سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا


کارآگاهی که هیچ نمی داند


کارآگاهی که هیچ نمی داند
● نگاهی به مرگ مرموز در کلیسا اثر ژرژ سیمنون
ژرژ سیمنون نویسنده ای نام آشنا در جهان و البته در ایران است. از او، چه پیش از انقلاب و چه پس از آن، کتاب های بسیاری ترجمه شده است؛ مردی با کفش های زرد، یک قتل ازپیش طراحی شده، زیر سایه گیوتین، سگ زرد، خنجر و طناب و... با این حال، چندان بخت و اقبال با او همراه نبوده است، چرا که او را مانند دیگر پلیسی نویسان، نویسنده ای غیرجدی دانسته اند و از همین رو، عموماً مترجمان نه چندان حرفه ای سراغش رفته اند یا آنهایی هم که ترجمه قابل قبول داشته اند، در مورد او سرسری عمل کرده اند (البته مترجمانی همچون کاوه میرعباسی بوده اند که ترجمه ای خوب از او انجام داده اند).
در این میان، داستان های واقعی ای که از سیمنون بر سر زبان ها است، مثلاً اینکه سیمنون ۱۹۰ رمان بازاری با ۱۷ نام مستعار، ۳۵۸ رمان و داستان کوتاه با نام خودش، ۲۵ اثر زندگی نامه ای، ۳۰ مجموعه مقاله و یک باله نوشته است، هنگامی که دست به قلم می برد، رمانی را دو هفته ای به پایان می رساند، روابط اجتماعی بی شماری داشت (که حتی از اریک کلاپیتن هم گوی سبقت ربوده بود) و غیره. تمام این داستان ها حقیقت دارد به طوری که او در دهه سوم زندگی اش از راه قلم، برای خودش قصر و یک کشتی تفریحی خریده بود.
پس از این دوران بود که داستان های جدی اش را نوشت که بیشتر آنها جنایی بودند به طوری که ژرژ سیمنون تنها نویسنده اروپای قاره ای (یعنی به جز انگلستان) است که از زمان گاستون لورو و موریس لوبلان به این طرف، خارج از کشورش هم به شهرت دست یافته است.
بی شک او بیش از نویسنده ای جنایی است، و بزرگ ترین ستایشگرانش او را رمان نویسی هم پای بالزاک می دانند. اصولاً هنر سیمنون آن است که امور محال را پذیرفتنی می سازد و در ضمن، در داستان های جنایی اش، آنچه از خود جنایت و حل معمای آن مهم تر است، توصیف جامعه ای است که بیمار و در حال زوال است؛ از همین رو است که گاهی سیمنون را نمونه ای اروپایی از نویسنده ای چون چندلر می دانند، مخصوصاً آنکه مگره (کارآگاه بیش از هفتاد داستان سیمنون) به وسط وقایع می پرد و البته بیش از استدلال و استنتاج منطقی، با شهود و پیگیری مسائل را حل می کند، و از همین رو به هر محیطی سرک می کشد، چه پاتوق های جنایتکاران و چه محله های بدنام. در این داستان ها، همه چیز همان طور رخ می دهد که مگره می بیند یا برایش تعریف می شود.
او حقیقتاً خود همه این داستان ها است، بدان شیوه که در مورد هیچ کارآگاه دیگری صادق نیست. از همین رو هر داستان پیش از آن که مساله ای برای حل کردن باشد، درامایی برای فهمیدن جامعه و خصایل و موقعیاتی است که مگره در آن همه نقش ها را بازی می کند.
این فرزند پلیس دایره احکام هیچ گاه از مطالعه اشراف، یا در واقع امر با سیاستمداران آرام ننشست، همان طور که از مطالعه بچه ها، جنایتکاران، خرده بورژواها یا افراد متخصصی چون پزشکان و وکلا. آن کسانی که اطلاعات سیمنون در موردشان محدود بود، در کل هنرمندان، دانشمندان و افراد حاشیه ای بودند. احترام غریزی او به طبقه ثروتمند، و در عین حال بی اعتمادی اش به آنها در «پرونده سن- فیاکر» (۱۹۳۳) نمایان می شود. اگر او ماجراهایی را حل می کند که پای چنین افرادی به آن کشیده شده است، به لطف استعداد همدلی او است که با لحظات ناگهانی فهم غریزی ای همراه می شود که به سراغش می آید.
مگره انرژی ای کاستی ناپذیر و صبری بی پایان دارد. او از هوش فوق العاده ای برخوردار نیست ولی جرقه هایی از به اصطلاح فراست هنرمندانه دارد که از طریق آنها شیوه های زندگی ای را درک می کند که برای او بیگانه اند. او اصولاً بورژوایی است که طرفدار ثبات است نه تغییر، و در همین کتاب نیز آنچه بیش از همه نمایان است، دل سوزاندن او برای از بین رفتن دنیای کودکی اش است، یعنی زوال خانواده ای اشرافی که او وابستگی ای به آن داشت.
در این رمان، ما شاهد مگره ای هستیم که بیش از حل معما دل نگران فروریختن باورهای کودکی اش در مورد خانواده اشرافی سن فیاکر است.
از همین رو، گاهی به جای حل مساله توانش را برای حل مشکلات مادی خانواده می گذارد؛ از همین رو در اینجا بیش از هر کتاب دیگری از سیمنون، ما مگره ای (راوی سوم شخص محدود به ذهن او است) را می بینیم که صرفاً ناظر است و اگر هم کاری می کند، کمک به کودکی روستایی یا اشراف زاده ای ورشکسته است، اشراف زاده ای که به مانند قهرمانان کانن دویل و آگاتا کریستی در مهمانی آخر کتاب، معما را حل می کند و مگره هم بی حرکت نظاره می کند تا دیگری عدالت خاص خودش را برقرار سازد. با این توصیفات شاید عنوان بالزاک جنایی نویس برای سیمنون ملموس تر شده باشد؛ او بورژوایی است که به رغم اید ئولوژی خویش، دیالکتیک درونی بورژوازی (و در این داستان فئودالیسم سال ها پیش مرده) را ترسیم می کند.
شهریار وقفی پور
آزیتا لسانی
نشر مروارید، چاپ اول ۱۳۸۶
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید