سه شنبه, ۲۹ اسفند, ۱۴۰۲ / 19 March, 2024
مجله ویستا

درنگی بر مجاهدت های آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی


درنگی بر مجاهدت های آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی
مرحوم آیت‌الله سید ابوالقاسم مصطفوی كاشانی، فرزند سید مصطفی كاشانی ف از مراجع تقلید عتبات و از خاندانی شریف و روحانی بود كه نسبش با چند واسطه به امام سجاد (ع) می‌رسید. نیاكاشن همه از علما و سادات بودند. سید ابوالقاسم در حدود ۱۲۹۵ ه.ق در تهران به دنیا آمد. دروس مقدماتی را در تهران نزد پدر خود و دیگر استادان فرا گرفت. در ۱۳۱۳ ه.ق و یا دو سه سالی پس از آن، به همراه پدر از راه عتبات عالیات، عازم بیت‌الله الحرام شد و پس از زیارت خانه خدا، در نجف اشرف سكونت گزید. وی نزد پدرش و آخوند خراسانی ، حاج میرزا حسین خلیلی تهرانی و سایر علمای بزرگ درس خواند و در بیست و پنج سالگی به درجه اجتهاد نائل گردید و از مراجع مشهوری چون میرزا محمدتقی شیرازی، شیخ العشریعه اصفهانی ، آقا ضیاءالدین عرقای ، آقا سید ابوالحسن اصفهانی و سید اسماعیل صدر ، اجازه اجتهاد گرفت و مورد توجه و اعتماد عموم علما و مراجع واقع شد. آقا بزرگ تهرانی كه از همدرسان او بوده است، در توصیف مراتب علمی و اخلاقی او در دوره جوانی می‌نویسد: «او از قدیمی‌ترین دوستان من بود و با هم در درس استاد بزرگوارمان، آخوند خراسانی، حاضر می‌شدیم. وی بسیاری از تقریرات استادان را در فقه و اصول، در ابواب متفرقه به رشته تحریر در آورد و از اوایل جوانیش به عمیقانه‌اندیشیدن و دقت نظر و باریك‌بینی و بزرگ‌منشی و بلندی همت، معروف بود. من از دوران جوانی با او معاشرت داشتم و به چیزی كه موجب نقص و عیب او باشد، در هر بابی از دانش و فضل، تقوا و پرهیز‌كاری ، عفت ، پاكدامنی ، خوش اخلاقی و بزرگواری نفس برخورد نكردم».
كاشانی از همان سال‌ها در فكر پرورش نیروهای مجرب و مجهز به علوم و فنون جدید بود، از این رو در نجف اشرف، با كمك بزرگانی، مدرسه علوی را تأسیس كرد كه علاه بر علوم و معارف اسلامی‌، درسهایی از قبیل ریاضیت و فنون نظامی نیز در آن تدریس می‌شدند. این مدرسه كه با استقبال فراوان گروه‌های مذهبی مواجه شده بود، خشم سنت‌گرایان متعصب مذهبی را برانگیخت، اما با حمایت میرزا محمدتقی شیرازی از كاشانی، مخالفت متعصبان راه به جایی نبرد.
در جریان جنبش مشروطیت ایران در سال ۱۳۲۴ ه.ق ، كاشانی جزو مشاوران نزدیك آخوند خراسانی ، مرجع تقلید طرفدار مشروطه بود و در تصمیم گیری‌ها و انتشار اعلامیه‌های او، نقش مؤثری داشت. در جریان جنگ جهانی اول، پس از اعلام جنگ متفقین به عثمانی ، در ذیحجه ۱۳۳۲ ه.ق ،نیروهای انگلیسی، بندر فاو در جنوب عراق را تصرف كردن دو در صدد تصرف سایر بخش‌های سرزمین عراق بر آمدند. این اقدام با واكنش شدید مراجع و علمای شیعه عتبات روبرو گردید. آنان برای بیرون راندن نیروهای اشغالگر انگلیسی از خاك عراق، بلافاصله فتوای جهاد صادر كردند و گروه بزرگی از علمای سراسر شهرهای عراق در رأس هزاران مجاهد داوطلب، عازم جبهه‌های نبرد شدند. آیت‌الله كاشانی جزو علمای مجاهد جوانی بود كه سركشی به جبهه‌های مختلف جنگ را بر عهده داشت.
در سال ۱۲۹۸ ه. ش، احمد شاه قاجار پس از سفر به اروپا از راه عراق به ایران بازگشت. چون احمد شاه در آن سفر حاضر به امضای قرارداد ننگین ۹ اوت ۱۹۱۹ كه به قرارداد وثوق‌الدوله ـ كاكس مشهور است . نشد ، در نجف با استقبال گرم مراجع و علما روبرو شد كه سید ابوالقاسم كاشانی از جمله آنها بود.
پس از شكست عثمانی و دیگر دول متحد در جنگ جهانی اول و اشغال عراق توسط انگلیس ، به رغم مخالفت علما و مردم، دولت دست نشانده‌ای در عراق بر سر كار آمد. سید ابوالقاسم كاشانی كه هرگز تحمل چنین ننگی را نداشت، با موافقت میرزا محمدتقی شیرازی و دستور شیخ‌الشعریعه اصفهانی ، برای مبارزه با انگلیسی‌ها به كاظمین رفت و سازمان زیرزمینی «جمعیت نهضت اسلامی» را در این شهر بنیان نهاد. شیخ‌الشریعه نیز طی نامه‌ای، او را به عنوان نماینده تام‌الاختیار خود در مسائل مربوط به عراق معرفی كرد و نوشت: «پوشیده نیست كه جناب عالم عامل ، فاضل كامل، سید محققان و تكیه گاه عالمان و مجتهدان ، حاج میرزا ابوالقاسم كاشانی (دام علاه) از علمای ورحانی است و می‌تواند حقوق مردم عراق را مطالبه نماید. او علاوه بر این، مورد اعتماد بزرگان، رؤسا و رهبران قبایل است و آنان برای دفاع از خود، به او تكیه می‌كنند. او در آنچه كه به اصطلاح عراق منجر شود، مورد اعتماد و اطمینان و گفته‌ها و دیدگاه‌های وی مورد تأیی من است، از این رو، همگان باید مقام بلند و شخصیت والای او را بشناسند. از خداوند متعال، توفیق او را در جلب خبر برای مردم عراق خواهانم».
علاوه بر آن، نامه دیگری به امضای پانزده تن از رؤسای قبایل فراتمیانه صادر شد و در آن تأكید كردند كه كاشانی، سخنگو و نماینده تام‌الاختیار ایشان در همه زمینه‌هاست. آیت‌الله كاشانی نیز با جدیت تمام به فعالیت پرداخت و در شب نیمه شعبان ۱۳۳۸ ه.ق عده‌ای از علما ، رؤسای عشایر و سران عرب را برای تشكیل جلسه‌ای مخفی ، به منزل خود دعوت كرد. در این جلسه درباره انقلاب مسلحانه بر ضد ارتش اشغالگر انگلیس ، بحث و قرار شد گروهی از آنان ، جریان را به اطلاع میرزا برسانند ونظر او را جویا شوند.
روز بعد، جلسه‌ای در منزل میرزای شیرازی تشكیل و مقرر شد برای دستیابی به استقلال عراق، ابتدا به صورت مسالمت‌آمیز تلاش شود و در صورت عدم حصول نتیجه، به مبارزه مسلحانه اقدام شود. در ۹ یا ۱۰ رمضان آن سال ، میرازی شیرازی خطاب به ملت عراق، اعلامیه‌ای را منتشر كرد و در آن، به منظور درخواست استقلال و برپایی حكومت اسلامی ، همگان را به شركت در تظاهرات آرام فراخواند. متعاقب این انتشار این اعلامیه، در مسجد حیدرخانه بغداد ، هیأتی متشكل از رجال مذهبی و سیاسی بغداد تشكیل شد. آیت‌الله كاشانی از اعضای این هیأت بود. درخواست‌های هیأت عبارت بودند از: تشكیل سریع جلسه نمایندگان واقعی مردم عراق به منظور تصمیمگیری درباره سرنوشت سیاسی كشور، آزادی مطبوعات و رفع موانع ارتباط مخابرایت با سایر كشورها.
چون مقامات انگلیسی با وقت گذرانی، از انجام پیشنهادات هیأت، طفره رفتند، هیأت ناگزیر شد مشی مسلحانه را در پیش گیرد. صدور اعلامیه میرزا درباره وجوب احقاق حقوق مردم عراق با توسل به نیروی دفاعی رد صورت عدم پذیرش درخواست‌های مشروع مردم، در شوال ۱۳۳۸ ه.ق ، شعله انقلاب اسلامی و ضد انگلیسی را در عراق برافروخت. با اوج‌گیری انقلاب، شهر كربلا پس از مقاومتی اندك، به دست نیروهای مردمی افتاد. میرزای شیرازی بلافاصله دو كمیته تشكیل داد: كمیته اول برای هدایت انقلاب و مركب از روحانیونی چون سیدابوالقاسم كاشنی ، میرزا احمد خراسانی و سید حسین قزوینی بود و كمیته دیگری مركب از هفده نفر نیز به منظور اداره شهر كربلا تشكیل شد. آیت‌الله كاشانی نقش رهبران مذهبی و اقدامات آنان را در سازماندهی انقلاب و تشكیلات آن، چنین شرح می‌دهد:
«در آزادی عراق، مرحوم میرزای بزرگ محمدتقی شیرازی قدس سره، نقش رهبر عالی را داشتند و علنا علمای شیعه را كه نهضت عراق را رهبری می‌نمودند. تأیید می‌كرد. در آن دوران، سن من در حدود چهل و سه سال بود. نقش من در این نهضت، بدوا تشویق عشایر عرب بود كه به وسیله پیك‌های مورد اعتمادو نامه‌های سری انجام می‌گرفت. نامه‌های ارسالی با مهری به نام «الجمعیه الاسلامیه العراقیه» ممهور و به پیك‌ها داده می‌شدند تا سران عشایر عرب را به وجود یك هسته مركزی آگاه سازند. گرچه این هسته، سازمان و تشكیلات عظیم نداشت ، ولی طرز اجرای فكر ، به قدری جدید و سریع انجام می‌گرفت كه عشایر عرب را به موفقیت خود مطمئن می‌ساخت. مرحوم میرزای بزرگ، اعلی‌الله مقامه الشریف كه در بدو امر ، شخصا به وسیله نامه‌ها به تشجیع و ترغیب قبایل و عشایر اقدام می‌كردند و مرحوم حاج شیخ مهدی خالصی در محضر ایشان سمت رابط را داشت. بنابر پیشنهاد من، دیگر شخصا از این اقدام خودداری را داشت، بنا بر پیشنهاد من ، دیگر شخصا از این اقدام خودداری كردند و ارسال نامه و پیك را به عهده اینجانب و بعضی دیگر قراردادند. زیرا معتقد بودم كه چون میرزا، قطب و رأس روحانیت بودند، باید از تظاهر در این نهضت خودداری نمایند تا اگر شكستی نصیب شد. برای ایشان اهانتی نباشد و عالم تشیع دجار نگرانی نگردد و هرگاه پیروزی به دست آمد، بدیهی است كه نام ایشان در رأس مجاهدین تاریخ نهضت قرار می‌گرفت. بدین ترتیب توفیق حاصل شد كه قوای كلی عشایر به حمایت از این نهضت برخاست و توانست نهضت را مورد توجه و ثمربخش نشان دهد».
پس از شكست انقلاب اسلامی مردم عراق، نماینده سیاسی انگلستان در آن كشور، طی شرایطی، پیشنهاد صلح را پذیرفت كه از جمله آنها تسلیم هفده نفر از رهبران انقلاب، از جمله آیت‌الله كاشانی بود. اما وی با وجود پیگیری و مراقبت‌های مأموران انگلیسی، با لباس مبدل ، عراق را ترك كرد و پیاده ، خود را به منطقه پشتكوه و از آنجا به كرمانشاه راسند و پس از چند روز استراحت در آن شهر ، عازم قم و با استقبال عظیم علما و مردم این شهر روبرو شد. او پس از مدتی قم را ترك كرد و در ۳۰ بهمن ۱۲۹۹ ه.ش ، وارد تهران شد و در منزل پسر عمویش واقع در پامنار سكونت كرد. شیخ الشریعه اصفهانی برای متوجه ساختن مردم تهران به جایگاه بلند علمی آیت‌الله كاشاین ، نامه زیر را خطاب به آنان نوشت:
«حضرت مستطاب ، عمده العلماء و المجتهدین ، حامی المله و الدین ، حجت‌السلام والمسلمین آقای سید ابوالقاسم (دامت بركاته) كه وجود مباركشان از برای مسلمین، مغتنم و چشم ما و عموم اسلامیان به آن وجود متحرم ، روشن است به تهران تشریف فرما می‌شوند. البته اخوان مؤمنین، این نعمت عظمی و موهبت كبری را مغتنم شمرده ، لدی الورود و بعد از پذیرایی و خدمتگزاری و تجلیل، احترام و اطاعات اوامر و نواهی آقای معزی الیه كه مورد تأیید شریف و تقویت این ضعیف است. ذره‌ای مسامحه نخواهند فرمود». آیت‌الله كاشانی در مسجد آقا بهرام، واقع در خیابان پامنار به اقامه نماز جماعت پرداخت كه به همین دلیل، مسجد از آن پس به مسجد كاشانی معروف شد. در دوره بیست ساله دیكتاتوری رضا خان در كشور ، آیت الله كاشانی فعالیت سیاسی مؤثری نداشت و در آبان ۱۳۰۴ در انتخابات مجلس مؤسسان كه به منظور تغییر رژیم از قاجار به پهلوی تشكیل شد، شركت كرد و نماینده پنچم مردم تهران شد. او در نامه‌هایی به برخی از مقامات مؤثر سیاسی و امنیتی ، خواستار رفع توقیف سیاسی از روحانیون تبعیدی مانند آقا سید نورالدین شیرازی، حاج میرزا علی‌اكبر اردبیلی و حاج سید علی‌اكبر خویی و رفع توقیف از مدارس دینی و نیز رفع سانسور از كتاب شیخ محمد خالصی‌زاده شد.
با شروع جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین در شهریور ۱۳۲۰، مقامات انگلیسی، از سهیلی ، نخست وزیر وقت، خواستند تا آیت‌الله كاشانی را كه از مخالفان سرسخت آنها بود، به بهانه همكاری با آلمانی‌ها، دستگیر و تبعید كند. لذا او به مدت یك سال در شهر قم مخفی شد، اما سرانجام در ۲۷ شهریور ۱۳۲۳ در شمیران، دستگیر و به مدت بیست و هشت ماه در زندان‌های متفقین در اراك. رشت و كرمانشاه، حبس شد. در ۲۴ مرداد ، پس از آ‍ادی ، وارد تهران شد، اما كمتر از یك سال بعد به علت مخالفت با دخالت قوام‌السلطنه، نخست وزیر، در انتخابات دوره پانزده مجلس، در راه سفر به مشهد، دستگیر و به بهجت آباد قزوین تبعید شد و چند ماه بعد، به دلیل فشار برخی از علمای تهران ، آزاد و دی دی ماه آن سال به نمایندگی مجلس دوره پانزدهم انتخاب شد.
آیت‌الله كاشانی در آبان ماه ۱۳۲۷ عازم سفر حج شد و در این سفر با حسن البنا، رهبر اخوان المسلمین، دیدار و گفت و گو كرد و مقدمه‌آی برای همكاری‌های سیاسی گسترده آن دو فراهم شد. اما كمتر از سه ماه بعد، پس از ترور محمدرضا شاه، در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷، به بهانه واهی مشاركت در ترور و شاید برای قطع ارتباط استراتژیك او و اخوان‌المسلمین ، توسط فرماندار نظامی تهران، دستگیر شد و مورد ضرب و شتم قرار گرفت و به قلعه فلك‌الافلاك در خرم‌آباد اعزام و از آنجا به لبنا تبعید شد. او از تبعیدگان خود، اوضاع سیاسی ایران را تعقیب می‌كرد و در سال ۱۳۲۸ كه قرار شد برای ایجاد تغییراتی در قانون اساسی كشور، دومین مجلس مؤسسان تشكیل شود، اعلامیه‌‌ای را صادر كرد و در آن هدف از دستگیری و تبعید خود را شرح داد و نوشت: «تبعید این خادم اسلام و ملا با آن وضع فجیع ، برای تغییر قانون اساسی و انتخابات فرمایشی و سوار كردن خیانتكاران و نورچشمان به گرده این ملت فلك‌زده و مسئله نفت و تجدید امتیاز بانك شاهی است ... هموطنان عزیز! در جلوگیری از تغییر قانون اساسی و دیكتاتوری و مظالم خانمانسوز ، فداكاری لازم است. نمی‌توانند همه را بكشند یا حبس نمایند. حرف حساب ملت با جدیت در دنیا امروز پیش می‌رود و الا پشیمان می‌شوید، در حالی كه پشیمانی سودی ندارد .....
آیت‌الله كاشانی به رغم دوری از وطن، در فروردین ماه ۱۳۲۹ به عنوان نماینده مردم تهران در شانزدهمین دوره مجلس شورای ملی انتخاب و رژیم ناگزیر به رفع تبعید از او شد. آیت‌الله كاشانی پس از شانزده ماه تبعید در ۲۰ خرداد آن سال، در میان استقبال پرشكوه و بی‌نظیر مردم تهران به كشور بازگشت. در تیرماه ۱۳۲۹، شاه برای جلوگیری از ملی شدن صنعتنفت كشور كه آرزوی همه نیروهای مذهبی و ملی بود و نیز برای ایجاد دیكتاتوری آهنین، سپهبد علی رزم‌آرا، رییس ستاد ارتش را به نخست وزیری منصوب كرد. به دنبال مخالفت آیت‌الله كاشانی با نخست وزیری رزم‌آرا، بازار تهران تعطیل شد و مردم در میدان بهارستان تظاهرات كردند. پس از آن نیز اجتماعات دیگری را در حمایت از ملی شدن صنعت نفت در تهران تشكیل داد. متعاقب آن آت‌الله كاشانی، طی اعلامیه‌ای ، انتصاب رزم‌آرا را در راستای خدمت به منافع انگلستان دانست و برر ضرورت ملی شدن صنعت نفت در سراسر كشور تأكید كرد. پس از انتشار این اعلامیه، علمای بزرگی چون حضرت آیات سید محمدتقی خوانساری، شیخ بهاءالدین محلاتی، شیخ عباسعلی شاهرودی و سید محمود روحانی با صدور فتاوایی، حمایت خود را از تلاش‌های آیت‌الله كاشانی در زمینه ملی شدن صنعت نفت اعلام داشتند.
با ترور رزم‌آرا در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹، بزرگ‌ترین مانع از سر راه ملی شدن صنعت نفت كشور برداشته شد و رژیم شاه و نمایندگان وابسته ، در مقابل افكار عمومی و تقاضای مؤكد آیت‌الله كاشانی و فعالان ملی در مجلس و بیرون از آن، عقب‌نشینی كردند و صنعت نفت در ۲۹ اسفند آن سال، پس از تأیید مجلس سنا، ملی اعلام شد، اما رژیم ، عامل قتل رزم‌آرا را دستگیر كرد. آیت‌الله كاشانی نیز طی مصاحبه‌ای اعلام داشت: «قاتل رزم‌آرا را باید آزاد شود، زیرا این اقدام او ، در راه خدمت به ملت ایران و برادران مسلمانش ، عملی شده است و چون در حكومت ملی، قضاوت افكار عمومی محترم است و رزم‌آرا را افكار عمومی ملت ایران محكوم كرده است، در حقیقت حكم او را افكار عمومی ملت ایران صادر كرده است».
در ۷ اردیبهشت ۱۳۳۰، دكتر محمد مصدق كه رهبر فراكسیون اقلیت مجلس بود و نقش چشمگیری در تصویب ملی شدن صنعت نفت در مجلس داشت، به نخست وزیری رسید. آیت‌الله كاشانی در حمایت از وی اعلام داشت كه دست او را در انتخاب وزیران باز خواهد گذاشت و از دولت او در برابر تهدیدها و كارشكنی‌های انگلستان حمایت خواهد كرد و بدین منظور در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۳۰، در پشتیبانی از دولت، مردم را به اجتماع در میدان بهارستان دعوت كرد و طی اعلامیه‌ای خطاب به مردم، كارشكنی‌های انگلستان را در مورد اجرای قانون ملیشدن صنعت نفت و همراهی و همدستی آمریكا را با آ» خاطرنشان ساخت و در جریان همین مبارزه، خرید اجناس خارجی را نیز محكوم نمود.
هنگامی كه دولت مصدق برای تأمین كسری بودجه به پخش اوراق قرضه ملی اقدام كرد، آیت‌الله كاشانی طی فتوایی، مردم را به خرید اوراق مزبور دعوت نمود و آن زمان كه دكتر مصدق برای دفاع زا دعاوی ایران بر سر شركت نفت انگلیس ، عازم دادگاه بین‌المللی لاهه شد، وی طی پیامی از ملت ایران خواست تا به مساجد بروند و برای پیروزی دكتر مصدق دست به دعا بردارند. پس از ناكامی انگلستان در دادگاه بین‌المللی لاهه، آن كشور، ایران را به حمله نظامی تهدید كرد و متعاقب آن آیت‌الله كاشانی اعلام كرد كه خوزستان را جهنم نیروهای انگلیسی خواهد كرد و ضمن پیامی برای ملت عراق از آنان خواست تا با قیام بر ضد انگلستان، برادران مسلمان ایرانی خود را در مبارزه استقلال‌طلبانه و ضد استعماری خویش یاری كنند.
موضع‌گیری قاطع و انقلابی آیت‌الله كاشانی در برابر تهدیدات انگلستان، قدرت‌های استكباری غرب و شرق را به وحشت انداخت. رادیو باكو ( متعلق به جمهوری آذربایجان شوروی) اعلام كرد كه در صورت صدور حكم جهاد از سوی آیت‌الله كاشانی ، هیچ نیرویی نمی‌تواند سی ملیون مسلمان اتحاد جماهیر شوروی را از انجام وظیفه دینی خود باز دارد. در غرب نیز روزنامه لوموند فرانسه، ضمن گزارشی طولانی از شرح زندگانی آیت‌الله كاشانی، اهمیت سیاسی اعلان جهاد را از طرف وی بیان داشت.وی در جریان مبارزه سیاسی خود، اصل جدیدی را در او ج جنگ سرد میان اردوگاه سرمایه‌داری و كمونیسم اعلام داشت و آن استقلال از هر دو بلوك سیاسی مزبور و طرح شعار «نه شرقی نه غربی» بود.
با وجود اشتغال فراوان وی به مسائل متعدد سیاسی و اقتصادی كشور و تهدیدات فزاینده و رنگارنگ انگلستان، او از سرنوشت سیاسی جهان اسلام نیز غافل نبود. در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۲۷ كه تأسیس دولت اسراییل در سرزمین فلسطین اعلام شد، آیت‌الله كاشانی طی اعلامیه‌آی ، شعارهای دروغین سازمان ملل را در طرفداری از ملل مظلوم بر ملا و ردی آن را در تقسیم سرزمین فلسطین محكوم كرد و نسبت به فسادی كه دولت غاصب اسرائیل در آینده بر پا خواهد نمود، هشدار داد و از آنان خواست تمام كوشش خود را برای ریشه‌كن كردن آن غده سرطانی به كار گیرند. وی در حمایت از ملت مظلوم فلسطین مردم ایران را به تظاهرات بر ضد اسرائیل دعوت كرد و به دنبال آن، بیش از سی هزار نفر از مردم تهران در مسجد سلطانی (امام خمینی فعلی) اجتمع كردند. بار دیگر در جریان جنگ اول اسراییل و دولت‌های عربی، در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۲۷، مردم ایران را به تظاهرات بر ضد اسراییل و حمایت از ملت فلسطین و همدردی با دولت‌های عرب دیگر در جنگ دعوت كرد و خود به ایراد سخنرانی پرداخت و از ملت ایران خواست تا از هر گونه كمك در راه آزادی فلسطین دریغ نورزند. متعاقب آن به دعوت فداییان اسلام، پنج هزار تن از جوانان مسلمان تهران، آماده اعزام به فلسطین و شركت در جبهه‌های نبرد با صهیونیست‌ها شدند.
در آن ماه ۱۳۲۷، آیت‌الله كاشانی در مكه با حسن‌البنا، رهبر سازمان اخوان‌المسلمین دیدار و گفت و گو كرد. گرچه اندكی پس از این سفر، حسن‌البنا ترور شد و به شهادت رسید. اما روابط میان آیت‌الله كاشانی و اخوان، كماكان ادامه یافت. در جریان نهضت ملی ایران، سعید رمضان ، داماد حسن البنا و از رهبران اخوان، برای تبریك پیروزی و ددیار با آیت‌الله كاشانی به تهران آمد و در مقاله‌ای كه در مجله معروف المسلمون (ارگان اخوان) نوشت ، اعلام كرد كه سازمان اخوان المسلمین ، از رهبری آیت‌الله كاشانی بر آن سازمان، استقبال می‌كند، اما با آیت‌الله كاشانی حاضر به پذیرش آن نشد.
در اوایل دولت دكتر مصدق، با اصرار و ابرام آیت‌الله كاشانی و به رغم میل بسیاری از دولت‌مردان ، سركنسولگری ایران در بیت‌المقدس برچیده شد و دلوت ایران شناسایی خود را از اسراییل پس گرفت. در دیداری كه آیت‌الله كاشانی با هیأت نمایندگی مجلس اوقاف اسلامی دمشق داشت، گفت: «ما شناسایی خود را از دولت یهودی اسراییل پس گرفتیم. چون حكومت سابق ایران كه یك دولت انگلیسی بود. اسراییل را به رسمیت شناخته بود و اكنون همه كشورهای اسلامی و عربی باید برای در هم شكستن اسراییل و برگرداندن شهرهای غصب شده توسط اسراییل به صاحبان واقعی آن، هماهنگ شوند». وی سپس از دولت مصدق خواست تا شورای امنیت را به تشكیل جلسه اضطراری در آن باره دعوت كند. چند سال بعد نیز حمایت خود را از اقدام جمال عبدالناصر در ملی كردن كانال سوئز اعلام داشت و از ایجاد ترور و وحشت استعمار فرانسه در سرزمین تونس و دستگیری رهبران مبارز آن كشور به شدت انتقاد كرد.
آیت‌آلله كاشانی در صدد بود تا از موضع رهبر مذهبی نهضت و نیز ریاست مجلس ایران، روابط مستحكمی با كوشرهای اسلامی برقرار نماید، از این رو در ۱۳۳۱ و در جریان سفر حج، طی پیامی به رجال و شصخیتهای مسلمان، تشكیل «كنگره بین‌المللی اسلامی» را به منظور ایجاد وحدت میان مسلمانان جهان، حفظ سیادت و استقلال كوشرهای اسلامی و در هم شكستن نقشه‌های استعمار اعلام داشت و در پاییز آن سال، از آنان برای شركت در كنگره در تهران دعوت كرد. او در ادامه سفرش، به لبنان رفت و در شهر صور با سید شرف‌الدین عاملی ملاقات كرد و با انبوه مردم كه به دیدارش شتافته بودند، درباره حوادث جاری ایران و جهان اسلام سخن گفت.
هم‌زمان با این تلاش‌ها، پس از واقعه ۳۰ تیر ۱۳۳۱، فعالیت‌های وسیعی برای تخریب شخصیت سیاسی و مذهبی آیت‌آلله كاشانی از سوی دربار ، حزب توده و نیز جبهه ملی صورت گرفت. در ۲۵ تیرماه آن سال ، دكتر مصدق به دلیل اختلافا نظر با شاه بر سر در اختیار گرفتن وزارت جنگ ، به طور ناگهانی و بدون مشورت با هیچ كس، استعفایش را به شاه تقدیم كرد و خانه‌نشین شد. شاه كه مترصد چنین فرصتی بود، استعفای مصدق را پذیرفت و به پینشهاد مجلس شروای ملی، احمد قوام (قوام السطنه) را كه از سیاست‌مداران كهنه‌كار و وابسته به انگلستان بود، به نخست وزیری منصوب كرد. قوام برای كنترل اوضاع، طی اعلامیه‌‌ای، همه مخالفان خود، از جمله آیت‌الله كاشانی را به شدت عمل بدون هر گونه ملاحظه، تهدید كرد و یادآور شد:
«.... وای به حال كسانی كه در اقدامات مصلحانه من، اخلال نمایند و در راهی كه در پیش دارم مانع بتراشند و یا نظم عمومی را بر هم زنند. این گونه آشوبگران با شدیدترین عكسآلعمل از طرف من روبرو خواهند شد و چنان كه در گذشته نشان داده‌ام، بدون ملاحظه‌ از احدی و بدون توجه به مقام و موقعیت مخالفین، كیفر اعمالشان را در كنارشان می‌گذارم. حتی ممكن است تا جایی بروم كه با تصویب اكثریت پارلمان ، دست به تشكیل محاكم انقلابی بزنم و روزی صدها تبهكار را از هر طبقه به موجب خشك و بی‌شفقت قانون، قرین تیره‌روزی سازم. به عموم اخطار می‌كنم كه دوره عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواهی حكومت فرا رسیده است.»
آیت‌آلله كاشانی كه به خوبی دریافته بود هدف از انتصاب قوام، سركوب نهضت و بر باد دادن همه دستاوردهای مردم و در نتیجه ، بازگشت مجدد استعمار انگلستان و تثبیت استبداد خواهد بود، طی اعلامیه‌ شدیداللحنی به تهدیدات قوامپاسخ داد و نوشت: «احمد قوام بایدبداند كه در سرزمینی كه مردم رنجدیده آن پس از سال‌ها رنج و تعب، شانه از زیر بار دیكتاتوری بیرون كشیده‌اند. نباید رسما اختناق افكار و عقاید را اعلام و مردم را به اعدام دسته جمعی تهدید نماید. من صریحا می‌گویم كه بر عوم برادران مسلمان لازم است كه در راه جهاد اكبر ، كمر همت بربسته و برای آخرین مرتبه و به وابستگان به استعمار ثابت كنند كه تلاش آنها در به دست آوردن قدرت و سیطره گذشته، محال است و ملت مسلمان ایران به هیچ یك از بیگانگان اجازه نخواهد داد كه به دست مزدوران آزمایش شده، استقلال آنها پایمال و نام با عظمت و پر افتخاری را كه ملت ایران در اثر مبارزه مقدس خود به دست آورده است. مبدل به ذلت و سرشكستگی نمایند». به دنبال آن ، اعلامیه‌ای خطاب به افسران و سربازان نوشت و از آنان خواست تا به حمایت از ملت برخیزند و از دولت غیر قانونی قوام پشتیبانی نكنند.
شاه برای متقاعد ساختن آیت‌الله كاشانی حسین علاء وزیر دربار را نزد او فرستاد و از وی خواست تا سكوت نماید، اما كاشنی ضمن درخواست بازگشت هر چه زودتر دولت دكتر مصدق، شاه را تهدید كرد كه اگر به این خواسته عمل نشود، حركت انقلابی مردم را متوجه درباره خواهد كرد. روز بعد نیز طی مصاحبه‌ای با خبرنگاران داخلی و خراجی اعلام داشت كه انتصاب قوام ، زیر نظر انگلیسی‌ها بوده و هدف از آن، بازگشت مجدد سلطه انگلستان بر تأسیسات نفتی كشور است و تهدید كرد كه « هرگاه قوام‌السلطنه تا چهل و هشت ساعت استعفا ندهد. شخصا كفن می‌پوشم و پیشاپیش صوفوف مردم مسلمان، حكومت اور ا سرنگون خواهم كرد». روز بعد (۳۰ تیر) مردم در تبعیت از سخنان آیت‌آلله كاشانی و در حمایت از دولت دكتر مصدق ، به خیابان‌ها ریختند و مأموران نظامی نیز به سوی آنان آتش گشودند. پس از چند ساعت درگیری خونین، شاه كه نگران بود در صورت تداوم درگیری، مأموران نظامی از دستورات سرپیچی كنند و به مردم بپیوندند و موجب سقوط رژیم وی شوند. به ناچار ، قوام را از كار بر كنار كرد و بار دیگر دكتر مصدق را بر سر كار آورد.
واقعه ۳۰ تیر نقطه اوج تفاهم و همكاری آیت‌الله كاشانی و دكتر مصدق و آغاز اختلافات و درگیری‌هایی شد كه سرانجام منجر به جدایی آن دو از یكدیگر شد. اندك مدتی پس از این واقعه، كاشانی در نامه‌ای به دكتر مصدق، به برخی از انتصابات او اعتراض كرد، از جمله اعتراضات وی ، انتصاب سرلشكر وثوق، رییس ژاندارمری دولت قوام ، به معاونت وزارت جنگ بود. به دستور وثوق، تظاهرات طرفداران دكتر مصدق در كاروانسرا سنگی به خاك و خون كشیده شده بود. دكتر مصدق از آیت‌الله كاشانی خواست تا «از مداخله در امور مدتی خودداری فرمایند، خاصه اینكه هیچ گونه اصلاحاتی ممكن نیست، مگر اینكه متصدی ، مطلقا در كار خود آزاد باشد».
اعتراض دیگر آیت‌الله كاشانی به تقاضای اختیارات فوق‌العاده شش ماهه دكتر مصدق از مجلس بود. گرچه وی از این اقدام مصدق ناخشنود بود، اما علنا با این تقاضا مخالفت نكرد. پس از اعتراضات و انتقادات غیر علنی، به تدریج مطبوعات و گروه‌های سیاسی طرفدار دكتر صمدق به مخالفت با آیت‌الله كاشانی پرداختند و بر دامنه این مخالفت‌ها و اتهامات افزودده شد. اما به رغم ناخشنودی آیت‌الله كاشانی از برخی از اقدامات دكتر مصدق، تا چند ماه پس از آن، به حمایت از وی ادامه داد. چند روز پس از پاسخ مصدق، آیت‌الله كاشانی ، شیعه هر گونه «اختلافات تازه یا كهنه» بین خود و دكتر مصدق را تكذیب و بر «تفاهم تام و تمام موجود» تأكید كرد.
