شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

خودشیفتگی عوارض و درمان


خودشیفتگی عوارض و درمان
پس آیا دیدی آن کس را که هوای (نفس) خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را از روی علم (به اینکه پذیرای هدایت نبود) گمراه ساخته و بر گوش و دلش مهر زده و بر دیده اش پرده نهاده است؟ آیا پس از خدا، چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟ آیا متذکر نمی شوید.
۱) خودشیفتگی یک بیماری یا عارضه روانی - ذهنی در بسیاری از آدمیان است. همه آدم ها، صرف نظر از رنگ، نژاد، دین، ملیت و جنسیت، به درجات متفاوت، کم یا زیاد شیفته و مجذوب خود هستند.
این ویژگی رفتاری در قرآن کریم در قالب خداگونه کردن نفس آمده و در جای جای قرآن به این پدیده انسانی پرداخته است و آن را ریشه بسیاری از انحراف ها و ظلم ها و رویدادهای فاجعه آمیز بشری می داند.
علاوه بر سوره جاثیه (آیه ۲۳)، که در ابتدای مطلب آمده، در سوره فرقان آیه ۴۳ نیز آمده است که؛ اîرîیîتî مîنٍ اًتٌخذî اًلهîهï هوئهï اîفîانîتî تکîوïنï عîلîیه وکیلا؛ آیا آن کس را که هوای نفسش را به خدایی گرفته بود دیدی، آیا تو ضامن او هستی،
در سوره قصص آیه ۵۰، نیز همین معنا بیان شده است؛ وî مîنٍ اîضلٌï مًمٌîنً اًتٌبîعî هîویهï بًغîیرً هïدیً، مًنî اللهً اًنٌ اللهî لایîهدی القوم الظالمین - و کیست گمراه تر از آن که به غیر از هدایت خدا، از هوای نفس خود پیروی کند. بی تردید خدا مردم ستمگر را هدایت نمی کند.
۲) در هر سه آیه ذکر شده، موضوع اصلی کسی است که خود را، یعنی تمایلات، آرزوها، آرا و افکارش را محور اصلی انگیزه های زندگی، هم سطح خداوند، قرار داده است. علاوه بر این در این سه آیه، ویژگی های رفتاری این افراد بر شمرده شده است.
▪ گمراه ترین افراد هستند.
▪ از مصادیق ظلم و ظالم هستند.
▪ هیچ کس، حتی پیامبر خدا هم، نمی تواند کاری برای رهایی آنها از اسارت در سلول انفرادی هوای نفس شان، انجام دهد و خداوند هم آنها را هدایت نمی کند.
زیرا خداوند می داند که آنها، زمینه برای پذیرش هدایت را ندارند.
▪ ابزارهای درک و فهم آنان، گوش و چشم و قلب، به کلی فلج شده است. در گفتمان قرآنی، گوش ابزار استفاده از تجارب سایرین است. وقتی این گوش بسته شده باشد، یعنی فرد با محور قرار دادن خود، حاضر به شنیدن تجارب دیگران نباشد و چشمانش را پرده بپوشاند، یعنی حاضر به دیدن واقعیت ها نباشد. مراکز درک و استنباط و فهم قضایای بیرونی یا قلب او فلج خواهند بود.
در قرآن کریم رابطه ویژه ای میان فواد، قلب و صدر وجود دارد. جایگاه های درک و فهم و همچنین، اراده فرد - خواستن یا نخواستن- در این سه ارگان قرار دارند. اما اینکه این سه ارگان در کجای بدن انسان قرار دارند، بحث متفاوتی است و ورود به آن در این بررسی مورد نظر نیست. اهمیت این بحث و بررسی از آنجا سرچشمه می گیرد که تاریخ بشر سرشار است از شخصیت های برجسته ای که بر مسیر تاریخ و حیات میلیون ها انسان اثر گذاشته اند، هم اثرات مثبت و هم اثرات منفی.
پیامبران نمونه ها و مصادیق و الگوهای خیر و خوبی و صلح و دوستی برای بشریت هستند. از میان دانشمندان رشته های مختلف نیز کسانی بوده اند و هستند که محصول کارشان خوبی و راحتی برای تمامی انسان ها، بوده است. نظیر مخترعین و مکتشفین و غیره.
اما تاریخ شخصیت های مخرب نیز فراوان داشته است؛ فرعون، نمرود، اسکندر، نرون، ضحاک، هیتلر و استالین، موسولینی، آتیلا و... در همین اواخر صدام حسین. تمامی این شخصیت های مخرب و ویرانگر تاریخ یک ویژگی مشترک داشته اند و آن خودشیفتگی است و اینکه خود را خدای مورد پرستش و بندگی اطاعت از آن، قرار داده اند.
