جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


« معنویت » و پاسخ به رنجهای بشری


« معنویت » و پاسخ به رنجهای بشری
● نگاهی به «بحران هویت» در دنیای جدید
در ادبیات نظری چند دهه اخیر عباراتی چون «بحران معنا» و «بحران هویت» بسیار بكار رفته است. نگاهی به این ادبیات نشان می دهد بسیاری از وجوه این مفاهیم كشف نشده اند و ضرورت پرداختن به تحلیل مفهومی آنها بسیار احساس می شود. اینكه بحران معنا چیست و چه اشتراكی با بحران هویت دارد؟ این دو تعبیر در كجا از هم جدا می شوند؟ نسبت بحران معنا و هویت با جهان جدید چیست؟ آیا ما در جهان قبل از مدرن هم با این موقعیت روبه رو بوده ایم و نسبت این بحرانها با پدیده های مدرن چون دانش و فناوری از چه قرار هستند؟ پرسشهایی هستند كه در این زمینه مطرحند. نوشتار حاضر تلاش می كند به این پرسشها پاسخ دهد.
▪ هویت چیست؟
هویت در مطالعات فرهنگی به تلقیهایی قلمداد می شود كه هر فرهنگ از انسان، جهان و جامعه انسانی دارد. هر فرهنگی نگاه خاصی به انسان دارد و جهان را به گونه ای خاص می بیند و عاقبت آنكه به شیوه ای منحصر به فرد جنبه های اجتماعی زندگی را گسترش می دهد. به این رویكردها نسبت به جهان، انسان و جامعه انسانی كه از وحدت و هماهنگی خاصی برخوردارند، «هویت» می گویند. طبق این تعریف، هویت ایرانی - اسلامی از هویت هندی و هر دو این هویتها از هویت غربی متمایزند، زیرا این هویتها به شیوه ای خاص، انسان، جهان و جامعه انسانی را تعریف می كنند.
هویت هندی به صورت تام و تمام به هماهنگی میان جهان و انسان قائل است و فاصله ای میان این دو نمی بیند، در حالی كه هویت غربی با مدرنیته فاصله ای پررنگ میان انسان و جهان به وجود می آورد. در این میان، برخی از فرهنگ شناسان معتقدند وضعیت فرهنگ ایرانی - اسلامی حوزه ای میان این دو است؛ یعنی در فرهنگ از یك سو وحدت انسان و جهان را داریم و از سویی دیگر انسان و جهان قابلیت این را دارند كه به صورت مستقل بررسی شوند.
به همین دلیل در هویت ایرانی - اسلامی شاهد ظهور پررنگ عارفانی هستیم كه به یك معنا به یگانگی انسان و جهان حكم می دهند و از سوی دیگر فیلسوفانی را داریم كه این تمایز را پررنگ می كنند. افرادی چون ابن سینا و سهروردی هم هستند كه درصدد بر می آیند این یگانگی و دوگانگی را با هم جمع كنند. همین نكته ویژگیهای هویت ایرانی - اسلامی را به خوبی نشان می دهد.
با این تعریف، می توان «بحران هویت» را این گونه ارزیابی كرد كه فرهنگ از اینكه بتواند تلقی خاصی را از انسان، جهان و جامعه انسانی ارائه دهد، عاجز است. گویی ما با چندگونگی ها و دوگانگی هایی روبه رو می شویم كه بدین تكثر نمی توان وحدت بخشید. این تنوع به تشتت منجر می شود. این دقیقاً وضعیتی است كه پس از مواجهه با تمدن و تفكر غرب با آن روبه رو شدیم؛ یعنی ما هویتی داشتیم كه تلقی و نگاه خاصی به انسان، جهان و جامعه انسانی داشت و از سوی دیگر با تمدنی روبه رو شدیم كه رویكرد جدیدی را به این عرصه ها معرفی می نمود. این دو نگاه در یك منظومه قابل جمع نبودند.
بسیاری از مشكلاتی كه در یكی دو سده اخیر با آنها روبه رو بوده ایم، ریشه در این دوگانگی داشته است. البته این دوگانگی منحصر به وضعیت فرهنگی ما یا دیگر كشورهای جنوب نیست. حتی برخی از كشورها و فرهنگهای غربی هم با این دوگانگی و یا چندگانگی روبه رو بوده و هستند. آنها از یك سو صاحب یك سنت قوی به نام «سنت مسیحی» هستند كه از مدرنیته ناراستیهای زیادی متحمل شد و از سوی دیگر، فرهنگ غرب در مسیر طولانی حركت خود با بحرانهای زیادی روبه رو شده كه مهمترین آن جریان پسامدرن بود. پسامدرن در برخی از بدیهی ترین اصول مدرنیته خلل و رخنه وارد ساخت و همین باعث شد غربیان نیز نگاهی چندگانه به انسان، جامعه و جهان اتخاذ كنند.