این حمایت‌های مكرر و آشكار تا دی ماه ۱۳۳۱ ادامه داشت. در آن ماه، دكتر مصدق تصمیم گرفت تا اختیارات فوق‌العاده خود را برای یك سال دیگر تمدی كند. اما آیت‌الله كاشانی كه پیش از آن نیز مخالفت خود را با اختیارات فوق‌العاده شش ماهه، طی نامه‌ای خصوصی به دكتر مصدق اعلام داشته بود. این بار طی نامه سرگشاده‌ای به مجلس شورای ملی، آن را نقض اصول قانون اساسی دانست. به عقیده وی ، تصویب این لایحه، كشور را به وضع دیكتاتوری بر می‌گرداند و از نظر او خلاف مصلحت بود.
در این میان روزنامه‌های طرفدار دولت، همصدا با روزنامه‌های حزب توده كه از چند ماه پیش از آن، مخالفت خود را كم و بیش به آیت‌الله كاشانی اراز می‌داشتند، از این پس به طور آشكار و با تهمت و افترا به وی ، به مخالفت با او برخاستند. دكتر مصدق كه برای پیشبرد اهداف خود به حمایت‌های آیت‌آلله كاشانی نیازمند بود، در اوایل بهمن ماه، با آیت‌الله كاشانی ملاقات كرد و هر دو كوشیدند تا اختلافات خود را بر طرف سازند و در اعلامیه مشتركی به «تعبیرات نارای جراید از نامه‌ای كه كاشانی درباره اعتراض به لایحه اختیارات ، به مجلس نوشته بود» اشاره كردند. آنان اعلام داشتند كه كماكان «همقدم» با یكدیگر گام برخواهند داشت و از هیچ گونه همكاری خودداری نخواهند كرد. به رغم این تفاهم، آیت‌الله كاشانی همچنان با لایحه تمددی اختیارات توسط دكتر مصدق ، مخالفت كرد. این اختلاف نظرها موجب شد تا انگلستان توسط طیفی از عوامل مزدور خود و در پوشش طرفداری از آن دو در صدد جدایی آنها و بر هم زدن ائتلاف سیاسی گروه‌های ملی و مذهبی برآید. به نوشته دكتر عنایت: «ملی‌گرایان كه عمیقا از آنچه كه رد جریانب ود و آنان آن را همدستی ناشی از سرخوردگی بین رقبای مذهبیشان و عناصر درباری یا هوادار انگلیسی تلقی می‌كردند، جریحه‌دار بودند ، در آخرین ماه‌های حكومت مصدق، مبارزه‌ای را با آن به راه انداختند و حداكثر استفاده را از كلیشه‌هیا معمول میان نخبگان سیاسی غربی مآب كشورهای اسلامی به عمل آوردند و مذهبی‌ها را متحدان طبیعی امپریالیسم انگلیس قلمداد كردند».
تهمت‌ها، افتراها، و وصله چسبانی‌های جبهه ملی و طرفداران دكتر مصدق به آیت‌الله كاشانی به حدی بود كه مورد اعتراض علما و روحانیون حوزه‌های علمیه قم و نجف واقع شد. در چنان اوضاعی كه دولت، روز به روز حاكمیت سیاسی خود را بر امور، بیشتر از دست می‌داد، دكتر مصدق تصمیم گرفت با برگزاری یك رفراندوم، مجلس دوره هفدهم را منحل و انتخابات جدیدی را برگزار كند. آیت‌الله كاشانی در اعلامیه‌ای كه به همین مناسبت صادر كرد، ضمن انتقاد شدید از دكرت مصدق، او را قدرت طلب نامید. وی ضمن انتقاد از دكتر مصدق ( كه مخالفانش را عامل اجنبی می‌خواند) هشدار داد كه نخست وزیر «راه را برای تحكیم دیكتاتوری و حكومت فردی و خودسری هموار می‌سازد» و قدص دارد به زور سرنیزه، رفراندوم ترتیب دهد. او همچنین انحلال مجلس را «:خیانت و عین استبداد» دانست و حكومت دكتر مصدق را «بر خلاف شرع مقدس اسلام» اعلام كرد. این اعلامیه ، امید هر گونه تفاهم مجدد را میان آن دو از بین برد. به دنبال آن، آیت‌الله كاشانی از ریاست مجلس استعفا داد و رفراندوم را تحریم كرد. با این وصف رفراندوم برگزار و مجلس منحل شد.
پس از كودتای اولیه ناكام رژیم شاه بر ضد مصدق آیت‌الله كاشانی در روز ۲۷ مرداد ۱۳۳۲ ، نامه مهمی به دكتر مصدق نوشت و آن را توسط نوه دختریش برای او ارسال داشت. وی در این نامه ضمن اظهار گلایه و انتقاد از اعمال خودسرانه مصدق، نسبت به وقوع قطعی كودتا هشدار داد و به او پیشنهاد همكاری كرد و نوشت: «..... اگر نقشه شما نیست كه مانند سی ام تیر عقب‌نشینی كنید و به ظاهر، قهرمان زمان بمانید و اگر حدس و نظر من صحیح نیست كه ....؟ امریكا ما را در گرفتن نفت از انگلیسی‌ها كمك كرد و حالا به صورت ملی و دنیاپسدی می‌خواهد به دست جنابعالی این ثروت ما را به چنگ آورد و اگر واقعا با دیپلماسی نمی‌خواهید كنار بروید، این نامه من سندی در تاریخ ملت ایران خواهد بود كه من شما را با وجود همه بدی‌های خصوصیتان نسبت به خودم، از وقوع حتمی یك كودتا به وسیله زاهدی كه مطابق با نقشه خود شماست، آگاه كردم كه فردا جای هیچگونه عذر موجهی نباشد ....» این نامه با واكنش منفی و كوتاه دكتر مصدق روبرو شد.
مدتی پس از پیروزی كودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، سرلشكر زاهدی به دیدار آیتالله كاشانی رفت و بر تداوم نهضت ملی و مسئله نفت تأكید كرد. كاشانی نیز از او خواست تا آزادی‌های سیاسی را به جامعه برگرداند. دستگیر شدگان را آزاد و مجلس هفدهم را به ادامه كار دعوت كند. اما هنگامی كه دولت زاهدی‌ با كنسرسیوم‌های نفتی آمریكایی و اروپایی وارد گفتگو شد و همه تلاش‌ها بر سر ملی شدن صنعت نفت بر باد رفت. آیت‌الله كاشانی با صدور اعلامیه‌ای به شدت از زاهدی انتقاد كرد و نوشت ، «اگر نمی‌×واهید نام شما در ردیف خائن‌ترین افراد ثبت شود، اگر مایل نیستید عاقد ننگین‌ترین و بی‌شرمانه‌ترین قراردادها باشید و لعن و نفرین ابدی ملت پشت سرتان باشد، از این طریق ناصواب خصمانه بازگردید و برق سرنیزه خفقان را از سر ملت بردارید». وی در ادامه به سیاست‌های استعماری انگلستان حمله كرد و نوشت: «انگلستان اگر تصور می‌كند با تخم نفاقی كه در صف مبارزین ما افشانده و فترتی ك در ادامه راه مبارزه حق‌طلبانه و ضداستعماری ما ایجاد نموده،‌ عرصه را جهت ترك‌تازی خود آماده ساخته، سخت در اشتباه است .... عوامل استعمار با تبلیغات سوئی كه علیه من برای نیل به هدف‌ها و مقصاد پلید خویش در ایران و دنیا می‌نمایند، نخواهند توانست مرا از ادامه مبارزه سرسختانه خوش علیه بیدادگری‌هایشان منصرف سازند. زیرا جان ناقابل من همیشه برای عظمت و استقلال ملتم، كف دست بوده و تا واپسین لحظات زندگی نیز خواهد بود ...» نیز در مصاحبه‌ای با خبرنگاران داخلی وخارجی ، درباره تجدید رابطه سیاسی با انگلستان ، اظهار داشت، «ملت‌ شریف ایران، هرگز تن به ذلت نخواهد داد و روزی كه دولت، اعلام تجدید رابطه بدهد. روز عزای ملی است و مردم باید نوار سیاه بر سینه خود نصب كنند..» وی همچنین همه مصوبات مجلس فرمایشی دوره هجدهم را باطل و فاقد اعتبار دانست. در نامه‌ای به دبیركل سازمان ملل، نسبت به ایجاد جو ترور و وحشت و برگزاری انتخابات تقلبی در كشور اعتراض كرد.
رژیم شاه كه سكون و خفقان را در كشور ایجاد كرده بود، دیگر حاضر به تحمل انتقادهای آیت‌الله كاشانی نبود. از این رو در دی ماه ۱۳۳۴، او را به بهانه شركت در قتل رزم‌آرا دستگیر كرد و پس از فشارها و شكنجه‌های بسیار ، به پای میز محاكمه كشاند و تا آستانه اعدام پیش برد كه به دلیل اعتراض جامعه روحانیت ، به ویژه آیت‌الله بروجردی ، پس از مدتی وی را آزاد كرد. چند سال بعد و با ایجاد آزادی سیاسی نسبی در كشور، آیت‌الله كاشانی از انتخابات فرمایشی مجلسی در ۱۳۳۹ به شدت انتقاد كرد.
آیت‌الله كاشانی، سرانجام پس از حدود شصت سال مجاهدت و مبارزه با استعمار و استبداد در ۲۳ اسفند ۱۳۴۰ در سن هشتاد و پنج سالگی در تهران در گذشت، مردم تهران پیكر او را با شكوه بسیار از خانه‌اش در پامنار تشییع كردند و در حضرت عبدالعظیم (ع) به خاك سپردند.
پژوهشگر: دكتر محمدحسن رجبی
منابع:
آیت‌الله كاشانی؛ رایت استقلال (اغلب صفحات) ؛ اندیشه سیاسی دراسلام معاصر ، ۲۱۵، ۲۱۶ ؛ تاریخ و فرهنگ معاصر ، س ۲ ، ش ۶ و۷ (اغلب صفحات) ؛ دانش‌نامه جهان اسلام، ۶۴۶؛ ۶؛ روحانیتو نهضت ملی شدن صنعت نفت، ۵ـ۳۹؛ زندگینامه‌ سیاسی امام خمینی از آغاز تا تبعید ، ص ۱۴۰ـ۱۴۳ ؛ شرف‌الدین ۲۳۰ـ۲۳۱؛ طبقات اعلام الشیعه : نقباءالبشرفی القرن الرابع عشر، ۲۹۲: ۱ـ۲۹۳؛ «اخوان المسلمین و جنبش اسلامی ایران» ، علوم سیاسی ، س ۵ ، ش ۱۷، بهرا ۱۳۸۱ ، ۳۳۰ـ۳۳۱؛ معارف‌الرجال فی تراجم العلما و الادباء : ۲: ۲۱۹ ؛ ۱۳: ۳ـ۱۷؛‌ نقش علمای شیعه در رویارویی با استعمار ۲۴۳، ۲۴۴ ، ۲۴۷ ، ۲۷۲ ؛ نهضت روحانیون ایران (چاپ دوم) ، ۱ و ۴۵۶ : ۲ـ ۵۵۴
ماهنامه شاهد یاران
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی


همچنین مشاهده کنید