۳) خدا انگاری هوای نفس یا خود خدا انگاری(Theomonism)، یعنی فرد نفس و شخص خود و آرا و عقاید و تمایلاتش خود را محور اصلی انگیزه خود در تمامی اعمالش قرار بدهد. به عبارت دیگر اگرچه نیاز به خدا از درون هر انسانی سرچشمه می گیرد، اما فرد خودشیفته، نفس خود یا خویشتن را به جای خدا می گیرد و پرستش «خود» را جایگزین پرستش خدا می سازد این ویژگی رفتاری را می توان معادل ایگوتیزم (Egotisim)، ایگوایزم (Egoism) یا ایگوسانتریسم (Egocentrism) در روان شناسی دانست. همه این ویژگی ها را می توان «خودخواهی و خودپسندی» تعریف کرد. در روان شناسی این نوع افراد را «خودشیفته یا نارسیست» می نامند.
خودشیفتگی یا نارسیسیسم (narcissism) ابتدا توسط فروید مطرح و سپس سایر روان پزشکان به آن پرداختند و توسعه دادند.
نارسیسیسم از واژه یونانی نارسیسوس، یکی از داستان های اساطیری یونان قدیم، گرفته شده است. سفیسوس(cephissus) «پسر خدای رودخانه» زیبایی خیره کننده ای داشت. مادرش به او توصیه کرده بود که اگر می خواهد عمر طولانی داشته باشد، هرگز به چهره و اندام خود نگاه نکند. از طرف دیگر وی عشق یک پری کوهستانی به نام نمسیس (nemsis) را رد می کند و به نفرین او، عاشق انعکاس تصویر خود در آب می شود. او هر روز به آب نگاه می کرد و بدون آنکه بداند، تصویری را که در آب می بیند خود او است، به آن عاشق شده بود. در فرصتی به تصویر خود در آب چشمه آنقدر نزدیک می شود که در آب می افتد و غرق می شود. می گویند در محل دفن او گل نرگس سبز شد.
شاید گل نرگس را هم، چون سرش پایین است و به تصویرش در آب می نگرد، نرگس خوانده اند. شاید بر اساس همین داستان اسطوره ای است که در ادبیات یونان قدیم، نگاه به تصویر خود در آب مکروه یا حرام بوده است. در ادبیات عرفانی این گونه خویشتن دوستی، بلا و فتنه تلقی می شود و چشم پسند خویشتن را از هر چشم بدی کشنده تر می دانند؛
«پر طاووست مبین و پای بین/ تا که سوءالعین نگشاید کمین.»
شخص خود شیفته، عاشق، سرگشته و حیران و آشفته خویش است و نواقص و عیوب خود را اصلاً نمی بیند یا نادیده می گیرد.
در روان شناسی و روانکاوی به شخصی که شیفته خود باشد نارسیست می گویند. در گفتمان روان شناسی ایران «نارسیسیسم» خود شیفتگی، خودپسندی افراطی، خود دوستی جنون آمیز ترجمه شده است.
ریشه واژه نرگس در فارسی از لغت یونانی نارکیسوس (Narkissos) است و نرجس معرف آن است. اما در فارسی این معنای اسطوره ای نرگس از بین رفته و اسم گلی است، اما ظاهراً برخی از وجوه معنایی آن، حفظ شده است؛ نظیر «نرگس مشهود، نرگس بیمار (چشم خمار آلود)، نرگس مست». در این موارد به رابطه چشم و رفتار خود محورانه اشاره دارد، اما از جانب دیگر «نرگس مسکین، نرگس سرافکنده، نرگس بینا» رفتارهای متواضعانه را بیان می کند. ۱
۴) انواع خودشیفتگی؛ خودشیفتگی می تواند فردی باشد یا جمعی
الف ) خودشیفتگی فردی
آنچه روان شناسان به طور معمول مطرح می کنند خودشیفتگی فردی یا شخصیت خودشیفته (Narcisstic Personality) است.
خودشیفتگی فردی درجاتی دارد، ممکن است خفیف و خوش خیم باشد یا شدید و بدخیم (یا روان نژندی خودشیفته Narcisstic Neurosis). یکی از انواع خودشیفتگی خوش خیم به نام «خودشیفتگی نخستین نوزاد» در نوزادان دیده می شود. خودشیفتگی یا خودمرکز بینی خصوصیت شخصیت کودک است. پیاژه می گوید؛«ساختمان تفکر کودک خودمرکز بینانه است... کودک از نظر فکری خود را مرکز جهان می بیند و همه چیز را با عینک خاص خویش می بیند و تنها به خود می اندیشد.»
نمونه ای از خودشیفتگی بدخیم در برخی از بیماران روانی به نام «خودشیفتگی شخص دیوانه» رایج است.
خودشیفتگی مطلق یکی از مصادیق روان پریشی است، شخص با واقعیت های جهان بیرون بریده می شود. بیمار خود را جانشین واقعیت ها می سازد؛ تماماً از خویشتن سرشار است و خودش «خدا» و «جهان» شده است. خودشیفتگی فردی ممکن است به پارانوئیا منجر شود. پارانوئیا نوعی اختلال ذهنی است که با هذیان های منظم که به صورت سیستمی در آمده اند و بر زندگی روزانه شخص اثر می گذارند، مشخص می شود. این هذیان ها شامل هر چیزی است که در اطراف شخص وجود دارد. در اشخاص پارانوئیایی، به جز این سیستم هذیانی، سایر شخصیت فرد دست نخورده باقی مانده است. به همین علت، در برخورد با اشخاص پارانوئیایی، معمولاً اطرافیان وی درباره سلامتی و بیماری اش دچار تردید و تزلزل می شوند. این افراد معمولاً بسیار باهوش و سریع الانتقال نیز هستند.
برخی از روانکاوان از نوع دیگری از خودشیفتگی فردی نیز نام برده اند که مرز سلامت و جنون است و معمولاً در کسانی که به قدرت فوق العاده می رسند بروز می کند. از نمونه های تاریخی آن می توان فراعنه مصر، استالین و هیتلر را نام برد. به این نوعی خودشیفتگی «دیوانگی قدرت» نیز گفته می شود. آلبرت کامو در «کالیگولا» (Caligula) رفتارها و ویژگی های شخصیتی خودشیفته دیوانه قدرت را به تصویر کشیده است. ۲
اریک فروم در توضیح این نوع خودشیفتگی مردان به قدرت رسیده، می نویسد؛ «همگی آنها از ویژگی های معین و مشابهی برخوردار هستند. به قدرت مطلق دست یافته اند، کلام شان معیار غایی قضاوت، در همه چیز از جمله مرگ و زندگی است؛ ظاهراً توانایی آنها برای انجام آنچه می خواهند انتهایی ندارد؛ خدایانی هستند که تنها بیماری و کهولت و مرگ محدودشان می کند. با تلاشی مذبوحانه می کوشند با تفوق بر محدودیت وجود انسان، برای مساله وجود انسان راه حلی بیابند. می کوشند چنین وانمود کنند که شهوت و قدرت شان را حدی نیست، از این رو با زنان بی شمار همبستر می شوند، مردمان بی شماری را می کشند، در هر جا قصری می سازند و «ماه را می خواهند» و «ناممکن را طالبند».
این نوعی دیوانگی است که در شخص مبتلا بیشتر و شدیدتر می شود. هر اندازه برای خدا شدن بیشتر بکوشد، بیشتر از نوع بشر دور می شود؛ این جدایی او را وحشت زده تر می سازد، همه دشمن او می شوند و برای مقابله با وحشت حاصل از آن ناگزیر است بر قدرت، بیرحمی و خودشیفتگی خویش بیفزاید. اگر تنها یک عامل وجود نمی داشت، این دیوانگی قیصری جز جنون محض نمی بود؛ قیصر با قدرت خود، واقعیت را، در برابر تخیلات خود شیفته خویش، به زانو درآورده است.
همه را واداشته است تا او را خدا دانند، یعنی؛ قدرتمندترین و خردمندترین. پس جنون خودبزرگ بینی اش احساسی معقول به نظر می رسد. از سوی دیگر، مردمان بسیاری به او نفرت می ورزند و می کوشند تا او را براندازند و بشکنند، پس سوء ظن های بیمارگونه او آنقدرها هم عاری از واقعیت نیست. در نتیجه، احساس نمی کند که تماس با واقعیت را از دست نهاده است. پس، هرچند به وضعی ناپایدار و مشکوک، می تواند از اندک سلامت عقلی برخوردار باشد.» ۳
ب) خودشیفتگی گروهی
خود شیفتگی فردی می تواند به خودشیفتگی گروهی تبدیل شود. در خودشیفتگی فردی، تصویر متورم و بادکرده از «خویش»، به آنچه به «من» فرد خودشیفته تعلق داشته باشد، به جمعی که وی به آن تعلق دارد تعمیم و تسری پیدا می کند. نژاد، ملت، دین، حزب و قبیله فرد خودشیفته، جایگزین «من» و «خانواده من» وی می شود.
هنگامی که این جابه جایی به یک گرایش غالب تبدیل می شود، قبول آن «عقلانی» و خودشیفتگی فردی به خودشیفتگی جمعی بدل می شود. اعضای چنین جامعه ای خود را «تحسین برانگیزترین مردم عالم تصور می کنند؛ «فقط ما» پاک و منزه هستیم و شایسته ایم، دیگران همه احمق و نادان هستند». اعضای این جامعه، حتی هنگامی که از نظر فرهنگی یا اقتصادی عقب مانده و محروم هم باشند، چون خود را به «گروه» برتر خواه دینی، حزبی، نژادی و ملی، چون «سفید و آریایی»، کاتولیک، مسیحی، یهودی، مسلمان، شیعه و سنی وابسته می دانند، مهم و از مهمترین ها تصور می کنند. ادامه خودشیفتگی گروهی، همچون خودشیفتگی فردی، به بیگانه هراسی و انزوای گروهی (Group Solipsism) منجر می شود. خودشیفتگی گروهی نیز درجات و ابعاد دارد و می تواند خفیف و خوش خیم یا شدید و بدخیم باشد.
خودشیفتگی گروهی، نظیر خودشیفتگی فردی به قول اریک فروم، یکی از مهمترین سرچشمه های خشونت و پرخاشجویی انسان است. بخشی از خشونت های جمعی، مانند سایر گونه های پرخاشجویی از نوع دفاعی، واکنشی در برابر یورش به ارزش ها و تعلقات حیاتی جامعه هستند این نوع خود شیفتگی گروهی از نوع خوش خیم آن است.
۵) عوارض خودشیفتگی
▪ استکبار یکی دیگر از عوارض بسیار رایج خودشیفتگی است.
واژه استکبار در قرآن به معنای خود را بزرگ پنداشتن است. استکبر یعنی تکبر ورزید و خود را بزرگ پنداشت.
الکبر یعنی خودبزرگ بینی، این واژه معادل مگالومانیا (Megalomania) در روان شناسی است.
قرآن کریم در حالی که خودبزرگ بینی را به شدت مردود و ضد توسعه انسانی و مخرب می داند، ویژگی های دو نمونه از خودشیفتگان تاریخ را بر می شمارد؛ ابلیس و فرعون
در مورد ابلیس؛ « و اذا قلنا للملائکه اسجدوالادم فسجدوا الا ابلیس ابی و استکبر و کان من الکافرین (بقره ۳۴)؛ به فرشتگان گفتیم؛ آدم را سجده کنید، همه سجده کردند جز ابلیس که سر باز زد و برتری جست و او از کافران بود. ابلیس چون منشاء پیدایش خود را از آتش می دانست و از «خود راضی» و «خود محور» بود، رفتار متکبرانه داشت حاضر نشد از امر خدا در سجده به آدم اطاعت کند.
اما فرعون به معنای آدم سرکش و یاغی، نام پادشاهان مصر است. نام فرعون به عنوان نماد یک قدرت متورم در تاریخ، ۷۴ بار و داستان موسی، بیش از هر پیامبری، ۱۳۶ بار، در قرآن کریم آمده است. این همه نشانه عنایت خداوند به جلب توجه انسان به پدیده فرعون و نقش مخرب منش فرعونی در جامعه بشری است.
خداوند فرعون را با ویژگی های رفتارهایش معرفی می کند. نظیر؛ «و استکبر هو و جنوده فی الارض بغیر الحق (قصص ۳۹) و او (فرعون) و لشگرهایش به ناحق در زمین سرکشی کردند.»
- «علو و برتری جویی در روی زمین؛ ان فرعون لعال فی الارض و انه لمن المسرفین - یونس ۸۳ و همچنین قصص ۴»
- سرکشی و طغیان؛ انه طîغی (طه ۲۴)
- فسق؛ کانوا قوما فاسقین (نمل ۱۲)
- خطاکار؛ کانوا خاطئین (قصص ۸)
- خود بزرگ بینی؛ فاستکبروا فی الارض (عنکبوت ۳۹) و بالاخره
- ادعای الوهیت؛ انا ربکم الاعلی (نازعات ۲۴)
این ویژگی ها تماماً شرح رفتارهای فرد خود شیفته ای است که به قدرت مطلق رسیده است.
علاوه بر این فرعون با صفت «مسرف» نیز توصیف شده است. اسراف یعنی زیاده روی و از حد گذشتن و افراط کردن، این واژه در رابطه با رفتار برتری جویانه فرعون یا عال برای وی به معنای گردنکشی، به کار رفته است. به عبارت دیگر فرعون، در استفاده از قدرتی که به دست آورده بود به راه افراط و گردنکشی افتاد و از موازین و مقررات کاربرد طبیعی قدرت خارج شد. این همان معنا یا مصداق «طاغی» است.
طغیان یعنی تجاوز از حد، بیرون رفتن از مسیرها و محدوده های طبیعی. وقتی سطح آب در رودخانه از مسیر های طبیعی ایجاد شده بالاتر می رود و آبادی ها و مزارع را ویران می کند، می گویند رودخانه طغیان کرده است. یعنی جریان آب از تمام محدوده ها و مسیرهای طبیعی و جا افتاده حرکت رودخانه خارج شده است. یک حاکم و صاحب قدرت هم وقتی از بسترها و مقررات طبیعی و رفتار بهداشتی در مسند قدرت، خارج می شود هم اسرافکاری کرده است و هم طغیان. و هر دو این واژه ها با واژه فسق به معنای بیرون رفتن از حدود حق و مسوولیت، بیراهه رفتن، گمراه شده یا خروج از حدود و زیر پا گذاشتن مرزها، نسبت نزدیکی دارند. فاسق آن کس را گویند که پیمان ها و تعهدات، چه فردی و چه عمومی و ملی را شکسته و از حدود اختیارات و مسوولیت سر باز زده باشد.
تمامی این رفتارها پیامد روحیه خود بزرگ بینی یا استکبار است که ادامه و استمرار آن به ادعای خدایی می رسد.
یکی از ویژگی های خودشیفتگی بدخیم، ستایش و رضایت مطلق از خود و اعمال خود است. هر آنچه به شخص خود شیفته متعلق باشد، زیبا، کامل و بی عیب و نقص است. قضاوت شخص خودشیفته نسبت به آنچه با او رابطه دارد یا مال اوست متعصبانه و مطلق گرا است. خداوند در قرآن کریم این وضعیت ذهنی فرعون را به آرایش اعمال زشتش توصیف کرده است؛ «و کîذلًکî زïیٌنî لًفرعîونî سوءی عîمîلًه» و همین باعث شد که وی از راه راست و صواب بازداشته شد «وî صد عن السبیل» (غافر ۳۷)؛
▪ یکی دیگر از عوارض خودشیفتگی فردی که ممکن است به مرحله بدخیمی برسد، دگرسان بینی خود یا Depersonalization است. در این حالت فرد احساس واقعیت را از دست می دهد و نسبت به محیط اطرافش به کلی بیگانه می شود و خود و جهان پیرامونی خود را غیر واقعی می داند. دگرسان بینی یکی از عوارض حالت خود خدا انگاری است. دگرسان بینی حالتی است که در اشخاص اسکیزوفرنیک نیز دیده می شود.
▪ خود فراموشی
در آیه دیگری از قرآن در مفهوم «فراموشی نفس آمده است؛ وî لا تîکونوا کاٌلذین نسïوا الله فîانشهïم اîنًفïسîهïم اولئک هم الفاسقون (حشر ۱۹) و مانند کسانی نباشند که خدا را فراموش کردند، پس (موجب شد) نفس هایشان را فراموش کنند. ایشان نافرمانند.»▪ خودتنهایی
از پیامدهای خودشیفتگی وخیم هراس از دیگران یا ترس ذنوفوبیایی (Xenophobic) و احساس تنهایی و انزوا - خود تنهایی یا Solipsistic است.
▪ تخیلات خودشیفته
اریک فروم بر این باور است که جنون فرد خودشیفته، به خصوص نشسته بر مسند قدرت، او را از واقعیت ها دور می کند و شیفته و مجذوب تخیلات خود می شود. در قرآن کریم این ویژگی فرد مستکبر و خودشیفته را «مختال - خیال زده » نامیده است.
مختال از خال و یخال، به معنای گمان و تصور است و یکی از مصادیق این گمان و تصورکبرورزی است. اختیال و اختال به معنای تکبر و تبختر است. واژه مختال و مختالاً، جمعاً سه بار در قرآن کریم به کار گرفته شده است و در هر سه مورد با واژه فخور آمده است.
اًنٌ الله لا یحب کل مïختالی فخوراً (لقمان ۱۸ و حدید ۲۳) در سوره نساء (۳۶) آمده است؛ اًنٌ الله لایحب من کال مختالاً فخوراً - خداوند کسی را که خودبین و فخر فروش باشد دوست ندارد. از ویژگی های انسان خودشیفته به خود نازندگی است.
خودشیفتگی گروهی دینی، در بسیاری از ادیان و شاید بتوان گفت در میان پیروان تمام ادیان و فرقه ها و مذاهب، به درجات متفاوت خفیف و شدید وجود دارد. به عنوان مثال،کلیسای کاتولیک بر این اعتقاد است که تنها راه رستگاری بشر، اعتقاد به مسیح به عنوان ناجی است. این خودشیفتگی دینی شدیدی را در میان پیروان کلیسا موجب شده است. مسیحیان خود داستانی ساخته اند به این مضمون که وقتی جمعی تازه وارد به بهشت درآمدند، پالس قدیس به آنان خوشامد گفت و راهنمایی آنها را برای نشان دادن نقاط مختلف بهشت برعهده گرفت. در محلی، پالس از تازه واردین خواست سکوت را رعایت و آرام از آنجا عبور کنند. بعد از عبور از این محل تازه واردین از وی علت را پرسیدند پالس مقدس گفت در اینجا کاتولیک ها جای دارند و فکر می کنند هیچ کس غیر از خودشان در بهشت نیست. بنابراین با سکوت و آرامش حرکت کردیم که آرامش ذهنی آنان بر هم نخورد،
در میان مسلمانان نیز این خودشیفتگی گروهی - مذهبی وجود دارد. هر فرقه ای خود را صاحب حق مطلق و دیگران را خارج از دین یا رافضی، مغضوب علیهم یا از زمره گمراهان می داند. در میان مذاهب نیز این خودشیفتگی گروهی به صورت تعصب و فرقه گرایی در اشکال گوناگون بروز می کند. اما خودشیفتگی گروهی، حتی خوش خیم آن، آسیب شناسی خاص خود را نیز دارد و می تواند به نوع بدخیم تبدیل شود. به عنوان مثال، در جامعه ای که اکثریت مردم آن از امکانات بسیاری محروم هستند، اعتراض ها و نارضایتی ها موجب بروز مشکلات اجتماعی می شود که در آن طبقات محروم و ستمدیده برای وفاداری و فداکاری نسبت به رهبران و فرمانروایان خویش آمادگی پیدا می کنند.
