پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

فصاحت و بلاغت قرآن کریم


فصاحت و بلاغت قرآن کریم
می‏دانیم پیغمبر ما خاتم است و دین او دین خاتم و جاودانه است و بلكه پیغمبران گذشته همه مقدمه بوده‏اند; یعنی در واقع مراحل ابتدایی را می‏گذرانده‏اند و بشر هم در مكتب آنها مراحل ابتدائی را پشت‏سر می‏گذاشته تا آماده بشود برای مرحله نهائی و با آمدن دین خاتم دیگر پیامبر جدیدی در عالم نخواهد آمد و این دین به صورت پایدار در عالم باقی خواهد ماند.
● حال باید ببینیم راز خاتمیت چیست؟
ما نمی‏خواهیم وارد این مطلب بشویم و در یك رساله كوچك بنام «ختم نبوت‏» درباره راز خاتمیت مفصلا بحث كرده‏ایم. فقط اینجا یك مطلب را متذكر می‏گردم و آن این است كه:
دین خاتم در بسیاری از خصوصیات با ادیان دیگر تفاوت دارد.
یكی از آن آن خصوصیات، معجزه دین خاتم است; البته معجزه اصلی آن.
معجزات پیامبران دیگر از نوع یك حادثه طبیعی بوده است مثل زنده كردن مرده یا اژدهاشدن عصا، و یا شكافته شدن دریا و امثال آنها.
اینها هر كدام حادثه‏ای موقت است. یعنی حوادثی است كه در یك لحظه و در یك زمام معین صورت می‏گیرد و باقی ماندنی نیست.
اگر مرده‏ای زنده شود زنده شدن او در یك لحظه انجام می‏گیرد و چند صباحی هم ممكن است زنده بماند ولی بالاخره می‏میرد و تمام می‏شود.
اگر عصایی اژدها می‏گردد یك امری است كه در یك ساعت معین رخ مدهد بعد هم بر می‏گردد بحالت اولیه‏اش.
معجزاتی كه انبیاء گذشته داشته‏اند همه از این قبیلند. حتی بعضی ازمعجزات خود پیغمبر; مثل آنها كه قبلا اشاره كردیم. نیز از جمله این گونه معجزات است. رفتن پیغمبر از مسجد الحرام به مسجدالاقصی یا شق القمر در شبی یا روزی انجام می‏گیرد و تمام می‏شود.
ولی برای دین جاودان كه می‏خواهد قرنها در میان مردم باقی باشد، چنین معجزه‏ایكه مدتی كوتاه عمر دارد; كافی نیست. چنین دینی معجزه‏ای جاودان لازم دارد.
و لهذا معجزه اصلی خاتم الانبیاء از نوع كتاب است.پیغمبران دیگر كتاب داشته‏اند و معجزه هم داشته‏اند ولی كتابشان معجزه نبود و معجزه‏شان هم كتاب نبود.
موسی تورات داشت و خودش هم می‏گفت تورات من معجزه نیست معجزه من غیر از تورات است.
ولی پیغمبر اسلام اختصاصا كتابش معجزه‏اش نیز هست البته نه به معنای اینكه او معجزه دیگری نداشته است; بلكهبه این معنی كه كتابش هم معجزه است و این لازمه دین خاتم و دین جاوندان است.
مطلب دیگری در مورد دین خاتم هست كه باز یكی از رازهای خاتمیت‏بشمار می‏آید و آن این است كه دوره خاتمیت نسبت‏به دوره‏های گذشته نظیر دوره نهائی و تخصصی است نسبت‏به دوره‏های ابتدائی یعنی دوره صاحب نظر شدن بشر است.
دانش‏آموز در دوره دبستان و دبیرستان فقط بهاو می‏گویند و او یاد می‏گیرد ولی وقتی كه به دوره دانشگاه رسید و به طی كردن دوره تخصصی یعنی دوره فوق لیسانس و دكتری پرداخت; اینجا دیگر دوره صاحب نظر شدن است دوره اجتهاد در نف مربوطه است.
دوره دین خاتم برای بشر از نظر كلی نه ملاحظه یك فرد بخصوص نسبت‏به فرد دیگر دوره صاحب نظر شدن است.
در دوره صاحب نظر شدن بشر است كه در مسائل دینی; اجتهاد و مجتهد شان پیدا می‏كند. آیا در ادوار گذشته ما مجتهد داشته‏ایم؟ در ادیان ابراهیم و موسی و عیسی مجتهدی وجود داشته‏است؟ خیر; آنچه قرآن از آن تعبیر به فقاهت و تفقه در دین می‏كند به هیچ وجه در آن ادیان به چشم نمی‏خورد.
آن كاری كه امروز مجتهد با نیروی علم و استدلال و اجتهاد می‏كند. پیغمبران گذشته می‏كردند ولی نه با قوه اجتهاد بلكه با نیروی وحی و نبوت.
اصولا در آن ادیان زمینه اجتهاد وجود نداشت; چون خود دین باید زمینه اجتهاد در آن وجود داشته باشد یعنی در یك دین ضوابط و اصول كلی باید بیان شده باشد تا یك عده متخصص بر اساس آن كلیات و ضوابط روی فكری و نظر مسائل جزئی را اكتشاف نمایند.
ادیان گذشته به دلیل اینكه درس دوره ابتدائی بود، نمی‏توانست اصول و كلیات را بیان نماید، زیرا بشر استعداد فراگیری آنها را نداشت.
اصطلاح رائجی است كه می‏گوید: پیغمبران مرسل و غیر مرسل، پیغمبران مرسل یعنی پیغمبرانی كه صاحب شریعت و قانون هستند مثل ابراهیم، موسی، عیسی و پیغمبران غیر مرسل یعنی پیغمبرانی كه تابع پیغمبران دیگر و مبلغ شریقت آنانند و از خودشان قانونی نداشته‏اند.
كاری كه هم اكنون مجتهدان می‏كنند همان كاری است كه پیغمبران دسته دوم می‏كرده‏اند. البته مجتهد كارش منحصر به این نیست و علاوه بر اجتهاد حاكل شرعی ورهبر مردم است آمر به معروف و ناهی از منكر در میان مردم است او مصلح میان امت‏بوده و موظف است كه مفاسد را اصلاح نماید.
همین كار را نیز در گذشته پیغمبران انجام می‏دادند ولی در دین خاتم دیگر پیغمبری بخاطر این جهات مبعوث نمی‏گردد بلكه مجتهدان از عهده چنین وظایفی بر می‏آیند.
این است معنای حدیثی كه پیغمبر فرمود: علماء امتی كانبیاء بنی اسرائیل. علماء امت من مانند انبیاء بنی‏اسرائیل می‏باشد التبه مقصود آن عده از انبیاء بنی اسرائیل است كه كارشان فقط تبلیغ و تفهیم و تعلیم و ترویج‏شریعت موسی بوده است.
این است كه می‏گوییم دوره انبیاء گذشته دوره وحی است. به این معنی كه حتی تبلیغ و ترویج را هم می‏بایست انبیاء انجام بدهند. ولی در دوره دین خاتم، یك سلسله كارها یعنی كارهایی كه مربوط به عالم تبلیغ و ترویج است و یا مربوط به استنباط كلیات از جزئیات است آن را دیگر علماء انجام میدهند نه پیغمبران.
پی علماء از این نظر و در این حدود و نه بیشتر، جانشین پیغمبرانند، نه همه پیغمبران، بلكه جانشین پیغمبرانی كه صاحب شریعت نیستند.
● وجوه اعجاز قرآن
از نظر كلی اعجاز قرآن از دو جنبه است جنبه لفظی و جنبه معنوی لفظی یعنی از جنبه هنر و زیبائی و معنوی یعنی از جنبه علمی و فكری.
چون مقوله هنر و زیبائی غیر از مقوله علم و تفكر است. زیبائی مربوط به فن است و علم مربوط به كشف. علم یعنی آنچه كه حقیقتی را برای انسان كشف می‏كند ولی زیبائی و جمال یعنی آن چیزی كه یك موضوع جمیل و زیبائی را بوجود می‏آورد.
البته خود هنر و زیبائی هم موضوعات و مقولات مختلفی دارد یكی از آنها مقوله سخن است و اتفاقا انسان در میان همه زیبائی‏ها آن چنان در مورد هیچ مقوله‏ای از مقوله‏های زیبائی نشان ندهد.
ما می‏توانیم زیبایی را بدو نوع تقسیم كنیم.
۱) زیبائی حسی
۲) زیبایی ذهنی.
زیبائی حسی هم به سمعی و بصری تقسیم می‏شود.
زیبائی گل و باغچه از نوع زیبائی حسی بصری است و زیبائی یك آواز خوش از نوع حسی سمعی است.
آیا زیبائی سخن از این نوع است؟ خیر، بلكه اصولا زیبایی سخن حسی نیست فكری است از راه حس.
یك شعر زیبا یا یك نثر زیبا چقدر انسان را جلب می‏كند؟! آنجا كه سعدی می‏گوید: منت‏خدای را عزوجل كه طاعتش موجب قربت است و به شكر اندرش مزید نعمت، هر نفسی كه فرو می‏رود ممد حیات است و چون كه برآید مفرح ذات، پس در هر نفسی دو نعمت موجود و بر هر نعمتی شكری واجب‏»
و بلافاصله شعری اضافه می‏كند:
از دست و زبان كه برآید كز عهده شكرش بدر آید
و باز بلافاصله یك آیه از قرآن ضمیمه می‏كند:
اعملوا آل داود شكرا و قلیل من عبادی الشكور. سپس ادامه می‏دهد:
فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگستراند و دایه ابر بهاری فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپروراند...
این جملات، شعر و نثرش آنچنان در كنار یكدیگر زیبا چیده شده است كه سعدی هفتصد سال قبل مرده ولی گلستان او خودش را حفظ كرده است.
چرا خودش را حفظ كرده؟ زیرا زیباست. فصیح و بلیغ است
قاآنی از شعرای معروف است و همشهری سعدی و اهل شیراز است همیشه می‏خواست‏با سعدی رقابت كند، كتابی هم به آهنگ گلستان گفته است ولی نتوانست‏بپای سعدی بیاید.
نقل می‏كنند شبی در شیراز در فصل زمستان با عده‏ای پای بخاری نشسته بودند و به اصطلاح مجلس بزمی بود و یك نفر قوال هم در آنجا بود كه این شعر معروف سعدی را شروع به خواندن كرد.
شبی خوش است و در آغوش شاهد شكرم...
تا آنجا رسید كه گفت:
ببند یك نفس ای آسمان دریچه صبح بر آفتاب كه امشب خوش است ‏با قمرم
قاآنی كه خودش مرد شعر شناسی است آنچنان تحت تاثیر قرار گرفت كه گفت: این مرد دیگر جائی نگذاشته كه كسی شعر بگوید!! دیوان شعرش را كه جلویش بود، پرت كرد توی بخاری و آنرا سوزانید گفت اگر این شعر است دیگر ما نمی‏توانیم شعر بگوییم!
پس گاهی یك شعر آنقدر زیبا از آب درمی‏آید كه یك شاعری مانند قاآنی كه خودش استاد سخن است‏یك جا كه از زبان یك قوال آن شعر را می‏شنود آنچنان تحت تاثیر قرار می‏گیرد كه خودش را وقتی با او مقایسه می‏كند می‏بیند كه او چقدر بالاست و خودش چقدر پائین!! این اثر سخن است.
حافظ را چه نگهداشته است؟ مولوی را چه نگهداشته است؟ زیبائی شعرشان. چون زیبائی و به تعبیر علما، فصاحت، روشنی، بلاغت رسائی خلاقیت و جاذبه و ربایندگی، مسئله غیر قابل انكاری است.
قرآن به اتفاق هر كس كه سخن شناس است، و اندكی با زبان قرآن آشنائی دارد، حتی فرنگیها كه با زبان عربی آشنائی پیدا كرده‏اند، تصدیق كرده‏اند كه از جنبه فصاحت و بلاغت و زیبایی سخن بی‏نظیر است.
اولا قرآن یك سبك خصوصی دارد، نه نثر است و نه شعر، در صورتی كه همه سخنها یا نثر است و یا شعر، اما شعر نیست‏به دلیل اینكه وزن و قافیه كه در شعر كهن از پایه‏های اصلیل شعر محسوب می‏شد، ندارد.
و علاوه بر وزن و قافیه از ركن دیگر شعر كه تخیل است هیچ استفاده نكرده بلكه مطالب را بدون هیچگونه تخیل بیان نموده است.
مراد از تخیلات همان تشبیه‏های مبالغه آمیزی است كه در اشعار آورده می‏شود تا آنجا كه گفته شده است، احسن الشعرا كذبه، یعنی بهترین شعرها دروغ‏ترین آنهاست چون هرچه دروغتر باشد قشنگتر می‏شود، مثل این شعر فردوسی:
زسم ستوران در آن پهن دشت
زمین شد شش و آسمان گشت هشت
هر كس بشنود می‏گوید به‏به اما چقدر دروغ است؟! دروغ دیرگ از این بزرگتر نمی‏شود گفت. مگر با بهم ریختن چندتا اسب در محدوده بسیار كم و گردو خال كردن سمهای آنان، آسمان هفت طبقه هشت تا می‏شود و زمین هفت طبقه شش تا؟
دروغ خیلی بزرگ است ولی بخاطر دروغ بودن زیباست. و یا شاعر دیگری می‏گوید كه:
یا رب چه چشمه‏ایست محبت كه من از آن یك قطره آب خوردم و دریا گریستم طوفان نوح زنده شد از آب چشم من با آنكه در غمت‏به مدارا گریستم
بسیار جذاب است ولی بهمان دلیل كه خیلی دروغ است‏خیلی شرین است و البته ایندروغ هم نیست و شرعا هم دروغ محسوب نمی‏شود بلكه هنر است و یك نوع زیباسازی سخن بشمار می‏آید. ولی قرآن اساسا دنبال اینگونه مطالب نرفته است.
علاوه بر این این گونه زیبائی‏های سخن، تنها در موضوعات خاصی امكان دارد عشقی و یا حماسی و یا مداحی افراد و یا هجای آنان و هیچ یك از شعرا نمی‏توانند و نتوانسته‏اند در معنویات اظهار هنر بكنند و اگر احیانا بخواهند در معنویات وارد شوند چون نمی‏شود در خود معنا هنر نمائی نمایند، معنی را در لباس ماده تجسم می‏دهند و با زبان كنایی آن معنا را بیان می‏كنند.
مثلا می‏خواهند از معرفت‏بگویند آنرا در لباس می‏آورند و یا از جلال ذات حق می‏خواهند سخن برانند به زلف تعبیر می‏كنند، و یا از این كه هستی خودش را در راه او داده و به مقام فناء فی الله رسیده تعبیر می‏كنند كه: خرقه جائی گرد باده و دفتر جائی. و امثال اینها
ولی قرآن اصولا خود مسائل معنوی را طرح كرده و در نهایت روانی همچون آب زلال بیان می‏فرماید.
بسم الله الرحمن الرحیم - الحمد لله رب العالمین - الرحمن الرحیم - مالك یوم الدین - ایاك نعبد و ایاك نستعین.
هر مسلمانی یك عمر این جملات را لااقل روزی ده بار در نماز تكرار می‏كند ولی آنقدر عذوبت و گوارائی دارد كه هرگز خسته نمی‏شود و سیر نمی‏گردد.
پس قرآن شعر نیست چون وزن و قافیه در آن رعایت نشده و نیز مطالب صریح بیان گردیده و تخیل در آن بكار نرفته است.
و نثر هم نیست، به جهت آن كه هیچ نثری آهنگ بردار نیست و قرآن عجیب آهنگین است.
آیا شما تاكنون دیده‏اید كه یك كتابی را چه دینی و چه غیر دینی بتوان با آهنگ‏های مختلف خواند؟تنها كتابی كه می‏توان آنرا به آهنگ قرائت كرد قرآن است و این مطلب الان بصورت یك رشته علمی درآمده. آیات مختلف قرآن آهنگ‏های مختلف می‏پذیرد. یعنی آهنگ‏های مختلف متناسب با معانی آیات است، مثلا تخویف بكند آهنگی می‏پذیرد كه دل را تكان بدهد و بترساند. و آیاتیكه تشویق است آهنگی می‏پذیرد كه آرامش ببخشد.
شما بروید به دنیای مسیحیت‏با آن عظمت و پهناوری آن و نیز دینای یهود كه گرچه كشور منحصرشان اسرائیل است ولی به اغلب رادیوها و خبرگزاریها دنیا تسلط دارند، آیا پیدا می‏كنید كه انجیل و تورات را با قرائت پشت رادیو بخوانند؟! اگر بخوانند تمسخر آمیز است و كسی نمی‏تواند تحمل كند.و یا مگر می‏شود نثر سعدی را با صوت خواند.
این از ویژگیهای اسلوب قرآن است كه نه قبل از آن سابقه دارد و نه بعد از آن در زبان عربی دیده شده است.
جالب آن است كه این همه افرادی كه حافظ قرآن شدند و به قرآن عشق می‏ورزیدند و خودشان نیز اولین سخنوارن زمان خویش بوده‏اند نتوانستند دو سطر بگویند كه شبیه قرآن دربیاید.
علی(ع) را به فصاحت و بلاغت دنیا قبول دارد. من در یكی از بحث‏های كتاب سیری در نهج البلاغه این بحث را كرده‏ام كه چطور الان كه هزار و سیصد سال از زمان علی(ع) و خطابه‏هایش گذشته و در هر زمان ادبا و فصحا و نویسندگان و خطبای درجه اول عرب زبان با ذوق‏های مختلف آمده و رفته‏اند، ولی كلام علی(ع) عظمت‏خود را خفظ كرده است.
علی(ع) اولین آیه قرآن یعنی اقرء بسم ربك الذی خلق را در سن ده یا یازده سالگی قبل از آنكه ذهنش به افكار دیگری نقش ببندد، شنیده و از استعداد بحد وفور بهره‏مند بوده و مرتبا با قرآن مانوس بوده است اگر كسی می‏توانست مانند قرآن حرف بزند از همه شایسته‏تر علی(ع) بود ولی در عین حال، این نهج البلاغه است كه ما وقتی آنرا در كنار قرآن قرار می‏دهیم به روشنی احساس می‏كنیم كه دو سبك است.
خودم بیاد دارم كه در اواخر ایام طلبگی خویش كه هم با قرآن آشنا شده بودم و هم با نهج البلاغه در یك لحظه بطور ناگهانی این نكته برایم كشف شده.
نهج البلاغه را مطالعه كردم، یكی از خطبه‏های آن است كه بسیار تشبیه و تمثیل در آن بكار رفته و جدا از آن نوع فصاحت و بلاغت‏های كه بشر بكار می‏برد بسیار فصیح و بلیغ است.
این خطبه سراسر موعظه و یاآوری مرگ و عالم آخرت است و واقعا خطبه تكان‏دهنده‏ای است، می‏فرماید:
...دار البلاء مخفوفهٔ و بالغدر معروفهٔ; لا تدوم احوالها و لا یسلم نزالها احوال مختلفه، و تارات متصرفه، العیش فیها مذموم و الامان منها معدوم و انما اهلها فیها اغراض مستهدفه ترمیهم بسهامها... (۱)
تا آنجا كه یك مرتبه یك آیه قرآن می‏خواند كه:
هنالك تبلوا كل نفس ما اسلفت وردوا الی الله مولاهم الحق و ضل عنهم ما كانو یفتروم (سوره یونس آیه ۲۰)
با وجود آنكه سخن علی(ع) آن همه اوج دارد و موج دارد در عین حال وقتی این آیه قرآن در وسط می‏آید گوئی آب روی حرف ریخته می‏شود و چنان می‏نماید كه در یك فضای تاریكی ستاره‏ای پدید آید!!
اصلا سبك، سبك دیگریست. و انسان نمی‏تواند آنچه احساس می‏كند بیان نماید در این آیه چنان قیامت تجسم یافته كه كاملا روشن می‏گردد كه چگونه انسان به مولای حق خودش در مقابل این همه مولاهای باطل بازگردانده می‏شود.
عصر قرآن عصر فصاحت و بلاغت است‏یعنی تمام هنر مردم آن زمان فصاحت و بلاغت‏بود.
این مطلب معروف است كه بازاری داشتند بنام بازار عكاظ. در ماههای حرام كه جنگ قدغن بود، این بازار عرصه هنرنمائی‏های شعری بود. شعرای قبائل مختلف می‏آمدند و شعرهائی سروده بودند در آنجا می‏خواندند. شعرهائی كه در آن بازار انتخاب می‏شد به دیوار كعبه می‏آویختند.
هفت قصیده‏ای كه به معلقات سبع مشهور است از اشعاری بود كه بالاتر از آنها بنظر عرب نمی‏رسید مدتها بهمان حالت‏باقی مانده بود.
بعد از آمدن قرآن خودشان آمدند و آنها را جمع كردند و بردند.
لبید ابن زیاد از شعرای درجه اول عرب است، پس از نزول قرآ، وقتی مسلمان شد، بكلی دیگر شعر نگفت و دائما كارش قرآن خواند بود.
باو گفتند چرا دیگر حالا كه مسلمان شدی از هنرت در دنیای اسلام استفاده نمی‏كنی و شعر نمی‏گویی؟
گفت دیگر نمی‏توانم شعر بگویم اگر سخن این است دیگر آن حرفهای ما همه هجو است و من آنقدر از قرآن لذت می‏برم كه هیچ لذتی برای من بهتر از آن نیست!!
در آیه مورد بحث قرا دعوت كرده است كه هر كس می‏تواند بیاید و یك سوره مانند قرآن بیاورد ولی در یك آیه دیگر می‏فرماید: (فلیاتوا بحدیث مثله) كه حتی ششامل یك آیه هم می‏شود یعنی می‏گوید اگر می‏توانید یك جمله مانند قرآن بیاورید.
ولی این همه دشمنانی كه برای قرآن پیدا شده‏اند چه در زمان قران و چه بعد از آن نتوانسته‏اند این دعوت را پاسخ مثبت‏بگویند و حتی در زمان ما افرادی آمدند و یك چیزهایی به منظور معارضه با قرآن ساختند ولی وقتی در مقابل قرآن قرار دادند دیدند اصلا هیچ‏گونه شباهتی ندارد. پس یكی از وجوه اعجاز قرآن همان جنبه هنری است كه اصطلاحا آن را فصاحت و بلاغت می‏گویند، ولی این تعبیر نارساست زیرا فصاحت‏به معنای روشنی، و بلاغت‏به معنای رسائی است ولی این گونه تعبیرات برای رساندن مقصود كافی نیست و بایستی به آن جذابیت را اضافه نمود كه حاكی از دلربائی قرآن باشد. زیرا قرآن بنحو خاصی در دلها نفوذ می‏كرد و با ربایندگی ویژه‏ای كه داشت‏با سرعت عجیبی تاثیر می‏نمود و آنها را آشكار می‏كرد!!
اینكه كفار پیامبر را جادوگر می‏خواندند، این خود یك اعتراف ضمنی بود كه از ما ساخته نیست كه مثلش را بیاوریم و این بخاطر همان جاذبه و دلربائی قرآن بود. وقتی می‏دیدند شخصی كه هیچگونه اعتقادی نداشته همینكه یك بار، دوبار قرآن را می‏شنود شیفته می‏گردد می‏گفتند این جادو است.
غربائی كه به مكه می‏آمدند چون معمولا برای طواف به مسجد الحرام می‏رفتند، مشركین به آنان توصیه می‏كردند اگر می‏روید بایستی پنبه در گوشتان محكم فرو كنید، تا مردیكه در سخنانش جادو است و می‏ترسیم كه شما را جادو كند، صدایش بگوش شما نرسد!! و برای اینكار پنبه در اختیار آنان قرار می‏دادند.
اتفاقا یكی از روسای مدینه به مكه آمده بود و یكی از همین مكیها این توصیه را به او كرد. خودش چنین نقل می‏كند كه چنان گوشهایم را پر از پنبه كردم كه اگر دهل هم در گوشم می‏زدند دیگر نمی‏شنیدم.
به مسجد الحرام آمدم و شروع كردم بطواف كردن. دیدم در آنجا مردی مشغول عبادت است كه قیافه و چهراش مرا جذب كرد. متوجه شدم كه لبانش حركت می‏كند ولی من صدای او را نمی‏فهمم احساس كردم این همان شخص است.
ناگهان به این فكر افتادم كه این چه حرفی است كه اینها گفتند و من چرا باید از آنان بپذیرم بهتر این است كه من پنبه را در آورم و ببینم این مرد چه می‏گوید: اگر حرف حسابی میزند بپذیرم وگرنه زیر بار او نروم.
پنبه‏ها را درآوردم و به نزد او رفتم وبه حرفهای او گوش دادم، او آهسته آهسته آیات قرآن را می‏خواند و من گوش می‏كردم چنان دلم را نرم كرد، كه سر از پا نشناخته عاشق و شیفته او شدم.
این مرد از مؤمنین پایدار در تاریخ اسلام می‏شود و جزء افرادی است كه زمینه مهاجرت رسول الله را به مدینه فراهم می‏سازد و اصولا نطفه اسلام مدینه و مهاجرت پیامبر در همین جلسه بسته شد. (۲)
این اثر همان دلربائی و باصطلاح هنر و زیبائی قرآن است.
تاریخ ادبیات نشان می‏دهد كه هرچه زمان گذشته است، نفوذ معنوی قرآن در ادبیات مردم مسلمان بیشتر شده است.
مقصودم این است كه درصدر اسلام یعنی قرن اول و دوم ادبیات عرب هست ولی آن مقداری كه قرآن باید جای خود را باز كند نكرده است، هرچه زمان می‏گذرد قرآن بیشتر آنها را تحت نفوذ قرار می‏دهد.
می‏آییم سراغ شعرای مسلمان فارسی زبان، رودكی كه از شعرای قرن سوم است اشعارش فارسی محض است‏یعنی نفوذ قرآن آنقدرها زیاد به چشم نمی‏خورد. كم‏كم كه پیش می‏رویم به زمان فردوسی و بعد از او كه می‏رسیم نفوذ قرآن را بیشتر مشاهده می‏كنیم.
وقتیكه به قرن ششم و هفتم یعنی بدوران مولوی می‏رسیم، می‏بینیم مولوی حرفی غیر از قرآن ندارد هرچه می‏گوید تفسیرهای قرآن است. منتهی از دیدگاه عرفانی.
درصورتیكه باید قاعدتا عكس قضیه باشد، یعنی یك اثر ادبی در زمان خودش بیشتر باید اثر بگذارد تا یك قرن و دو قرن بعد.
این یك بحث مختصر راجع به فصاحت و بلاغت قرآن; اما قسمت دوم اعجاز قرآن، از نظر معنوی و محتوای آن است.
اگر ما مباحث الهیات قرآن را ببینیم; منطق قرآن را در معاد و انبیاء گذشت ملاحظه كنیم و یا منطق قرآن را در مورد فلسفه تاریخ و فلسفه اخلاق مورد مطالعه قرار دهیم بخوبی پی به عظمت آن خواهیم برد.
اینها مسائلی است كه قرآن درباره آن رسالت دارد زیرا این نكته آشكار است كه قرآن كتاب پزشكی نیست كتاب مهندسی راه و ساختمان نیست‏بلكه كتابی است كه رسالتش هدایت مردم است.
قرآن وجوه دیگری از نظر اعجاز دارد، مثل اخبار از غیب و یا پیش‏بینیهای غیبی، هماهنگ بودن و اختلاف نداشتن كه هر كدام جای بحث‏بسیار مفصلی است كه اگر عمری باقی بود در جلسات آینده درباره آن بحث‏خواهیم كرد. (۳)
پی‏نوشت‏ها:
۱- نهج البلاغه خطبه ۲۲۷
۲- داستان مربوط به اسعد بن زراره و ذكوان خزرجی است كه از طرف قبیله خود برای جنگ با قبیله (اوس) به منظور تنظیم قرارداد نظامی به مكه آمده بودند ولی با دلی پر از ایمان بخدا به مدینه برگشتند و مقدمات مهاجرت رسول الله را آماده ساختند.
۳- و با هزار افسوس این فرصت پیش نیامد، انقلاب ایران اوج گرفت و استاد تمام وقت‏خود را برای پیشبرد انقلاب گذارد و سرانجام به آرزوی دیرین خود، «شهادت در راه خدا» نائل گشت.
منبع : مرکز جهانی اطلاع رسانی آل بیت


همچنین مشاهده کنید