پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

زبان تهدید پوشش مذاکرات تدریجی است


زبان تهدید پوشش مذاکرات تدریجی است
● تحلیل دکتر باوند از گفت وگوی دوباره تهران -واشنگتن
ایران وامریکا اعلام کرده اند که برای مذاکره دوباره تمایل دارند. دکتر داوود هرمیداس باوند استاد روابط و حقوق بین الملل دانشگاه علامه طباطبایی و پژوهشگر مسائل سیاسی در این راستا تحلیلی را ارائه داده است که در پی می آید؛ در برخی از مقاطع تاریخی، امکان دارد رویدادهایی پیش آید که بین منافع یک قدرت اصلی مسلط با منافع دیگر کشوری که رابطه سازنده هم ندارند، نوعی همسویی پدیدار شود.
بنابراین، بعد از ۱۱ سپتامبر، حوادثی که به هر حال در امریکا به وجود آمد و ظاهراً منشاء این حوادث در خاورمیانه تلقی شد، موجب شد که امریکایی ها یک استراتژی اعلام شده یی را در مورد خاورمیانه در پیش بگیرند. این استراتژی یکی مساله خاورمیانه بزرگ بود و در عین حال تغییرات ساختاری در برخی از کشورهای منطقه تحت عنوان تغییر ساختار داخلی و تبدیل آن در جهت نظام دموکراسی در این کشورها بود. در اجرای این مقصود، امریکا یکسری عملیات سخت افزاری را در منطقه در پیش گرفته بود، ابتدا در افغانستان و سپس در عراق.در هر دوی این رویداد یا حرکت، یعنی سرکوبی طالبان و طالبانیسم در افغانستان و برکناری رژیم صدام، هر دو با منافع ایران همسویی پیدا کرد.
یعنی دو رقیب منطقه یی ایران که مدیریت جامعه مربوطه به خودشان را عهده دار بودند، از صحنه خارج شده بودند. نکته سوم در همین راستا، از آنجایی که مبارزه علیه تروریسم بین المللی محدود به القاعده و جنبش سلفی گری شده بود. همان طور که می دانیم، سلفی گری یک حرکت میلیتاریستی و در عین حال جهادگرانه و در قبال مساله شیعه به عنوان کفر مطلق تلقی می شود.
عربستان که خود کانون اندیشه ها و ارزش های سلفی گری است، در رابطه با صدور ارزش های انقلابی با ایران در یک رقابت تنگاتنگی قرار گرفت. به طوری که عربستان موفق شد ارزش های سلفی گری را در پاکستان، افغانستان و تا حدودی آسیای مرکزی و شمال قفقاز و شرق آسیا به صورت
قابل توجهی عملی کند. حتی در هرمزگان و بلوچستان ایران رخنه یی را در پیش گرفته بود و به دیگر سخن، عربستان در این رقابت یا مبارزه با ایران برای صدور ارزش های انقلابی، پیشی گرفته بود.ولی سرکوبی طالبان و القاعده و مبارزه علیه فعالیت های سلفی گری در شرق آفریقا و آسیای مرکزی باز هم به نفع ایران تمام شد.
در عین حال فرصت های جدیدی به نفع ایران پدیدار شد. یعنی ایرانی که قبلاً از افغانستان خلع جایگاه شده بود، بازگشت قابل توجهی از لحاظ اقتصادی-سیاسی در افغانستان پیدا کرد و ترتیبات سیاسی که در عراق برپا شد، ظاهراً برای اجرای نظام دموکراسی با ملاحظه یی که شیعیان در اکثریت بودند و اکثریت رهبران گروه شیعه قبلاً در ایران بودند، در ترتیبات سیاسی جدید عراق، ایران نفوذی پیدا کرد که قبلاً این نفوذ سابقه نداشته است.بنابراین فرصت هایی بود که ایران ضمن اینکه همسویی با منافع امریکایی ها داشت، یعنی حضور و منافع امریکایی ها همسویی نسبت به منافع ایران داشت، به نظر من اینها فرصت هایی بود که می توانست برای حل مسائل و مشکلات ایران و امریکا مورد استفاده قرار گیرد.
ولی خب به دلایلی استراتژی سیاست خارجی ضمن اینکه زمان آقای خاتمی که مقارن این رویدادها بود، تنش زدایی بود و مورد استقبال هم قرار گرفت و یک زمینه محدودی را به وجود آورد که امکان گفت وگو با امریکایی ها برای حل مسائل و مشکلات دیرینه انجام بگیرد، ولی از آنجایی که از لحاظ داخلی، گروه مخالف، موافق با چنین جریانی نبود، در مقام خنثی کردن چنین رویدادی برآمد. به خصوص وقتی امریکایی ها بعد از حادثه زلزله بم اعلام کردند آماده اند هیات بلندپایه یی را برای گفت وگو به ایران بفرستند، یعنی از جو انسان دوستانه آن رویداد طبیعی می خواستند استفاده کنند.
ولی جناح مخالف اعلام کرد که شرایط مساعد برای چنین گفت وگوهایی نیست تا اینکه دولت احمدی نژاد روی کار آمد و ایشان برآن شدند که استراتژی تهاجمی را به جای استراتژی تنش زدایی در پیش بگیرند.در زمینه های مختلف هم در مورد تکنولوژی هسته یی و هم در زمینه های دیگر که خوب اظهارنظراتی در رابطه با برخی از کشورهای منطقه و حوادث دیرینه یی که در اروپا اتفاق افتاده بود یک نوع رادیکالیسم سیاسی را ایران در پیش گرفت و همین امر سبب شد که یک همسویی نسبی با کشورهایی که مورد خطاب استراتژی خاورمیانه بزرگ بودند، به وجود آید. یعنی کشورهای عربی که شدیداً نگران بودند اگر الگویی که برای عراق مدنظر است تحقق پیدا کند دیر یا زود متوجه آنها خواهد شد، اینها بر آن شدند بحران داخلی عراق را مستمر و تشدید کنند که امریکایی ها فرصتی برای اجرای برنامه خاورمیانه خودشان نداشته باشند.
بنابراین آنان به صورت حمایت از گروه های مخالف داخلی عراق، یعنی گروه هایی که از گردونه قدرت خارج شده بودند مثل بعثی ها و اهل تسنن این کار را انجام دادند.
دیگر همسایه ها نیز هر کدام به درجاتی در ایجاد استمرار و طولانی شدن بحران موثر بودند. البته هر کدام به دلایل خاص خودشان. همین امر سبب شد که امریکایی ها شدیداً در عراق زمینگیر بشوند و تقریباً با مشکلاتی که بر امریکا وارد شد، بازتاب منفی آن را در افکار عمومی داخل امریکا، کنگره امریکا و دیگران دیدند که این امر سبب شد مساله اجرای طرح خاورمیانه بزرگ و مساله گسترش دموکراتیزه کردن به دیگر کشورها به حال تعلیق در بیاید. تمام هم و غم امریکا بر آن شد که به نحوی مساله عراق را فیصله بدهد و سعی کند از این مهلکه خودش را خارج کند. خوب این یک فاز دوم است. بنابراین حمایت هایی که از این گروه ها برای استمرار حضور امریکا می شد، به مقصود خودش رسیده است. یعنی واقعاً سبب شد که امریکا در عراق زمینگیر بشود.
کشورهایی که این دخالت ها را می کردند، متوجه فاز دومی شدند. فاز دوم نسبت به ترتیباتی که به اهتمام امریکایی ها در عراق پیش آمده بود، شدیداً معترض بودند.
به سه دلیل
۱) آنان از اینکه شیعیان جایگاه مسلطی در عراق احراز کرده اند، شدیداً عصبانی بودند.
۲) از اینکه خصوصیت و سرشت عربیسم عراق در نتیجه ساختار نظام فدرال بی رنگ می شد، دو چندان نگران تر بودند.
۳) همچنین از نفوذ نسبتاً موثر برخی از همسایگان غیرعرب در عراق و در کشورهای عربی منطقه.
حتی آنان معتقد بودند کشوری مثل ایران بر آن است که برخورد خودش را با امریکا در کشورهای عربی مطرح کند؛ در عراق، لبنان و گروه های فلسطینی و لذا موضع آنان در این فاز دوم حمایت از گروه های مخالف، بعثی ها و سنی ها، وادار کردن امریکا به تجدیدنظر در وضع موجود و ترتیبات سیاسی موجود بوده است.
از سوی دیگر، از آنجایی که امریکا در مقابله با ایران در رابطه با تکنولوژی هسته یی اش همواره نیاز داشته که این مساله را به عنوان یک مساله جهانی تبدیل کند و کشورهای دیگر جهان را علیه ایران بسیج کند، یعنی جامعه جهانی و کشورهای منطقه را در مقابل ایران قرار دهد، خوب بر آن شد که کشورهای عربی را براساس اینکه اگر ایران دسترسی به تکنولوژی هسته یی پیدا کند، خطری است برای کشورهای منطقه یا فرآیند دیگری را مطرح می کردند براساس تئوری دامیتو که اگر ایران دسترسی پیدا کند، دیگران هم در طلب دسترسی اند، عربستان سعودی و ترکیه و منطقه دچار بحران و درگیری خواهد شد و تبلیغاتی در این رهگذر، بر آن شدند که کشورهای عربی را به نفع خودشان در قبال برنامه تکنولوژی هسته یی ایران بسیج کنند. کشورهای عربی هم برای اینکه همگام و همراه امریکا بشوند، خواستار این بودند که در وضع موجود استراتژی امریکا هم تجدید نظر بشود و تغییراتی داده شود و لذا این امر سبب شد که امریکا به دو دلیل
▪ به دلیل مخالفت کنگره امریکا، افکار داخلی امریکا
▪ به سبب ایجاد زمینه جدید برای تغییر استراتژی سیاست «ترضیع خاطر» عراق را در پیش بگیرد. سیاست «ترضی خاطر» سابقه تاریخی دارد یعنی وقتی که نازی ها روی کار آمدند و موفق شدند با یک سیاست تهاجمی، منطقه راین را که براساس قرارداد ورسای غیرنظامی اعلام کرده بودند، نظامی بکنند و انضمام اتریش به آلمان در محدوده مساله آنشولوس مطرح شد و از آنجایی که دولت های اروپایی آماده یک برخورد نظامی نبودند، نخست وزیر وقت آن زمان بریتانیا بر آن شد سیاست «ترضی خاطر» هیتلر را یعنی راضی کردن آلمان را در پیش بگیرد در کنفرانس مونیخ نیز با آن موافقت کردند که منطقه به اصطلاح آلمانی نشین چک اسلواکی جدا بشود و آلمان آزادی عمل بیشتر در صحنه چک اسلواکی براساس قرارداد مونیخ به دست آورد که یک اشتباه بزرگی بود ظاهراً بنابراین سیاست «ترضی خاطر» است که وارد جریان دیپلماسی شده است. پس امریکا بر آن شد که یک سیاست «ترضی خاطر» اعراب را در پیش بگیرد. برای ترضی خاطر اعراب لازم شد که تغییراتی در استراتژی اعلام شده خودش انجام دهد که تجلی این را ما در قطعنامه شرم الشیخ می بینیم. در این قطعنامه تصریح می شود که
۱) بازنگری قانون اساسی عراق
۲) بازنگری در استراتژی بعث زدایی
۳) تامین نظرات کشورهای عربی
۴) بین المللی کردن حل مساله عراق که شرم الشیخ خودش یک کنفرانس بین المللی بود کشورهای منطقه یی و فرامنطقه یی حضور داشتند.
به موازات آن قبلاً هم امریکا و کشورهای عربی خطر شیعه را در منطقه مطرح کرده بودند. هلال شیعه که شامل ایران، سوریه و لبنان بود خطری برای کشورهایی که اقلیت یا اکثریت شیعه داشتند، مثل عربستان سعودی، بحرین یا یمن به عنوان یک خطر جدی شیعه برای جهان عرب و کشورهای سنی بود.
بنابراین امریکایی ها در اجلاس شرم الشیخ که دارای هدف های جدیدی بودند، اعلام کردند که برای تجدیدنظر استراتژیک لازم است که یک مشروعیتی به دست آورند. زمینه مشروعیت این شد که تمام ادعاها و اتهامات که قبلاً متنوع بود به سوی کشورهای حامیان سنی ها و بعثیون از یک طرف و ایران از سوی دیگر چرخش پیدا کند. یعنی حتی ایران متهم بشود و یا مدعی بشوند که نه تنها به گروه های رادیکال شیعه کمک می کند، بلکه به برخی از گروه های سنی هم کمک های تسلیحاتی می کند.
و نکته مهم دیگر در این مورد عبارت از این بود که دولت نوری المالکی توانایی مدیریت بحران و وضعیت داخلی را ندارد و بنابراین باید تغییراتی حاصل بشود که از جمله برکناری چند وزیر سنی بود.
بنابراین موضع تغییر جهت اتهام از تهوع مسلط به سوی ایران به عنوان یک عامل مسلط بحران، در حقیقت ایجاد یک مشروعیتی است برای تغییر ترتیبات سیاسی موجود در عراق و تامین نظرات کشورهای عربی که عمدتاً کشورهای شورای همکاری خلیج فارس به خصوص عربستان سعودی، مصر و اردن در این مقوله قرار می گیرند.
حال در قبال این تهاجمی که امریکا نسبت به ایران در پیش گرفته است و ایران را عامل اصلی ادامه و اختلال و بحران در عراق و حتی افغانستان و تا حدودی به عنوان کمک های تسلیحاتی ایران به طالبان می داند، این حمله گسترده به سوی ایران دو پیامد را در پیش دارد. یک پیامد این است که امریکا در لوای این تهاجم گسترده زمینه را برای یک دیپلماسی تعدیل جویانه با ایران در پیش بگیرد که بدون سابقه هم نیست. در گذشته وقتی ژنرال دوگل به کمک ارتشی های فرانسه بر سر کارآمد، برای راضی کردن ارتشی ها، استراتژی یورش نظامی گسترده برای آرام سازی الجزایر را در پیش گرفت ولی در پناه و سایه آن تدریجاً مذاکراتی با نمایندگانی L.F. N یا جبهه ملی آزادی بخش الجزایر در اویان در پیش گرفت که در نهایت منتهی به توافق ۱۹۶۲ با فرانسه شد که با مخالفت شدید نظامیان و تلاش برای ترور دوگل مواجه شد که البته این تلاش ناکام ماند.
در همین راستا وقتی نیکسون برای حل مساله ویتنام بر سر کار آمد، ابتدا یک یورش نظامی هوایی- دریایی گسترده را علیه ویتنام شمالی و هامول در پیش گرفت و در سایه آن مذاکراتی برای حل مساله ویتنام آغاز کرد که نهایتاً به خروج امریکایی ها از ویتنام منتهی شد. حالا یک برداشت عبارت از این است که امریکا در پناه سایه یی سیاسی- تهاجمی جدید بر آن است که زمینه را برای گفت وگویی خیلی تدریجی در جهت حل مسائل عراق در درجه اول با ایران به وجود آورد که سرآغاز آن همین گفت وگویی بود که به ظاهر با پیشنهاد و میانجی گری دولت عراق انجام گرفت و ابتدا بین کارشناسان بود. بعد بین سفرای دو کشور بود.
حال، نکته دیگر این است که اگر این روال تجدید شود و تکرار شود، یعنی گفت وگویی که از قبل اعلام شده بود، برای بار دوم صورت بگیرد و به یک تفاهمی منتهی بشود، این به نوبه خودش زمینه ساز می شود که بازتاب نسبی مثبتی در عرصه های اختلافی دیگری نیز داشته باشد. اگر این استراتژی که استراتژی نوعی آغاز گفت وگو است با بن بست و ناکامی و نافرجامی روبه رو شود، به ناچار امریکایی ها این استراتژی تهاجمی را در ابعاد جدیدتری پیگیری خواهند کرد؛ ابعاد اقتصادی و چه بسا نهایتاً اگر این ابعاد به نتیجه یی نرسد، یک فرآیند سخت افزاری را نهایتاً انتخاب می کنند. بنابراین از لحاظ ایران، افغانستان و به خصوص عراق می تواند هم فرصتی باشد برای اینکه از فرصتی که اکنون دارد برای گفت وگو و حل نسبی مشکلاتش با امریکا استفاده بهینه کند یا می تواند از این امر در جهت منفی استفاده کند؛ موضع گیری بیشتر علیه امریکایی ها.
از آنجایی که فرصت ها پایدار نخواهد بود، بنابراین عقل سلیم اقتضا می کند تا وقتی که فرصتی وجود دارد سعی شود برای حل مشکلات دوجانبه یا طرفین استفاده بشود. چون فرصت ها همواره ابدی و پایدار نخواهند بود. اگر این فرصت از دست برود، در یک وضع انفعالی در مذاکره احتمالی قرار خواهیم گرفت. بنابراین در شرایط موجود، گو اینکه تا حدودی فضا تیره شده، اتهاماتی هم اخیراً مطرح شده، ولی اگر تمایلی در جهت تعدیل باشد که هنوز به نظر می رسد بقایایی از آن تمایل وجود دارد، ایران هم به صورت جدی تری بپذیرد که وارد مذاکره شود، از این فرصت می تواند استفاده کند.
ولی در صورتی که ایران از این امکان و وضعیتی که فعلاً به نفع آن وجود دارد، استفاده نکند، همان طور که اشاره کردم ممکن است در آینده ایران با وضع نسبی انفعالی روبه رو شود. و اما دو نکته را اضافه می کنم؛ یکی در شرایطی که ایران موفق شده دستاوردی در زمینه تکنولوژی هسته یی کسب کند، البته نسبی و در عین حال دیگران مدعی اند ایران در عراق نفوذ ویژه یی دارد، که به نظر من در نفوذ ایران مبالغه می کنند، حالا، یعنی بپذیریم که ایران نفوذ ویژه یی دارد، اگر ایران در این دستاوردهایش چه در مورد تکنولوژی هسته یی و چه در مورد نفوذش در عراق مبالغه بکند، از یک طرف و از سوی دیگر در ضعف طرف مقابل دو چندان مبالغه بیشتر بکند و فکر کند در وضعی نیست که بتواند پاسخگوی ایران باشد، دچار اشتباه بزرگی می شود.
بنابراین اگر این سیاست را ادامه بدهد، یعنی مبالغه در امکاناتی که دارد و دستاوردهای نسبی که تحصیل کرده از یک سو و مبالغه نسبت به ضعف طرف و عدم توانایی اش برای پاسخگویی، مساله به فرآیندی کشیده می شود که از دیدگاه بسیاری مردم ایران نگران کننده است. یعنی فرآیندش ممکن است نهایتاً به یک استراتژی سخت افزاری از سوی امریکا و همراهانش پدیدار شود.
و لذا من فکر می کنم هم در مورد تکنولوژی هسته یی و به موازات آن در هر کدام از مواردی دیگر اگر تفاهمی حاصل بشود، می تواند بازتاب نسبی در عرصه دیگری داشته باشد. ولی شکست در یکی به همان ترتیب می تواند در عرصه دیگری فضا را تاحدودی تیره بکند.
مریم مهدوی اصل
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید