چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


از بداهه نوازی غیرمستقیم تا بداهه نوازی مستقیم


از بداهه نوازی غیرمستقیم تا بداهه نوازی مستقیم
کنسرت محمدرضا لطفی پس از قریب به ۳۰ سال در تهران شاید یکی از مهمترین اتفاقات موسیقی ما طی یکی دو دهه اخیر بود. آوازه هنر او در مدت زمانی که خارج از کشور زندگی می کرد گوش کسانی که به موسیقی دستگاهی ایران خوش کرده اند را هوشیار می کرد و شاید مهمترین نکته برگزاری این کنسرت آن باشد که نسل متولدین انقلاب و پس از آن هیچ گاه شاهد دیدن و شنیدن صدای زنده ساز او نبودند.
در این مدت از لطفی آثاری به صورت نوار و CD توسط انتشارات شیدا در دست علاقه مندان او قرار می گرفت و به این ترتیب از حال و روز زندگی هنری استاد خبری می رسید؛ اما همواره در این آثار همچون «گریه بید» به این نکته اشاره می شد که مثلاً صدابردار فلان شهر اروپایی به علت عدم آشنایی با موسیقی دستگاهی ایرانی، کمی در تنظیم صدا ناشیانه رفتار کرده و فلان بخش صدا اگر نقصانی دارد بابت همین موضوع است.
شنیدن صدای بداهه نوازی از درون CD ارتباطی غیرمستقیم میان مخاطب و هنرمند ایجاد می کند و همانا ارتباط صحیح تر برای شنیدن بداهه نوازی همان ارتباط مستقیم یا حضور هنرمند باشد. از پس این همه شنیدن و انتظار کشیدن، دیدن استاد در فضای کاخ نیاوران حکایتی است که از مجال این نوشته خارج است و باید آن را به تفسیری مفصل تر در نوشته ای دیگر آورد. دیدن کنسرت او مجالی فراهم می کند تا بیشتر درباره ساختار بداهه که نیازمند حضور زنده هنرمند است نوشته شود.
پیش از این بارها صدای بداهه نوازی لطفی را از طریق آثاری که از وی منتشر می شد شنیده بودیم و کم و بیش با فضای بداهه هایی که استاد در آن سیر می کند آشنایی داشتیم اما همواره این موضوع را فراموش کرده بودیم که هنر بداهه نه از درون بی جان ابزار ضبط صدا که باید به شکلی زنده تجربه شود. بداهه نوازی در نخستین قدم خود به هنرمند نوازنده این امکان را می دهد تا هر آنچه حجاب خود و شنونده است را کنار بزند و از در آشنایی، لحظه ای با مخاطب خود، بی ریا «حال و احوالی» بدهد و بگیرد.
در این میان باید به تکنیک ها و هوشمندی نوازنده نیز اشاره کرد که باعث می شود حال روحی خود و شنونده اش را همراهی کند تا در نهایت آنچه کنسرت گفته می شود اجرا شود.نخستین نکته ای که در کنسرت لطفی می توان به آن اشاره داشت همین موضوع است.
این که استاد بدون تمرین و تنها با تفالی بر دیوان حافظ و مولوی، ساختار قطعه ای مشکل را در ذهن خود می پروراند و در نهایت نیز آن را به شکلی منحصر به فرد به مخاطب خود انتقال می دهد. در این میان ساز او و زخمه اش فاصله میان هنرمند و مخاطب را برمی دارد و احساس مخاطب را در این باور که من در این لحظه و اینکه این لحظه آفریننده ارتباط من و توست ساز می زنم. چنین ارتباطی تنها از دریچه هنر بداهه امکان پذیر است و این بداهه باید به شکلی شنیده شود که هنرمند حضور داشته باشد.
اینکه هنرمندی صدای ساز بداهه خود را ضبط کرده و آن را در اختیار مخاطبان خود بگذارد تنها از هنر نوازندگی خود گفته است؛ اینکه تکنیک ها را چگونه اجرا می کند و چه تبحری در بیرون آوردن صدای ساز دارد. اما این حضور خود هنرمند است که محفل بداهه نوازی را به محفلی ورای کنسرت های شناخته شده می برد. محفلی که بیگانگی هنرمند و شنونده را در یک آشنایی و بده بستان روحی از میان می برد و این همه از هنر اجرای بداهه است.لطفی در کنسرت خود چهارساز تار، دف، کمانچه و سه تار را می نوازد.