فاشیسم فرآورده از خودشیفتگی گروهی بدخیم است. رهبران کاریزماتیک، هنگامی که به قدرت مطلق می رسند، از این پدیده استفاده های فراوان می کنند. مردم آلمان در زمان هیتلر به خودشیفتگی گروهی - نژادی شدیدی مبتلا شده بودند، که در طبقات پایین و محروم جامعه به مراتب خیلی بیشتر از طبقات مرفه بود.
در مورد خودشیفتگی گروهی بدخیم نیز قرآن کریم نمونه هایی را ذکر کرده است به عنوان نمونه تنها فرعون نبود که گرفتار این بیماری شده بود، «قوم» او نیز همین رفتار را داشته است؛
اًلی فًرعïوîنî وî ملائه فîاسٍتîکٍبîروïا وî کانوا قîوماً عالین (مومنون ۴۶)
و نیز به خودشیفتگی گروهی یهودیان اشاره شده است و اینکه؛
و قîفîبینا اًلی بنی اسرائیلî فی الکتابً
لîتïفٍسًدïنٌî فًی الارضً مîرٌتîینً وî لîتٍعîلïٌنî عïلوٌاً کبیرا (اسراء ۴)
یهودیان خود را «مرد برگزیده خدا» (The Chosen Man of God) می دانند. در داستان حضرت ابراهیم که دستور گرفت تا فرزندش را قربانی کند، مسلمانان بر این باورند که این فرزند اسماعیل بود، اما یهودیان می گویند این پسر «اسحق» بود. و چون خداوند با ارسال گوسفندی که ابراهیم به جای فرزندش ذبح کرد و او را نجات داد، پس «اسحق» مرد برگزیده خدا است، برتری جویی برخی از یهودیان (صهیونیست ها) در طول تاریخ، در همین نگاه نادرست آنان از روایت تاریخ ریشه دارد. در واقع صهیونیسم بروز و ظهور خود شیفتگی گروهی بدخیم یهودیان است.
هر گروهی، ملتی، سازمان حزبی، مذهبی و دینی، برای بقای خود به نیروی خودشیفتگی اعضایش نیاز دارد؛ نیازمند آن است که اعضای گروه یا شهروندان یک کشور یا مومنان به یک دین، اهمیت بقای گروه، سازمان، ملت و دین را مهمتر از بقای خود بدانند؛ به برتری سازمان، ملت یا گروه خود نسبت به سایرین ایمان داشته باشند.
این خودشیفتگی موجب تمرکز هیجان هایی می شود که نیروی لازم برای خدمت به گروه، ملت، سازمان، دین... و فداکاری های سخت را فراهم می سازد. بدون درجه ای از خودشیفتگی گروهی، نیروی فداکاری به شدت کاهش پیدا می کند. در میان اقلیت های قومی در یک جامعه بزرگ تر یا فرقه های کوچک مذهبی یا برخی از طریقه های اهل دل و تصوف و عرفان، نوعی از خودشیفتگی گروهی و ارادت مطلق به «پیر»و «مرشد» وجود دارد. فرقه ملت اسلام Nation of Islam معروف به مسلمانان سیاه Black Muslims در امریکا، که علیجاه محمد بنیانگذار آن بود از یک طرف به شدت به برتری نژاد سیاه و اصالت انسانی آن (خودشیفتگی نژادی) اعتقاد داشت و از طرف دیگر بر اطاعت مطلق از رهبر تکیه می کرد. این نوع خود شیفتگی گروهی معمولاً پیامدهای زیانبار اجتماعی کمی دارند. شاید دلیل آن این باشد که قدرت سیاسی، اجتماعی چندانی ندارند. تجارب تاریخی نشان می دهد که این گروه ها به هر نسبتی که قدرت سیاسی - اجتماعی پیدا می کنند به شیوه های خشونت بار متوسل می شوند.
خودشیفتگی گروهی در میان اقلیت های قومی در یک جامعه بزرگ تر نامتجانس، از طرف دیگر به صورت مکانیسمی برای حفظ هویت اعضای گروه است. در دوران سلطه استعمار انگلیس بر آفریقای جنوبی، گروه های قومی متعددی از هند به آفریقا منتقل شده بودند. این گروه های قومی ارتباط میان خود را بر اساس زبان، مذهب و ملیت (نظیر گجراتی ها، بنگالی ها، پنجابی ها) حفظ کرده بودند. خودشیفتگی گروهی میان آنان به آن اندازه ای قوی بود که در مواردی به جای مبارزه با سلطه انگلیس، به جان هم می افتادند. سیاست استعماری انگلیس نیز از همین گرایشات قومی برای حفظ تفرقه میان آنان و ادامه سلطه خود استفاده می کرد.
۶) درمان خودشیفتگی های فردی و گروهی - راه های درمان خودشیفتگی، خواه فردی یا گروهی، بدخیم یا خوش خیم، را می توان از دو زاویه مورد بررسی قرار داد؛ از درون دین و مشخصاً با مراجعه و بررسی آیات قرآنی، و از بیرون دین به صورت بررسی آرای روان شناسان و روانکاوان.
قرآن کریم در تمام موارد، قبول وجود خدای واحد و آفرینندگی و ربوبیت الله را تنها راه درمان خودخواهی و خودبزرگ بین ها معرفی می کند.
انسان معتقد به خدای قادر، عالم، حکیم، رحیم و رحمان و عزیز مطلق، در هر مقام و جایگاهی که باشد و قرار بگیرد، لاجرم در مقایسه با خدا خود را کوچک و ناچیز می بیند. حاکم خود شیفته مستبد در برابر مردم بی قدرت و ضعیف، با توهم قدرت خود را «گم» می کند و به مرحله «دگرسان بینی» خود یا Depersonalization می رسد. اما وقتی از روی درک و باور آگاهانه به خدا می اندیشد، اگر بیندیشد، لاجرم رفتارش عوض می شود، و تغییر می کند. این معنا و پیام در قرآن چنین آمده است؛
آیه شریفه؛ «یا اîیٌïها الناسï اîنٍتïم اïلفقراءï الًیî اللهî وî الله هïوî الغîنیٌï الحمید (فاطر ۱۵)؛ ای مردم همه شما به خدا نیازمندید، اوست بی نیاز و ستودنی».
فقر در برابر غنا است. واژه الفقر یعنی نداری، بینوایی و اندوه تنگدستی. الغنی یعنی کفایت کردن، بی نیازی ثروت و هر آنچه باعث بی نیازی می شود. اگر چه فقر و نداری محرومیت از نعمت های این جهانی، ممکن است موجب بروز «عقده حقارت» در فرد و از خودبیگانگی وی بشود، در شخص غنی یا ایجاد احساس بی نیازی موجب طغیان و سرکشی او نوع دیگر از خودبیگانگی شود. در تمام این موارد اعتقاد به خدا چاره ساز است.
اریک فروم نیز، درمان خودشیفتگی را در اعتقاد به خدا و آموزش های دینی می داند؛ «پیکار با بت پرستی که اساس تعالیم پیامبران است، در عین حال مبارزه با خودشیفتگی است. در بت پرستی یک توانایی جزیی آدمی، مطلق می شود و به یک بت تبدیل می شود. آن گاه آدمی خودش را به صورت بیگانه شده ای می پرستد و بتی که در آن غرقه می شود، موضوع خودشیفتگی اش می شود، حال آنکه اعتقاد به خداوند، نفی خودشیفتگی است زیرا تنها خداوند - و نه انسان - عالم مطلق و قادر مطلق است...» و «اهمیت پدیدار خودشیفتگی از نظر اخلاقی - روحانی زمانی کاملاً نمایان می شود که در نظر بگیریم که تعلیمات اساسی تمامی ادیان بزرگ انسان گرا را می توان در یک جمله خلاصه کرد؛ هدف آدمی غلبه بر خودشیفتگی خویش است». در آموزه های دینی مفاهیم فراوانی وجود دارد که توجه و عمل به آنها بر رفتار فرد و گروه اثر می گذارد مانع خود محوری، خودخواهی و خود بزرگ بینی می شود.
یکی دیگر از راه های جلوگیری یا درمان خودشیفتگی گروهی بدخیم، پرهیز از غلو یا گزافه گویی در باورهای دینی است؛ به عنوان مثال، قرآن کریم خطاب به دین دارد می گوید؛ «قل یا اهل الکتاب لا تïغٍلïوا فی دینًکïمٍ غîیر الحîقٌ و لا تîتبٌعًوا اîهواءî قومی قîدٍ ضîلïوا مًنٍ قîبٍلï و اîضلٌوا کثیراً و ضîلٌوا عîنٍ سîواء سبیلً»؛ بگو ای اهل کتاب در دین خود به ناحق زیاده روی و غلو نکنید و از هوی و هوس قومی، که پیش از این، هم خود گمراه شدند و هم بسیاری را گمراه کردند و از راه راست به دور افتادند پیروی نکنید. (مائده ۷۷ و همچنین نگاه کنید به نساء ۱۷۱)
یک راه دیگر پیشگیری یا درمان خودشیفتگی فردی یا گروهی، جهانی فکر کردن است. اگر ما جوهر تمامی ادیان را واحد بدانیم، دچار خودشیفتگی دینی نمی شویم. قرآن کریم لازمه «اسلامیت» را، علاوه بر قبول رسالت پیامبر خاتم، اعتقاد به تمامی پیامبران و وحدت پیام آنان و عدم «فرق میان انبیاء» می داند.
دین واحد تمام پیامبران «اسلام» است و همه پیامبران مسلمان بوده اند؛ قرآن در حالی که تنوع زبان ها و رنگ ها و نژادها و جنسیت و قبیله ها و ملت ها را امری طبیعی و ضروری می داند، همه انسان ها را واجد کرامت انسانی می داند و نوع برتری جویی نژادی را نفی می کند.
اریک فروم بر این باور است که ارتباط با جهان، با کل بشر، در فرآیند جایگزینی خودشیفتگی بسیار موثر است و این که؛
« بدون کاهش نیروی خودشیفتگی در اشخاص، می توان موضوع و جهت آن را تغییر داد. چنانچه نوع بشر، یعنی کل خانواده بشری می توانست به جای ملت، نژاد یا نظام سیاسی، موضوع خودشیفتگی گروهی شود، منافع بسیار می داشت، اگر آدمی می توانست پیش از هر چیز خود را شهروند جهان بداند و از بشر و از توفیق های بشری احساس غرور کند، خودشیفتگی اش، به جای افراد متعارض آدمی، نوع بشر را موضوع خویش قرار می داد. چنانچه نظام های آموزشی همه کشورها به جای کامیابی های یک ملت خاص بر دستاوردهای نوع بشر تاکید می کرد
بنی آدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش زیک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی/ نشاید که نامت نهند آدمی/
غرور انسان بودن، متقاعد کننده تر و تکان دهنده تر می شد. »
سعدی، شاعر ایرانی در قرن ها پیش از اریک فروم سروده است که؛
دکتر ابراهیم یزدی
مآخذ و یادداشت ها؛
۱-فرهنگ دهخدا، ریشه واژه گل نرگس در زبان پهلوی را از واژه نرکیس (narkis) و نرسی سوس یونانی و لاتینی می داند. دهخدا نرگس را به معنای «چشم معشوق» نقل کرده است. که؛ «طناز و فتان و دنباله دار و شوخ و کرشمه طراز و عشوه ساز و جادو نشان و جادو و سرمه سای و پر فن و نیم خواب و بسیار خواب و پر خمار و خماری و خودکام و خونخوار و عاشق کش و مستانه و سست و بیمار و نیلوفری » همه از صفات اوست. سعدی می گوید؛ شب از نرگسش قطره چندی چکید ـ سحر دیده بر کرد و دنیا ندید.»
حافظ می گوید؛ «نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان ـ نیمه شب دوش به بالین من آمد بنشست.
آیا شعرای ایران با توجه به معنای نرسی سیس معادل نرگس چنین اوصافی را برای «نرگس» ذکر کرده اند یا هر شخصیتی را که واجد این اوصاف بوده است مصداق نرگس دانسته اند.
۲- صاحب الزمانی، نارسیست را خودشیفته، خودپسند و عاشق خویشتن تعریف کرده است (روح بشر، به نقل از فرهنگ فلسفه و علوم اجتماعی پژوهشگاه علوم انسانی)
۳- واژه کالیگولا به معنای چکمه کوچک است و نامی است که به قیصر روم به نام ژائوس Gaius (۱۲ تا ۴۱ میلادی) داده شده است. وی به مدت چهار سال امپراتور بود و به خاطر خشونت و کشتارهای دوران سلطنتش معروف شد. او ادعای الوهیت نمود و به خواهرانش علاقه عجیبی پیدا کرد، بخش عمده ای از اروپا را تحت فرمان خود درآورد، مصر و ترکیه را اشغال نمود، در شهر بیت المقدس مجسمه خود را نصب کرد. در سال ۴۱ میلادی به دست افرادش در فلسطین کشته شد. در روانشناسی کالیگولا معرف یک شخصیت خود شیفتگی مطلق و عصبانیت های جنون آور است. آلبر کامو با نوشتن نمایشنامه ای به این نام که در سال ۱۹۴۵ روی صحنه رفت، این واژه را معروف ساخت. در این نمایشنامه وقتی امپراتور ژائوس با مرگ خواهرش، که به او عشق می ورزید روبه رو می شود دچار بحران روانی و روحی و اندوه فراوان می شود و در نتیجه دست به قتل و خشونت های وسیع و گسترده ای می زند و ادعای خدایی می نماید.
۴- فروم، اریش، دل آدمی، ترجمه گیتی خوشدل، نشر نو، ۱۳۶۲
۵- واژه نامه فلسفه و علوم اجتماعی ـ از دکتر جمیل صلیبا، ترجمه، کاظم برک ینسی و صادق سجادی، شرکت انتشار ۱۳۷۰
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید