ بله. قیمت بلیت‌ها زیاد گران نیست. مثلا قیمت اپرا چند است؟ از یك دلار تا ۶-۵ دلار. قیمت بلیت سینما؟ سینما از ۱۰۰۰ درام شروع می‌شود تقریبا ۵/۲ دلار است. خرج میوه و سبزیجات نیزگران است و حقوق دریافتی بسیار كم است. من خودم در چهار جا مشغول به كار هستم. در ارمنستان باید بسیار كار كنی تا بتوانی خرج زندگی را بدهی، اما ما از روحیه بسیار خوبی برخوردار هستیم.ما ارمنیان كه بعد از ۶۰۰ سال استقلال پیدا كرده‌ایم نمی‌خواهیم این فرصت را از دست دهیم. حقوق یك استاد دانشگاه چقدر است؟ تقریبا از ۱۵۰ تا ۲۵۰ دلار.
خیلی حقوق آن‌ها كم است اما نمایندگان مجلس حدود ۷۰۰ دلار دریافت می‌كنند. بعضی وقت‌ها اگر به پارلمان نگاه كنیم می‌بینیم كه پارلمان ما یا خالی از نمایندگان است و یا اگر هم كسی هست زمانش را در خواب سپری می‌كند.‌ به نظر شما در ذات شعر چه چیزی نهفته است؟ از آن جا كه شاعران و نویسندگان افراد خیلی حساسی هستند فكر می‌كنم همیشه كمی هم خجالتی می‌شوند. وقتی شاعر یا نویسنده‌ای روبه روی كاغذ می‌نشیند مانند اسبی می‌ماند كه در دشتی می‌تازد و از هیچ كسی واهمه‌ای ندارد وتمام درونیاتش را روی كاغذ می‌آورد.‌ من در هنگام نوشتن از آزادی مطلقی برخوردارم و آزادی را حس می‌كنم كه نمی‌توان با هیچ چیزی آن را عوض كرد.
من معتقدم كه هنر خیلی حسود است همیشه باید هنر را دوست داشته باشیم و نباید از آن غفلت كنیم. هنر چیزی است كه همیشه باید آن را همراه خودت داشته باشی. شعر می‌خواهد كه تو آن را حتی از همسرت بیشتر دوستش‌ داشته باشی و بیش‌تر به او توجه داشته باشی. كسانی كه نمی‌نویسند هنر به آن‌ها خیانت می‌كند. در این مدتی كه در ایران اقامت داشتید چه دریافتی از تهران داشتید؟ تهران بزرگ، واقعا بزرگ شده است و كار دولت بسیار سخت است چون جمعیت زیادی دارد. تهران، محل تولدم است و این‌ جا را خیلی دوست دارم و همیشه در حسرت آن هستم. لطفا در پایان پیام خود را به خوانندگان همبستگی بگویید.‌
‌ در آخر باید بگویم كه در این فرصتی كه زندگی به ما می‌دهد، بهتر است همدیگر را بهتر بشناسیم، چون ما از آن ملت‌هایی هستیم كه باید یكدیگر را بهتر بشناسیم و به تبادل فرهنگ‌ها بپردازیم. واقعا حیف است كه با فرهنگ ایران آشنا نیستند.ما باید اصالت خودمان را حفظ كنیم. امروز بحث جهانی شدن رایج است آن هم بدون گفتمان به هر حال چه بخواهیم وچه نخواهیم جهانی شدن اتفاق می‌افتد، اما زیبایی دنیا در آن است كه هر كسی به سبك و فرم خودش باشد.
به نظر من آمیخته كردن فرهنگ‌ها بزرگ‌ترین اشتباه است به قول معروف"هر گلی بویی دارد." شعر ایرانی مفهومی دارد و شعر یونانی و ارمنی مفهومی دیگر دارد. باید از فرهنگ یكدیگر لذت ببریم و از آن استفاده كنیم.جهانی شدن یعنی لذت بردن از فرهنگ‌های یكدیگر، اما فرهنگ نباید جهانی شود فرهنگ باید همان اصالت وجودی خود را حفظ كند.
پونه ندائی
منبع : روزنامه همبستگی


همچنین مشاهده کنید