باور نگارنده در این است که لطفی چنان در موسیقی خود خو کرده که هر چهارساز را با یک صدادهی شناخته شده ای که در صدای تار او شنیده بودیم، به صدا در می آورد. این بیشتر به خاطر تفکری است که نوازنده از اجرای ساز دارد و شاید صدا دهی دف او در راستا و ساختار دف نوازی باشد، اما آن چه به گوش می رسد همان ساختار فکری نوازندگی در صدای تار او است. این موضوع کمتر در اجرای نوازندگانی که در اجرای چندساز شهرت دارند شنیده می شود. ثبات فکری لطفی در نوازندگی او را به حدی رسانده است که بستری فکری برای اجرا پدید آورده است نه صرفاً نمایشی از تکنیک های نوازندگی، آن هم با سازهای مختلف.
بسیاری پس از کنسرت بر این نکته خرده گرفته اند که وی در اجرای دف چندان توانا نبوده است. اما این دسته از منتقدین وی شاید به این نکته توجه ندارند که در ساختار بداهه نوازی، آن هم از سوی درویش مسلکی چون لطفی، اجرای دف بخشی از همان بستر فکری و روحی را مهیا می کند که نوازنده سعی دارد به واسطه آن با شنونده خود بی ریا باشد.
در این مقطع شاید این موضوع که نوازندگی دف استاد در فلان سطح اجرا بوده یا نه چندان اهمیتی نداشته باشد.نخستین بخش از اجرای لطفی، به نواختن صدای تار گذشت. ایرانیان همواره لطفی را نوازنده ای چیره دست در اجرای تار می دانند و بارها صدای ساز او را همراه اساتید مجرب و بی نظیر ایرانی چون شجریان شنیده بودیم.
در این کنسرت، لطفی چنان مهارتی در اجرای صدای تار نشان داد که شاید سالیان درازی بگذرد تا دیگر بار چنین زخمه ای از نوازنده دیگری شنیده شود. لطفی محکم بر سیم می زند اما صدای سازش گوش نواز است. تار او شهرتی است که همواره لطفی را در محافل موسیقی معرفی کرده و به هنر او جان می بخشد. «در خرابات مغان نور خدا می بینم» شعری از حافظ بود که لطفی در محفل خود تفال زد و آن را به صورت بداهه خواند. ساختار صدای لطفی، صدای آشنای درویشان است.
از این رو نباید انتظار شنیدن صدای شجریان و غیره را داشت. ساختار ذهنی لطفی که او را به هیبت درویشان درآورده، امکان استفاده از صدایش را نیز فراهم می کند تا محفلش را گرم تر کند. کمانچه سازی است که صدای آن را کمتر از پنجه های لطفی شنیده ایم. اینکه لطفی به جای زخمه آرشه بردارد و در کشاکش با سازی کهن قرار گیرد، اتفاق نسبتاً نوپایی است. اما این عجب که صدای ساز کمانچه او نیز مثل تار محکم اما گوش نواز است.
اجرای کمانچه استاد خیلی در پیچ و خم تکنیک های نوازندگی این ساز نبود اما ساختاری منسجم و دشوار تا انتهای قطعه رشد کرد و در نهایت آن هنگام که لطفی ساز کمانچه را به کناری گذاشت، شنونده همچنان در خیال ساخته خود می ماند.
اما کمانچه نوازی استاد به شکلی نبود که باورمان را که او یکی از نوازندگان چیره دست این ساز است بسازد. اما بر اساس همان نکته ای که درباره دف گفته شد، اجرای کمانچه را باید در ساختار خود کنسرت تحلیل کرد و چون اجرا بداهه است، هیچ تفکیکی جایز نیست. هرچند پیش از اجرای کنسرت حرف های نسبتاً تندی درباره کمانچه نوازی برخی اساتید این ساز چون کیهان کلهر توسط لطفی گفته شده بود که از حوصله این نوشته خارج است.
عجیب ترین و بی نظیرترین بخش از اجرای کنسرت لطفی، سه تار نوازی وی بود. او را با زخمه بر تار می شناسیم اما اجرای سه تار لطفی در این کنسرت باور نکردنی بود. سه تار آخرین سازی بود که استاد برداشت و همراه دف نوازی، به کنسرت خود خاتمه داد.
لطفی سه تار را هم مثل تار محکم اما دو چندان گوش نواز نواخت. وی در اجرای سازهای مضرابی تبحر عجیبی دارد و این تبحر در مورد ساز سه تار عجیب تر می شود. این اجرای قدرتمند درحالی پس از ۳۰ سال در تهران مخاطبین خود را متحیر کرد که پیشتر، و در این مدت، این ساز مدعیان بسیاری داشته و نوازندگانی آن را به اشکال مختلفی نواخته اند. گستره آموخت سه تار در ایران و حتی دیگر نقاط جهان بیش از سازهای دیگر ایرانی بوده و به همین علت می توان به جرات از این ساز به عنوان یک ساز ملی نام برد.
حسن ظهوری
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید