پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


شادی و لذت یا غم و رنج


شادی و لذت یا غم و رنج
● تحلیل فیلم «ساحل دریا»
جاذبه‌ی جزیره، نه تنها جهان‌گردان، بلكه آنانی را كه به دنبال بهشتی زمینی می‌گردند، به خود جلب می‌كند. در این راه جست‌وجوگران بهشت ‌با موانعی مواجه هستند. افراد مسلحی كه اجازه‌ی ورود آن‌ها را به این دنیای زیبا و طبیعی نمی‌دهند. سه جهان‌گردی كه به دنیای جدید شیرجه می‌زنند، مورد استقبال اولین كسانی قرار می‌گیرند كه به پیش‌وازشان می‌پردازند و برای‌شان جشن می‌گیرند.
آنان از همه‌ی مواهب ‌آن سرزمین می‌توانند استفاده كرده و لذت ببرند. هر طور اراده كنند، می‌خورند، می‌خوابند، می‌خوانند، می‌رقصند به تماشا می‌نشینند و شاد می‌شوند و شاد می‌سازند و در یك كلام تا جایی كه بتوانند لذت می‌برند. انگار كه هر روز جشنی بر پاست، فوجی شادی دست‌نیافتنی و وصف‌ناپذیر. افراد در چنین شرایط دل‌پذیری هم‌چون یك گروه فامیلی می‌مانند.
اما اولین چالش قد علم می‌كند. مبارزه با طبیعت بی‌رحم و رام ناپذیر. باید شكار كنند، خطر كنند، خود را وفق دهند و بیاموزند كه طبیعی و وحشی لذت ببرند. روابط آزاد زناشویی (یا جنسی‌) ضربات بعدی را به آنانی وارد می‌سازد كه در دور رقابت بازنده می‌شوند، ولی آن هنوز شامل نفس هر لذت كم‌یابی محسوب می‌شود. با این همه، هر گاه لذت و خوش‌گذرانی، روح گزینش‌های انسان گردد، بهشت زمینی زیاد به طول نخواهد انجامید. روزی هست كه دیگری با مشكلی مواجه می‌شود و كمك به او مستلزم پذیرش غم، درد یا رنج و كنار گذاشتن خوش‌گذرانی‌ست‌.
این‌جاست كه خوكرده‌گان به سرای فردوس قادر به حل مشكلات نیستند.در ساحل دریا (جزیره‌) نیز با زخمی شدن چند نفر، افراد مدتی از آن‌ها نگه‌داری می‌كنند، ولی چون نمی‌خواهند بیش از این لحظات شاد گذشته را از دست دهند و كمك به آسیب‌دیده‌گان می‌تواند به پایان خوشی‌شان منجر شود، آنان را به حال خود رها می‌كنند! هم‌درد این نوع از قربانیان، كسانی هستند كه در گذشته در دور رقابت‌ها بازنده شده‌اند.
برنده‌ی ام‌روز، برنده‌ی فردا نیست و چه بسا برنده‌ی دی‌روز، بازنده‌ی ام‌روز باشد، چنان كه برای ریچی پیش آمد. ریچی با طرد شدن از بهشت زمینی، چون روحی سرگردان در پیرامون آن‌جا پرسه ‌می‌زند. گاه چون یك بازی‌گر آتاری، زمانی هم‌چون یك بومی كه به جنگل خو كرده و وقتی دیگر، هم‌چون یك جاسوس، كماندو یا نگه‌بان بیشه‌! اما كسانی كه مخالف حضور بهشتیان در آن جزیره هستند، به ساكنان‌اش یورش می‌برند.
آنان آزمون سختی را برای ساكنان جدید جزیره می‌چینند: تداوم لذت بردن از بهشت زمینی‌شان به بهای قربانی كردن و حتا كشتن یك‌دیگر! جزیره‌نشینان مردود می‌شوند و چون لشكری شكست‌خورده پا به فرار می‌گذارند. این‌جا پایان كار لذت‌های زمینی‌شان در جزیره است‌. پس از آن كه هر یك ‌به خانه‌های واقعی خویش بازگشتند، خاطرات گذشته كه بسیاری از آن‌ها، زشت و حتا وحشت‌ناك بودند، با ارزش می‌شوند! به راستی ‌این چه دروغی‌ست كه روان جمله‌گی ما از گذشته‌مان سر هم می‌كند؟ فریبی كه روان‌مان با نگاه نوستالژیك به هم می‌بافد!
كاوه احمدی علی‌آبادی
منبع : دو هفته نامه فروغ


همچنین مشاهده کنید