به گفته یك متفكر، اگر بتوان یك ویژگی را به كل مدرنیته نسبت داد، آن ویژگی «بحران هویت» است زیرا مدرنیته و غرب در دوره های مختلف با بسیاری از این بحرانها كه همه رنگ و انگی از بحران هویت را با خود به همراه داشته اند، روبه رو بوده اند. با این تعریف، می توان بحران هویت را یكی از مهمترین پرسشهای فكری - فرهنگی دوران ما قلمداد كرد.
▪ بحران معنا
معنا كمتر با صبغه های معرفتی وجود انسان سرو كار دارد. دیدیم كه هویت دقیقاً با معرفتی كه انسان به خود، جهان و جامعه انسانی دارد، شناخته می شود؛ اما معنا بیشتر با وجوه درونی، روانی و اخلاقی انسان پیوند می خورد. به بیان ساده تر، معنا یعنی اینكه ما برای دردها و رنجهای خود دلیلی داشته باشیم. بنابراین می توان «بحران معنا» را بحرانی پس از بحران هویت دانست. به تعبیر دیگر، پس از خللهای بسیاری كه مدرنیته به خود دید و پایه های آن از سوی افرادی چون «داروین»، «ماركس»، «نیچه»، «كی یر كه گور» و «هایدگر» سست شد، این امید كه بر پایه مدرنیته بتوان به هویت دست یافت، كم رنگ گردید.
در این میان، بحث معنا - بخصوص از سوی متفكران اگزیستانس - مطرح شد. در اینجاست كه ما با عباراتی چون «كسی كه چرایی زندگی خود را یافته باشد، با هر چگونگی خواهد ساخت» و یا «معنای درد، درد را از بین می برد» روبه رو می شویم. در ادبیات اگزیستانس، شاهد نظرهای بسیار زیادی در این باره هستیم. آنها سعی می كنند وجوه مختلف این نكته را پررنگ كنند و واكنشهای مختلفی را كه انسان بدانها نشان می دهد، در نظر بگیرند.
با این همه، در این ادبیات شاهد دو رویكرد كاملاً متفاوت نسبت به معنا و معناداری هستیم؛ از یك سو متفكران و فیلسوفان متدینی چون« كی یر كه گور»، «مارسل»، «بوبر» وجود دارند كه تأكید بسیار زیادی بر تفكر دینی دارند و معتقدند انسان به دین برای معناداری نیازی فراوان دارد و از سوی دیگر، فیلسوفان ملحدی چون «سارتر» و «كامو» سعی می كنند در قالب همین جهان مادی، معنایی را برای انسان بجویند.
آنها كه به جای هویت به دنبال معنا هستند، اهداف قابل دسترس تری را دنبال می كنند. آنها این امید را از سر بیرون كرده اند كه بتوانند با معرفت، هویتی را به وجود آورند و به معنا داشتن بسنده كرده اند. بدیهی است، فردی كه هویت دارد خود به خود معنا هم دارد، اما عكس این قاعده صادق نیست؛ یعنی معناداری لزوماً رسیدن به هویت منجر می شود.
● گفتمان معنویت و پاسخ به رنجهای بشری
سخن گفتن از معنا و بحران معنا بسیاری از متفكران جدید را بدان سمت سوق داده كه از معنویت سخن بگویند. سخن گزافی نیست اگر تصریح كنیم گفتمان معنویت كاملاً با توجه به بحرانی كه بشردر زمینه معنا در خود حس می كرد، به وجود آمد؛ یعنی انسان احساس كرد همه شرایط دست به دست هم داده و سبب شده اند انسان برای دردها، شادیها، اعمال و افكار خویش دلیلی نداشته باشد.
گویی انسان در یك تثلیث جدید گرفتار شده كه یك وجه آن تولید و اضلاع دیگرش مصرف و تفریح هستند. چرا تولید كنیم، برای آنكه مصرف كنیم و چرا مصرف كنیم برای آنكه تفریح كنیم! تفریح چه دلیلی را با خود به همراه دارد؟ این دلیل تولید است. گویی ما با یك دور مهم و وحشتناك روبه رو هستیم و همین سبب شد كه عده ای در صدد برآیند در قالب گفتمان معنویت، به این پرسش پاسخ دهند كه چگونه می توان بر رنجهای مهم بشری فائق آمد. واضح است، برخی از این رنجها، رنجهای ماندگاری هستند كه از آغاز خلقت آدمی با وی همراه بوده اند. اینكه از كجا می آییم؟ به كجا می رویم و برای چه آمده ایم؟ پرسشهایی نیستند كه برای یك یا دو قرن انسان با آنها روبه رو شده باشد. این پرسشها برای قرنها و هزاران سال ذهن و زبان آدمی را به خود مشغول داشته اند و هنوز نیز با آدم همراه هستند.
به یك معنا، همه ادیان آمده اند تا پاسخی به این پرسشها بدهند. با این همه، اگر در جهان قدیم، بشر با تكیه بر عقلانیت آن منظومه، راحت می توانست به این پرسشها پاسخ دهد، عقل نقاد جهان جدید با توجه به خللهایی كه به خود دیده، در جواب به این پرسشها با مشكلات زیادی روبه رو بوده است. به همین دلیل است كه انسان جدید به حوزه های وجودی و اخلاقی خویش مراجعه كرده تا با مدد گرفتن از این ساحتها، به این پرسشهای مهم نزدیك شود.
▪ جمع معنویت و عقلانیت
سخن گفتن از گفتمان معنویت كه در قبال بحران معنا ایجاد شده با توجه به تنوعی كه در این گفتمان وجود دارد، كاری ساده و سهل نیست. از یك سو ما شاهد فعالیت سنت گرایان هستیم كه قایل به حكمت و معرفت خالده هستند. به نظر آنها، همه انسانها از عقلی مشترك برخوردارند كه با تكیه بر این عقل می توانند حقیقت را به دست آورند و بدین گونه هویت ثابت و محكمی را برای خود فراهم آورند. از سوی دیگر، گروههایی هستند كه خواهان توجه جدی به جریانهای عرفانی در تاریخ بشرند.
به عقیده این گروهها، عرفان بیش از هر معرفت دیگری می تواند به بحران معنای بشری پاسخ گوید. آنها بسیار بر تجربه عارفانه دست می گذارند و این تجربه را كه بین انسان و راز هستی پیوند برقرار می كند، در جهان جدید هم ممكن می دانند. البته، به نظر این افراد، این امر با تمهیدات و شرایطی خاص مهیا خواهد شد.
گروهی دیگر می خواهند میان عقلانیت و معرفت پلی ایجاد كنند. به نظر این گروه، اساس عالم جدید بر عقلانیت استوار است و مدرنیته خواهان اثبات همه مدعیات خود است. از سوی دیگر، همه امور را نمی توان با ادله ثابت كرد. بسیاری از اساسی ترین نیازهای انسان مانند نیاز به هویت و معنا با عقلانیت جدید قابلیت جواب دادن را ندارند. به همین دلیل، باید به سراغ سنت معنوی بشری رفت و دست به احیای آن زد. در این میان، ادیان مختلف هم نكات نیكو و نابی را به همراه دارند، اما باید سعی كرد این نكات نیكو و ناب را با دستاوردهای جدید تلفیق نمود و چنان رفتار كرد كه خللهای دنیای جدید را با آنها پر كرد.
دنیای جدید در شكل گیری جهان و وجوه اجتماعی زندگی آدمی موفق بوده است، اما آنچه نتوانسته انجام دهد، پیشبرد اخلاق بشر بوده است. این خلا را بر طبق نظریه جمع معنویت و عقلانیت می توان با معنویتی كه ریشه در سنتهای اخلاقی و معنوی بشر دارد، پر كرد. با وجود آنكه نقدهای بسیاری به این رویكرد وارد شده، این طرح از مهمترین طرحهایی است كه در آغاز سده بیست و یكم و اواخر سده بیستم برای پیوند ارزشهای مدرن و سنتی و معنادار كردن زندگی انسانی صورت گرفته است.
به تعبیر دیگر، گفتمان معنویت با این طرح وارد گفتگوی جدی با افرادی شد كه یا همه مولفه های مدرن را می پذیرفتند و روی خوش به جنبه های دینی و معنوی روا نمی داشتند و یا با همه وجوه تفكر و تمدن جدید، سر ناسازگاری داشتند. نظریه «جمع میان معنویت و عقلانیت» به مكالمه ای جدی با سنت و تجدد نیازمند است. اما این رویكرد یك طرح است و هنگامی كه به نظریه مبدل شود، رویه ها و وجوه مختلفی را به خود خواهد دید.
حسین فرزانه
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید